سرویس سینمایی هنرآنلاین: فیلم سینمایی "پاسیو" این روزها در گروه سینمایی هنر و تجربه در حال اکران است، فیلمی به کارگردانی مریم بحرالعلومی که در نخستین تجربه سینمایی خود پس از سالها دستیاری و برنامه ریزی موفق شد نگاه بسیاری از منتقدان و اهالی سینما را به خود جلب کند.
فیلم در جشنواره ملی فیلم فجر به نمایش درنیامد، اما موفق شد سیمرغ بهترین کارگردانى را از بخش جلوهگاه شرق سی و ششمین جشنواره جهانی فیلم فجر به دست آورد. "پاسیو" روایتی است از تنهایی آدمها در این روزگار. در این فیلم بابک انصاری، بهناز جعفری، کریم امینی، محدثه حیرت و پوریا پورسرخ به ایفای نقش پرداختهاند. هنرآنلاین در یکی از روزهای پاییزی میزبان بحرالعلومی کارگردان و انصاری و امینی دو بازیگر فیلم شد که ماحصل این گفتوگو را در زیر میخوانید.
آقای امینی، رضا در فیلم "پاسیو" شخصیتی است خاص که مخاطب با او به راحتی همذاتپنداری میکند در حالیکه شاید تا نیمه نهایی هم بیننده اثر متوجه نشود که رضا به چه دلیل کارهایی را در طول فیلم انجام داده است. لطفاً درباره این شخصیت و نقش خود بیشتر توضیح دهید.
کریم امینی: رضا امروزه به ویژه در جنوب شهر، مابهازاهایی دارد. میشود گفت رضا یک بچه لات است، اما بنا به شرایطی که موجود است، صد در صد یک انسان لات منش نیست. تغییراتی در او اتفاق افتاده و بسته به شرایط تصمیمگیریهای متفاوتی از خود نشان داده است. رضا عشقی دارد و اصولا افراد از این طبقه، ارتباط سختی با این موضوع برقرار میکنند و رضا باید اینگونه به نظر میرسید که چندان هم معاشرتی نیست. او با تعداد معدودی رفیق همواره همراه است، امثال رضا به هر فردی اعتماد نمیکنند و شاید در زمان حضور در یک مهمانی از ابتدا تا انتها با هیچ فردی هم صحبت نشوند.
برای باورپذیر کردن این شخصیت تا چه اندازه جستجو و تحقیق کردید و به نظر شما شخصیت رضا تا چه اندازه به کریم امینی نزدیک است و چه بخشی از آن مابه ازای بیرونی دارد؟ به نظر میرسد شما به واسطه تجربیات قبلی خود هم در بازیگری و هم کارگردانی شناخت خوبی از این جنس آدمها دارید.
امینی: البته شخصیت رضا تا اندازه زیادی به من نزدیک است، اما بارها با خانم بحرالعلومی در این ارتباط صحبت و از بیرون به این شخصیت نگاه کردیم. به هر روی من بخشی از شخصیت رضا را در خود داشتم، اما گریم و پیشنهادات کارگردان در نهایت کمک قابل توجهی در ایفای نقش رضا کرد. من در مناطقی مشابه منطقه سکونت رضا زندگی کردهام و با شخصیتهایی مشابه او آشنایی داشتم و شاید یکی از دلایل انتخاب من هم همین بود. کارگردان علی رغم داشتن روابط خوب با دیگر بازیگران میتوانست از آنها جهت همراهی دعوت کند اما از من خواست که در این نقش بازی کنم و آنچه دیده میشود ماحصل فکر من و نظر کارگردان "پاسیو" بوده است.
آقای امینی جنس عاشقانه رضا بسیار متفاوت است. نوع نگاههای او به دختر مورد علاقهاش و رفتارهایش بسیار درون گرایانه است. ممکن است مخاطب این را بپذیرد و ممکن است برایش این پرسش مطرح شود که رضا به چه دلیل این رویه را پیش گرفته است؟
امینی: قرار بر این بود که رضا انسان برون گرایی نباشد. البته در این فیلم میبینیم که یک فرد اجتماعی، تحصیل کرده و معاشرتی هم با معشوقه رضا در ارتباط است با نام علی که آقای انصاری نقش او را ایفا کردند و از طرفی شخصیت رضا را میبینیم که بسیار درونگراست و در خلوت خود بیشتر اوقاتش را در محل کار و یک پاسیو داخل منزلش میگذراند. قطعاً عشق علی با رضا بسیار متفاوت است. علی به سادگی میتواند با یک دختر ارتباط برقرار کند و به خوبی، امروزی و آشکارا با او رفیق و همراه شود، اما معرفت رضا پنهان است و شاید خرید یک شاخه گل برای آن دختر چندان معنایی برایش نداشته باشد. مثلاً ممکن است رضا بدهی پدر آن دختر را پرداخت کند و حتی به آن دختر هم چنین چیزی را نگوید. شاید یکبار هم عبارت "دوستت دارم" را به دختر مورد علاقهاش نگفته باشد، اما بارها با رفتارش این را به اثبات رسانده است. این رفتار از انسانی بر میآید که ارتباطات اجتماعی قوی ندارد و روابطش تنها به چند دوست صمیمی محدود میشود. پس نوع تمام رفتارهای رضا با دیگر افراد اطرافش متفاوت است.
یکی از اتفاقات جالب توجه این فیلم همنشینی رضا با پرندهها به دلیل فضای شغلش است که باعث تشدید درون گرا بودن این فرد شده است.
امینی: در فیلمنامه ابتدایی خبری از پرنده بازی رضا نبود، اما با همراهی خانم بحرالعلومی تصمیم گرفتیم این ایده را هم به سناریو اضافه کنیم و رضا پرنده باز شود. خاصیت فیلمسازی است که زمانی که فیلمساز اقدام به تولید اثر میکند، در طی مسیر اتفاقاتی پیش میآید که به تو میگوید کاراکتر تو باید چه رویهای را در زندگی دنبال کند. در زمان شکل گیری شخصیت رضا، ناخودآگاه این ایده به ذهنمان رسید. البته ممکن است منِ بازیگر خط را گم کنم، اما کارگردان به دلیل اشراف به فیلمنامه خیلی بهتر میتواند شخصیتپردازی کند و در این اثر هم میبینیم که همه افراد در جای خود هستند. بازی ها به اندازه هستند و نه برای مطرح کردن بازیگر. گاه میبینیم که بازیگران برای مطرح کردن خود یک شاهسکانس را ارائه میکنند تا بیشتر دیده شوند در "پاسیو" خبری از این جریان نیست. هر چه قصه یکنواخت و درست باشد بهتر از این است که یک بازیگر سکانس عجیبی را خلق کند. شاید دیالوگهای من در این فیلم به دو صفحه هم نرسد اما همین میزان از مکالمات هم به جا بوده است. در حالیکه کاراکتر علی منطقی است، کاراکتر رضا به دور از منطق در لحظه تصمیمات احساسی را اتخاذ کرده و به آنها عمل میکند. مسئله ارتباط رضا با پرندهها نیز از همین درون گرایی نشأت میگیرد. اگر دقت کنید اکثر بچهای جنوب شهر اهل کفتر بازی و عاشق این ماجرا هستند، شما مادر و پدر،فرزند را از آنها بگیرید اما کفتر آنها را نه و کاراکتر رضا هم از همین جنس شخصیتها است.
من احساس کردم این پرنده باز بودن شاید به همین ویژگی بچه پایین شهر بودن اوست اما وقتی دقیقتر به این شخصیت نگاه کردم متوجه شدم که شخصیت رضا در ارتباط با این پرندهها شکل گرفته و بسیاری از رفتارهای او را رقم زده است. از طرفی علیرغم تفاوتهای بسیار شخصیت علی و رضا، در سکانس روبه رو شدن این دو میبینیم که رضا برخورد منطقی با علی دارد.
امینی: نظر کارگردان این بود که سکانس رویارویی علی و رضا به این شکل پیش رود در حالیکه اگر با من بود این سکانس با درگیری و منازعه علی و رضا همراه میشد. خانم بحرالعلومی تصمیم گرفتند که بهتر است درگیری رخ ندهد و نظر من عکس بود اما پس از دیدن فیلم به این نتیجه رسیدم که این شکل از رویارویی مسالمت آمیز نتیجه بهتری داشت چون تنها جایی که رضا تصمیم درستی میگیرد این است که با علی وارد مکالمه شود تا بهتر به نتیجه رسد. حتی ممکن است در جایی شما حدس بزنید که ممکن است علی به طرف رضا حمله ور شود اما میبینیم که هیچیک از این اتفاقات نیفتاد. در نهایت پیش بینی بسیاری از مخاطبان فیلم هم با تماشای این سکانس اشتباه از آب در میآید و همین بر جذابیت آن میافزاید. مسیر فیلمنامه جایی تغییر میکند که مخاطب نتواند آن را پیشگویی کند و حدس درستی درباره آن بزند.
