به گزارش هنرآنلاین، نشست "آینده سینمای ایران" با حضور محمدرضا اصلانی، بهنام بهزادی و همایون خسروی دهکردی یکشنبه ۲۴ شهریور در سالن استاد شهناز خانه هنرمندان ایران برگزار شد.
خسروی دهکردی در ابتدای این نشست گفت: برای صحبت کردن راجع به آینده سینمای ایران، بازهای حدود ۱۰-۱۵ سال را بهعنوان آینده موردنظر لحاظ کردهایم. سینمای ایران را نیز در چند شاخه در نظر گرفتهایم؛ سینمای هنری، سینمای قصهگوی بدنه و سینمای گیشهای که احتمالا آینده متفاوتی خواهند داشت. باید بدانیم در حال حاضر در چه نقطهای هستیم، به کجا میخواهیم برسیم و برای این کار چه ابزاری در اختیار داریم.
تفکر صنعتی در سینمای ایران وجود ندارد
پس از آن اصلانی اظهار داشت: سینما دو وجه صنعتی و هنری دارد؛ این دو وجه جایی با همدیگر ترکیب میشوند و جایی نقش بنیانی خود را بازی میکنند. معضل ما اینست که این دو وجه نه فقط تعریف نشده، بلکه حرفهمند هم نشدهاند. سینما یکی از بزرگترین صنعتهای جهانی است. این صنعت جهانی به تکنولوژی و ابزار محدود نمیشود، بلکه در اینجا یک تفکر صنعتی مطرح است. هالیوود یک پایگاه تفکر صنعتی است و به تکنوکراسی محدود نمیشود. این تفکر صنعتی، نحو درونی ساختار هر تولیدی است. اولین مساله صنعت اینست که هیچگاه متوقف نیست و مدام رشد میکند و چیز جدیدی از خود بروز میدهد. بدون توسعه، تفکر صنعتی وجود ندارد.
وی ادامه داد: ما این مسئله را نه فقط در سینما که در کل صنعتمان حل نکردهایم. بیش از نیم قرن صنعت اتوموبیل داشتهایم ولی صنعتی نبوده است، بلکه یک تولیدِ متوقف است که فقط مایحتاج مالی یک جامعه را حل و فصل میکند، نه یک اقتصاد اجتماعی را. طراحی صنعتی آن با ۵۰ سال پیش هیچ تفاوتی نکرده است در حالیکه شما هیچ کمپانی صنعتی در جهان نمیبینید که هر سال طرح جدیدی از خود بروز ندهد. چون اگر این کار را نکنند ورشکست میشوند، اما در اینجا ورشکست شدنی در کار نیست. به این ترتیب چنین صنعتی تبدیل به یک صنعت سیاسی میشود؛ در واقع یک تولید سیاسی اتفاق میافتد نه یک تولید صنعتی. سینمای ایران نیز چون نتوانسته یک تفکر صنعتی را در خود ایجاد کند و سامان دهد، پس روز به روز سیاسی میشود. سیاسی شدن نه به این معنا که به موضوعات سیاسی بپردازد، بلکه به این معنا که تبدیل به ابزاری برای بعضی سیاستها میشود.
