سرویس سینمایی هنرآنلاین: از آنجا که ایران یکی از کشورهای حادثه خیز است و بلایای طبیعی در آن بسیار رخ میدهد، علاوه بر نهادها و سازمانهای مرتبط در این حوزه همواره هنرمندان، ورزشکاران و چهرههای شناخته شده برای یاری رسانی به مردم آسیب دیده در تلاش هستند و خط ارتباطی بین مردم و مسئولان بودهاند.
بهمن دان بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون نیز از جمله هنرمندانی است که در این زمینه تلاش بسیاری کرده است و در پشت صحنه فعالیتهای گستردهای برای این امر انجام داده است. او سالهاست در ستاد دیه کشور و سازمان هلال احمر مشغول کمک به همنوعان خود است و حالا نیز در تازهترین فعالیت خود مشغول راه اندازی خانه داوطلب تخصصی هنرمندان هلال احمر است تا هنرمندان تمام شهرهای ایران را شناسایی کرده و از آنها برای این همراهی دعوت به عمل اورد.
دان فعالیت هنری خود را از سنین بسیار پایین آغاز کرد و مانند بسیاری از هنرمندان دیگر در این راه تلاش کرد و با سختیها جنگید تا به اینجا رسید. هرچند او امروز کمتر در فضای هنری دیده میشود، اما آثارش همچنان در ذهن مخاطبان نقش بسته است. در آخرین روزهای فصل بهار میزبان او شدیم تا درباره ورودش به هنر، ماندگاریش و فعالیتهای انساندوستانهاش بیشتر بدانیم.
آقای دان، شما کارتان را از تئاتر آناهیتا شروع کردهاید. چطور شد که سر از گروه تئاتر آناهیتا درآوردید و چه مدت با تئاتر آناهیتا کار کردید؟
از آنجایی که به فیلم بسیار علاقهمند بودم و همواره فیلم و تلویزیون برایم یک انگیزه و هدف بود. کلاس چهارم یا پنجم دبستان بودم که متوجه شدم در راه مدرسه مغازهای است که یک سری خرده فیلمهای 35 میلیمتری را میفروشد. آنها را خریدم و با چسبهای شیشهای به هم چسباندم و دور قرقره درست کردم. توی حیاط خانهمان، چادر نماز مادرم را به پرده سینمایی تبدیل کردم و فیلمها را برای بچههای محل نمایش دادم. برای نمایش فیلمها هم بلیتفروشی کردم و قیمت بلیتها هم 10 شاهی بود. در واقع کار هنری من از اینجا شروع شد و بعد وارد سازمان جوانان، سازمان پیشاهنگی و کاخ جوانان شدم که محیطهایی هنری، فرهنگی و ادبی بودند که در سنین مختلف نیرو میپذیرفتند و آموزش میدادند و خلبانی گلایدر هم یکی از آنها بود که بچهها با این هواپیما آشنا شده و آموزش میدیدند و حتی چوبی آن را میفروختند. از آنجا بود که علاقهام به سینما بیشتر شد.
به واسطه چه فیلمی با سینما آشنا شدید که بعد تصمیم گرفتید خرده فیلمها را کنار هم بچینید و به نمایش بگذارید؟
فکر میکنم یک فیلم هندی اولین بار در سینما دیدم. آن موقع فیلمهای هندی در ایران زیاد بود. یکی از آنها فیلم "سنگام" بود که آن را خیلی دیده بودم ولی اولین فیلمی که دیدم یک فیلم ایرانی بود که آقای رضا بیک ایمانوردی در آن بازی میکرد. خانواده من بسیار مذهبی بودند و به همین خاطر خیلی میترسیدم که بخواهم دنبال مسئله هنر بروم. حتی سال 1355 آقای ساموئل خاچیکیان یک تست گریمی برای من زد که مادر بزرگم متوجه شد و خیلی ناراحت شد. من کنار کشیدم ولی در گروه آناهیتا دوره دیدم و فیلمهای کوتاه هم کار کردم. آن موقع با جایزه یکی از فیلمها یک دوربین سوپر 8 خریدم که خودم فیلم بسازم. مغازهای در خیابان استانبول بود که ما اگر میخواستیم فیلمی را تهیه کنیم باید به آنجا میرفتیم و فیلمهایی که از طریق دوربین میگرفتیم را تحویل آنها میدادیم و آنها فیلم را به آلمان میبردند و در آنجا میشستند و ظاهر میکردند و بعد به ما برمیگرداندند که این پروسه بین یک ماه تا 45 روز طول میکشید. خود من به همین شکل دو فیلم 8 میلیمتری را کار کردم که در کاخ جوانان برنده جایزه هم شدند.