مریم بحرالعلومی: بسیاری از دوستان با من درباره این سکانس صحبت کردند. مخاطب انتظار دارد که همان اتفاقی که در مواجه با پسر مزاحم کنار خیابان برای رضا اتفاق میافتد اینجا هم تکرار شود جایی که علی بدون هیچ پیشوند و پسوندی معشوقه رضا را "مینا" خطاب میکند. چنین واکنشی از کاراکتری همچون رضا با تعریف و هیبتی که در طول فیلم از او ارائه کردهایم چندان باورپذیر نیست. البته زمانی که این سکانس را با مشورت کریم امینی و بابک انصاری نهایی کردیم همچنان کمی تندی در لحن رضا باقی گذاشتیم که انگار آن خیز برای گرفتن یقه علی در وجود او هست اما کنترلش میکند. شاید درستترین اشارهای که بتوان درباره این سکانس داشت، لایههای جامعهشناسانه این متن است که میتوان ساعتها درباره آن صحبت کرد. چه بسا در مصاحبههایی تا پیش از این هم نکاتی را متذکر شدهام. رضا کاراکتری است لات به معنای واقعی کلمه و لوطیمنشی که در تاریخ ادبیات و سینمای ما وجود دارد. حال این لات جنوب شهری باید واکنشی درست در اثبات حقانیت عشق و مردانگی خود نشان دهد. گرفتن یقه علی از سوی رضا اولین واکنشی است که به ذهنمان میرسد اما ما به سراغ واکنش ثانویه رفتیم که به لحاظ روانی هم توجیه دارد. واکنش تند فردی همچون رضا که سالها با عشق دخترخاله خود بزرگ شده جز بیآبرویی در محل شغل پدری او نتیجه دیگری به همراه ندارد و اینها همان چیزهایی است که در لحظه بدون نیاز به سواد دانشگاهی و ... به ذهن رضا خطور میکند که اتفاقاً این واکنش بیشتر به سواد کاسبی نیاز دارد. حتی رضا دستش را پشت علی میگذارد و او را به سمت مغازه هدایت میکند که شاید تصور مخاطب این باشد که هدف او از این شکل از هدایت تهدیدی برای پس از ورود به مغازه باشد اما اینطور نیست. بازیگران هم در این فیلم هوشمندی قابل توجهی از خود نشان دادند. البته من پیش از این با کریم امینی همکاریهایی داشتم و حتی در فیلم های کوتاه او دستیار و کمکش هم بوده ام . بازیگران از این دست به واسطه هوش بازیگری در این اثر با من همراه شدند و ما توانستیم به واسطه همین هوش برای چنین سکانسی تصمیم گیری کنیم. در جایی که رضا، علی را به سمت نشستن بر روی صندلی هدایت میکند نشان از تصمیمگیری او برای صحبت و مذاکره با او را دارد و این شکل از اجرا نشان از هوش لحظهای بازیگری کریم امینی در نقش رضا پرنده داشته است. بابک انصاری هم لحظاتی دیگر از فیلم در مواجهه با محدثه حیرت (مینا) در سکانسی که به او میگوید به دنبال زندگیاش برود، یک چرخش سر به موقع دارد که این حرکت از یک بازیگر حرفهای، در واقع خیال کارگردان را راحت میکند. ممکن است کارگردان لحظاتی را یادآوری کند اما این نمونه ی اجرایی با آرامش کامل همراه با منطق که ویژگی موجود در فیزیک بابک است، از همان ریزهکاریهایی است که در بازیگری هوشمندانه او بسیار دیده میشود. یک چرخش سر کافی بود که دختر پشت خود را خالی احساس کند . در این صحنه ما میزانسن حرکتی نداریم اما سکانس به شکلی پویا در جریان است. من از ابتدای سفارش فیلمنامه، علاقه زیادی به کاراکتر رضا داشتم. هرچند محوریت با زنهای این قصه بود اما کاراکترهای مرد این اثر هم اهمیت بسیاری برایم داشتند. اسمش را هم رضا انتخاب کردم چرا که فیلمبینهای حرفهای با نمونههای مشابه این شخصیت و لاتی که سوار بر موتور است با همین نام آشنایی دارند. تلاش کردیم کلیشهای را که برای ما از شخصیت رضا در فیلمهای پیش از این بسیار دیده شده و این تابوی دیده شده کلیشهای از لات پرنده باز جنوب شهری را بشکنیم. عکس رضا ما را یاد خیلی از چیزها میاندازد، اما اصل نقش با این تصورات فاصله دارد. حتی یکی از خبرنگاران کاراکتر رضا را با نقش کریم امینی در فیلم "آب نبات چوبی" مقایسه کرد و صحه گذاشت بر روی زحمتی که برای تفاوت این شخصیت کشیده ایم. یک بازیگر در دو نقش مشابه اما خروجی بسیار متفاوت. یکی تیپ و اما دیگری کاراکتر. جزئیات، ذات، فرهنگ، طبقه اجتماعی، خانواده و خیلی از مؤلفهها دست به دست هم میدهند که واکنشهای متفاوتی را از این شخصیتها در هر فیلم و کنشها و واکنشها را در موقعیتهای مختلف تعریف کنند. مادر رضا آذری بوده و شغل پدرش پرنده فروشی بوده است. تک پسر است و چند خواهر دارد و در دیالوگها با توجه به فرصت کمی که فیلم به ما میداد و ما باید در همین زمان محدود، اطلاعاتی را به مخاطب منتقل کنیم، تلاش کردیم این اطلاعات را به بیننده بدهیم. رضا پدری بیمار، شوخ و شنگ و با جزئیات سخت در زندگی دارد و رضا چند سالی است که با پدرش زندگی میکند. کریم امینی نخستین فردی بود که در اتخاذ تصمیم برای ساخت "پاسیو" من را همراهی کرد . وقتی وارد این گود میشوی، ناخودآگاه تمام داشتههایت با تو همراه میشود. گودی به عنوان پروژه اول که برای من فوق العاده وسیع بود. ناخودآگاه بله خیرهایی از جهان بیرون این گود یا اندوختههایی که سالها با خود حمل کردهام در وجودم بیدار شد و تصمیماتی گرفتم که شاید بعدتر خودم را تحسین کردم. من به خرد جمعی اعتقاد دارم و میگویم باید به خوبی پیشنهاد دیگران را بشنوی و در نهایت خودت تصمیم درست را اتخاذ کنی. از زمان بازنویسی فیلمنامه تا خروجی و اصلاح رنگ با تکیه بر خرد جمعی و در نهایت تصمیم جدی خودم همه چیز رقم خورد. وقتی زن هستی و سن زیادی هم نداری، شاید در برخی موارد باید با قدرت بیشتری برای مواجهه با جمعی که کنارشان قرار داری رفتار کنی. موضوع حساب بردن جمع از من نبود بلکه موضوع دوستی بود که در قالب یک کار حرفهای رقم خورد.
و نکته دیگر اینکه شما برای نقش اول مرد این فیلم از بازیگری استفاده کردید که خود کارگردان است. این چقدر در کار شما تاثیرگذار بود؟
بحرالعلومی: ما با هم همکاری های بسیاری داشته ایم و دوستان نزدیکی هستیم. البته که اگر من این میزان از شناخت را از توانایی ها و استعداد بذات کریم نداشتم شاید دست به این انتخاب نمیزدم.
در یکی از گفتوگوهایتان عنوان کردید که از همان ابتدا به آقای کریم امینی برای ایفای نقش رضا فکر میکردید.
بحرالعلومی: بله اولین و قطعیترین انتخاب کریم بود. البته به تمامی بازیگران در همان زمان خوانش فیلمنامه اولیه فکر میکردم. چون در مسیر پیش تولید که همزمان هم از جایی به بعد بازنویسی را انجام میدادم به دوستان فکر کردم و به ترتیب کریم امینی، یاسمن ترابی ، محدثه حیرت، خانم جعفری و بابک انصاری یک به یک به جمع اضافه شدند و حتی یک سری سکانسها را سر صحنه نوشتم. مهمترین سکانسی که بابک انصاری در آن به ایفای نقش پرداخت، پایان بندی کاراکتر علی بود که با شور و مشورت رقم خورد . همین سیال بودن فیلمنامه نیروی مهمی برای کمک به تمام زوایای بازیگری و اجرای این فیلم بوده است. به طور مثال کاراکتر علی طول نداشت و بیشتر عرض داشت. اگر بازیگر به این نقش نگاه طولی میداشت از آنجا که ممکن بود شش سکانس بازی داشته باشد و سه سکانس نوشته نشده بود به مشکل برمیخورد. اتفاقاً بابک یکبار این موضوع را هم در ارتباط با فیلمنامه با من مطرح کرد. شاید دو یا سه خط درباره اتفاقات فلان سکانس نوشته شده بود اما اینکه آن اتفاقات با چه کم و کیفی رقم می خورد با توجه به زمان و انرژی که من داشتم ، سکانسهای مهمی را کمی بعدتر با شور و مشورت بازیگران ، مدیران فیلمبرداری و صدابرداری درجه یک فیلم ، با ذهنیت خود همراه کردم و نوشتم و به جزئیات آنها پرداختم که تصور میکنم این رویه به خروجی کار هم کمک قابل توجهی کرده است.
