سرویس سینمایی هنرآنلاین: فیلم سینمایی "کوپال" نخستین ساخته کاظم ملایی در مقام کارگردان با سختیهای بسیار به سرانجام رسید. فیلم در سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد و نگاهها را به سمت خود جلب کرد.
"کوپال" پس از گذشت یک سال و اندی زمانی روی پرده سینماهای گروه هنر و تجربه رفت که لوون هفتوان بازیگر نقش اصلی فیلم را در کنار خود نداشت. در فرصتی که فراهم شد در عصر یک روز بهاری میزبان کاظم ملایی و پوریا رحیمی سام کارگردان و بازیگر این فیلم شدیم و درباره بایدها و نبایدهای فیلم به گفتوگو نشستیم که ماحصل آن را در زیر میخوانید:
آقای ملایی و آقای رحیمی سام، از بازخوردهای فیلم "کوپال" برایمان بگویید و اینکه فیلم نسبت به نسخه جشنواره تا چه اندازه با تغییر به روی پرده سینماها رفت؟
کاظم ملایی: بازخوردها در افتتاحیه فیلم بسیار خوب بود. به نسبت نسخهای که در جشنواره فیلم فجر به اکران درآمد، نزدیک به 15 دقیقه از فیلم کم شد و چالشها و باگهای فیلم حذف شده است. یک سری از لحظاتی را که خودم خیلی دوستش داشتم به نفع فیلم حذف کردیم، مثلاً تیتراژ ابتدایی فیلم که امیر مهران برای آن خیلی زحمت کشیده بود و بازخوردهای خوبی از آن گرفته بودیم چون میخواستیم فیلم زودتر شروع شود. فیلم تکلوکیشن و تک بازیگر است و در یک موقعیت نمایشی ساخته شده است، به همین خاطر معمولاً در حوصله مخاطب نیست که مدت زمانی طولانی داشته باشد. نسخه جشنواره فجر 100 دقیقه بود ولی الآن 81 دقیقه شده است که تایم مناسبی برای تماشاچی امروزی است.
پوریا رحیمی سام: واکنشها خیلی خوب بود و حداقل کسانی که من در این مدت با آنها صحبت کردم از فیلم راضی بودند. کلاً تجربه "کوپال" تجربه خیال راحتی است. تماشاگرهایی که میآیند فیلم را ببینند، پیش زمینهای دارند و چیزی از آن شنیدهاند. این فیلم در شرایطی ساخته شد که سینمای ایران حداقل برای تجربه کردن محدود است. کاظم ملایی پروسهای از رنج را پشت سر گذاشت تا توانست این فیلم را بسازد. من دوستان دیگرم را میبینیم که برای ساختن اولین فیلمشان چه رنجی میکشند و علی رغم باجهای فراوانی که میدهند هم موفق نمیشوند فیلم بسازند. به نظرم این یک معجزه است که یک آدمی مثل کاظم ملایی با به حراج و تاراج گذاشتن تمام زندگیاش زیر بار تمام فشارها میرود و فیلم میسازد. "کوپال" تجربه جذابی است و من در فضای مجازی میبینم که مخاطبان واکنشهای عجیب و مثبتی به فیلم نشان میدهند و همه میگویند تجربه متفاوتی است. من با این فیلم حالم خوب است و این مرهون پروسهای از رنج و ایستادگی کاظم ملایی است که کوتاه نیامد. من میدانم کاظم ملایی چه میزان از وقتش را برای تدوین و موردهای دیگر در سینما گذاشته و کار یاد گرفته است. امروز هم وقتی میخواهد فیلم بسازد، همرنگ سینما نمیشود و کماکان روی اصول خودش میایستد و فیلمش را میسازد. این واقعاً قابل تحسین است.