با چه انگیزهای وارد کاخ جوانان شدید؟
من به کاخ جوانان رفتم که با تئاتر آشنا شوم چون ما در خود پیشاهنگی یک بخش تئاتر داشتیم و اتفاقاً یکی دو تئاتر هم، در هفته کار نیک اجرا کردیم. تئاتر من را به این طرف سوق داد که بتوانم خیلی حرفهایتر و بهتر کار کنم و بعد هم که با هنرکده آناهیتا آشنا شدم در شرایط بهتری قرار گرفتم. آنجا آقای لقمانی استاد من بود. خیلی دوستشان داشتم چون استایل کار و راه رفتن را از ایشان یاد گرفتم. قبل از انقلاب به دلیل اینکه مادر بزرگم متوجه علاقه من به فیلم و تئاتر شد، مجبور شدم این حرفه را کنار بگذارم و حتی نمیتوانستم حرفش را هم بزنم. آن موقع هم دخترها و هم پسرها برای ورود به سینما، تئاتر و موسیقی از سوی خانوادهها بسیار تحت فشار قرار میگرفتند و چون خیلی حساسیت بالایی روی این موضوع وجود داشت، به راحتی نمیتوانستند وارد این فضا شوند. به همین خاطر هم بود که سینما فقط به 4-5 ستاره معطوف شده بود.
علیرغم محدودیتهایی که از سوی خانوادهتان وجود داشت، به طور مخفیانه در نمایش خاصی بازی نکردید؟
خیر. من تئاتر را در حد آموزش کار کردم چون خیلی مخفیانه بود و اگر خدای نکرده در یک جایی دیده میشدم اتفاق جالبی نمیافتاد. تئاتر را خیلی دوست داشتم و تئاترهای زیادی را مخصوصاً در لالهزار میدیدم. زمانی مرحوم ارحام صدر یک تئاتری در اصفهان کار میکرد که من و دوستانم با اتوبوس به اصفهان رفتیم تا آن تئاتر را ببینیم. وقتی کار را دیدیم و قرار بود برگردیم، اتوبوسی به مقصد تهران در آنجا نبود. توی سر خودمان میزدیم که چکار کنیم! چون من و دوستانم به خانواده چیزی نگفته بودیم ولی یکی از بچهها به مادرش گفته بود که برای دیدن تئاتر به اصفهان میرویم. ایشان وقتی دیده بود که ما شب برنگشتهایم، به مادران ما گفته بود که اینها برای دیدن تئاتر به اصفهان رفتهاند. خلاصه ما به هر طریقی بود به خانه برگشتیم و در خانه کتک مفصلی هم خوردیم چون بیاجازه به سمت این کار رفته بودیم. علیرغم اینکه فضای کشور باز بود و کسی را از چیزی منع نمیکردند ولی یک سری منعیات در خانوادهها وجود داشت. در نتیجه شرایطی که وجود داشت باعث شد من پیش از انقلاب کار جدی در تئاتر انجام نداده باشم.