گردش مالی سینمای ایران تورمزاست
کارگردان "شطرنج باد" افزود: سینما صنعت بسیار مهمی است و در جوامعی تفکر صنعتی را شکل میدهد. متاسفانه سینمای ایران نه از نظر اقتصاد سینمایی و نه از نظر نحو تفکر صنعتی نتوانسته خود را به منطق اقتصاد برساند. فروش سینمای ایران بالاست اما این فروش بالا چیست؟ تولیدی که نتواند ارز خارجی را به ارز داخلی اضافه کند، نه تولید صنعتی است و نه تولید ملی. بلکه فقط یک گردش مالی است و گردش مالی را نمیتوان اقتصاد دانست. صرفا پول از جیب عدهای از مردم به جیب معدود افرادی میرود. این گردش مالی به حال جامعه ایران مضر است. این نوع گردش مالی نمیتواند ارز خارجی را وارد کشور کند و برعکس، ارز را به خارج میفرستد چون همه ابزارهای سینما داخلی نیست و برای خرید این ابزارها ارز پرداخت شده است. بنابراین این سینما به لحاظ اقتصادی غیر ملی است. این گردش مالی ریالی، اقتصاد نیست و این نوع گردش مالی به خودی خود تورمزاست و علیه اقتصاد یک مملکت عمل میکند؛ هرچند ظاهر کار این باشد که فروشهای میلیاردی داریم اما در درون این فروشها یک معضل بزرگ اقتصادی نهادینه شده است.
اصلانی ادامه داد: فیلمی که در هالیوود ساخته میشود باید به همان اندازه که در ایالات متحده فروش دارد، در خارج از آن نیز فروش داشته باشد و در غیراینصورت یک فیلم شکستخورده محسوب خواهد شد. فیلمهای سینمای ایران حتی در کشور همسایه ما افغانستان نیز اکران نمیشود، چه رسد به دیگر نقاط دنیا. در حالیکه ما یک سرزمین بزرگ زبانی هستیم و نه تنها از این ظرفیت استفاده نمیشود، بلکه علیه آن عمل میشود. این رفتار، اقتصاد فرهنگی ما را دچار معضل کرده است. باید به تمام این مسائل پرداخت و بعد به این رسید که وجوه صنعتی و هنری سینما قرار است چه موازنهای با هم برقرار میکنند و باعث رشد همدیگر میشوند.
فروشهای بالای سینمای ایران را نمیتوان تحت عنوان سینمای عامهپسند تحلیل کرد، بلکه این فروش در واقع عکسالعمل انفجاری جامعه است که در جایی به او فشار آمده و آن فشار را اینگونه جبران میکند. الان زمینههای سیاست درهای باز را دارند فراهم میکنند و زمانی که این اتفاق بیفتد، سینمای ایران به کلی ورشکست خواهد شد. کافی است دو فیلم آمریکایی و دو فیلم هندی در اینجا اکران شود تا بفهمیم این سینما چه نقش و آیندهای دارد. تجربه گذشته میگوید این مسیر ممکن است به ورشکستگی تهیهکنندگان و سینماسوزی منجر شود. آیا ما در حال تجربه گذشته هستیم؟
پولهایی که خرج سینما میشود منطق اقتصادی ندارد
در بخش دیگری از این نشست بهزادی گفت: ما سه نفر به نحله سینمای فرهنگی و هنری تعلق داریم و سینمای تجاری گمان میکند به این نحله نیازی ندارد؛ آنها هیچگاه چنین نشستهایی برگزار نمیکنند و نیازی به آن نمیبینند. آنها به ما کاری ندارند و ما هم به آنها کاری نداریم. ولی موقعیت فعلی سینمای ایران شبیه به وضعیتی است که یک نفر بخواهد همزمان روی چند صندلی بنشیند. شرایط ما یک شرایط تعریفنشدهی پیچیده است.
وی ادامه داد: ما در حال حاضر یک سینما داریم که رفتهرفته شناسنامه پیدا کرده و آدمهای خودش و چرخه تولید و توزیع و اکران و رسانه و.. خود را دارد. این یک سینمای مشخص ارگانی است که برخی از ارگانها از وجه فرهنگی پشت آن قرار دارند. یا ارگانهایی پشت این ماجرا هستند که قرار بوده سیاستگذاریها و برنامهریزیهای کلی و کلان را انجام بدهند، اما بعد وارد تولید شدهاند، بعد دیدهاند تولید به تنهایی کافی نیست و بقیه عناصر این چرخه را هم به خدمت گرفتهاند و در واقع به انحصار خود در آوردهاند. آنها در ادامه چهرههای سینمای ایران را به کار خود وارد کردند چون از نظرشان رسیدن به هدف والا، هر وسیلهای را توجیه میکند. بعد رسانه و سالن و.. را هم به اختیار خود در آوردند و در ادامه دیدند به ساز و کاری بزرگ نیاز دارند تا کل سینما را در دست بگیرند. آنها به این نتیجه رسیدند که باید مثل هالیوود یک کمپانی تولیدکننده اصلی راه بیندازند و یکسری تولیدکننده داشته باشند تا کارها را برونسپاری کنند. چند کارگردان با ظاهر شیک و امروزین نیز به کار گرفتند تا جلوی ماجرا حضور داشته باشند.
