سرویس سینمایی هنرآنلاین: میگویند تنها صداست که میماند، اما این صدا تنها معطوف به افرادی نیست که صدای خوبی دارند، بلکه یک صدابردار و صداگذار خوب هم در انتقال این صدای زیبا تاثیرگذار است.
حسن زاهدی از جمله صدابرداران سینمای ایران است که از اواخر دهه 50 وارد این عرصه شد و در آثار بسیار زیادی هنر او را شنیدیم. زاهدی در این چند سال اخیر کمتر در سینما حضور یافته است و کم کار شده است، اما از کنار سالها فعالیت در این عرصه شاگردانی را تربیت و تحویل سینما داده که امروز هر کدام در مقام استادی نشستهاند. این کمکاری بهانهای برای ما شد تا به سراغ این صدابردار پیشکسوت سینمای ایران برویم و ساعاتی را در کنار او کسب تجربه کنیم که ماحصل این گپ و گفت را در زیر میخوانید:
شما جزو نسلی هستید که پیش از آنکه بخواهید با تلویزیون ارتباط برقرار کنید، با پرده سینما آشنا شدید. علاقهمندیتان به سینما از کجا شکل گرفت؟
من در کودکی به همراه خانواده در باغ پدری زندگی میکردم. پدرم باغ میوه داشت و در آن گل گلایول پرورش میداد. در آن باغ یک چوب داشتم که به جای اسب بر آن سوار میشدم. یک پرچم کاغذی هم بهعنوان پرچم ایران روی آن میانداختم تا جذاب شود. چند سال بعد خواهرم و همسرشان با هم مدرسه ملی را باز کردند و من تابستانها میز و نیمکتهای آن مدرسه را رنگ میکردم. هر چقدر که از آنجا پول در میآوردم برای رفتن به سینما خرج میکردم. از آنجا بود که به سینما علاقهمند شدم و همیشه آرزو داشتم یک روزی در سینما کار کنم تا اینکه بالأخره مسئله تلویزیون پیش آمد. زمانی که دوره سربازیام به پایان رسید مشغول به کار شدم. ما در محله پامنار همسایهای داشتیم که شرکت داشت و من حدودشش ماه اجباراً بهعنوان تحصیلدار آنجا مشغول به کار شدم و با آنها همکاری کردم اما اصلاً آن کار را دوست نداشتم. روزی دختر داییام با من تماس گرفت و گفت تلویزیون کارمند میخواهد و تو اگر دوست داری در امتحان ورودی آن شرکت کن. در واقع او من را حمایت کرد و من در امتحان ورودی تلویزیون شرکت کردم و پذیرفته شدم.
چطور شد که به سمت صدا رفتید؟
ابتدا بهعنوان تکنسین صدا در تلویزیون انتخاب شدم. زمانی که میخواستند ما را به واحدهای مختلف منتقل کنند، من واحد دوبلاژ تلویزیون را انتخاب کردم که از همه سختتر بود. همان موقع زندهیاد مصطفی مصطفیزاده فهمید که من تا چه اندازه به این بخش علاقهمند هستم. وقتی وارد دوبلاژ شبکه اول شدم، متوجه سختی کار شدم ولی میدانستم که در این کار تنوع زیاد است. ما در واحد دوبلاژ شبکه اول مشقتهای زیادی کشیدیم. آن موقع ضبط افکتهای سالنیِ اکثر سریالها برعهده من بود. من تئوری میدانستم ولی آقای مصطفیزاده فقط به صورت آزمایشی، عملی و تجربی آشنایی داشت. بعد از زندهیاد روبیک منصوری، آقای خانزادی هستند به همین دلیل از ایشان چندی پیش تقدیر شد که در این سینما بسیار زحمت کشیده است. به هر حال من از مدرسه عالی صداوسیما به صدا علاقهمند شدم و یک سری شیطنتها در کار صدا کردم تا به اینجا رسیدم. ابتدا در واحد دوبلاژ به ما میگفتند که فیلم را سر و ته کنید. یک ریوایندر داشتیم که سرعت موتورش خیلی بالا بود و شما اگر دیر میجنبید، تمام فیلم نابود میشد. ما اینطوری کار میکردیم. گاهی به ما میگفتند که بنشینید برای نوار سکوت یک نوار تعمیر کنید و ما باید مینشستیم فیلمهای اضافی را تکه تکه به هم میچسبانیدم.
کارتان را بهعنوان صدابردار از چه زمانی شروع کردید؟
عقده این کار را داشتم و در گلویم گیر کرده بود. آن موقع در ایران به ما میگفتند چون رشته شما ریاضی نیست و رشته طبیعی (تجربی) است، پس نمیتوانید صدا بخوانید. پیش از سال 57 همراه با یک تور به سفر خارج از کشور رفتم و وقتی به کشور ایتالیا رسیدم، در آنجا حوضی را دیدم که هر کسی در آنجا میایستاد، یک سکه میانداخت و آرزویی میکرد. من رفتم سکه انداختم و آرزو کردم که روزی بیایم در کشورهای اروپایی درس بخوانم و مدرک خودم را قویتر کنم. تیرماه همان سال همه چیز دست به دست هم داد و من عازم انگلستان شدم. مرخصی گرفتم ولی نمیدانستم که انقلاب میشود. اصلاً از این ماجراها خبر نداشتم. آن موقع به جز مختصر کمکی که پدرم به من میکرد، درآمد دیگری نداشتم. تصمیم گرفتم در انگلستان کار کنم و به همین خاطر میرفتم از حراجیها ماشین میخریدم. مدتی روی ماشینها کار میکردم و بعد آنها را به عربها میفروختم. عربها برای چنین ماشینهایی پول زیادی میدادند. بعد درسم را تمام کردم و به ایران برگشتم.