بابک انصاری: درباره فیلمنامه این را بگویم که یکی از جذابیتها برای من این است که فیلمنامه "پاسیو" سراسر دارای سادگی است. اینکه یک اتفاق عجیب و غریب را به تصویر نمیکشد اما هر سادگی به معنای بی مفهومی و حرکت در سطح نیست. چه بسا ممکن است یک اتفاق ساده از ژرفای عمیقی برخوردار باشد درست مانند نفس کشیدن. این عمل دم و بازدم بسیار ساده است اما به محض قطع شدن آن، تازه به اهمیت آن در زیستمان پی میبریم. خاصیت این فیلمنامه این است که در عین سادگی، مهمترین و ژرفترین مسائل انسانی که روابط و مناسبات است را از دید کارگردان تحلیل میکند و سراغ یک سری زیورهایی که ممکن است هر کارگردان برای افزایش جذابیت کار خود بر روی پرده سینما بهره گیرد و مخاطب را به شکل دیگری جذب و به تماشای اثر دعوت کند نرفته است. فرار از بسیاری از کلیشهها در "پاسیو" یک چالش بزرگ است چرا که ممکن است شما همواره این ترس را داشته باشید که مبادا این سادگی موجب فرار مخاطب من شود اما به هیچ وجه اینگونه نیست. شاید هشت یا نه بار با آدمهای مختلف فیلم را در سالن سینما نگاه کردهام و طبق عادت، نظر آنها را درباره آن فیلم جویا شدهام چرا که معتقدم بهتر است خودمان با حقیقت در گفتگو با مخاطبان مواجه شویم و ببینیم او به چه نکاتی توجه دارد که شاید ما در حین پروژه کمتر به آنها پرداختهایم. بله تعدادی از سکانسها نوشته نشده و اگر از من بپرسید که آیا چالش سیال بودن این فیلمنامه موجب آزار من شده است یا خیر باید بگویم خیر. اولاً به نظر من بازیگری کار چالش برانگیزی است و اگر یک بازیگر خود را برای این سیال بودن آماده نکند چگونه میتواند ادعای بازیگری داشته باشد. آنچه عرض میکنم خارج از قاعده منطق نیست. نه اینکه من تا به امروز نقش یک انسان منطقی را بازی کنم و به یکباره در سکانسی دیگر تبدیل به یک بیمار روانی شوم که البته این اتفاق هم اگر رخ دهد نه در جهان واقعی و در قالب داستان و درام چندان غیر منطقی نیست اما آنچه که بنا به منطق در سطح جامعه و فرهنگ خود میبینیم اتفاق عامی به حساب میآید. اینکه چالشی که من به عنوان سیالیت با آن مواجه هستم و برخی تغییرات، جزئی از ذات کار من است که اتفاقاً جذابیت کار خود را بر اساس همان منطقی که قرار است جریان داشته باشد با خود همراه کنم. برخی سکانسها را به خانم بحرالعلومی حق میدهم که اینگونه برای شکل اجرایی و دیالوگ کردن آنها تصمیم گرفتند و باید در قالب مشورت گونه به چکیدهای میرسید که هم نگاه یک سویه نداشته باشد و یک طرفه به قاضی نمیرفتند . به قول فرمایش خانم بحرالعلومی طول این ماجرا چندان مهم نیست چون اثرگذاری افراد در تمامی کارها علی الخصوص حوزه فیلم باید به اندازه باشد و اگر از این اندازه خارج شوند مخاطب را دچار دلزدگی خواهیم کرد و شما به عنوان مخاطب متوجه میشوید که آیا یک اتفاق به اندازه است یا خیلی کم. این اندازه نگه داشتن در واقع مفهوم همان هنرمندی و ذهن درست کارگردان را به ما نشان میدهد. یک دامی برای بازیگر وجود دارد و آن اینکه بدون اینکه خود بخواهد به شکل ناخودآگاه در شکل اجرایی به سمت کلیشه کشیده شود. به ویژه اینکه در سینمای ما فیزیک و سبقه کارنامه بازیگر در انتخاب بعدی از سوی کارگردانان بسیار مؤثر است و این یک هوشمندی می خواهد برای اینکه بازیگر خود را در دام تکرار گرفتار نکند. کریم امینی در "پاسیو" این کار را با هدایت درست به خوبی انجام میدهد چرا که شاید هر فرد دیگری در این نقش ظاهر میشد، ممکن بود به جای کاراکتر از او تیپ ببینیم. مرز تیپ و کاراکتر را نگه داشتن و تفکیک این دو به شکل موشکافانه از هم ، خصوصاً در اندازه اکتها و دیالوگها در جایی که شما به واسطه حافظه ذهنی تصور دارید بسیاری از این دیالوگها باید با صدای بلند و فریادگونه بیان شوند بسیار هوشمندانه بوده است. ممکن است در ظاهر یک اتفاق تیپیکال از بازیگر ببینید اما در درونش با یک کاراکتر مواجه هستید و جستجوی لایههای پنهان این کاراکتر کار بسیار عجیب و غریبی است وگرنه ساده اجرا کردن این ماجرا و تکیه به آن چیزی که در متن نوشته شده شاید به هیچ وجه چالش برانگیز نباشد. شما در دم و در لحظه تا یک نقطهای پیش میروی که فکر میکنی همیشه آن را دیدهای و اینبار هوشمندی بازیگر و شکل ایفای نقش به شما میفهماند ممکن است در سکانس بعدی چیزی را ببینید که به هیچ وجه انتظارش را ندارید. شما هر لحظه در کاراکتر رضا پرنده، منتظر یک انفجار هستید که همیشه دیدهاید اما با وجه متفاوتی از او مواجه میشوید.
حتی این اتفاق تازه در شکستن بغض رضا و ریختن اشکهایش هم دیده میشود.
انصاری: بله همینطور است. همین را عرض میکنم که آن شکلی از اجراست که من بسیار دوستش دارم. این رو گرفتن از دوربین را میگویم در حالیکه خودم شاید این کار را انجام ندهم. وقتی از دوربین رو میگیرم و آن غرور مردانه خود را به واسطه آنچه تاکنون نشان دادهام حفظ میکنم اتفاقی بجاست. مخاطب این صداقت را به لحاظ حسی میبیند و من بجز حس آن، به واسطه اینکه با چالشهای بازیگری مواجه هستم با منطق آن سکانس مواجه میشوم. به همین خاطر است که وقتی پای نظر مخاطبان فیلم مینشینیم در مییابیم که رضا یکی از محبوبترین کاراکترهایی است که با آن مواجه شدهاند. اینها به خاطر همان چالشهای فکری است که بازیگر و کارگردان پیش از آنکه سراغ کار بیایند به آنها فکر کردهاند و بی دلیل این اتفاقات به دست نمیآید. هر چند بخشی از آن به دلیل کاریزمایی است که خود بازیگر دارد و به مخاطب منتقل میکند و با آن همراه میشود، اما بخش عمده آن به هوشمندی جاری در اجرا بر میگردد که باید به خرج دهید تا مخاطب را با خود همراه کنید، چون اگر بازی و اندیشه درستی پشت این کاریزما نباشد، از جایی به بعد دیگر بیننده با شما همراهی نمیکند و خسته میشود، خصوصاً در چنین فیلمی که سادگی زیور آن است. شما اتفاق عجیب و غریب و صحنه اکشنی در آن نمیبینید و همه چیز عین زندگی خودمان پیش میرود. سینما مگر چیزی غیر از این است؟ مگر رئالیسمی که ما از آن صحبت میکنیم چیزی غیر از این است؟ همه آدمها به اندازه درست خودشان در این پروژه پیش آمدند و باعث جذابیت درست و منطقی این اتفاق شدهاند . اگر قرار باشد از احساس خودم صادقانه بگویم خوشحالم در کنار گروهی جوان کار کردم و ماحصل این تلاش اتفاقی شریف شد که میتوانیم از آن دفاع کنیم، درباره آن صحبت کنیم و سرمان را بالا نگه داریم.
بحرالعلومی: در تکمیل صحبتهای بابک انصاری درباره موضوع تیپ و کاراکتری که به آن اشاره کرد بگویم که این امر از ابتدا مسئله من بود نه فقط در ارتباط با رضا پرنده و حتی درباره پوران، زن پدری که ما بسیار دیدهایم و او هم میتوانست به نوعی تیپ و واکنشهایش شبیه زن پدرهای دیده شده باشد. کاراکتر رضا هم که بسیار لب مرزی بود و وسواس به خرج دادیم که این اتفاق بیفتد و ما موفق شدیم که رضا به هیچ عنوان حتی در فریمی که درخروجی میبینیم به تیپ حتی نزدیک هم نشده است. این اصرار را درباره پوران هم داشتم. میشود گفت هر دوی این کاراکترها ویژگیهای فیلم شدند چه بسا که آقای میرکریمی اولین بار که پس از اکران فیلم در جشنواره بین المللی فیلم فجر من را دیدند به این نکته اشاره کردند. این لات متفاوت و نامادری دیگرگونه ای که فیلم به نمایش گذاشته، هوشمندی و مطالعه نه صرفاً بنده که بازیگر نقش ها را میطلبید. دوستان حتی محدثه حیرت که هنوز نمیتوان واژه بازیگر را به او اطلاق کرد در نوع و جنس خود با هوش بالا در صحنه حاضر بود و خیالم راحت بود که خواسته خود را هر چند سخت مطرح کنم به مقصودم میرسم. وگرنه اگر قرار بود هر یک از دوستان لکنتی در اجرا داشته باشند به هدف نمیرسیدیم. حتی یاسمن ترابی که برای نخستین بار نقشی را با طول و عرض پس از تجربه ی نقشهای تک سکانسی کار میکرد. این چالش برای خودم هم جذاب بود که با حضور مجموعهای از بازیگران خیلی حرفهای، کم حرفهای، حرفهای و یا حتی نابازیگر را کنار هم داشته باشم اما خواست خودم را از همگی و در سطح بالا داشته باشم و به نتیجه مطلوب برسم.