بعد از انقلاب هم شما مدتی از این حرفه دور بودید تا اینکه سال 70 برگشتید. در مدتی که از بازیگری دور بودید چه کاری انجام میدادید؟
سال 70 به طور حرفهای با فیلم "هدف" وارد عرصه بازیگری شدم که آن هم باز با ترس و لرز بود. در دورهای که از هنر دور بودم، به دنبال تحصیلات رفتم و مدرک رادیولوژی گرفتم. هیچوقت به سینما و هنر تکیه نکردم چون به آن اعتماد نداشتم. شما وقتی به یک چیزی تکیه میدهید که به آن اعتماد کنید. من در این دنیا به هیچ چیزی نمیتوانم تکیه کنم چون به هیچ چیزی اعتماد کامل ندارم. بحث سینما هم همین است. وقتی وارد سینما شدم، دیدم همه دنبال این هستند که دستمزدشان را بگیرند و بعد سریع کار بعدی را انجام بدهند. دیدم این به درد من نمیخورد چون من تکنسین رادیولوژی بودم که وارد این کار شدم؛ بنابراین بیکار نبودم که بگویم حتماً باید دنبال سینما باشم و از طریق آن کسب درآمد کنم. از اول هیچوقت دنبال این نبودم که بگویم صرفاً باید سینما کار کنم و از سینما پول در بیاورم. آنهایی که به سینما تکیه کردند و تک شغلی شدند هم الآن روزگار خوبی ندارند.
در ابتدای صحبتهایتان اشاره کردید که برای ورودتان به سینما یک هدفی داشتید. آن هدف چه بود؟
هر کسی اگر قرار است در زندگی موفق شود باید هدفگذاری کند. شما وقتی بیهدف از خانه بیرون میروید، در خیابان سرگردان میشوید و شب هم خسته به خانه برمیگردید ولی من هیچوقت با کار کردن خسته نمیشوم چون برای کارم هدف دارم. من برای روز بعدم هم هدف دارم و میدانم که باید چه کار کنم. زمانی هم که وارد دنیای بازیگری شدم مثل امروز امکانات دیجیتال نبود و بازیگر کار سختتری داشت؛ بنابراین من خیلی مصر بودم که از صفر تا صد در کنار گروه باشم، به طوریکه اگر قرار بود یک پلان از ما بگیرند هم با گروه کارگردانی و فیلمبرداری میرفتم تا ببینم دارند چه میگیرند. این مسائل برای هم نسلان ما اهمیت داشت. الآن بازیگرها راحتتر شدهاند و دیگر مثل سابق نیست، هرکسی تنها در سکانسهای خودش حضور مییابد و به باقی ماجرا کاری ندارد. هر کسی که جلوی دوربین میآید یک علم و دانشی از این کار دارد ولی میتوانم بگویم که بازیگرها به نسبت گذشته راحتتر شدهاند. قبلاً وقتی قرار بود آهنگی را ضبط کنند، همه نوازندگان با هم در استودیو جمع میشدند و ضبط را انجام میدادند ولی امروز نوازندهها هر کدام در یک جایی مینوازند و بعد اینها با هم میکس میشوند. سینما هم به تناسب راحتتر شده و به همین خاطر است که ما میبینیم ترافیک بازیگر زیاد شده است.
حضور شما در سینما و تلویزیون خیلی حضور عریض و طویلی نیست، آیا میتوانیم بگوییم اینکه شما دلمشغولی برای کسب درآمد از طریق سینما نداشتید باعث شد که انتخابهایتان، انتخابهای منسجمی باشد؟
بله. من پیشنهادهای زیادی دارم و همین حالا هم برایم فیلمنامه میفرستند ولی کار نمیکنم. همیشه گفتهام که اگر قرار است از من کم شود و به دیگران اضافه شود، اصلاً اجازه چنین کاری را نمیدهم. به همین خاطر است که کار نمیکنم. به خاطر دارم که فیلمنامههایی از آقایان مهرجویی، تقوایی و حتی کیمیایی به دستم رسید و تا پای صحبت کردن هم پیش رفتیم، اما بنا به دلایلی نخواستم در آثار این بزرگواران حضور داشته باشم. در واقع نخواستم به دلیل بزرگی اسم این فیلمسازان هرکاری انجام دهم و خودم را به آنها بچسبانم. برای همه بازیگران ما افتخار است که با کارگردانهایی مثل آقای کیمیایی یا آقای مهرجویی کار کنند ولی برای من شرایط کاری هم مهم است. من وقتی به این کارگردانها جواب رد میدادم، همه دوستان سینماییام دو دستی توی سر خودشان میکوبیدند. میگفتند اگر تقوایی ما را بخواهد، ما سینهخیز تا قشم میرویم، بعد تو گفتی نه؟! تو به مهرجویی گفتی نه؟! اما من به دلیل هدفی که داشتم نخواستم این کار را انجام دهم.