تحصیل شما در انگلستان چند سال به طول انجامید؟
درس من حدود سه سال و نیم به طول انجامید. یک دوره مخصوص صدا و الکترونیک بود. زمانی که به ایران برگشتم، دیگر اینطور نبود که میکروفون 416 را به من بدهند که گوش کنم و بگویم چه خاصیتی دارد، بلکه یک کاغذ به من میدادند و من از روی منحنی میگفتم که این میکروفون چه خاصیتی دارد. هنوز هم کنجکاو هستم که چیزهای جدید را یاد بگیرم. بعضیها که از زمان سیستم دیجیتال وارد این حرفه شدند، میگویند نسل ما قدیمی هستند و یک سری چیزها را نمیدانند ولی این حرف اصلا صحیح نیست. من از همین آدمها در دیجیتال سوالاتی دارم که مطمئنم نمیتوانند جواب بدهند.
پس از بازگشت از انگلستان چه زمانی کار را شروع کردید؟
زمانی که من برگشتم آقای نجفی میخواستند سریال "سربداران" را کار کنند. من در آن سریال نیز با آقای مصطفیزاده همکاری داشتم و تمام صداسازیها را انجام دادم که اصلاً کار سادهای نبود. پشت سر آن مستقیماً سریال "میرزا کوچک خان" را خودم به تنهایی کار کردم.
شما پیش از اینکه به انگلستان سفر کنید، سریال "سفرهای دور و دراز هامی و کامی" را صدابرداری کردید. قبل از آن چه کارهایی انجام داده بودید؟
سریال "سفرهای دور و دراز هامی و کامی" آخرین کار من پیش از سفر بود. من قبل از آن در سریالهای "دلیران تنگستان" و " داییجان ناپلئون" هم صداگذاری کرده بودم. در سریال "سفرهای دور و دراز هامی و کامی " به زندهیاد نادر ابراهیمی پیشنهاد دادم که من را هم با خودشان به سفر ببرند تا افکت ضبط کنم. حدود دو سال از جاهای مختلف افکت ضبط کردم. به همین خاطرهیچ افکتی را از آرشیو نمیآوردیم چون همه را خودم گرفته بودم. عادت ندارم که یک جایی بنشینم و نگاه کنم. اگر کاری از دستم بر بیاید حتماً کمک خواهم کرد.
اوایل که وارد حرفه صدابرداری شدید، دستیار چه کسانی بودید؟
دستیار آقای مصطفیزاده بودم. در دوبلاژ تلویزیونی افراد زیادی نظیر آقای آقاجانیان، آقای اصغری و آقای محمود اقدامی حضور داشتند که همه این افراد صدابرداری را به صورت تجربی یاد گرفته بودند. آنها را از استودیوها بیرون آورده بودند تا بخش دوبلاژ تلویزیون را راه بیندازند. اغلب آنها آدمهای خوش قلبی بودند ولی حس میکردند ما را وارد دوبلاژ تلویزیون کردهاند تا آنها را بیرون کنند. با این حال آقای مصطفیزاده از این بابت ترسی نداشت و میگفت زاهدی مستعد است و من باید به او آموزش بدهم. نور به قبرشان ببارد، واقعاً به صورت تجربی کمک بسیار زیادی به من کردند.