این کارگردان سینمای ایران افزود: پولدارهایی وجود دارند که نمیتوان آنها را بخش خصوصی دانست و بدون هیچ توجیهی یک مرتبه چند میلیارد تومان خرج فیلمسازی میکنند و اگر مثلا یک هفتم این هزینه برای آنها بازگشت مالی وجود داشته باشد، همان را نیز خرج کارهای مشابه میکنند. یا مثلا میبینیم یک فرد نامشخص میلیاردها تومن به یک جشنواره کمک میکند، بدون اینکه بهعنوان اسپانسر از او نامی دیده شود. چرا؟ اگر این آدم در تمام زندگیاش اینگونه خرج کرده بود که اساسا نمیتوانست چنین ثروتی داشته باشد. باید پرسید چرا این کار را میکند؟ بعد میبینیم جشنواره برای این برگزار شده که کسانی را در ویترین بگذارد و بالا بکشد و از عدهای تقدیر شود. به هر حال دو دوتا چهارتای اقتصادی آن درست در نمیآید و منطقش قابل فهم نیست.
با بدبختی فیلم میسازیم
بهزادی ادامه داد: گروه اندکی نیز وجود دارند که سرمایهگذاران بخش خصوصی هستند؛ اینها به چه دلیل پول به سینما میآورند؟ اول به بازار مسکن نگاه میکنند که وضعیت نامشخصی دارد اما سینما دارد خوب میفروشد. سود و زیانشان در سینما را هم بهدقت محاسبه میکنند و سعی میکنند تولید برایشان ارزان تمام شود و فروش بالایی هم داشته باشند. یعنی برای این گروه، معادلات اقتصادی مهم است. اما به اینکه چه بر سر این اقتصاد بیاید فکر نمیکنند چون سینما و ساختمانسازی برایشان فرقی ندارد.
کارگردان "وارونگی" اضافه کرد: عدهای نیز برای برندینگ، روی فیلمها سرمایهگذاری میکنند. یعنی افراد یا شرکتهایی که پول دارند اما در جستجوی پایگاهی اجتماعی و فرهنگی و.. هستند تا مورد توجه قرار بگیرند. اینها در پی این هم هستند که فیلم به جشنواره خارجی برود و برایشان ارز خارجی بیاورد. چون فیلمهایی که امثال ما میسازیم آنقدر کمخرج است که میتوانند روی اینکه خرج خودش را در بیاورد حساب کنند، پس هرآنچه در خارج بفروشد سود سرمایهگذار میشود که پول کمی هم نیست. یعنی به هر دلیل که وارد کار شوند، به این چیزها هم فکر میکنند و نگاه اقتصادی دارند.
وی در ادامه گفت: کسانی مثل ما که اینجا نشستهایم هم آدمهای ذلیل مرده این سینما هستیم؛ بخش نهادی و ارگانی سراغمان میآید ولی ما سراغ آنها نمیرویم. بخش خصوصیای که میخواهد پولش را چند برابر کند هم سراغ ما میآید و ما کار موردنظر آنها را هم بلد نیستیم. سرمایهگذاری که دنبال برندینگ است را هم من بلد نیستم بیاورم. هر فیلمی ساختهام با بدهی و بدبختی و عشق جنونآمیز بوده است.