هراسی از این نداشتید که به خاطر این نه گفتنها از سینما فید شوید؟
اصلاً فید شوم. چه اتفاقی در زندگی من رخ میدهد؟!
پس آن هدفتان چه میشود؟
من چون به آن هدف اعتقاد داشتم، میدانستم که به آن میرسم ولی به این هم واقف بودم که سر راهم یک سری چالههایی قرار میگیرد که باید از آنها رد شوم. درست است که کار کردن با این سه کارگردان میتوانست اتفاق بزرگی در رزومه کاری من باشد ولی به هر حال من هم در خودم یک چیزهایی میدیدم و نمیخواستم این اتفاق تحت هر شرایطی رخ بدهد. نمیخواستم بگویند فلانی با پلههای تقوایی، مهرجویی و کیمیایی بالا رفت.
نقشهایی که بازی کردید خیلی نقشهای خاص و متفاوتی بودند. در این بین شاید نقشهای منفیتان بیشتر در ذهن همه مانده است. یک جذبه، ابهت و تندی در نگاه و بازیهایتان وجود دارد که نقشها را ماندگار کرده است.
من نقش پلیس را زیاد بازی کردم. اکثراً هم برای مخاطب قابل باور بودهاند. البته از جایی تصمیم گرفتم دیگر نقش پلیس بازی نکنم چون نمیخواستم وارد یک قالب شوم و نقشهایم شبیه به هم شوند. نقش پدر مهربان و دلسوز هم خیلی بازی کردم. یک سری آدمها من را به عنوان رکنالدین مختاری، رئیس شهربانی رضاشاه میشناسند. یک عده هم مرا با فیلم "بازی پنهان" میشناسند. هر کدام از این نقشها جایگاههای خودش را دارد. من راهم را پیدا کردم و در هیچ کار بدی شرکت نکردم و نمیکنم. اگر فرضاً در کارهای کمکرسانی و انساندوستانه شرکت میکنم، در کارهای دیگر نیستم. از اول هم نبودم.
به خاطر همین تقریباً از سال 87 دیگر کاری نکردید؟
آخرین کاری که از من پخش شد "معمای شاه" بود. "معمای شاه" یک برگی از تاریخ بود. 5-6 سال از وقت ما را هم گرفت. در این مدت خودم هم فیلم "سالارخان" را ساختم. من اگر از یک سری کارها دوری میکنم به خاطر این است که قرار نیست پایینتر بیایم. دلم میخواهد کار جدیدی که انجام میدهم از کارهای قبلیام بالاتر باشد. من چون کارم را در اواخر دهه 60 شروع کردم جزو نسل دوم بازیگران بعد از انقلاب محسوب میشوم. بعد از ما نسلهای دیگری هم شروع به کار کردند. وقتی نسل چهارم بازیگران بعد از انقلاب در دهه 80 وارد شدند، کسانی که خیلی استخواندار بودند کنار آمدند. نوع نگاه در سینما به لحاظ داستانی تغییر کرد. داستانهایی که ما کار میکردیم، داستانهای خیلی حماسی و معنویای بود. داستانهایی بود که ته فیلم به بینندهها خط میداد. به هر صورت هر کشوری نیازمند پزشک است و ما هیچ شکی در این نداریم ولی از همه اینها واجبتر و ارجحتر کسانی هستند که در حیطه فرهنگ و هنر کار میکنند چون خط دهنده هستند. دکتر باید باشد چون بیمار را درمان میکند و هنرمند باید باشد چون برای کشور خطدهنده است. من خودم اروپاییها را تا سالهایی آدمهای وحشی میدیدم، کما اینکه در تاریخ هم آمده که آنها قلع و قمع و کشتار و تجاوز میکردند ولی بعد از جنگ جهانی دوم دیگر به سمت فرهنگ رفتند. پس آنها راه نجات خود را در این دیدند که به فرهنگ و هنرشان اهمیت بدهند. ما وقتی به هر موضوعی نگاه فرهنگی پیدا میکنیم، اصلاً تغییر چهره میدهیم. در نتیجه فرهنگ و هنر هر کشوری میتواند برای آن کشور بهترین رُکن باشد.