چطور شد که کار میکس را انجام دادید؟
آن موقع صرف نمیکرد که تلویزیون بخواهد باند بینالملل بخرد، به همین خاطر ما مجبور بودیم صداهای جداگانه را از کنار فیلم در بیاوریم و به شکل لوپ کنیم و بعد فیلم را بگذاریم و خطکشی کنیم. جاهایی که صدا سکوت بود، از اپتیک فیلم و جاهایی که دیالوگ بود از نوارهای اضافی استفاده میکردیم. سرتاسر فیلم با مداد روغنی خط کشی میشد. خلاصه اینکه کار بسیار سختی بود. چند وقت بعد یک سریال با نام سریال "دهه شگفتانگیز" وارد ایران شد. در این سریال علاوهبر اینکه یک نریتور انگلیسی روی آن حرف میزد، قرار بود که زندهیاد اسدالله پیمان هم جای آنها حرف بزنند. ما ابتدا باید نریشن انگلیسی را حذف میکردیم و بعد جای آن صدای آقای پیمان را میگذاشتیم. ضمن اینکه در زیر صدای آن هم "کندی" داشت سخنرانی میکرد و صدای او نباید قطع میشد. تقریباً یک کار امکانناپذیر بود. ما یک پلیبک داشتیم که دیالوگ آقای پیمان را روی فیلم میگذاشتیم و یک پلیبک دیگر داشتیم که باید لوپ را در عرض 10 ثانیه باز میکردیم و شارژ میکردیم. به خاطر داریم یک روز آقای مصطفیزاده فیلم را میکس کرده داخل کمد گذاشته بود تا فردای آن روز فیلم را به پخش ببرد و چک فنی و سیاسی شود. من به دوستم گفتم بیا این فیلم را خودمان یکبار دیگر میکس کنیم. گفت مگر بلدی؟ گفتم بیا کمک کن تا انجامش بدهیم. کاری که آقای مصطفیزاده در ۱ یا۲ساعت انجام میداد را ما در 8-9 ساعت انجام دادیم. بعد نشستیم چک کردیم و دیدیم که چندان هم بد نشده است. نوار میکس خودمان را با نوار اصلی عوض کردیم واقعاً انجام دادن چنین کاری جسارت میخواست. تا زمانی که این فیلم پخش شد دل توی دل من نبود. بالأخره تصمیم گرفتیم که به آقای مصطفیزاده بگوییم. پس فردا آقای جلال صفا به آقای مصطفیزاده گفت مصطفی میکس دیشبتان خیلی خوب بود. بعد ایشان خندیدند و گفتند میکس دیشب کار حسن بود. آقای صفا گفتند از این به بعد همه فیلمهای مستند را بدهید حسن میکس کند. از آنجا بود که من کار میکس کردن را شروع کردم.
در آن دوره میکس چه فیلمهایی را انجام دادید؟
یک روز جهانگیر میرشکاری به من زنگ زد و گفت، "عمو حسن دستگاههای کانون خراب شده و ما میخواهیم فیلم "باشو، غریبه کوچک" را میکس کنیم و من به آقای بیضایی پیشنهاد دادهام که شما بیایید این کار را انجام بدهید." بعد آنها به سازمان آمدند و من فیلم "باشو غریبه کوچک" را برای آنها میکس کردم. پشت سر آن آقای فرهاد صباح زنگ زد و گفت فیلم "خانه دوست کجاست؟" را میخواهیم بیاوریم که تو میکس کنی. همین اتفاق افتاد و من این فیلم را هم میکس کردم. چند وقت بعد آقای مهرجویی فیلم "اجارهنشینها" را آوردند البته ناگفته نماند صدابرداری هر سه فیلم بعهده جهانگیر بود منتها میخواستند فیلم را به جشنواره فیلم فجر برسانند. آن موقع دوباره نوار 16 باید تبدیل به 17 و نیم میشد، به همین خاطر آقای حسندوست نشست 16 را تبدیل به 17 و نیم کرد. آقای عسکری در استودیو میکروفون گذاشته بود و بخش عمده افکتهای داخلی را زمان میکس انجام میداد. واقعاٌ سر میکس آن فیلم اذیت شدیم. از طرفی دیالوگها میکس شده بود اما باید تنظیم میشدند و به همین خاطر من به آقای میرشکاری گفتم دیالوگها را خودتان میکس کنید. حدود ساعت 11 و نیم صبح تمرین ما شروع میشد و ساعت 11 شب سراغ کار میکس میرفتیم و تا 7 صبح یک پرده را میکس میکردیم. من نه تایمر زیر کانتر تصویرم بود و نه چیز دیگری، اما به هر سختی کار را انجام دادم. به همین خاطر فکر میکنم در حال حاضر سیستم دیجیتال، آدمها و فکرشان را تنبل کرده است.
با ورود بخش دیجیتال در تصویر، یک بخشی از حجم استرس و فشار به خاطر کمبود نگاتیو و چیزهای دیگر از بین رفت. میخواهیم بدانیم که در بخش صدا چه اتفاقی افتاد؟
سیستم دیجیتال در بخش صدا هم کمک بسیار زیادی کرده است. مهمترین کمکی که دیجیتال به صدا کرد این بود که دیگر وقت ما را نمیگیرد در حال حاضر صداگذاری و میکس یک فیلم نهایتاً دو هفته زمان میبرد و بیشتر از این طول نمیکشد.
