به گزارش هنرآنلاین، در سیصد و هفتاد و پنجمین برنامه سینماتک خانه هنرمندان ایران دوشنبه 16 مهر فیلم "زنبورک" به کارگردانی فرخ غفاری در تالار استاد ناصری به روی پرده رفت. در ادامه نیز نشست نقد و بررسی فیلم با حضور پرویز جاهد و کیوان کثیریان برگزار شد.
جاهد در ابتدای این نشست به کارنامه غفاری اشاره کرد و گفت: فرخ غفاری گرچه کارنامه سینمایی پرباری نداشت و در مجموع چهار فیلم دارد اما بهدلیل نقشهایی که در فرهنگ و هنر و سینمای ایران ایفا کرد، اهمیت خیلی زیادی پیدا میکند. سینمای مدرن ایران مدیون تلاشهای اوست. او قصد داشت کانون فیلم را راهاندازی کند تا فرهنگ و دانش سینمایی را در جامعهای معرفی کند که سینمایی بسیار عقبمانده داشت. در آن زمان جز چند استودیو، صنعت سینمایی وجود نداشت و سینمای ایران پس از یک دوره فترت 12 ساله با کارهای کوشان و یاسمی و خاچیکیان تازه داشت شکل میگرفت. کاووسی این سینما را "فیلمفارسی" مینامید و با تحقیر در مورد آن حرف میزد؛ سینمایی سادهانگارانه با مضامین سطحی که از نظر ساختار ضعیف بود. در واقع سینمای ایران در آن زمان از هر لحاظ عقبمانده بود و غفاری وقتی به ایران میآید و استودیوها را میبیند به وضعیت فاجعهبار آنها پی میبرد. این مسائل به حدود سالهای 1328 مربوط میشود. او بهعنوان یک فیلمشناس از طرف مجید رهنما به ایران دعوت شده بود تا کانون فیلم را راه بیندازد و دو سال بعد به فکر فیلمسازی میافتد؛ اما با دیدن وضعیت استودیوها ناامید میشود و دوباره به فرانسه برمیگردد و با آنری لانگلوا مدیر سینماتک فرانسه آغاز به کار میکند. غفاری به این ترتیب عمیقا با سینمای جهان و فرانسه درگیر میشود.
وی ادامه داد: یکی از چندین حوزه فعالیت فرخ غفاری، تاریخنویسی سینمای ایران است و او اولین مورخ سینمای ایران به حساب میآید. در زمانی که نقد فیلم در ایران معنی نداشت و جز یکی دو منتقد که نقدهایی ابتدایی مینوشتند منتقدی جدی وجود نداشت، غفاری و کاووسی نقد را وارد فرهنگ سینمایی ایران کردند. غفاری بهطور غیرمستقیم جذب حزب توده میشود و شروع به نوشتن با اسم مستعار در نشریات آنها میکند. او در کتاب "از سینماتک پاریس تا کانون فیلم تهران" از حزبی بودن این نشریات اظهار بیاطلاعی میکند، اما پذیرش این حرف برای من سخت بود. او از خانوادهای اشرافی میآمد، اما گرایشهای چپ داشت. فرخ غفاری اشرافزادهای بود که به طبقه خود خیانت کرد و مارکسیست شد. به هر حال پس از برخورد با حزب توده، او نیز به فرانسه برمیگردد و بهدلیل چپگرا بودن در فرانسه نیز، در جبهه مقاومت فرانسه و بر علیه فاشیسم مبارزه میکند.
این منتقد سینمایی افزود: غفاری گرایشهای مارکسیستی خود را حفظ کرد و در نشریه "پوزیتیو" با همین نگاه نقد مینوشت و کتابی نیز دارد به اسم "سینما و مردم" که مانیفست او در مورد نقد است و در آن با رویکردی اجتماعی و متعهدانه به سینما میپردازد. از نظر غفاری نقد نمیتواند خنثی و بیتفاوت باشد و منتقد باید جنبههای سیاسی و اجتماعی را در کار خود لحاظ کند. پس از بازگشت به ایران همین رویکرد را ادامه میدهد و نوعی سینما را دنبال میکند که خیلی مدرن و بهروز است. او تحتتاثیر سینمای نئورئالیستی ایتالیا و موج نو فرانسه، در پی پایهگذاری سینمایی در ایران بود که هیچ پایهای برای آن وجود نداشت. به اضافه اینکه سانسور در آن زمان بسیار شدید بود و اولین فیلم فرخ غفاری یعنی "جنوب شهر" توقیف و تمام نسخههای آن جمعآوری و سوزانده میشود. در ادامه ساواک نسخهای از فیلم را ادیت میکند و در اختیار غفاری قرار میدهد تا آنرا نمایش دهد.