چه شد که سر از سازمان هلال احمر درآوردید؟
حدود 15 سال است که در هلال احمر کار میکنم. اوایل دهه 80 از من خواستند که عضو داوطلب هلال احمر باشم. هلال احمر NGO خوبی است که در کشور تشکیل شده است. یک سابقه 100 ساله هم دارد. سه برند در صلیب سرخ جهانی ثبت شده که یکی صلیب سرخ است که پایهگذارش یک سوئیسی بود و به همین دلیل گوشهای از پرچم خودشان را به عنوان نماد آن گذاشتند منتها برعکسش کردند، یعنی سفید زمینهاش شد و قرمز صلیبش. بعد از این اتفاق کشورهای مسلمان چون به صلیب اعتقادی نداشتند تصمیم گرفتند یک همچین انجیاویی برای خودشان داشته باشند. ترکیه گفت کشورهای مسلمان به جای صلیب از هلال استفاده کنند. آنها هم تصمیم گرفتند پرچم خودشان را روی نماد هلال احمر بگذارند منتها آنها هم برعکسش را گذاشتند. ایران هم گفت من کشور اسلامی هستم ولی سلطنتیام و صلیب را هم قبول ندارم. در نتیجه شیر و خورشید را ثبت کردند و تعداد برندهایی که در صلیب سرخ جهانی ثبت شد به سه برند رسید. اسرائیل هم تصمیم گرفت ستاره داوود خودش را ثبت کند ولی با ثبت آن موافقت نکردند. سیاست و اهداف هلال احمر، مسئله کمکرسانی و بُعد بشردوستانه است، فارغ از رنگ، زبان و دین. کسی که در یک بحران گیر میکند، دیگر شما نمیتوانید بپرسید دین، زبان و رنگت چیست. آنچه که برایتان مسلم میشود، آن کمکی است که میتوانید انجام بدهید. من قبلاً هم یک مقداری کمکهای انساندوستانه برای هلال احمر انجام دادم ولی چند سال پیش هلال احمر سفرنامهای ترتیب داد بود که اسمش "کولهپشتی سلامت" بود. من در این سفرنامه سعی کردم کمکهای بیشتری انجام بدهم. بر اساس سفرنامه مزبور در تمام شهرستانهای سیستان و بلوچستان چادر میزدند و پزشکان تقریباً تمامی مردم آن شهرها را معاینه میکردند و به آنها میرسیدند. کار بسیار خوب و خداپسندانهای بود که من هم در آن شرکت کردم و چندین روز وقتم را روی آن گذاشتم؛ اما بنا به دلایلی مدتی کنار کشیدم تا اینکه آقای مهندس درگاهی رئیس سازمان داوطلبان هلال احمر شدند که از من خواستند خانه هنرمندان را در آنجا راهاندازی و افتتاح کنم.