حرفه صدابرداری را از چه زمانی و با چه فیلمی آغاز کردید؟
زمانی که فیلم "باشو غریبه کوچک" را میکس کردم، به آقای میرشکاری گفتم که میخواهم بیاییم سر صحنه بوم بگیرم و کار کنم. چند وقت بعد آقای اصغر هاشمی خواستند فیلمی با نام "زیر بامهای شهر" را بسازند که آقای میرشکاری لطف کردند و من را هم بهعنوان صدابردار دوم سر این کار بردند. من اولین سیمرغ خودم را در همان سال و با فیلم "زیر بامهای شهر" از جشنواره فیلم فجر گرفتم. شما اگر در حال حاضر سیدی فیلم "اجارهنشینها" را ببینید، با دیالوگی برخورد نمیکنید که نتوانید آن را درست بشنوید. برای همه اینها زحمت کشیده شده است. چند روز پیش خبرنگاری با من تماس گرفت و پرسید آقای زاهدی کار کردن در ساختمانهای تاریخی چه سختیهایی دارد؟ گفتم یکی از مهمترین محاسن ضرایب جذبی که در ساختمانهای قدیمی وجود دارد، پهنای دیوارهای آن است. گفتم من یک انتقاد به صدابرداری سریال "بانوی عمارت" دارم. چند شب پیش داشتم این سریال را میدیدم که در یک سکانسی عروس خانم داشت سر شازده داد میزد و بلافاصله ادامه پرخاش او کات میخورد و بازیگر صدایش را آرام میکرد. درست است که صدابردار به هیچعنوان حق ندارد به بازیگر فیلم بگوید آرام صحبت کند یا بلند ولی با کارگردان که میتواند صحبت کند و بگوید وقتی بازیگر در این رنج صدا و با این حس صحبت میکند، زمانی که کات داده شد دوباره باید با همان حس صحبت کند و نباید صدای خودش را آرام کند. من بخش عمدهای از فیلم "چهارشنبه سوری" را با میکروفون بیسیم کار کردم ولی هیچکس نفهمید. حتی برای آن جایزه هم گرفتم چون کار کردن با میکروفون بیسیم را بلد بودم. درست است که خارجیها اکثراً صدابرداری شاهد میگیرند ولی همه صدابرداری فیلمی مثل "تایتانیک" در صحنه نبوده است. بسیاری از صداهای آن بازسازی صدا شده است، یعنی همان میکروفونی که سر صحنه گذاشتهاند را در استودیو هم قرار دادهاند و بازیگر با همان حس و القای آمبیانس فضا آمده دوباره این صداها را گفته است. ما درست است که چنین تکنولوژیهایی نداریم ولی میتوانیم کارهای دیگری انجام بدهیم.
آشنایی شما با مبحث میکس و کارهایی که در این زمینه انجام دادید، در زمینه صدابرداری چقدر کمکتان کرد؟
بسیار زیاد. من معتقدم که یک صدابردار هم باید باندسازی بداند و هم میکس. من بهعنوان صدابردار وقتی دارم صدایی را ضبط میکنم باید حواسم به همه صداهای اطراف باشد. در حال حاضر متأسفانه جوانها به لحاظ مالی بسیار نیازمند کار و حمایت هستند. یک جوانی که ازدواج کرده و الآن دارد اجارهخانه میدهد، برده یک سری آدم به عنوان سرمایهگذار و تهیهکننده شده است. زمانی که من فیلم "اجارهنشینها" را میکس کردم، دستمزد آقای روبیک منصوری 30 هزار تومان بود ولی تهیهکننده آن فیلم، آقای یشایائی به من 60 هزار تومان پول داد چون قدر کاری که برایش کردم را میدانست. در حال حاضر قیمت یک میکروفون 416 حدود 21 میلیون تومان است. ولی من یک چیزی حدود 600-700 میلیون تومان وسیله دارم. وقتی میخواهم سر صحنه فیلمبرداری بروم، باید تمام وسایلم را به علاوه دو دستیار که دستمزد یکی از آنها حداقل ماهی هفت میلیون تومان است را با خودم ببرم. با این حال وقتی به تهیهکننده میگویم من ماهی 30 میلیون تومان دستمزد میخواهم، تهیهکننده میگوید شما دستمزدتان را بالا میگویید. در حال حاضر دستمزد یک فیلمبردار حرفهای کمتر از ماهی 100 میلیون تومان نیست. به غیر از دستمزد، وسیله و دستیاران آیا ماهی 30 میلیون تومان برای یک گروه صدابرداری زیاد است؟
به هر حال شما هم باید یک منبع درآمدی داشته باشید. اگر قرار باشد شما به دلیل این عدم تناسب کنار بکشید، چهکار خواهید کرد؟
میروم برای مردم ورکشاپهای رایگان میگذارم. من به لحاظ درآمد از دیگران کمتر مشکل دارم ولی خیلی از همکاران بزرگ من هنوز اجاره نشین هستند. آیا درست است که با چنین هنرمندان تکرار ناشدنی در سینما چنین برخوردی داشته باشیم؟ چه کسی باید به درد ما برسد؟ ما در حال حاضر تهیهکننده نداریم. سرمایهگذارها جای تهیهکنندهها را گرفتهاند که فقط بفکر در آمد زیاد هستند نه کار فرهنگی درست.