جاهد ادامه داد: "جنوب شهر" فیلمی رئالیستی و تحتتاثیر سینمای نورئالیستی ایتالیا بود که در آن شاهد لوکیشنهای واقعی و نابازیگران هستیم و رویکردی کاملا موج نویی داشت. حتی در نسخهای که بهدست ساواک تکهپاره شده بود و به اسم "رقابت در شهر" در تهران به نمایش در آمد و غفاری اسم خود را از روی فیلم برداشت، باز هم میتوان رگههایی از گرایش غفاری به رئالیسم و سینمای انتقادی و اجتماعی را مشاهده کرد؛ وقتی جامعه اینقدر بسته و سیستم سانسور آنقدر قوی است که این رویکرد رئالیستی را تاب نمیآورد، غفاری نیز سرخورده میشود و سراغ کمدی و هزل و هجو میرود. او فیلمی به اسم "عروس کدومه" میسازد که فیلمی هجوآمیز است و نه مورد استقبال منتقدان قرار میگیرد و نه فروش بالایی دارد.
وی اضافه کرد: غفاری در ادامه به کار نقد سینمایی میپردازد تا زمانی که با کمک جلال مقدم، "شب قوزی" را میسازد. آنها فیلمنامهای بر اساس یکی از قصههای هزار و یک شب مینویسند و آنرا تبدیل به قصهای میکنند که در تهران مدرن دهه 40 میگذشت. در "شب قوزی" نیز دوباره شاهد رویکرد رئالیستی غفاری هستیم؛ او رویکردی انتقادی نسبت به بورژوازی و سرمایهداری تبهکاری دارد که سرمایههای ملی را غارت و به خارج منتقل میکند؛ در خلال سفری که جسد در شهر دارد، ما با جامعه و لایههای مختلف اجتماعی آشنا میشویم و دغدغهها و مسائل طبقات گوناگون را میبینیم.
این منتقد سینمایی در ادامه گفت: آن جستجو و سفر یک قهرمان در "شب قوزی" را در "زنبورک" نیز شاهد هستیم. فیلمی مانند "زنبورک" در سینمای ایران ساخته نشده است و نمونهای به این شکل نداریم. این فیلم ساختاری پیکارسک دارد؛ پیکارسک ژانری ادبی است که در قرن 16 در اسپانیا بهوجود آمد و قهرمان آن بهعنوان پیکارو شناخته میشود. محور این ژانر ادبی، ماجراهایی است که شخصیت اصلی پشت سر میگذارد. در این ساختار سفرنامهای، کاراکتر در پی یک هدف حرکتی را آغاز میکند که مثلا در "دن کیشوت" هدفی متعالی است و قصد دارد بشر را از شر حاکمان ظالم نجات دهد.
جاهد افزود: در ادبیات پیکارسک، شخصیت محوری آدمی رند و حیلهگر و خانهبهدوش است. پراکندگی صحنههای فیلم "زنبورک" جزو ویژگیهای ادبیات پیکارسک نیز است و محور اصلی آن پیکارو یا همان آدم غلّاش محسوب میشود. پلات فیلم محکم و منسجم نیست و تمامی صحنههای پراکنده و ساختار اپیزودیک توسط پیکارو بهم پیوند میخورند. ساختار فیلم سفرنامهای یا جادهای است و شخصیت اصلی سفری طولانی و پرماجرا را آغاز میکند و درگیر رویدادهای خطرناکی میشود و هربار با زیرکی از مهلکه میگریزد. این شخصیت در عین حیلهگری و طمعکاری، دارای خصلتهای مثبتی مانند پهلوانی و عیاری نیز است و این امر باعث میشود همذاتپنداری تماشاگر را نیز برانگیزد.
وی ادامه داد: ویژگی دیگر قهرمان پیکارسک این است که هیچگاه متحول نمیشود و تا پایان فیلم همان آدم آواره و ولگرد باقی میماند. دیگر ویژگی آن لحن طنز و کمدی است که غفاری بهکار میگیرد. او بهشکل بسیار جالبی عناصر نمایشهای ایرانی را مورد استفاده قرار میدهد و این نشانگر تسلط عالی غفاری به درامهای ایرانی و ادبیات و فرهنگ فولکلوریک ایرانی است. همزیستی و همجواری شرق و غرب در آثار غفاری قابل مشاهده است. او در "زنبورک" ساختار را از ژانر پیکارسک اروپایی میگیرد و آنرا ایرانی میکند. "زنبورک" فیلمی منحصر به فرد در تاریخ سینمای ایران است؛ در آن نه رئالیسم "جنوب شهر" را میبینیم و نه شباهتی به کارهای سخیف و سرهمبندی شدهی فیلمفارسی دارد.
جاهد در پایان گفت: فرخ غفاری بعد از خواندن قصهای در ادبیات فولکلوریک ایرانی، ترکیبی از ادبیات سنتی و کلاسیک عامیانه ایرانی با ادبیات و فرهنگ مدرن غربی بهوجود میآورد. این ترکیب همواره مورد علاقه او بوده است و شاهد تلاش او برای رواج فرهنگ نورئالیستی در فرهنگ ایرانی هستیم. این چیزی بود که کسانی مانند گلستان یا رهنما دنبال نمیکردند. غفاری قصد داشت از ژانر کمدی که مورد استقبال مردم بود استفاده کرده و ساختار رئالیستی را وارد این فضای کمدی کند.