سرویس سینمایی هنرآنلاین: رضا زهتابچیان در نخستین تجربه کارگردانی خود فیلم سینمایی "دیدن این فیلم جرم است" را ساخته که روز سهشنبه 16 بهمن ماه در پردیس سینما ملت روی پرده رفت.
در خلاصه داستان این فیلم آمده است: فقط یک فیلم پنج دقیقهای میخواستم تا بعدا بتونم از زنم و دخترم دفاع کنم، ولی امونم ندادند... صدای آژیراشون داره نزدیکتر میشه... الان مثل مور و ملخ میریزن اینجا... امیر آقایی، لیندا کیانی، مهدی زمینپرداز، حسین پاکدل، محمود پاکنیت، حمیدرضا پگاه، احسان امانی و احسان شیخی از بازیگران این فیلم سینمایی هستند.
زهتابچیان در گفتوگو با خبرنگار هنرآنلاین درباره این فیلم و چرایی ساخت آن به سخن پرداخت که در زیر میخوانید:
آقای زهتابچیان ابتدا درباره شکل گیری ایده این فیلم بفرمایید... تا چه اندازه کاراکترهای این فیلم ما به ازای بیرونی دارند؟ و هر کدام از این کاراکترها نماینده کدام نسل از اجتماع هستند؟
شکلگیری این قصه، با یک تصویر ذهنی در سال ۸۴ یا ۸۵ اتفاق افتاد که یک تخیل محض است! جریانهای فکری موجود در این قصه، تماما دارای تناظر بیرونی در دستههای مختلف سیاسی و اجتماعی هستند.
شما به موضوعاتی پرداختید که به فیلم شما تا حدی رنگ و بوی سیاسی داده است، به نظر شما این فیلم سیاسی است؟ یا برگرفته از موضوعاتی است که ریشه آنها را بیش از هر چیز بر مبنای موضوعات و مشکلات اجتماعی میتوان یافت؟
فیلم من، یک فیلم فلسفیاجتماعی است که در بستر سیاست اتفاق میافتد؛ یعنی صورت آن سیاسی، اما در بطن، کاملا جامعهشناختی است. بستر سیاسی، به بیشتر دراماتیزهشدنِ قصه کمک میکرد و آن را حساستر مینمود.
به نظر شما سینما این جایگاه را دارد که درباره مسائل سیاسی و حکومتی نقد داشته باشد؟ این جسارت شما را به عنوان یک فیلمساز میرساند که اتفاقا با بودجه ارگان وابسته به دولت فیلم را ساخته است؟ اگر تهیه کننده فیلم حوزه هنری نبود این امکان برای شما فراهم میشد که بتوانید با این صراحت درباره مسائل و موضوعات سیاسی و اجتماعی کشور صحبت کنید؟
بستگی دارد به شئون سینما از منظر شما. "جسارت" را نمیدانم. حرفهایی بود که باید زده میشد. قطعاً اگر پایمردی و ذکاوت و بینش و آگاهیِ حوزه هنری در حمایت از ساخت چنین فیلم گستاخانهای! در برابر انواع و اقسام فشارهای دوست و دشمن و خودی و غیر خودی، یکتنه نمیایستاد و سینه سپر نمیکرد، این فیلم هرگز و هرگز ساخته نمیشد! آفرین به حوزهٔ هنری و باز هم آفرین!
درباره انتخاب بازیگران فیلم، چطور به این کست بازیگری رسیدید؟
به سختی! مهمترین بخش بازیگران برای من، بازیگران غیر چهره بودند که ایجاد اتمسفر فیلم، به شکل تعیینکنندهای، توسط آنها باید انجام میگرفت. این چند بازیگر غیر چهره، از میان حدوداً ۵۰۰-۶۰۰ نفر انتخاب شدند و به تدریج، با وجود سختبودنِ من در نزدیکشدن به آدمها و حساسیتم در گزینشِ اطرافیانم در زندگی شخصی، با این دوستان روابط بسیار دوستانه و بلکه برادرانهای اتفاق افتاد. این بازیگران از نظر من، ستارههای درخشان این فیلم هستند. در رابطه با انتخاب لیندا کیانی، خب چه کسی بیشتر از او مناسب این نقش بود؟ دربارهٔ حمیدرضا پگاه هم، نیز! دیگر دوستان عزیز و گرامی که برای رعایت اختصار، وارد جزییات جداگانه نمیشوم نیز با توجه به مجموع شرایط، گزینههای بهینهٔ ما بودند. ضمن اینکه بسیاری از بازیگران، بخاطر اینکه نمیدانستند این فیلم چه سمت و سویی خواهد گرفت و حاصل آن چه برچسبی خواهد خورد، با وجود ابراز علاقه به خودِ فیلمنامه و تحسینها و تعجّبهایشان، از حضور در این فیلم، هراسیدند!