امینی: برای یک بازیگر چیزی لذتبخشتر از این نیست که نقشی را بازی کنی و تعریف و تمجید بشنوی و من از همکارانم در این ارتباط بسیار ممنونم. شاید بخشی از کار بازیگر در هر پروژه مربوط به تکنسین بودن او، بخشی مرتبط با راهنماییهای کارگردان و بخشی دیگر مربوط به حسی است که از درون بازیگر میجوشد. حال ممکن است هر کدام از این خصوصیات در یک سکانس غالب شود، اما وقتی بخش حس غلبه میکند در تحلیلهای بعدی و نگاه از بیرون حس میشود که تو تکنسین بودی و با تکیه بر تکنیک آن صحنه را اجرا کردی، در حالی که عملکرد حسی داشتهای، اما وقتی اینگونه از کار تعریف میشود فراتر از تمام اتفاقات فیلم از نتیجه کار لذت میبریم. در نهایت بگویم این فیلم یک خصوصیت بسیار بارز دارد که آن را نسبت به فیلمهای دیگر متمایز میکند. در فیلمهای دیگر شما میتوانید حتی از انتخاب یک بازیگری که یک پلان بازی کرده است پشیمان شوید، اما در "پاسیو" نمیتوانید بازیگری را پیدا کنید که این حس را به شما منتقل کند حتی در نقش خریدار خانه! هیچ نقشی از کار بیرون نزده و نمیتوانید بگویید جزء رئالیسم کار نبوده است. در "پاسیو" هیچ جزئیاتی در بخش بازیگری از دست کارگردان در نرفته است. بخشی به واسطه تلاش و توانایی کارگردان بوده و بخشی دیگر این بوده که خدا او را بسیار دوست دارد. واقعیت این است که بخشی از کارگردانی، بازیگردانی است و بازیگردان هم دکوپاژ و میزانس است و هم جای دوربین و کلی اتفاق دیگر منتها این بخش از کارگردانی در فیلمهای رئالیسم مهمترین است چون قرار نیست دکوپاژ در این آثار چندان سر و صدا کند اما بازیگردانی در این آثار بسیار مطرح است و به نظر من پتانسیل بالای "پاسیو" این است که هر فردی به اندازه خود بازی کرده است و من هم خوشحالم که در این مجموعه حضور داشتهام. با سابقه بازیگری بابک انصاری و خانم جعفری آشنا هستم و این ترکیب به خوبی جواب داد. من یک بار آقای انصاری را در پیش تولید دیدم اما بارها در خلال پروژه درباره اثر با هم صحبت کردیم. بابک بر روی نقش خود مدیر بود و ایدههایی مناسب با کاراکتر به کارگردان مطرح میکرد و همه اینها با هم همسو میشدند. اتفاقاً ترمز بازیگری هم میتواند از بیرون هدایت شود و دیگر عوامل پروژه هستند که میتوانند دراینباره نظر دهند و اشکالات را اصلاح کنند. در این فیلم همه چیز به خوبی هدایت شد. پیشنهاد میکنم کارگردانانی که قرار است کار نخست خود را بسازند، این فیلم را ببینند و یاد بگیرند که قرار نیست در کارگردانی با فضای رئالیستی کار عجیب و غریبی رخ دهد. مریم بحرالعلومی سالها دستیار کارگردان بوده و این سابقه به کارگردانی او کمک کرد که در زمان مشخص و معین فیلمش جمع شود و خروجی قابل قبولی داشته باشد در حالی که این فیلم برای اکران آزاد در سینمای بدنه ساخته نشده بود که اتفاقاً این نیز میتوانست باشد. شما فیلمهای اجتماعی را ببینید. آدمهای بزرگی تهیه کننده و کارگردان آنها هستند اما فیلم نمیگویم بد که افتضاح است و بازیهای تکراری و اُوِر اکت بسیار در آن دیده میشود.
اتفاقا یکی از نکات جالب این فیلم این بود که من هم زمانی که به تماشای فیلم نشستم پس از اتمام به این فکر میکردم که باید حق را به علی بدهم یا رضا و این مسئله به همان نگاه کارگردان و بازیگران در خلق موقعیتها بر میگردد که ذهن مخاطب را حتی پس از فیلم نیز میتواند درگیر کند.
بحرالعلومی: وقتی یک قصه روی پرده سینما میآید و این پرسش و یا اساساً هر سؤالی به فراخور دانش و بینش مخاطب از لحظهای خاص که با آن همراه شده و یا با آن همذاتپنداری کرده است شکل میگیرد یعنی فیلم کار خودش را کرده است.
به نظر من فیلمی که مخاطب را به هر شکل درگیر نکند فیلم نیست.
انصاری: اصلاً باید به این پرسش پاسخ دهیم که دلیل به وجود آمدن سؤال در پس تماشای یک فیلم چیست؟
بحرالعلومی: بابک پرسش زیبایی را مطرح کرد. دلیل آن، دغدغهمندی فردی است که در رأس فیلم حضور داشته است. یعنی شخص بنده اگر قرار بود با دغدغه برگشت سرمایه این فیلم را بسازم یا مثلاً قرار بود دغدغه صرفاً بردن فیلم جلوی دوربین باشد یا دغدغه خود شیفتگی و گرفتن عکس سلفی سر صحنه و عکس پشت دوربین را داشته باشم که هیچیک حداقل به شهادت یک دوست قدیمی و یک دوست تازه در من نبوده است، نتیجه دیگری حاصل میشد. دغدغه مندی برای خلق بسیار تعیین کننده است .
این پروژه در چند جلسه به سرانجام رسید؟
بحرالعلومی:19 جلسه فیلمبرداری داشتیم. ما میدانستیم که آمادهایم و قرار است چه اتفاقی رقم بخورد و حال در همان زمان جرئیاتی را هم به کار اضافه یا از آن کم کردیم. این روند از همان دغدغه کارگردانی بر میآید و خروجی آن همان پرسشی است که برای مخاطب مطرح میشود. من دغدغه نمایش این عشق متفاوت را بر روی پرده داشتم. در پاسیو ، از رضا که 50 درصد ریشه آذری هم دارد، در پایان فیلم بخشش میبینیم. پسری که 15 تا 20 سال است احساسی را درونش پرورش داده و دختر هم همینطور، هم درک میشود و هم متقابلاً درک میکند یعنی وقتی تو من را درک کردی که چرا نبودم و غرور تو را نادیده گرفتم و به خاطر غرور خودم نتوانستم آن وقتی که باید به تو بگویم که در چه دامی افتادهام و دچار چه مسئلهای شدهام، من هم تو را درک میکنم. تو هم برای فرار از یک سری اتفاقات و داشتن زندگی بهتر علیرغم اینکه عاشق من بوده ای میتوانستی انتخابی منطقی و عاقلانه ی دیگری داشته باشی.
امینی: اساساً وقتی نگاه صادقانهتری به هر فیلم داری در مییابی که کارگردان هم درک بیشتری از آن لحظات داشته است. به طور مثال قصه "فروشنده" یک قصه یک خطی است اما این اثر شما را به چالش میکشد و شما درگیر لحظات میشوید و گرنه اگر قرار باشد قصه تعریف شود این اتفاق در یک خط میافتد. اما شما وقتی قسمتی را در فیلم پررنگتر میبینید، آن قسمتی است که کارگردان با خود صادقانه بوده و چون با آن مواجه شده بهتر آن را به نمایش گذاشته است. در این فیلم نیز به همین دلیل ماجراها به راحتی هضم میشوند و بسیاری از افراد با آن همذاتپنداری میکنند. بابک انصاری دیالوگ جالبی در این فیلم دارد که میگوید "نیمی از آدمهای این شهر تکلیفشان با خودشان مشخص نیست." واقعاً همین است و بسیاری از روابط اینگونه شده است که تکلیف آدمها در آن مشخص نیست. او میگوید من تکلیف خود را میدانم و پای کار هستم اما تو تکلیف خود را نمیدانی و مشخص است صادقانه برای گفت و گو با من وارد عمل نشدهای.
انصاری: البته آنچه مشخص است اینکه نوعی هوشمندی در علی وجود دارد که در هر مردی حتی رضا هم وجود دارد. زمانی که مرد میبیند یک زن در یک رابطهای با تو حرف از مرد دیگری میزند و جمله ای ویرانگر به تو میگوید که من بروم و مدتی همسر مرد دیگری شوم، مطمئناً تو متوجه میشوی که تکلیفت با آن زن چیست. فارغ از جهان سینما، در جهان و زندگی خودمان اگر هر یک از ما با چنین چیزی مواجه شویم مشخص است که میفهمیم در دورن آن زن چه میگذرد.
بحرالعلومی: چه بسا دوست صمیمی و 20 ساله مینا به او میگوید تو اگر او را دوست نداشتی حاضر نبودی حتی برای یک لحظه زن او شوی که مینا خطاب به دوستش میگوید که لااقل تو باور کن، در حالیکه مینا در حال دروغ گفتن به همه است.