خانه هنرمندان از چه زمانی افتتاح شد و قرار است چه کاری انجام بدهد؟
همانطور که میدانید مشکلات عدیدهای در کشور ما وجود دارد. ما 70 مورد از 84 بلایای طبیعی جهان را در کشورمان داریم که هر لحظه ممکن است خدای نکرده یک اتفاقی برای ما رقم بخورد؛ از طوفان، سیل، زلزله، رعد و برق، تصادفات و رانش زمین گرفته تا هر چیزی که فکرش را کنید. در اینجا انسانیت حکم میکند که آدم در زمان رخ دادن این بلایا به همنوعان خود کمکرسان باشد. در نتیجه ما آمدیم یک حلقه اتصال بین کسانی که آسیبدیده هستند با آدمها و هنرمندان خیر ایجاد کردیم. ما خیلی وقتها دیدهایم که هنرمندان در چنین شرایطی احساسی میشوند و خیلی زود برای جمعآوری کمکهای مردمی شماره کارت اعلام میکنند که این اتفاقات بعدها باعث حاشیه، دلخوری و نگرانی میشود. در نتیجه ما سعی کردیم هنرمندان را دور هم جمع کنیم تا اگر قرار است کمکهای مردمی جمعآوری شود، این اتفاق در یک سازمانی بیفتد که خزانه، حسابدار، حسابرس و هزار عوامل دیگر دارد و میداند که باید پول را چکار کند. من الآن یکی از دغدغههایم این است که یک بانک اطلاعاتی هلال سرخ درست کنیم. با یکی دو نفر هم صحبت کردهام که این کار را انجام بدهیم. بانک اطلاعاتی هلال سرخ به این شکل است که هنرمندان، خیرین و ملت هر کدام یک یوزر داشته باشند که محلهای نیازمند به کمک را شناسایی کرده و کمکهای خودشان را به هلال احمر بدهند تا هلال احمر بر حسب نیاز به آن مناطق کمک کند. کمکرسانی باید منطقی و درست باشد. شما دیدید که یک زلزله کوچک در تهران آمد و مردم چطور بیرون ریختند و جلوی ماشینهای امدادی و کمکرسان گرفته شد. این یعنی چی؟ ما ده هزار سال تاریخ داریم. موقعی که یک بحثی پیش میآید سریعاً میگوییم ما ده هزار سال تاریخ و فرهنگ داریم ولی موقع عمل اینطوری رفتار نمیکنیم. من میگویم آرامش باید به مردم برگردد و این آرامش در گرو فرهنگسازی و اطلاعرسانی است. ما در سازمان داوطلبان هلال احمر میخواهیم به این مسائل بپردازیم. برنامهریزی این کارها را انجام دادهایم و از هفته آینده در سازمان داوطلبان حسابی سرمان شلوغ میشود. از همین جا هم اعلام میکنم که هر کسی به هر نحوی دستی در هنر دارد میتواند عضو این سازمان شود و به ما در این راستا کمک کند.
یکی از اتفاقاتی که در ماجرای زلزله کرمانشاه رقم خورد این بود که مردم به دلیل اتفاقات مربوط به زلزلههای پیشین یا حتی بحثهای مالی و اختلاسهایی که اتفاق افتاده بود، شاید خیلی اعتمادی به مراکز دولتی و سازمانهای شناختهشده نداشتند و به همین خاطر هم شاید هنرمندان و چهرههای سرشناس را امین خودشان دانستند و پولهایشان را در اختیار آنها قرار دادند. سازمان داوطلبان هلال احمر برای اینکه دوباره نظر مردم را جلب کند چه برنامهای برای داوطلبین دارد؟ صرفاً حضور هنرمندان قرار است این اعتماد را به دست بیاورد یا برنامههای دیگری هم دارید؟