خب اجازه بدهید کمی به عقبتر برگردیم و این که "کوپال" چگونه شکل گرفت؟ چه مراحلی را طی کردید تا اینکه بالأخره توانستید اولین فیلم بلندتان را بسازید؟
کاظم ملایی: من برای فیلم اولم، سه چهار سال از وقت و زندگیام را خالی کرده بودم تا در خلوتی با تمرکز زیاد سرگرم خواندن و نوشتن ساختار فیلمنامه بلند شوم چون به این باور رسیده بودم که فیلم کوتاه چه از لحاظ ساختار و فرم، چه از لحاظ مخاطب و چه از لحاظ سرمایه با فیلم بلند بسیار متفاوت است. در فیلم کوتاه با یک آسودگی خاطر کار میکردیم و هر شیطنتی که لازم بود انجام میدادیم چون میدانستم آخرش قرار است به قشر دانشجو، هنردوست و هنرمند و فستیوالها محدود شود. واقعاً فیلم کوتاه آنطور که شعار میدهند، برای توده مردم، اکران و تلویزیون نیست و در همه جای دنیا مخاطب خاص خودش را دارد. وقتی حرف از فیلم بلند زده میشود، باید پای پول و خیلی ماجراهای دیگر وسط بیاید. به همین خاطر من مدت زیادی از وقتم را خالی کردم تا در مورد فیلمنامه فیلم بلند مطالعه کنم و بعد یک فیلمنامه بنویسم. در مدتی که با خودم خلوت داشتم، به فیلمنامهای رسیدم که شاید نگارشش حدود یک سال طول کشید و حتی وارد پیش تولید شد و تهیهکننده هم پیدا کرد ولی به خاطر اینکه سرمایه زیادی نیاز داشت، چشم تهیهکنندهها ترسیده بود که این پولها برمیگردد یا نه؟ آن هم از سوی کسی که برچسب فیلم اولی روی پیشانیاش است. یک تهیهکننده جلو آمد و حتی پروانه ساخت هم برای فیلم گرفتیم ولی باز هم سرمایه کافی جمع و جور نشد و من نتوانستم کسی را متقاعد کنم روی آن فیلم سرمایهگذاری کند. در آن زمان فیلمنامه را به مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی و بنیاد فارابی هم بردم ولی از آن خوششان نیامد و گفتند برو یک چیز خاص بیاور روی میز ما بگذار. همه اینها مرا به این وا داشت که دنبال قصهای بروم که محدودیتهای جدی دارد که اگر تهیهکنندهای هم پیدا نکردم، خودم با کمک دوستانم آن را بسازم.
منظورتان فیلمنامه "کوپال" است؟
کاظم ملایی: خیر. من در پروسهای یک ساله درگیر نگارش قصهای به نام "ژاوی" شدم ولی از آنجایی که موفق به ساخت آن نشدم "کوپال" را نوشتم. به هر حال فیلمنامه تکمیل شد و من آن را روی هر میزی میگذاشتم، میگفتند خیلی خاص است. جالب است که میگفتند برو همان فیلمنامه قبلیات را بیاور. "کوپال" برایشان مثل یک هندوانه در بسته بود و همه به من "نه" میگفتند. در واقع من آنقدر "نه" شنیدم که مدتی قید آن را زدم چون احساس کردم ممکن است این همه انرژی گذاشتن هیچ عایدهای برای من نداشته باشد. با بازیگرها هم که صحبت میکردم، همه از شخصیت "کوپال" به خاطر اینکه یک شخصیت کاملاً سهبعدی بود و میتوانست برایشان چالش برانگیز باشد استقبال میکردند ولی وقتی میشنیدند قرار است دو ماه به شهرستان برویم و کار کنیم و میدیدند کار تهیهکننده ندارد، شروع به عقبنشینی میکردند. "نه"های زیادی شنیدم ولی حالا فکر میکنم آن "نه"ها از جایی برایم تبدیل به یک پاداش شد چون اگر آن "نه"ها گفته نمیشد، شاید فیلم اولم را با لوون هفتوان و پوریا رحیمی سام نساخته بودم. همه اینها باعث شد من فیلم واقعی خودم را بسازم. این فیلم واقعاً متعلق به خودم است چون خودم برای پخشش تصمیم میگیرم و همان انرژی که برای تولیدش گذاشتم را برای پخشش هم میگذارم؛ کما اینکه اگر تهیهکنندهای بالای سر این کار بود، تمام معادلات بهم میریخت.