زمانی همه در ایام جشنواره فجر درگیر و مشغول کار بودند ولی در حال حاضر با وجود فضای دیجیتال آن فشارها کمتر شده است. اینطور نیست؟
بله، همانطور که قبلا گفتم، تکنولوژی دیجیتال در صدا کمکهای بسیار زیادی کرده است و محاسن زیادی برای سینما داشته است. چه در ضبط اولیه، چه در مرحله پست پروداکشن و چه در مرحله پخش با سیستمهای مختلف پخش این اتفاق رخ داده است. اینها همه و همه از محاسن دیجیتال است. از آنها باید استفاده کرد، نه سواستفاده. مثلا سرعت بالای آن، در مرحله صداگذاری، ولی معایب و خطراتی نیز به همراه دارد. مثلا اندازه یا میزان صدا هنگام صدابرداری؛ اگر مواظب نباشیم و آگاهی کامل دراین مورد نداشته باشیم و بسیاری از مسائل نظیر آن قطعا به مشکل برخواهیم خورد. در ضمن باید یادآور شوم که پهنای باند صدای دیجیتال هنوز به اندازه پهنای باند صدای آنالوگ نیست. ولی صدا از شفافیت بالایی برخوردار است به دلیل این که در آنالوگ ما با نوار و کیفیت آن سروکار داریم و امواج را بصورت منحنی میبینیم ولی در دیجتیال بصورت اعداد صفر و یک است و بحث پیچیدهای است که در این مجال نمیگنجد.پیشرفت علمی بالا رفته است ولی یک سری مشکلات هم وجود دارد. ما در بخش عکس تعداد زیادی عکاس سینما پیدا کردهایم. اکثر آنها همینطوری عکس میاندازند. همه صدابردارها مثل من نیستند که به عکاسها بگویند هر کجا که دلتان خواست شاتر بزنید. من به آنها میگویم هر کجا سکوت بود شاتر بزنید چون سیستم دیجیتال است و صدا را مثل یک موچین برمیداریم. ما باید با جوانان همکاری کنیم ولی آیا همه این کار را میکنند؟ عکاسها وقتی شاتر میزنند، صدابردار خودش را کتک میزند چون بلد نیست کار کند. من وقتی صدا میگیرم، برای خودم باند میسازم که اگر یک موتوری آمد رد شد، بتوانم آن تکه را بردارم چون در فلان باند قرار دارد. من در فیلم "رقص در غبار" صداهای یوسف خداپرست و باران کوثری را درست در کنار اتوبان گرفتم؛ جایی که ماشینهای بسیار زیادی از آنجا رد میشدند. به هر حال سیستم دیجیتال به بخش صدا هم کمک بسیار زیادی کرده است. امروزه کارگردانهای ما که اتفاقاً مستعد و جوان هم هستند، در تصویر با برداشتهای متفاوتی مواجه میشوند چون نمیدانند چهکار کنند ولی اگر یک برداشت صدا بد باشد، صدابردار را بسیار اذیت میکنند. در گذشته خودشان را میکشتند سه برداشته میگرفتند ولی در نهایت میگفتند آقا نگاتیو نداریم. فیلم"قسم" آقای تنابنده را صدابردارانی نظیر آقای مهدی ابراهیمزاده و آقای حمید محمودی کار کردند که بسیار کار سختی هم بود. بعد یک سری از همکاران ما گفته بودند که اینها ماشین را روی تریلی میکشیدند. والا به خدا اینطور نبود! من نمیخواهم از بچههای خودم دفاع کنم ولی از توانایی آنها با خبر هستم. کسانی که زیر دست بنده، آقای اصغر شاهوردی و آقای میرشکاری کارکردهاند، قطعاً توانایی بالایی دارند وگرنه من ضبط دست هر کسی نمیدهم. در فیلم "گینس" آقای تنابنده یک بخشهایی که حرکتها روی دست بود آقای ابراهیمزاده میگرفتند، بعد آقای تنابنده به من گفت او میخواهد بگیرد؟ گفتم خیالتان راحت، من تا از کار یک نفر خاطرم جمع نباشد، ضبط دست او نمیدهم و به کارم خیانت نمیکنم.
اگر به فیلمهای پیش از انقلاب رجوع کنیم، متوجه میشویم که برخی از افکتها غیرقابل پذیرش هستند. دلیل آن چه بود؟
کاملاً حق با شماست. بخشی از آن افکتها خواسته بازار است و بخش دیگر خواسته کارگردان. آیا شما وقتی میخواهید پا برهنه روی فرش راه بروید، صدایی میشنوید؟ مشخصاً صدایی نمیشنوید مگر اینکه قصهای پشت آن باشد، در آن صورت کاری که شما انجام میدهید معنایش بزرگ جلوهدادن است. من به جرئت میگویم که بخش عمدهای از این مسئله به خاطر این است که کارگردانهای ما صدا را خوب نمیشناسند. بخش دیگرش هم یک چیزی به نام "صداسازی" است که به تازگی مد شده است. به نظر من اگزجره کردن غلط است. کار صدا مثل یک تابلوی مینیاتور است. گاهی لازم است که شما تماشاچی را از چرت در بیاورید و بگویید که اینجا دارد یک سری اتفاقات رخ میدهد. مثل افتادن گچ در فنجان چای در "اجاره نشینها" که واقعاٌ لازم بود اما گاهی سروصدای الکی است و هیچ نیازی نیست که شما این صداها را در بیاورید. من زمانی که داشتم فیلم "هامون" را میکس میکردم، آنها داشتند موسیقی فیلم را در استودیو ضبط میکردند. ما نوار صدای موسیقی "هامون" را روی ریل داشتیم و برای آن باند نساختیم. صدای موسیقی را آوردیم روی ضبط صوت هشت گذاشتیم ما اصلاً وقت چندانی برای باندسازی موسیقی نداشتیم. در این شرایط همه اختیارات دست من بود. به آقای چشمآذر گفتم تا اینجا درست است و تصویر میگوید که باید موسیقی حرف بزند ولی در این قسمت میتوانیم از افکت استفاده کنیم. البته در تمامی مراحل میکس نظرات آقای مهرجویی حرف اول را میزد و صدابرداری آن کار خوب اصغر شاهوردی بود.