بحث کمکرسانی الآن به یک بحث جهانی تبدیل شده است و همه دنبال این هستند که یک کمکرسانی داشته باشند، کما اینکه میبینیم هنرمندان هالیوودی هم یک انجیاو برای خودشان دارند و از این طریق به جاهایی که لازم است کمک میکنند. بین هلال احمر و خیرین حلقهای است که در آن پای هنرمندان در میان است. ما باید یادمان باشد که دیگر تختی نداریم. قبلاً تختی و عزتالله انتظامی را داشتیم که برای زلزلهزدگان کمک جمع میکردند؛ اما این افراد یا دیگر نیستند یا توانش را ندارند. من شنیدهام که میگویند یک شخصی میلیاردها تومان برای یک بچه جمعآوری کرده ولی آن را به خانواده بچه اهداء نکرده است. البته من هم مثل شما فقط این را شنیدهام. اینها بد است و بازخوردهای بدی در کشورهای دیگر پیدا میکند. برای خودمان هم که مثال بارز تف سر بالا است. من میگویم اگر قرار است کمکرسانی شود، باید سازمانی باشد که هلیکوپتر، هواپیما، نیرو، ماشین و امکانات داشته باشد. متأسفانه گاهی میبینیم که بعضی از دوستان وقتی به یک جایی برای کمکرسانی میروند، سریعاً عکس و فیلمشان در میآید. من خودم یک عکس در کرمانشاه، بم و منجیل نگرفتم. فقط رفتم به هوای اینکه کمک کنم. عکس نگرفتم که بیایم آن را در استوری اینستاگرام بگذارم. شاید کسانی دیگر از من عکس گرفته باشند که این را هم ندیدهام ولی خودم ابداً عکس نگرفتهام. من به آنجا میروم که کمک کنم. اگر بخواهم در آن شرایط فکر عکس گرفتن باشم، مثل این است که دارند جنازه پدر کسی را میبرند و شما جلوی او شروع به نواختن ساز و ضرب میکنید. ببینید این چقدر توهین است. اینکه شما میگویید مردم از سازمانها روی برگرداندهاند هم به نظرم دلیلش همین افراد هستند. سازمان داوطلبان هلال احمر یک انجیاو نو است که ما سعی کردهایم آدمهای استخواندار را آنجا جمع کنیم. ما کار فرهنگی خوبی را در سازمان داوطلبان شروع کردهایم. الآن خانمها ساناز سماوتی، زهرا سعیدی و سپیده سپهری و آقایان شکرخدا گودرزی، داوود منفرد، مهدی میامی و بسیاری دیگر همراه ما هستند. ما برنامهسازی و فرهنگسازی میکنیم. در حال حاضر در حال رایزنی با تلویزیون هستم تا بتوانیم آنتن بگیریم و برنامههایی در این راستا تولید کنیم و از تلویزیون پخش کنیم تا هم اطلاع رسانی باشد و هم فرهنگسازی. اگر هم قهری بین مردم و سازمانهایی مثل هلال احمر وجود دارد، این قهر باید تبدیل به آشتی شود.
الآن چه تعداد از هنرمندان عضو سازمان داوطلبان هلال احمر هستند و نحوه عضوگیری سازمان به چه صورت است؟
من فعلاً در حال جمع کردن عضوهای اصلی هستم. چند عضو اصلی داریم که شاکله اتاق هنرمندان را تشکیل میدهند. بعد از اینکه شاکله اتاق هنرمندان در تهران به وجود آمد، من باید این اتاق را در 32 استان کشور تشکیل بدهم. اصفهان استان بعدی است که سراغش میرویم و بعد سعی میکنیم هر سال اتاق هنرمندان 10-12 استان را تأسیس کنیم تا ظرف سه سال آینده تمام استانها از این اتاق بهرهمند باشند تا اگر هر اتفاقی برای هر استانی افتاد، اتاق هنرمندان خود آن استان به کمک آسیبدیدهها برود. این کار در سطح کشور انجام میشود و فقط مربوط به تهران نیست. ضمن اینکه ما همایشها، هماندیشیها، مانورها و برنامههای بسیار زیادی هم در این راستا خواهیم داشت. احتمالاً به زودی در رامسر و یا در کیش یک برنامهای میگذاریم که با 200-300 نفر از هنرمندان یک هماندیشی داشته باشیم و در 3-4 روز بتوانیم به نتایج خوبی برسیم. برنامههای خوبی در رابطه با مسئله هلال احمر داریم که انشاءالله به مرور اتفاق خواهد افتاد.