فیلمنامهای که قبل از "کوپال" نوشته بودید چقدر با "کوپال" متفاوت بود؟
کاظم ملایی: خیلی زیاد. فضایی کاملاً اجتماعی داشت و هیچ ربطی به "کوپال" نداشت. زبان و لحن فیلم هم مثل "کوپال" حالت انتزاعی و فانتزی نداشت. مثل "کوپال" کمی حالت گروتسک داشت ولی نه به این تلخی و سیاهی. چون به اکرانش فکر میکردم، عمومیتر بود و مطمئناً مخاطبان بیشتری با آن ارتباط برقرار میکردند.
دغدغه نوشتن فیلمنامه "کوپال" از کجا آمد؟
کاظم ملایی: باید فیلمنامهای مینوشتم که با توجه به محدودیتهای مالی که وجود داشت بتوانم آن را بسازم ولی بحث اصلی به علاقه شخصی خودم به فیلمهای بقا و فیلمهایی برمیگردد که انسان در برابر طبیعت میایستد و به چالش کشیده میشود. فیلمهایی که در آن شخصیتها در برف، سرما، کویر و... گیر میافتند و تلاش میکنند به هر طریقی آزاد شوند، از فیلمهای مورد علاقه من است که در ایران هم نمونههایش ساخته شده است ولی ما فیلم بقا به معنای واقعی در ایران نداشتیم. آن زمان یک سری داستانکها دست به دست هم دادند و ذهن مرا به سمت شخصیت "کوپال" بردند. از جمله اینکه در یکی از خبرها خواندم یک پیرزن در حمام خانهاش در یک آپارتمان گیر میافتد و 21 روز خودش را با یک خمیر دندان زنده نگه میدارد. این باعث شد که نسخه اولیه "کوپال" فقط راجع به کوپال و سگش در دستشویی باشد ولی از مقطعی فهمیدم یک فیلم فرانسوی ساخته شده است که یک آقا و خانمی در حمام گیر افتادهاند و یک سری اتفاقات برایشان میافتد. آن فیلم هیچ شباهتی به فیلمنامه "کوپال" نداشت ولی اینکه شخصیتهای این دو کار در یک موقعیتی قرار میگیرند که منتظرند یک نفر در را برایشان باز کند، تمام انگیزههای مرا از بین برد. بعد فکر کردم که این قصه کجا میتواند اتفاق بیفتد؟ به آشپزخانه فکر کردم و دو ماه ذهنم را روی آن گذاشتم ولی بعد احساس کردم شاید 90 دقیقه فیلمبرداری از آشپزخانه برای مخاطب عذابآور باشد. در نهایت به پیشنهاد دوستم آقای محمد اکبری که طراح صحنه و مشاور هنری کار بود، تصمیم گرفتم این گرفتاری را به کارگاه تاکسیدرمی ببرم و خیال خودم را راحت کنم. از دوربینهای مدار بسته هم یک استفاده دراماتیک کردم و فلاشبکها را هم از طریق دوربینهای مدار بسته در فیلم روایت کردیم. اینطوری بود که کم کم فیلمنامه "کوپال" شکل گرفت.