انصاری: به نظر شما سخت ترین کار بشر چه کاری است؟
بحرالعلومی: انتخاب
انصاری: احسنت. چالش بزرگ بشر همواره و در هر لحظه انتخاب بوده است. در ماجرای "پاسیو" هم شما شک دارید که در پایان فیلم حق را میان علی و رضا به کدامیک بدهید و یا در مواجهه با شخصیت پوریا پورسرخ تردید دارید که آیا او حق دارد خیانت کند یا خیر. شما بالاخره باید انتخاب کنید. به عقیده من این رسالت هنر مدرن است که نامش هم سینما است. یعنی زمانی که مخاطب با اثری مواجه است به این چالش بزرگ دعوت شود که بالاخره تو باید انتخاب کنی.
البته این انتخاب به نوعی قضاوت است.
انصاری: ما ناچار از این قضاوت هستیم. کدام ما بدون قضاوت زندگی میکنیم؟ ما اسنپ هم که میخواهیم بگیریم نگاه میکنیم که کدام یک از گزینهها برایمان مقرون به صرفه است و این هم شکلی از قضاوت است که چه فردی را برای سفرمان انتخاب کنیم. قضاوت همیشه بد نیست اما زمانهایی که میخواهیم یک اتفاق عجیب و حیاتی را به ناحق مورد قضاوت قرار دهیم با چالش وجدان مواجه میشویم که باید چه کنیم؟ این چالش ما را خیلی آزار میدهد، اما ناچاریم از قضاوت وگرنه هرگز نباید زندگی کنیم. ما باید تصمیم بگیریم و فارغ از این نمیشود زندگی کرد. شاید بگویم قضاوت ما را محسور کند. ما اسیر این ماجرا هستیم و شما برای زندگی کردن مانند پرندهای که نیاز به بال زدن دارد ناچار به قضاوت کردن هستید. چه این قضاوت را دوست داشته باشید و چه خیر. این است که به نظر من فیلمی که در جهان سینما فارغ از جغرافیای ما در هرجایی شکل میگیرد، اگر چنین اتفاقی را برای شما شکل ندهد، و شما را مانند کمدیهای سخیف به چیزی دعوت نکند که شما در نهایت از یک چالش به یک انتخاب و خط مشی برسید، عملاً کار بیهودهای انجام شده است. فکاهی هم تعریفی دارد و در آن هم شما یک سری پیامها و اتفاقات را میبینید، طنز قاعده و قالب خود را دارد و با زبان خود یک سری پیام رسانیها میکند. هر ژانری و رستهای که شما بخواهید اتفاقی را در آن رقم زنید شما را دعوت به تفکر میکند. چیزی که من همیشه میگویم و آن اینکه رسالت هنرمند دعوت به جهان آرامش و آگاهی است و اگر چنین چیزی در پس اثر شما وجود نداشته باشد شما کار هنری انجام ندادهاید. وقتی من چیزی را در قالبی خلق کنم که جهان بر مبنای یک فرمول نام آن را هنر گذاشته است ولی چنین خاصیتی را نداشته باشد، از نظر من واژه هنری به هنرمند آن اتفاق اطلاق نخواهد شد. در جمع بندی صحبتهایم بگویم که "پاسیو" به عنوان یک فیلم شریف و فیلمی که از سطح دارا بودن بودجه پایین هم پایینتر بوده است و اگر بخواهیم به لحاظ هزینهها حساب کنیم به قول فرمایش کریم عزیز هزینههای هنگفتتری باید برای این فیلم در نظر گرفته میشد و با این وجود یک هوشمندی و مدیریت مالی درست پای کار آمده است، اتفاق و اثری است که شرافتمندانه به ثمر نشسته و مخاطب را وادار به تفکر کرده است و این دوری از رنگ و لعاب ساختگی و شعبده و دکوپاژهایی که من بخواهم به مخاطب نشان دهم که من را به عنوان کارگردان ببین در حال پرداختن به اصل ماجرا به عنوان یک اتفاق انسانی و اومانیستی است و رنگ و لعاب اصلی فیلم هدفی است که پی گرفته است.
موافقم با صحبت شما چون وقتی میگوییم حرف فیلم تنهایی است، این تنهایی هم در وجود علی و هم رضا و حتی در وجود کاراکتر امیر حتی دیده میشود. شما همه اینها را در کنار هم دارید و من مخاطب هم اگر بخواهم وارد فضای هنری و سینما شوم هم تنهاییهایی دارم و چه بسا با گوشههایی از فیلم در درون خود همذاتپنداری میکنم و تنهاییهای خود را در قالب هر یک از این کاراکترها میبینم و به نظر من این درستترین اتفاقی بود که در "پاسیو" رخ داد. آقای انصاری نکته جالبی که درباره بازی شما وجود دارد این است که با توجه به حضور در فیلمهای مختلف اما بازیتان در این فیلم کاملا متفاوت از تجربههای قبلیتان است و شما در نقش علی به نوعی آشنایی زدایی را از مخاطب میگیرید، در این مورد توضیح بفرمایید؟
انصاری: بله ممکن است من در طول فعالیت حرفهایام در کسوت بازیگر، کاراکتر افرادی را کار کرده باشم که آدمهای آرامی بودند، اما به جرئت میتوانم بگویم که به هیچ عنوان هیچ کدام از آنها حتی در نوشتار با هم مشابه نبودن هر چند که اگر یکی هم باشند اتفاق خاصی رخ نداده است. تلاش خود من همواره بر این بوده است که به سمتی متمایل شوم که هیچگاه خودم را تکرار نکنم. ما در جهان الگوی کم نظیری از این حیث داریم؛ آلن دلون در اغلب آثاری که بازی کرده است نقش یک انسان مافیایی و آدمکش را داشته اما در هیچ کدام از نقش آفرینیهای او در خروجی کار هیچ تشابهی میان کاراکترهایی که او ایفا کرده است شاهد نیستیم. من نیز سعی کردم وجه تمایز را در شیوه نگرشم به کاراکترهایی که قصد بازی آنها را دارم، رعایت کنم اما این که چقدر موفق بودهام و آیا بخت با من یار بوده است چیزی است که من قادر به پاسخگویی به آن نیستم. در مورد ایفای نقش شخصیت علی در این فیلم چیزهایی در فیلمنامه بود که به من کمک کرد تا آن شکل بگیرد و من با توجه به اینکه فضای حاکم بر خود فیلم از سادگی برخوردار بود، لذا در مواجهه با شخصیت علی به دنبال سادگی و بی غل و غش بودن کاراکتر او بودم و هیچگاه به دنبال کلیشهها نرفتم تا به این واسطه خواسته باشم علی در فیلم براساس انتظاراتی که من از نقش او داشتم پررنگ جلوه کند. تمام سعی من بر این بود که به متن فیلمنامه وفادار باشم و آنچه را که کارگردان مورد نظر داشت حتی اگر مغایر با سطح سلیقه من بود را دریافت و بازی کنم چرا که به هر حال فیلم از آن کارگردان است و من خود را باید تابع نقطه نظرات و دیدگاه او بدانم. آنچه را هم که تصور میکردم درست باشد در حد یک پیشنهاد مطرح میکردم ولی در نهایت نظر نهایی با کارگردان کار بود چرا که به هر حال یک بازیگر باید سر صحنه با تفکر و آوردههایی حاضر شود که ممکن است طرح آنها به روند روایت فیلم کمک شایان توجهی بکند.