به نظر شما کارگردان باید روی بحث صدا اشراف کامل داشته باشد؟
بله همین طور است. زندهیاد کیارستمی در بحث صدا بی نظیر بود و کاملاً روی صدا اشراف داشت. من بخش عمدهای از سبک و سیاقم در صحنه و صدابرداری را از او یاد گرفتم. هنوز خودم را مدیون کیارستمی میدانم و همیشه سر مزارش میروم.
با این اوصاف فکر میکنید که سینمای ما اوضاع چندان خوبی ندارد؟
اوضاع سینما خوب نیست، چون کنترل و بگیر و ببند خوبی وجود ندارد. یکبار آقای انوار گفتند کسانی که سر صحنه کار میکنند، درجه الف میگیرند ولی چرا درجات کیفی را حذف کردند؟ در طول سال حدود 160-170 فیلم میسازند و تعداد بسیار زیادی مدیر صدابرداری درست کردهاند ولی کار آنها چه نتایجی داشته است؟ کیفیت آثار سینمایی نسبت به دهه 60 به طور کلی پایین آمده است.
یک مدیر صدابرداری باید دارای چه خصیصههایی باشد؟
من با همه تخصص و تجربهام میگویم که اسم من را مدیر صدابرداری نگذارید. فکر میکنم یک مدیر صدابرداری باید باندسازی و صدابرداری را به طور کامل بلد باشد. ضبط موسیقی را هم باید تا اندازهای بداند چون گاهی ممکن است شما سر صحنه به صورت زنده کار کنید. من صحنه موسیقی فیلم "استرداد" را در مسکو همزمان با فیلمبرداری ضبط کردم. حتی میکس را هم به صورت زنده انجام دادم. من همان موقع که در واحد دوبلاژ بودم، به اتاق صدابرداران میرفتم و به آنها التماس میکردم که اگر کاری دارند به من بگویند تا انجام بدهم.
بنابراین شما باید یک آرشیو غنی از صداها داشته باشید؟
متأسفانه آرشیو بزرگی ندارم. صداهایی که ضبط کردم الآن در آرشیو صداوسیماست.
به نظر میرسد خیلی از کسانی که الآن بهعنوان صدابردار شناخته شده هستند و به صورت حرفهای کار میکنند از شاگردان شما بودهاند. درست است؟
بچههایی بودهاند که با من قد کشیدهاند. شاگرد کلمه قشنگی نیست. من خودم الآن شاگرد هستم. آقای ساسان نخعی با من کار کردند که جایزه هم گرفت و این باعث افتخار من است. آقای مهران ملکوتی مدتی با من و بیشتر با آقای میرشکاری کار کرد. او نیز از صدابردارهای خوب سینماست.
بنابراین نگاه شما به جوانها نگاه حمایتی و آموزشی بوده است؟
نگاه حمایتی و آموزشی و ساختن آدمهای درست. ما در ایران بوممنی روی دست مهدی ابراهیمزاده نداریم. من یک کار سخت در جنوب شهر داشتم که مهدی ابراهیمزاده باید با بومش از روی سه چهار نردبان رد میشد که یکدفعه وسط نردبان شکست و مهدی ابراهیمزاده مدتها پایش صدمه دید. مهدی ابراهیمزاده و حمید محمودی از بچههای خود ما بودند و الآن واقعاً خوشحالم که درجه یک شدهاند. اگر کسی این آدمها را سر کار ببرد واقعاً پشیمان نمیشود. مهدی ابراهیمزاده چند ماه قبل سر کار "سمفونی نهم" بود که به من خبر رسید پدرش فوت شده است. من از تهران با کاشان تماس گرفتم و گفتم من فردا به جای مهدی سر کار میآیم و شما به مهدی بگویید برای تشییع پدرش به تهران بیاید. یک هفته در کاشان ماندم تا مهدی کارش را انجام داد و آمد. در این حد دوست دارم بچهها را حمایت کنم. اگر یک جایی بروم که ببینم مهدی ابراهیمزاده دارد صدا میگیرد، حداقل در یک پلان برایش بوم میگیرم.