مرحوم لوون هفتوان چندمین گزینه انتخابی شما بود و چقدر فکر میکردید از پس این کار بربیاید؟
کاظم ملایی: من یک لیست 30 نفره برای بازیگرهای فیلم در نظر گرفته بودم که مرحوم لوون در آن لیست اولیه نبود چون فکر میکردم با توجه به حال و هوای خاص قصه، با آمدن آدم خاصی مثل مرحوم لوون، دوز خاص بودن فیلم بالا میرود و به سینمای هنر و تجربه محدود میشود. از سینمای هنر و تجربه میترسیدم، چون احساس کردم مردم نسبت به فیلمهای هنر و تجربه دافعهای دارند. به همین خاطر برای نقش "کوپال" به آدمهای دیگری فکر میکردم ولی مرحوم لوون هفتوان را برای نقش کلیدساز مدنظر داشتم. در واقع قبل از اینکه با پوریا رحیمی سام برای این نقش صحبت کنم، با لوون صحبت کرده بودم و خیلی دوست داشتم لوون آن را بازی کند اما وقتی لوون به دفتر من آمد، همه معادلاتم به هم ریخت. آدمی پر از انرژی خوب و مثبت بود. در جلسهای که داشتیم، در مورد نقش کلیدساز صحبت کردیم که من متوجه شدم لوون از نقش "کوپال" خوشش آمده است. پرسید این نقش را چه کسی قرار است بازی کند؟ گفتم چطور؟ گفت نقش خوبی است و خیلی جای کار دارد. بعد از آن من به لوون برای نقش "کوپال" فکر کردم اما همچنان احساس میکردم با توجه به بازیهایی که از او در فیلم "پرویز" یا لرزاننده چربی" دیده بودم، حضور لوون آن نقش را خیلی خاص میکند. با این حال از جایی تصمیم گرفتم لوون نقش "کوپال" را بازی کند و همان موقع زنگ زدم و در این مورد با او صحبت کردم. از پوریا رحیمی سام هم خواهش کردم نقش کلیدساز را بخواند. یادم است اول برای پوریا سخت بود و میگفت این نقش برای من قلابی قوی ندارد ولی شاید پوریا به من اعتماد زیادی داشت و احساس کرد شأنش در این فیلم حفظ میشود که قبول کرد این نقش کوتاه را بازی کند.
آقای رحیمی سام، چطور شد به فیلم "کوپال" پیوستید و حاضر شدید یک نقش کوتاه آن هم در اولین فیلم بلند سینمایی یک کارگردان جوان را بازی کنید؟
پوریا رحیمی سام: من برای اولین بار در جشنواره فیلم کوتاه تهران با فیلم "غروب حلزون" به کارگردانی آزاد محمدی حضور داشتم و بعد در جشن خانه سینما با 3-4 فیلمساز جوان آشنا شدم که فیلمهایشان در بخشهای مختلفی بهترین فیلمهای آن سال شد. کاظم ملایی، نیما جاویدی و آزاد محمدی، سه نفر از آن فیلمسازهای جوان بودند و یکی دو سال قبلترش هم با آیدا پناهنده آشنا شده بودم. من با اینها کار میکردم و همان موقع متوجه شدم که شانس رفاقت و آشنایی با آدمهایی را پیدا کردهام که هر 3-4 نفرشان متعلق به یک سینمای کاملاً منحصر به فرد هستند. آن موقع میدانستم قسمت مهمی از سینمای ما به دست اینها خواهد افتاد و اصلاً شک نداشتم. در هر جای دیگر دنیا اگر فیلمهای کوتاه و بعد فیلمهای بلند کسانی مثل کاظم ملایی و آیدا پناهنده را ببینند، بدون هیچ گفتوگویی اینها را در یک جعبه محافظت شده قرار میدهند و شروع میکنند به حمایت کردن از آنها. کاملاً آدمهای ایدئولوژیداری هستند که مشخصاً دارند روی یک خط ویژه راه میروند. این پدیده بسیار نادر و قابل احترامی است. من "کوپال" را انتخاب کردم چون برایم مهم بود که قسمتی از فیلم کاظم ملایی باشم. خیلی نقش کوتاهی بازی کردم، اما کاملاً از انتخابم سربلند هستم چون قسمتی از همان چیزی بودم که آگاهانه انتخابش کردم. مرحوم جعفر والی راجع به این صحبت میکرد که ما هر کاری که میخواهیم انجام بدهیم، فقط باید به این فکر کنیم که چیزی جابجا شود و تکان بخورد تا تأثیرگذار بوده باشیم. در نتیجه فکر کردم باید سعی کنم در نقش کلیدساز تأثیرگذار ظاهر شوم. من مخاطب کارهای کاظم ملایی هستم و هر جایی که تریبونی پیدا کردهام این حرف را زدهام. خودش هم میداند که بدون تعارف در موردش صحبت میکنم. ما دائم گلایه میکنیم که چرا فیلمنامههایمان کپی هستند و سینمایمان به اندازه کافی برش ندارد؟ به نظرم فرمولش خیلی ساده است ولی در مواجهه با این فرمول ساده، از سوی بدنه اقتصادی فیلمسازی سفت و سختی وجود دارد و کارگردانها با مشکل بودجه برای ساختن فیلم مواجه هستند. حیرتانگیز است که یک روزی متوجه شوند فیلم "کوپال" با این میزان از آبرومندی و کم نگذاشتن، با چه مقدار بودجهای ساخته شده است. من هر دفعه که این را میگویم، اشک در چشمانم جمع میشود. وقتی میبینیم فیلمهایی در تلویزیون و سینما با بودجههای چند میلیاردی ساخته میشوند، به این فکر میکنم که اگر برای "کوپال" یک میلیارد تومان هزینه میشد، این فیلم در کجا میایستاد؟ بودجه خیلی نکته مهم و حساسی برای سینمای ایران است که میتواند برخی فیلمها را خیلی بهتر کند. من میدانم کاظم ملایی زیر بار چه میزان قرض رفته است؛ اما چرا؟ چون گناهش این بوده که یک فیلم متفاوت ساخته است.
جذابیت نقش کلیدساز برای شما چه بود؟
پوریا رحیمی سام: واقعیت این است که یک مقدار بکگراند تئاتری به ما کمک کرده که نقشها را مثل خیلی از مصادیق سینمایی متر نکنیم و طول و عرضش را لحاظ نکنیم. من در مرحلهای در سینما هستم که ممکن است بر اساس بیمارگونگی رفتارهای سینمایی، به خاطر یک انتخاب اشتباه در قالب نقشهایی قرار بگیرم که آوردهای برای بازیگر ندارند. این خطر هنوز هم مرا تهدید میکند اما در مورد نقش کلیدساز اینطور نبود چون این نقش مرا به چالشهایی دعوت میکرد که فهمیدم اینجا همانجایی است که به اندازه کافی میتوانم خودم را خرج کنم.
شما در فیلم به لهجه اصفهانی صحبت میکنید. چرا این لهجه را انتخاب کردید؟
پوریا رحیمی سام: لهجه اصفهانی، لهجه دقیق و کاملاً نوشته شده فیلمنامه است. از قبل طراحی شده بود که کلیدساز با این لهجه صحبت کند و حتی دیالوگهایش هم به گویش اصفهانی نوشته شده بود. من تا به حال چندین بار در تئاتر و سینما به سراغ لهجههایی رفتهام که آنها را نمیشناختم. به نظرم در این زمینه تجربیات موفقی داشتهام و اتفاقات خوبی افتاده است. همیشه میدانستم که دو لهجه وجود دارد که لهجههای پرریسکی هستند؛ یکی لهجه اصفهانی و دیگری ترکی. خیلیها سراغ این لهجهها میروند و معمولاً گاف میدهند. این لهجهها زیر و بمهایی دارند که من در فیلم "کوپال" یک جاهایی این زیر و بمها را رعایت نکردهام ولی شاید فقط اصفهانیهای ویژه این را متوجه شوند. کاظم ملایی برای اینکه مرا به انگیزش بیشتری وا دارد، گفت این تجربه را انجام بده. خیلی زمان کمی هم داشتیم، در حالیکه رسیدن به یک لهجه در زمان کوتاه کار سادهای نیست. من در خیلی از فیلمها مشاور لهجه بودم. مثلاً در فیلم "ناهید" آیدا پناهنده، مشاور لهجه شمالی بودم و این را میدانم که تا زمان زیادی برای پیدا کردن یک لهجه خرج نکنی، آن لهجه تبدیل به یک اتفاق درست در دهان تو نمیشود. من متوجه شدم کاراکتر کلیدساز برای کاظم ملایی، کاراکتر مهمی است. به همین خاطر به طور جدی روی نقشم کار کردم تا این کاراکتر به بهترین شکل در بیاید. به عنوان یکی از مخاطبان فیلم "کوپال"، فکر میکنم اگر قرار بود کمی از زهر تک لوکیشنی و تلخ فیلم گرفته شود، کاراکتر کلیدساز میتوانست از حیث لطافتی که با خودش میآورد، گسترش بیشتری هم پیدا کند. اینها همه باعث شد که بازی در این نقش را با جان و دل بپذیرم. در طول فیلمبرداری هم نشانههایی از من وجود داشت که این فیلم را با تمام وجود کار کردم. یکی از مهمترین نشانههایش این است که من و کاظم به اندازه کافی با هم جنگیدیم و این نشانه غیرت جفتمان نسبت به کاراکتر کلیدساز بود. کاظم ملایی از حیثیت کاراکتر دفاع میکرد و این خودش نشانه بزرگی بود. او از من میخواست تا کاراکتر را به بهترین شکل ممکن در بیاورم. من هم چون برای کارم اهمیت میدهم و اینطور نیست که بگویم سر یک کاری بروم و کارم را زودتر انجام بدهم و بیایم بیرون، واقعاً استرس داشتم. هنوز هم همینطور هستم و دستم و بالم در هنگام کار میلرزد.