دورخوانی هم داشتید؟
بحرالعلومی: شخصا علاقهای به دورخوانی ندارم و یا بهتر بگویم تجارب من در طول سالها دستیاری و برنامهریزی نشان داد که دورخوانی چه در فیلم جدی و چه فیلم کمدی تنها به بیات شدن بازی بازیگر منجر میشود، به ویژه آنکه ما فیلمنامه سیالی داشتیم که به مرور کامل شد و دورخوانی جز اینکه اعتماد به نفس یک بازیگر بیتجربه و کمتجربه را میگرفت و در عین حال به یک بازیگر حرفهای ذهنیتی در مورد دکوپاژ و میزانسن کارگردان داده و مانع از بروز خلاقیت او میشد کارکرد دیگری نداشت. اساساً هر پیش فرضی در سینمای ایران امری اشتباه است حتی همین دکوپاژ کارگردان؛ آخر چطور میشود که یک کارگردان در شرایطی خیلی ایده آل در حالیکه در خانه خود نشسته است یک صحنه شلوغ، پرهیاهو را به خوبی بتواند دکوپاژ کند؟ هر چند دکوپاژ فرمولی دارد اما حس، تداعی و تجسم کارگردان نسبت به سکانسی که قصد ساخت آن را دارد باید در موقعیت، لوکیشن و با در نظر گرفتن همه امکانات کامل شود. در چنین شرایطی اگر با یک دستنوشته و یک دستورالعمل از پیش تعیین شده به سر صحنه بیایی و همه همکاران خود را نیز ملزم به رعایت آن کنی به این معنی است که اگر بنا به هر دلیلی امکانات و ملزومات مورد توقع تو فراهم نشود ذهنیت تو به عنوان کارگردان به طور کلی به هم ریخته و نسبت به ادامه کار دچار تردید میشوی. بله تنها در یک مورد خاص است که دکوپاژ از پیش معنی پیدا میکند آن هم در مورد پروژههای خاص که دارای استوری بورد هستند و یا به آنها پروژههای بیگ پروداکشن و فاخر اطلاق میشود؛ اما مگر در سینمای ایران چند اثر را میتوان سراغ گرفت که چنین قالبی داشته باشند؟ مگر تنها با صرف مثلاً پنج میلیارد تومان برای ساخت یک فیلم میتوان ادعای بیگ پروداکشن بودن آن را داشت و مدعی شد که کاری که ساختهایم فاخر است؟ فیلم باید خودش این ادعا را داشته باشد و نه عوامل سازنده آن. به طور قطع هر پیش فرضی در سینمای ایران نابجاست، اینکه گفته میشود که چون فلان بازیگر سابقه بازی در نقشهای مثبت را دارد لذا باید به او نقشهایی در چنین حس و حالی را محول کرد غلط است و یا اینکه مثلاً چون کارگردان اثر فاخر تاریخی هستم لذا نباید فیلم کمدی بسازم. یک فیلمساز باید عالم به همه جزئیات در سینمای ایران باشد، اینکه شاید آنچه که دلخواه او سر صحنه برای فیلمبرداری لازم است ممکن است از سوی تهیه کننده مهیا نشود و یا اینکه بعد از چند جلسه فیلمبرداری، از روز بعد ممکن است که بازیگر اصلی کار دیگر جواب تلفنهایش را ندهد و تو مجبور باشی فیلمنامه را تغییر اساسی بدهی. همه اینها را من در دوران تجربه دستیاری و برنامهریزی سپری کردهام و تجربه همه این سالها به من نشان داده است که تنها راه رهایی و به نتیجه رسیدن این است که خود را از قرار گرفتن در موقعیتهای بحرانی برحذر دارم چرا که به عینه در بسیاری از پروژهها دیدهام که با کوچکترین تغییر و یا تأمین نشدن خواست کارگردان، شیرازه ذهنی او به هم ریخته است. آخر مگر میشود یک کارگردان در شرایطی که هنوز قطعی نشده بازیگرش کیست، دکوپاژ نوشته و در آن میزانسهایی را به شکلی ذهنی برای خود طراحی کند؟ آن زمان اگر بازیگری انتخاب شد که قادر به انجام بسیاری از خواستهای او نیست آیا این امر منجر به ایجاد بحران در روند فیلمسازی او نمیشود؟!
بحث بازی و کلیشه شدن در سینمای ما تبدیل به یک معضل شده است، اینکه مثلاً فلان بازیگر در نقشی جا افتاده و از آن به بعد هم تهیهکننده و هم کارگردانان سینما به سراغ او برای نقشآفرینی در نقشی که مخاطب دیگر او را با چنین نقشی پذیرفته است می روند. شما به عنوان یک بازیگر وجود این معضل را در سینمای ایران قبول دارید؟
انصاری: نباید از این نکته غافل شد که در نظریههای جدید سینما در عرصه بازیگری تکرار شدن یک بازیگر در قالب نقشی که به قول شما در آن جاافتاده است را به عنوان یک نکته منفی نگاه نمیکنند. اصولاً هر تکراری به معنای کلیشه نیست و براساس یک الگوی عملی تکرار یک قالب شخصیتی توسط یک بازیگر که تجربه چنین شخصیتسازی را داشته است پذیرفتنی و قابل قبول است. زمانی این تکرار تبدیل به کلیشه میشود که مخاطب اشباع شده و پس از مدتی بازی او را پس بزند. به همین دلیل است که بازیگر مرتب باید در جریان بازخوردهای مخاطب سینما قرار گیرد.
اما قبول داشته باشید که چنین تکراری گاه تبعات منفی و مخربی را هم به دنبال دارد، به ویژه در امر بازیگری و مباحث فنی سینما که نتیجه آن درجا زدن و عدم پیشرفت بازیگر و بروز قابلیتهای آن است.
انصاری: کاملاً درست است. تا زمانی که چیزی که ارائه میشود حتی تکرار خود بازیگر در نقشهایی که تجربه بازی در آنها را داشته است، این روند چندان منفی نیست، زمانی منفی میشود که مطابق با خواست مخاطب نباشد و سینماگر و دستاندرکار سینما به دنبال ذائقهسازی باشند که این امر اصلاً شایسته نیست. این ذائقهسازی علاوه بر انتخاب بازیگرانی شناخته شده در ژانری مثل کمدی که بلافاصله به منظور تولید آن به دنبال به خدمتگیری یک عده بازیگر خاص هستیم در مواجهه با مخاطب هم صورت میگیرد و شاهد هستیم در یک محدوده زمانی خاص ذائقه مخاطب به این سمت منحرف میشود که او تنها با فیلم کمدی مواجه شده و از آن استقبال نماید که البته گویا تا اندازهای هم باید بر همین منوال باشد تا چرخه اقتصادی سینما بگردد، اما اینکه به هر قیمتی این کار به انجام برسد چندان پسندیده نیست. مسئله دیگری که وجود دارد الگوی انتخاب است و این بازمیگردد به اینکه جامعه سینمایی و جامعه مردم، شما را به عنوان بازیگری شناخته شده در قالبهای تکراری انتخاب کرده است در اینصورت بازیگر اگر در نقشی متفاوت ظاهر شود حتی اگر قابلیتهای زیادی را هم از خود نشان دهد مورد نکوهش قرار میگیرد و البته یک نکته ای را نیز نباید فراموش کرد و آن اینکه انتخاب یک بازیگر در سینمای ایران تنها و تنها مختص به خود او نیست و او در جریان تولید فیلم و اینکه آیا با چه پشتوانه دانشی و معلوماتی، آگاهانه و یا غیرآگاهانه درگیر بازی در فیلمهایی تکراری میشود ارتباط با فضای حاکم بر سینمای ایران پیدا میکند و اینکه گویا عزمی وجود دارد که غالب فیلمها و به تبع آن سالنهای سینما اختصاص به اکران فیلمهایی پیدا کند که نه کمدی بلکه با تمهیداتی حتی سطحی و لوده مخاطب را بخنداند و بازیگر برای ماندن در این چرخه تولید مجبور به تن دادن به بازی در هر فیلمی و در هر سطحی است؛ اما شخصاً ایدهآل من این است که به عنوان یک بازیگر همه فضاها را تجربه کرده و به سمت تکرار و در نهایت کلیشه نروم.
بحرالعلومی: بشرموجود سختی است و تغییر سختترین اتفاقی است که در زندگی او رخ میدهد؛ چه این تغییر در خودمان باشد و چه پذیرش تغییر در دیگران؛ اگر بخواهیم این مسئله را در سینما بررسی کنیم، اینکه من به عنوان مخاطب و یا حتی کارگردان یک بازیگر را مدام در فیلمها و در قالبی بخصوص دیدهام حال که قرار است این قالب تغییر کند، پذیرفتن این مسئله برای من سخت است و البته از ناحیه خود بازیگر هم سخت است و او ترجیح میدهد که خودش را تکرار کند چرا که به بهره و منافع شخصی خودش میاندیشد. این در حالی است که به نظر من اگر بازیگر دغدغهمند به ذات و باطن نقشی که قصد ایفای آن را دارد ورود کند لذا هیچگاه خود را تکرار نخواهد کرد و با حضور در ژانرهای مختلف تمام تلاش خود را به کار خواهد بست تا در هر یک از این عرصههای بازیگری حضوری متفاوت داشته باشد. متأسفانه در شرایط حاکم بر سینمای ایران وضعیت به این گونه نیست و بارها و بارها دیده شده است که کارگردان و تهیهکننده سینما معمولاً لیستی 15 نفره از بازیگرانی را در اختیار دارند که همیشه هم با آنها کار میکنند و چون حساب دستشان آمده که کدامیک به درد چه نقشی میخورند در نتیجه در همه ژانرهای سینمایی شاهد هستیم که از همان معدود بازیگرانی که در لیست دارند برای بازی در نقشهای خود استفاده میکنند و تنها لباسهای آنها تغییر میکند. البته اغلب هم جواب میدهد، اما این توفیق مقطعی بوده و بازیگر ممکن است در یک دوره که معمولاً 7 تا 10 سال است به یک درخششی نائل آید، اما بعد از آن دچار ریتم یکنواختی شده و در نهایت با بیرحمی هرچه تمامتر فراموش میشود. امروز وقتی صحبت از بازی قوی بابک انصاری در این فیلم میشود این حاصل استعداد بالای این بازیگر و ورود خوبی است که به طور مثال 16 سال پیش در جریان فیلم "شهرزیبا " اصغر فرهادی به سینما داشته است و به این شکل نبوده است که چنین بازیگری با رابطه و به واسطه قوم و خویشی با کارگردان و هر یک از عوامل فیلم سر از بازی در پروژهای درآورده باشد. واقعیت این است که روزگاری در سینمای ایران به قدر انگشتان یک دست بازیگر سوپراستار سینما داشتیم، افراد معدودی که هر وقت به دنبال بازیگر تمامعیار ، آنها را معرفی میکردند اما در شرایط کنونی اینگونه نیست.
در مورد بازی پوریا پورسرخ و محدثه حیرت هم توضیح دهید؟ شما از پورسرخ بازی گرفتید که کمتر کسی این کار را کرده است. منظورم این است که در کمترین زمان ممکن بهترین بازی گرفته شده و از سوی دیگر محدثه حیرت است که ما پیش از این او را در فیلم "ائو " دیده بودیم که کاملا به زبان آذری بود.