شما در طول دوران فعالیتتان در سینما با کارگردانهای بهنامی کار کردهاید. در صحبتهایتان هم اشاره کردید که زندهیاد عباس کیارستمی صدا را خیلی خوب میشناخت. شما با آقای بهرام بیضایی و بسیاری از آدمهایی که در زمان خودشان جزو بزرگان بودند و الآن هم جزو بزرگان هستند همکاری کردهاید. ماحصل کار کردن در کنار این بزرگان برای شما چه بوده است؟
ماحصلش یاد گرفتن خیلی چیزها از جمله صدا بوده است چون کیارستمی، مهرجویی، بیضایی و... صدا را خیلی خوب میشناسند. من کارهای زیادی هم با کار اولیها انجام دادهام. "رقص در غبار" اولین کار اصغر فرهادی در سینما بود و من از آن همکاری بسیار راضی بودم چون او تئاتر و سریال کار کرده بود و بسیار پخته به سینما آمد. اصغر فرهادی آدم باهوشی است و سینما را خیلی خوب میشناسد."پا برهنه در بهشت" هم اولین کار بهرام توکلی بود که در بخشهای مختلفی هم نامزد شد و جایزه گرفت. طبیعتاً من در همکاری با این آدمها مشکلی ندارم. متأسفانه الآن بعضی از فیلمبردارهای ما به دلیل دانستن تئوری، بلافاصله پس از فارغالتحصیلی پای دوربین میآیند که این اشتباه است چون تجربه این کار را ندارند. شما اگر دوربین را به یک فیلمبرداری که تازه از دانشکده آمده است بدهید، آن را باز میکند و میبندند ولی این مهم نیست چون فقط بخش تئوری قضیه است. شما اگر توانستید مثل آقای زریندست که با فیلتر نور و حرکت در یک پلان از طلوع صبح به غروب و بعد به طلوع صبح فردا رفت، کار انجام دهید آن موقع فیلمبردار حرفهای هستید.
آیا شما در طول این سالها به کارهایی که به نوعی شبیه اختراع و ابداع باشد هم دست زدهاید؟
خیر؛ اما یک کارهایی در پشت صحنه انجام دادم که در کارم خلاقیت وجود داشته است. مثلاً در یک شرایطی که طوفان شدید بود، برای اینکه جلوی باد را بگیرم، از پارچه کتانی که ضریب جذبش بالاست استفاده میکردم. یا مثلاً آستین پیراهن که نخ بافتنی داشت را میگرفتم و سر و تهش را میبریدم و روی میکروفونها میگذاشتم تا جنس صدا تغییر کند. در صدابرداری از این ریزهکاریها بسیار وجود دارد.
مشخص است که به سراغ موضوعات روز کارتان هم رفتهاید و سعی کردهاید خودتان را بهروز نگه دارید. اطلاعات بهروز مربوط به صدابرداری را چطور به دست میآورید؟
من هر جا به اشکال بربخورم، زنگ میزنم و از همکارانم میپرسم. رودربایستی ندارم و به هیچ عنوان ادعا هم ندارم که همه چیز را کامل میدانم. روحیه آموزشی را همچنان حفظ کردهام. همه باید اینطور باشند. همه ما برای یک واحد داریم کار میکنیم. من همیشه میگویم پخشهای تلویزیون ایراد دارد و هر کدام یک جور صدا دارند. ما همه داریم برای یک هدف کار میکنیم و به همین خاطر اگر هر کدام بتوانیم یک گوشه کار را بگیریم، کمک بزرگی کردهایم. چه اشکالی دارد که من چیزی را ندانم و از دیگری یاد بگیرم؟ بیخود ادعا نکنیم و آن چیزی که نمیدانیم را نگوییم میدانیم. هنوز اگر به من بگویند بیا سر کلاس درس بده، من نمیروم. من یک دورهای مباحث تئوری را گذراندهام و الآن دیگر چیزی یادم نیست که بروم لگاریتم و فیزیک صوت را درس بدهم، اما ورکشاپ میگذارم و آنچه که یاد گرفتهام را انتقال میدهم. چرا با جرئت و بدون داشتن اطلاعات آکادمیک سر دانشکدهها میرویم و درس تئوری میدهیم؟ این غلط است. درس تئوری صدا را باید استاد فیزیک و استاد آکوستیک بدهد؛ کسانی که در کوران تئوری هستند. ما باید القای تجربه کنیم. ما باید برویم کمک کنیم و مطمئن باشید کمکمان خیلی مؤثر خواهد بود.
آیا قبول دارید که فضای آموزشی ما قدیمی است و سیلابسهای درسی که دارند آموزش میدهند بهروز نیستند و به همین خاطر دانش تئوریک خیلی از فارغالتحصیلان ما قدیمی است؟
افرادی که دانش این کار را دارند باید با جسارت بگویند که درس نمیدهند بلکه تجربه خود را القا میکنند. این افراد به جای تدریس در دانشگاه باید ورکشاپ بگذارند و تجربیاتشان را منتقل کنند. مطمئناً تأثیرگذاریاش خیلی بیشتر خواهد بود. من هیچوقت لبه میکروفونم در کادرم نیست چون عکاسی را بلد هستم. من رفتم عکاسی را یاد گرفتم و دوره چاپ سیاه و سفید را نیز گذراندم. فیلمبرداری را نه کامل، ولی بلد هستم. نه فقط من، بلکه خیلی از صدابردارها مثل آقای سماکباشی، آقای میرشکاری و بچههایی که خود ما حمایتشان کردیم، کادر را میشناسند. اصلاً شناخت کادر شرط اصلی است.