آقای زهتابچیان با توجه به این که سینمای این روزهای ما سینمای منفعلی است که نمیخواهد به کسی یا جایی بربخورد و سخنی در آن نباشد که کسی دل آزرده شود، فکر میکنید این امکان وجود دارد که فیلم به اکران عمومی نرسد؟ آیا خودتان را برای این موضوع آماده کردهاید؟ ضمن این که بهرحال شما یک کارگردان فیلم اولی محسوب میشوید که سرانجام این فیلم بسیار روی ادامه کار شما در سینما تاثیرگذار خواهد بود.
یکی از دلایل منفعل بودنِ سینمای ما، حضور برخی محدودیتهای دلسردکننده در آزادی بیان و وجود یک سری خط قرمزهای غیرضروری و بلکه اشتباه و پرهزینهٔ برخی منفعتجویان و ترس از تزلزل بقاء برای بعضی قدرتطلبان و انحصارگرایان است. وقتی فیلمساز، اجازه پیدا نمیکند که تحلیل شخصی خودش را دربارهٔ فلان موضوعِ مفروض ارائه دهد و مجبور است که تحلیلهایش و مناظر فکریاش را در چارچوبی از پیش تعیین شده و مبتنی بر رویکردهای غیرسیستمی بگنجاند، خودبخود به سمت انفعال سوق داده میشود. صد البته که من، با نفس وجود چارچوبها مخالف نیستم، بلکه به عنوان یک مهندس سیستم آن را واجب میدانم؛ لیکن سخنم در مورد چگونگی تعیین و طراحی و پیادهسازی این چارچوبهاست. هر سیستمی، اعم از خرد و کلان، الزاماً دارای چارچوبهایی خواهد بود و اما در مورد رسیدن این فیلم به اکران عمومی، باید عرض کنم که پیشفرض من "نه" است. مگر اینکه مجروح به تیغ سانسور شود؛ که در این صورت، من از این فیلم، پیشاپیش، اعلام برائت میکنم. سانسور کردن این فیلم، دردش از توقیف آن برای من بیشتر است. در رابطه با تاثیر توقیف این فیلم بر روی آیندهٔ سینماییام باید عرض کنم که به رغم اینکه من عاشق فیلمسازی بودهام، اما هرگز و هرگز، سینما برای من، "همهچیز" نبوده است. من هویتم را از سینما نمیگیرم. هویت من، چیزهایی دیگریست. خدا را شکر!
در طی مراحل دریافت پروانه ساخت و حضور در جشنواره آیا ممیزی به کار وارد شد؟
فراوان!... ولی حوزهٔ هنری، سپر بلا شد!
معمولا کسانی که فیلم اولشان را میخواهند تولید کنند با مسائل و مشکلات بسیاری مواجه میشوند؟ شما هم در این مسیر مشکلات اینچنینی در جذب سرمایه و حتی تولید فیلم داشتید یا خیر؟
از آنجا که تهیهکنندهٔ من، محمدرضا شفاه است و ما رابطهٔ برادری داریم، جنس مشکلات من متفاوت بود. مشکلات ما در ساخت این فیلم، مشکلاتی نامتعارف و مخصوص بود. مشکلات ما، مشکلات عمومیِ تولید معمول یک فیلم سینمایی نبود؛ بلکه مشکلات منحصربهفردِ تولیدِ "دیدن این فیلم جرم است" بود و همچنان نیز هست!
چرا این عنوان را برای فیلم انتخاب کردید؟
مربوط میشود به یکی از دیالوگهای فیلم که بعداً به دلایل تولیدی و نیز فنّی، سکانس مربوطه حذف شد؛ اما از نظر مضمونی، این اسم، همچنان درست و مناسب است!