بحرالعلومی: پوریا پورسرخ از جمله بازیگرانی است که در بسیاری از پروژههای سینمایی نشان داده است بازیگر توانمندی است، بسیاری از منتقدان وقتی بازی او را در فیلم "روز سوم " دیدند به این مسئله اذعان داشتند که به واقع او بازیگر با استعدادی است . با این حال در یک فیلم بازیگر باید بدون آنکه به او زیرنویسی داده شود که مثلاً دارای فلان قابلیت است برای ایفای نقشی که برایش تعیین شده گمارده شود، چرا که تماشاگر به این مسئله کار ندارد که او حتی اگر پوریا پورسرخ باشد از کجا و با چه سابقهای آمده است، مخاطب بازیگر را در روایتی که شاهد آن است ارزیابی کرده و به این مسئله میاندیشد که او مناسب چنین نقشی هست یا نه. با وجود طرفداران زیادی که پورسرخ در میان مخاطبان سینما دارد اما ما در این فیلم تابوشکنی کرده و او را در نقشی کوتاه داریم و از آنجایی که بازیگر می بایستی، توانایی خود را حتی در ایفای چنین نقش کوتاهی هم به اثبات برساند و با هدایت کارگردان در خدمت نقشی باشد که به او محول شده و آن را به بهترین شکل ممکن بروز دهد ، پوریای عزیز بسیار عالی امیر را به تصویر کشیده است. در مورد محدثه حیرت هم باید بگویم که هیچگاه لحظهای فکر نکردم که او بازیگر نیست بلکه یک انرژی مازاد را در او حس کردم که میتواند خروجی مطلوبی از او با وجود آذریزبان بودنش بدست دهد. در لحظه به این فکر کردم که باید از موقعیت فراهم شده دو سر سود داشته باشیم و من باید به بازیگرم اعتماد کنم و او هم به من و انصافاً هم او در جای خودش خیلی خوب نشسته بود و در "پاسیو " شیطنتی که محدثه حیرت در چشمانش داشت فارغ از قد و قوارهاش، به کار آمد چرا که معتقدم ابتدا باید عکس بازیگر درست باشد و بعد سلسله عکسهای او در کنار هم کنشی را از او بسازد که در خدمت فیلم باشد. در مورد کریم امینی نیز به همین ترتیب، نوع بازی او، تمرین زیاد و بازیگری ذاتی او و علاقهای که همیشه به بهروز وثوقی داشته است، توانست شخصیت او را بیش از پیش در خدمت به روایت فیلم بسازد. همچنین در مورد نقش پوران که خانم جعفری آن را به عهده داشت باید بگویم که او چشمان نافذی دارد. اصولاً معتقدم که یک کارگردان باید به فیزیک بازیگر توجه زیادی نشان دهد، آن چیزی که از آن به زبان بدن یاد میشود و توجه به قابلیتهای فردی بازیگر از او موجب میشود که بهترین بازی از او گرفته شود. توجه به این جزئیات یعنی حالات چشمان و کنش بازیگر با توجه به زبان بدن او در "پاسیو " بیشترین توفیق را در این فیلم به ارمغان آورده است. من به عنوان یک کارگردان در زمانی که حضور در جامعه دارم بیش از اندازه از زبان بصری خود استفاده میکنم، مشاهدات و واقعیاتی که در اجتماع پیرامونم وجود دارد برای من الهامبخش است، آن چیزهایی که من در تاکسی، مترو و اتوبوس میبینم باید در جریان فیلم جایی انعکاس داشته باشد و به جرئت میتوانم بگویم که در جزء به جزء کنشهای بازیگران در "پاسیو " همه آنها از پیش فکر شده اعمال شدند در یک کلام باید این توانایی را داشته باشیم که آن چیزی را که قادر به گرفتن آن هستیم از بازیگر بگیریم و اگر توضیح شفاهی کارساز نیست باید این اتفاق تبدیل به یک رویداد نمایشی شود و کارگردان قادر باشد چیزی که از بازیگر خود انتظار دارد را در مقابل دیدگان او بازی کند اتفاقی که در مورد شخصیت حمیرا در این فیلم افتاد و با وجود آنکه این شخصیت طعنه به تیپ میزد چرا که ما به ازاهای زیادی از او را در قالب تیپ در جامعه میتوان مشاهده کرد اما همین تیپ سازی هم نیاز به هدایت بازیگر داشت و من سعی در القای ذهنیتم با استفاده از رفتار نمایشی و بازی برای تفهیم بیشتر بازیگرم داشتم. البته به نکتهای که میخواهم اشاره شود همکاری و همراهی قابل تقدیر مدیرفیلمبرداری آقای مسعود امینی تیرانی و مدیر صدابرداری آقای علی کیان ارثی با گروه کارگردانی بود که در هیچ مقطعی دست ما را نبستند و نهایت همکاری را با ما داشتند. بعضی مواقع تصور میکنم شگردهای کارگردانی آن چیزی نیست که سالها از رهگذر دستیاری و برنامهریزی آن را به دست آوردهام بلکه پر کردن خلأهایی است که زمانی احساس آن را داشتم که شخصی باید پیدا شود و آن را پر کند، حال به عنوان کارگردان در هدایت بازیگر قصد کردهام که به آنها بپردازم. باید به این نکته اشاره کنم که دردها و مشکالاتی که اکنون در سینمای ما وجود دارد در همه آنها هم نمیتوان مسئولان را مقصر دانست و بخش عمدهای از آن متوجه خودمان است، باید این اعتقاد را داشته باشیم که اگر قرار است کاری را انجام دهیم ، این اتفاق خواهد افتاد و اینکه گفته میشود حق ما خورده شده است و باید به من وامی برای ساخت فیلم داده میشد اما این اتفاق نیفتاده و لذا استعداد من شکوفا نشد به نظر من چندان پایه و اساس ندارد."پاسیو " با بودجه بسیار کم شخصی و تنها از رهگذر مهر و محبت و صمیمیت میان اعضای گروه آن ساخته شد و با وجود ضعفهایی که داشت اما حداقل وجوه مثبتی هم به همراه داشت که در پی آن نقد و نظرات بسیاری راجع به آن تاکنون شکل گرفته است.
از نتیجه کار و فیلمی که امروز به عنوان "پاسیو " روی پرده است رضایت کامل دارید؟
بحرالعلومی: وقتی در زندگی حرفهای و حتی شخصی هدفگذاری داشته باشی در طول مسیر رسیدن به هدف احساس خوشحالی میکنی که تمام تلاش خود را به کار بستهای تا به آن هدف برسی حتی اگر مجموعه عواملی دست به دست هم بدهند که تو به این هدف نرسی. نخستین بار که راف کات "پاسیو " را دیدم خدا را شکر کردم که آن چیزی که خروجی کار بود حداقل به شخصه از آن راضی هستم. اساساً بسیار در خلوت و در مقاطعی که راجع به مسیری که آن را در زندگی طی کردهام اصطلاحاً با خودم دست به یقه شدم و تصور میکنم که این مسئله برای خودشناسی بسیار لازم است. موفقیت و احساس رضایت از خود زمانی حاصل میشود که تو برای خودت تلاش و کوشش کنی و هیچگاه هم دلسرد نشوی اما اینکه برای خوشایند و تمهید و تحسین کسی دست به کاری بزنی و از واکنش مثبت دیگری احساس رضایت کنی به نظر میرسد که این مسئله چندان عقلانی و قابل اعتنا نباشد.
انصاری: باید به این نکته توجه داشته باشید که همیشه خواستن توانستن نیست، ما متأسفانه همه چیزمان را اینگونه توجیه میکنیم و چون به قدر بضاعتمان در مسیری قدم میگذاریم و قادر به توفیق در آن نیستیم این امر ما را از ادامه مسیر دلسرد و ناامید میکند. از طرفی در کار اراده و اتکاء به تواناییهای فردی باید از مسئله دیگری هم غافل نشد و آن هم اقبال است چرا که ممکن است من با وجود همه قابلیتها و استعدادهایی که در خود احساس میکنم در قبیلهای از قبایل آفریقایی متولد میشدم که تا قبل از پنج سالگی وبروز برخی از استعدادهای خدادادیم، براثر ابتلا به اچ آی وی و ایدز میمردم. بگذارید مثالی بزنم و آن هم مربوط به پرسش شخصی از یکی از ائمه معصومین (ع) است که به ایشان عرض کرد که مگر تو نمی گویی که خداوند قادر مطلق است پس آیا قادر به این است که این کره زمین را بدون آنکه ابعاد آن را کوچک کند مثلاً در فضای محدودی همچون یک تخم مرغ جای دهد؟ پاسخی که امام به این سؤال میدهند بسیار حکیمانه و تأمل برانگیز است و میفرمایند ابتدا اینکه خداوند قادر به تمامی اموری است که در حیطه شدن قرار دارد و در ثانی اگر به آن کوه مقابلت نگاه کنی خواهی دید که خداوند بدون آنکه از ابعاد آن بکاهد آن را در کره چشمان تو قرار داده است. متأسفانه ما در زندگی توقع نسبت به انجام اموری داریم که شاید در حیطه شدن قرار ندارد و اساساً تقدیر بر این بوده که این امربرای ما محقق نشود و البته تعریفی را هم که براین اساس از موفقیت برای خود در نظر میگیریم چیزی است که دیگران آن را در مورد ما گفتهاند و خودمان هیچگاه چنین تعریفی را در مورد خود نداشته و نداریم. در حیطه بازیگر تصور ما این است که اگر بازیگری موفق به دریافت جوایز سینمایی جهانی و داخلی شود، او بازیگر موفقی است در حالیکه اینگونه نیست و تو زمانی در زمینه بازیگری احساس موفقیت میکنی که از مجموعه اموری که به تو محول شده باشد ابتدا رضایت خود و در نهایت رضایت عوامل مسئول فیلم را جلب کرده باشی در نتیجه فروش میلیاردی فیلم و اینکه همه از بازی تو تعریف و تمجید کنند این دلیلی بر توفیق تو نیست. اصلاً همین رقابت کاذبی که شکل گرفته است میان مردم و اینکه ما باید برای دیگران زندگی کنیم و لذا باید ثروتمان را هم مثل دیگران افزون کنیم موجب شده است که ما دچار این وضعیت وخیم در زمینه اقتصادی شویم تا جایی که دلار هم به شکل سرسام آوری بالا رفته است که به نظر من چنین رویکردی جهل مشترک اجتماع ما است.