مواجهه مخاطب با کاراکتر کلیدساز طوری است که انگار کلیدساز یک شخصیت قالتاقی است که دارد میآید تا یک سوء استفادهای بکند. در حالیکه اینطور نیست و ما در عمق قصه میبینیم کلیدساز چند بار به فکر کمک کردن است، شاید چون یک جورهایی نمکگیر صاحبخانه میشود. با وجود اینکه تمام جزئیات نقشها در فیلمنامه وجود داشته و شما نقش کلیدساز را با راهنمایی کارگردان بازی کردهاید، ولی چقدر از دادههای خودتان استفاده کردید که این شیرینی کاراکتر در بیاید و برای مخاطب ملموستر باشد؟
پوریا رحیمی سام: کاراکترهایی با این میزان حضور کوتاه را باید رنگ خاصی بزنیم که در آن مدت کوتاهی که قرار است حضور داشته باشند، حضورشان را به اندازه کافی به رخ بکشند. ما روی این قضیه خیلی کار کردیم و سعی شد در مورد کاراکتر کلیدساز و کاراکتر فیروزه که خانم نازنین فراهانی آن را بازی میکرد، این اتفاق بیفتد. ما فکر کردیم این دو کاراکتر چطوری روی دوششان وزن بیشتری باشد که وقتی وارد میشوند، یک سنگینی ویژهای را به وجود بیاورند. جزئیاتی در گریم کاراکتر وجود دارد که ما در طول طراحی راجع به آن حرف زدیم و خداراشکر با بازخوردهایی که میگیریم، متوجه شدیم که توانستهایم آن را به تماشاچی منتقل کنیم. دو کاراکتر کلیدساز و فیروزه علیرغم حضور کمی که دارند ولی کاراکترهای هویتداری هستند و در همان حضور کوتاهشان تأثیرگذار هستند.
برای رسیدن به نقش کلیدساز چقدر از مابهازاهای بیرونی استفاده کردید؟
پوریا رحیمی سام: خیلی به مابهازاهای خاصی فکر نکردم. ما از زندگی روزمره مردم، فیلمها و مستندات یک سری چیزها را میبینیم و همه اینها در ناخودآگاه ما باقی میمانند تا اینکه بعد مرا در مقام کلیدساز یا یک بازیگر دیگر را در مقام شخصیتی دیگر میگذارند. همه این ویژگیها در درون ما است و فقط ما یک مواقعی اینها را پررنگتر و یا کمرنگتر میکنیم؛ بنابراین من برای رسیدن به شخصیت کلیدساز به مابهازای بیرونی خاصی فکر نکردم و هر چه بوده در تعامل با کاظم ملایی اتفاق افتاده است.