آیا میتوانیم بگوییم چون شما عاشق کارتان بودید تا این اندازه علاقهمندانه رفتید همه چیز را یاد بگیرید؟
صد درصد، وگرنه این کار چیزی برای من نداشته است. من هنوز ماشینم را نتوانستم عوض کنم. در یکی از جشنهای منتقدین سینمای ایران داوران به یک صدابردار جایزه دادند که جایزه از دست او افتاد. همه ناراحت شدند ولی بعد او گفت عیب ندارد، من دو تا دیگر از اینها در خانه دارم! من از نگاه این جوان دلم سوخت. من در دهه 80 به مدت 10 سال بهعنوان بهترین صدابردار کشور انتخاب شدم ولی کجا این صحبتها را مطرح کردم؟ دلیلی هم ندارد که مطرح کنم. فقط دلم میسوزد که چرا عاشقان دنبال این کار نمیآیند. چرا کسانی به این سمت میآیند که مدام به فکر جایزه و سیمرغ گرفتن هستند. البته تشویق خیلی خوب است. هر کسی بگوید که از جایزه گرفتن بدش میآید بی ربط گفته است.
پشیمان نیستید از اینکه وارد سینما شدید؟
خیر. زندهام به خاطر اینکه در سینما هستم و مریضم به خاطر اینکه نمیروم کار کنم. من تحت هر شرایطی نمیروم کار کنم چون فکر میکنم این شیوه بردهداری است. چرا یک صدابردار باسابقه باید سر کاری برود که بعد از کار او را همراه با پنج نفر دیگر در یک خودروی پیکان بگذارند و به خانه بفرستند؟ در حالیکه در همان پروژه مدیر فیلمبرداری و هر کدام از بازیگرها را با عزت و احترام بیشتر به محل کار میآورند و میبرند. آقای صدابردار! تو چه چیزت از آنها کمتر است؟ حتماً ضعف داری که به این چیزها تن میدهی و اگر ضعف نداری چرا؟ من سر فیلم "درباره الی" بسیار سختی کشیدم و بقیه قضاوتها را به خدا واگذار میکنم.
چرا آن اتفاق افتاد؟ به خاطر خرده حسابهای شخصی بود؟
خیر. آدمهای دیگر مقصرند. این آقایی که آمد راجع به عباس کیارستمی فیلم مستند ساخت، بعد از فوت آقای کیارستمی سوءاستفاده کامل کرد. آیا ایشان نباید سراغ آقای چنگیز صیاد یا آقای حقیقی برود و بپرسد شما برای آقای کیارستمی چهکار کردید؟ کجای فیلمشان راجع به این آدمها و بچههای کانون صحبت شد؟
به فیلم "درباره الی" اشاره کردید. به نظر میرسد صدابرداری آن فیلم خیلی کار سختی بود. اینطور نیست؟
سخت برای یک ذرهاش بود! من هنوز صداهای "درباره الی" را دارم. برای آن کار خیلی سختی کشیدم. من بارها به عوامل فیلم گفتم برای سقف ماشین پاترول باربند بگذارید اما این کار را نکردند و در آخر من دمر روی سقف خوابیدم و چانهام ضبط صوت را نگه میداشت و صدا میگرفتم. این فقط یک بخش از فیلم بود و من برای تک تک سکانسها سختی کشیدم. همانطور که عرض کردم آقای فرهادی انسان بسیار باهوش و زیرکی است و من چهار فیلم با او کار کردم.
بعد از آن اتفاقات همکاریتان با آقای فرهادی قطع شد؟
قطعش کردند.
یعنی طی این سالها آقای فرهادی دیگر برای کارهایش به سراغ شما نیامد؟
نمیگذارند بیاید. با این که انتخاب عوامل فیلم بر عهده کارگردان است ولی من هم بعداز بالغ بر پنجاه سال سابقه کار جایگاه و غرور خودم را دارم.
پیشنهادتان برای جوانهایی که علاقهمند به این عرصه هستند چیست؟
پیشنهادم این است که با تعمق و مطالعه وارد این کار شوند. آینده، آینده جوانهاست و هیچ بحثی در این نیست. هیچ کسی هم اینجا نایستاده که جلوی پای جوانها ترمز بزند اما به جوانها میگویم خودشان را ارزان نفروشند. متأسفانه یکی از دلایلی که بچههای ما دارند ارزانفروشی میکنند، احتیاجشان به مسئله مالی است اما من امیدوارم جوانهای ما تا جایی که میتوانند، دست پر سر کار بروند و پخته شوند. حتی اگر میخواهند زود سر کار بروند، از ما سؤال کنند. ما هیچ چیزی برایشان کم نمیگذاریم و اگر اشکالی در کارشان هست، به آنها میگوییم تا آنها آینده این عرصه را به دست بگیرند. من دیگر سالی یک کار هم کنم برایم کافی است. کار نکنم هم مشکلی پیش نمیآید؛ بنابراین ما هم دوست داریم جوانها بیایند و کار را به دست بگیرند اما امیدوارم با صبر و تعمق وارد این کار شوند. من همه جوانها را دوست دارم و همیشه هم گفتهام که شعار ما شعار جوانهاست. فقط حواسشان جمع باشد که کلمه "مدیر" آدم را گول میزند، زیاد از آن استفاده نکنند!