خود هنرمندان هم در این راستا آموزش میبینند؟
حتماً. یکی از اهداف من این است که هر هنرمند خودش یک هلالی متخصص شود. خانه ما خانه تخصصی هنرمندان است. ضمن این که علاوه برآموزش کمکهای اولیه میخواهیم جلوی برخوردهای احساسی نیز گرفته شود و همه چیز به شکل درست و اصولی خودش پیش برود.
عنوان دقیق این خانه چیست؟
خانه داوطلب تخصصی هنرمندان هلال احمر. لوگویش هم طراحی شده که لوگوی خیلی خوبی است و به زودی از آن رونمایی میشود. امیدوارم این اتفاقاتی که قرار است رقم بزنیم، در طول 5 سال در تمام کشور تداوم و تکامل پیدا کند. انشاءالله که ما در این 5 سال شاهد هیچ اتفاق بدی در کشور نباشیم و همه زندگی آرامی داشته باشند که اگر احیاناً بعد از آن اتفاقی افتاد، ما دستمان پر باشد و بتوانیم به خوبی یاریرسانی کنیم.
این برنامه تا کنون در کشورهای دیگر هم انجام شده است؟
خیر. من وقتی با آقای فرانچسکو روکا، رئیس فدراسیون جهانی صلیب سرخ در این مورد صحبت کردم، خیلی خوشحال شدند و حتی مرا به ایتالیا دعوت کردند که اگر ما در ایران موفق شدیم، حتماً در کشورهای دیگر هم این اتفاق بیفتد و هنرمندان کشورهای دیگر هم این کار را انجام بدهند. نمونه خوبی است که برای اولین بار دارد در ایران اتفاق میافتد. من شیوهنامهای نوشتهام که شیوهنامه خوبی است. بچههای ما شیوهنامه دارند و از طریق آن جلو میروند. ما در ابتدای راه هستیم ولی چون هدفگذاری کردهایم، مطمئن هستیم که موفق خواهیم شد.
شیوه اطلاعرسانی خانه داوطلب تخصصی هنرمندان هلال احمر به چه شکل خواهد بود؟
خبرنگاران خبرگزاریهای مختلف در ساختمان صلح حضور دارند که آنها اخبار ما را پوشش خواهند داد. هر کسی بخواهد هم میتواند بیاید و در جلسات ما شرکت کند. من جلوی هیچ رسانهای را نمیگیرم. همه آزاد هستند که بیایند و فعالیتهای ما را پوشش بدهند.
و صحبتهای پایانی؟
در پایان خواهشم از خودم و خوانندههای این گفتوگو این است که بیایید با هم بیشتر مهربان باشیم. اگر یک اتفاقی میافتد، "به تو چه؟" و "به من چه؟" نگوییم. هم به تو باید مربوط باشد و هم به من. باید برای همدیگر دل بسوزانیم. یک کره زمین و یک ایران بیشتر نداریم و به هر لحاظ باید دلمان برای همدیگر بتپد. کمکرسانیهای انساندوستانه باید داشته باشیم و وقتی کمک میکنیم، نباید توقعی داشته باشیم که چیزی در قبالش به ما بدهند. معاملهای که من میکنم با خدای خودم است. دنبال این نیستم که از کسی پولی بگیرم. خدا را شکر درآمدی از گوشهای دارم که زیاد هم نیست ولی به اندازهای هست که محتاج کسی نباشم. بقیهاش هم برای خدا است. من اگر شهرتی دارم، مدیون سینما، تلویزیون، تئاتر و مردم کشورم هستم. مردم مرا تأیید کردهاند که تا به اینجا آمدهام. درست است که کمتر در تلویزیون هستم ولی مردمم را دوست دارم. الآن همه شاکی هستند که چرا کمکار شدهام. وقتی مردم از من میپرسند که چرا در تلویزیون نمیبینیمت، نشان میدهد که از کارم راضی هستند و این باعث خوشحالی و افتخار من است. من دلم برای کشورم و ملتم میتپد و امیدوارم که همه ایرانیان در جهان خوش، سرحال، سرزنده و سرافراز باشند. با افتخار میگویم که ایرانی هستم و بیدریغ کمک میکنم.