بحرالعلومی: دقیقاً و اگر بخواهیم این امر را به سینما تعمیم بدهیم باید بگوییم که مثلاً از جایی تب سینمای کمدی همه را فراگرفت و همه تصور کردند که باید با توسل به این سینما و اقبالی که در گیشه صورت گرفته، به ثروتی دست پیدا کنند که عملاً به این شکلی هم که همگی تصور آن را دارند نبوده و نیست.
در بخش فیلمبرداری این فیلم و در قسمتهایی از دوربین روی دست استفاده کردید که این روزها در بسیاری از آثار سینمایی این اتفاق رخ میدهد، دلیل این امر چه بود؟
بحرالعلومی: قطعاً در غالب اوقات این مسئله در راستای رئالیته فیلم و کمک به فضاسازی آن بوده است، به طو مثال جایی که شاهد فروریختن رضا هستیم و یا حالتهای آشفته مینا در حال تصویرشدن است این اتفاق باید با استفاده از دوربین روی دست رخ میداد و هر چند این تصور وجود داشته باشد که با توجه به تب دوربین روی دست که در بسیاری از فیلمها متداول شده است، اما باید بگویم که آنچه که در قاب بندی و فیلمبرداری این فیلم صورت گرفته همه آنها در راستای خدمت به قصه گویی فیلم بوده است. دوربین در جایی به جهت همراهی مؤثر با خاصیت فیلم و مثلاً در سکانسهای پوران باید بر روی دست قرار میگرفت و شکل پرتابل و سیال را تداعی میکرد و اگر دقت هم کرده باشید، ما آنچنان هم در حرکت دوربین کارهای عجیب و خارقالعادهای را انجام ندادیم و در اوج سادگی دوربین با حرکت و میزانسن بازیگران همراه شده است. نکتهای که اینجا میخواهم بیشتر به آن اشاره کنم همراهی مدیر فیلمبرداری و صدابرداری در کل فرایند تولید با من بود چون به هر حال من بسته به شرایط اگر قصد داشتم که تغییر در روند فیلنامه بدهم لذا طبیعی است که این با اظهار نظر این دو عزیز نیز صورت گیرد که قرار است خروجی کار با تکیه به تخصص و ایدهپردازی آنها بر روی پرده سینما نشان داده شود. ما در طراحی صحنه، گریم و مواردی از این دست نیز بر روی این حوزه حساس بودیم و من همیشه به عوامل از فنی و پشت صحنه گرفته تا بازیگرانم این نکته را گوشزد میکردم که ما قرار نیست با استفاده از بازی، گریم و طراحی صحنه حکمی را صادر کنیم و مسئلهای را از پیش قضاوت کنیم بلکه آن چه را که به آن اعتقاد داریم با همه توان به منصه ظهور گذاشته و قضاوت نهایی را به مردم و مخاطبان فیلم واگذار میکنیم. من همانطور که اشاره کردم به سینمای قصهگو علاقه شدیدی دارم و در "پاسیو " هم قصههای زیادی را به شکل خرده قصه نقل کردهام که هر کدام از آنها حتی قادر بودند در جریان روایت مستقل از هم تبدیل به یک فیلم مجزا شوند، اتفاقاً یکی از نگرانیهای ما هم همین بود که تا چه اندازه مخاطب قادر است با همه آنها ارتباط برقرار کرده و یک رابطه منطقی میان آنها برقرار کند که البته خدا را شکر بازخوردها مثبت بود.
جایزهای که شما برای این فیلم گرفتید تا چه اندازه به شما برای تداوم این مسیر کمک کرده و در شما ایجاد انگیزه کرد که پیرامون موضوعات مشابه "پاسیو" فیلم بسازید؟
بحرالعلومی: باید بگویم دریافت این جایزه جهانی از یک جشنواره وطنی معتبر مرا حسابی غافلگیر کرد و برایم خیلی شیرین بود و همین اندازه که من به عنوان تنها زن فیلمساز ایرانی در جشنواره جهانی فیلم فجر حضور داشتم برایم مایه مباهات بود. البته باید بگویم شیرینی و حلاوت این جایزه تا فردا صبح آن شب خاطره انگیز، برایم تازگی و جذابیت داشت و پس از آن فکر کردم که چه راه سخت و طاقت فرسایی را در پیش رو دارم و اگر توانستم فیلمی بسازم که اینگونه دیده شود و راجع به آن مطالب زیادی گفته شود پس حتماً در مورد فیلم آیندهام باید دقت و اهتمام زیادی داشته باشم. نیاز به آن دارم که با جدیت و پشتکار بیشتر اصطلاحاً پاشنه آهنی کفشم را بالا کشیده و به فکر ساخت فیلمی بهتر و تأثیرگذارتر از "پاسیو " باشم. به شخصه رؤیاهای زیادی را در سر میپرورانم و تصورمیکنم گروه سازنده "پاسیو " و حداقل عوامل جوان این فیلم نیز در این موضوع با من نقطه اشتراک داشته باشند. در نتیجه تمام تلاش خود را در آینده خواهیم کرد که به این رؤیاهای دور از دسترس و یا حتی دستنیافتنی نیز دست پیدا کنیم.
چقدر به حضور و عرضه بینالمللی "پاسیو " فکر میکنید؟
بحرالعلومی: حقیقتاً خودم خیلی متمرکز در این زمینه نیستم، اما دوست خوبم الهه نوبخت پیگیر این موضوع است که زمینه حضور این فیلم در برخی جشنوارهها را فراهم آورد . البته تا به این لحظه چیزی قطعی نیست، اما با توجه به اشراف و تسلط او بر روی جشنواره های معتبر جهانی و برنامه هایی که او در اختیار دارد، امید به این حضور دارم که با توجه به اهمیت در این زمینه ، کار را به کاردان سپرده ام .
و در مورد کار جدیدتان هم توضیح بفرمایید؟
بحرالعلومی: مشغول مقدماتی برای یک کار جدید هستم که البته چون عجلهای ندارم فعلاً سعی میکنم تا رسیدن به یک مرحله ای قابل قبول از آن صحبتی نشود؛ همانطور که گفتم رسالت سنگینی بر دوش دارم، اما سعی من این است که در پروژه بعدی نیز همین سادگی و متانتی که در فیلم "پاسیو " شاهد آن بودید، حرفم را بزنم. جایی گفته بودم که "پاسیو " رونوشت پیش از مشق است برایم و قطعاً در فیلم بعدی گه مشق اصلی ست حرفی برای گفتن باید داشته باشم که البته آن را با زبان ساده بازگو نمایم.
آقای انصاری شما چطور؟
انصاری: من یک فیلم سینمایی به کارگردانی مهدی صاحبی با نام "ترانه " را در نوبت اکران دارم و پیشتر هم که فیلم "یک کیلو و بیست و یک گرم" با بازی من اکران شد و این شبها نیز سریال "بازی نقابها" از شبکه دو در حال پخش است که خوشبختانه بازخورد خوبی هم داشته است.
و صحبت پایانی؟
بحرالعلومی: من طبق سنتی که در هر مصاحبه هست، تشکری خاص از فرد و یا افرادی خاص دارم. اجازه میخواهم اینجا هم به همان سنت عمل کنم. نخست طرف صحبتم دوستان بزرگی هستند که به من کوچک تر اجازه دادند که پس از مدتی شاگردی در محضر آنها جرات و جسارت فیلمسازی را داشته باشم. از آقای میرکریمی هم تشکر میکنم که اعتماد کردند و به فیلم من فرصت حضور در جشنواره جهانی فجر را دادند. از آقای فرح بخش عزیز که همراهیشان همیشه شامل حال من بوده است و از خانم تهمینه میلانی که با وجود آنکه هنوز فرصت لازم برای تماشای فیلم را پیدا نکردند اما در صفحات شخصی خودشان ، سخاوتمندانه به حمایت از اولین تجربه من پرداختند بسیار ممنونم. اینها همه مایه دلگرمیست و در آخر از بزرگی همچون حسین ملکی با تجربه سالها که نسبت به من محبت داشتند و قبول زحمت کردند در فیلم من حضور داشته باشند، کمال سپاس و قدردانی را دارم. برقرار باشید و پرتلاش.