سینما بهتدریج انحصاری میشود
بهزادی افزود: بنابراین چه اتفاقی میافتد؟ یکی از دوستان فیلمساز در مصاحبهای گفته بود ما سینمای مستقل نداریم. اینکه سینمای مستقل را چطور تعریف کنیم، بحث مفصلی دارد؛ یکی استقلال مالی است و دیگری استقلال مالی و فکری. من فکر میکنم سینمای مستقل داریم. اما به دوستمان هم گفتم که ما میتوانیم سینمای مستقل نداشته باشیم، اما سینمای وابسته را حتما داریم؛ سینمایی که به لحاظ فکری و ایدئولوژیک و اقتصادی بهطور مطلق وابسته است. نهادها و ارگانها به من نوعی نمیگویند فیلمی که دلت میخواهد را بساز، بلکه میگویند برای من فیلم فلانجور را بساز و مختصات فیلم را به فیلمساز اعلام میکند و حتی اسم پرسوناژها هم برایشان مهم است. این اتفاقی است که در تلویزیون میافتد و بازتولیدش را در سینما میبینیم.
کارگردان "قاعده تصادف" ادامه داد: سینمای ارگانی دارای نگاهی کاملا ایدئولوژیک است و برای آن خرج میکند. اینها کار خودشان را خوب انجام میدهند؛ دارند سینما را به سمت خودشان میکشند و در ادامه سینما بهتدریج انحصاری میشود و امثال ما هم باید دنبال شغلهای دیگری باشیم که زندگیمان را با آن بگذرانیم. کار بزرگی که آنها در حال حاضر انجام میدهند اینست که سینما را به یک پروژه بزرگ و گران و غیرقابل توجیه به لحاظ اقتصادی تبدیل کردهاند. چون برای خودشان پول و فروش یا نفروختن فیلم هیچ اهمیتی ندارد. اما فیلمبرداری که پیشتر برای من با ۵ میلیون کار را انجام میداد، وقتی در چنان پروژههایی ۱۰۰ میلیون دریافت میکند، دیگر حاضر نمیشود با رقم پایین در فیلم من حاضر شود. یعنی اینها هزینههای تولید را بالا میبرند تا رفتهرفته جایی برای سینمای ما باقی نماند. امروز سینمای خیلی بزرگ و همهکاره داریم اما خیلی به سایپا و ایران خودرو شبیه است.
سینما در گرو مخاطب است
در ادامه خسروی دهکردی توضیح داد: همانطور که دوستان گفتند حتی سیستم اقتصادی درستی در سینمای ما وجود ندارد. حضور پولهای بزرگ به سینمای ما صدمه زده و از بازیگر تا لوکیشن را آنقدر گران کرده که بخش خصوصی اساسا توان فیلمسازی ندارد. اغلب سینماگران درست و حسابی ما هست و نیستشان را میفروشند تا یک فیلم بسازند و معلوم هم نیست بازگشت مالی داشته باشد.
وی در پایان گفت: سینما در گرو مخاطب است و من فکر میکنم باید از مخاطب شروع کنیم و زور ما به جای دیگر نمیرسد. مخاطب جامع و فرهیختهای که قاعدتا باید توسط تلویزیون و سینما و مطبوعات تربیت شود، اجازه نخواهد داد که هر کسی هر بلایی که خواست بر سر ما بیاورد. چنین مخاطبی دنبال آتش زدن سینما نخواهد رفت. باید بتوانیم از تقلیل و تخریب مخاطب جلوگیری کنیم و مخاطب ارتقاءیافته داشته باشیم. از سوی دیگر باید نظریهپردازی کنیم؛ نظریهپردازی یک ضرورت فراموششده در سینمای ایران است. نظریهپردازان میتوانند در فرآیند تولید و اکران و.. هم به فیلمسازان کمک کنند.