آقای ملایی، وقتی به این نتیجه رسیدید که لوون هفتوان نقش "کوپال" را بازی کنید، مواجههاش با شما چطور بود؟
کاظم ملایی: لوون هفتوان چون درگیر فیلمبرداری فیلم آقای عطاران بود، ما فقط شبها فرصت میکردیم با هم تمرین داشته باشیم. بعد از یک دوره فشرده تمرینات، من به سبزوار رفتم تا بالای سر لوکیشن باشم. در آن مدت در جریان بودم که لوون چقدر با نقش درگیر شده است تا اینکه بعد از مدتی به سبزوار آمد و آنجا هم قبل از ضبط یک تمرین کوتاهی با هم داشتیم. لوون قرار بود مدتی را با سگ تمرین کند که آقای طالبی مربی حیوانات ما میگفت برای انجام این کار حداقل یک ماه زمان نیاز است ولی چون مناسبات تولید سینمای ما خیلی احمقانه و خندهدار است، طبیعتاً این اتفاق باید در زمان کوتاهتری میافتاد. شاید اگر من زمان بیشتری برای نزدیک کردن لوون به شارون داشتم، به نتیجه بهتری میرسیدم. لوون هفتوان در این کار خیلی تحت فشار قرار گرفت چون فیزیک و جثه خاصی داشت و آن صحنهای که باید میدوید و آن صحنهای که باید در استخر میافتاد، خیلی از او انرژی میگرفت. در دو سه روز اول فیلمبرداری به حدی به لوون فشار وارد شده بود که پاهایش ورم کرده بود. بعد از فیلمبرداری هم یک روز به دفترم آمد و گفت کاظم هیچکس به اندازه تو مرا اذیت نکرد. گفتم بهترین فیلمی که بازی کردهای چه فیلمی بوده است؟ گفت فیلم "هجوم" شهرام مکری. گفت صبحها ماشین دنبالم میآمد و میرفتم سر لوکیشن. آنجا در اتاق از من پذیرایی میکردند و من جلوی دوربین میرفتم و بعد از کار هم ماشین مرا به خانه برمیگرداند ولی تو پدر مرا درآوردی، پاهایم هنوز ورم دارد. خیلی اذیت شد. من فکر میکنم هر کسی جای لوون بود، یا مرا سکته میداد یا خودش سکته میکرد. دو ماه کار کردن در شهرستان برای بازیگر خیلی سخت است. بازیگرهایی که برای این نقش مدنظر داشتم، پیشکسوت بودند و برایشان سخت بود که با جوانها کار کنند. آدم هر چقدر هم انگیزه داشته باشد، بعد از یکی دو هفته انگیزهاش کم میشود ولی لوون هفتوان واقعاً صبوری کرد و تا لحظه آخر ماند. الآن که فیلم را میبینم، هیچکس به جز لوون را نمیتوانم برای نقش "کوپال" تصور کنم. یادگار سخت و غمانگیزی به من داد. ما هنوز در جشنوارهها اکران داریم و اکرانهای مردمی هم در پیش است و من هر بار باید فیلم را ببینم ولی دیدنش سخت است.
پوریا رحیمی سام: قلب لوون مثل یک کودک معصوم و پاک بود. از آنجایی که لوون باید دستش در گچ میبود این برای شارون قابل پذیرش نبود و احساس خطر میکرد به همین دلیل یک بار در تمریناتی که با سگ داشت، شارون دستش را گاز گرفت. من خودم فوبیای سگ دارم و وقتی خودم را جای لوون میگذرارم، میگویم چطور میشود سگ یکبار به آدم حمله کند و بعد دوباره آدم با آن کلنجار برود؟ لوون ایستاد و مقاومت کرد تا نقش "کوپال" در بیاید. من لوون را از قبل میشناختم. خیلی جاها همدیگر را میدیدیم و صحبت میکردیم اما در "کوپال" یک همنشینی بلندمدت با او داشتم. انسانهای زیبا مقابل دوربین زیبا نشان داده میشوند و دوربین نمیتواند زیباییهایشان را نشان ندهد. لوون هفتوان یکی از نمونههای بزرگ این جمله است.
کاظم ملایی: بعد از اینکه قرار شد لوون در فیلم "کوپال" بازی کند، از او پرسیدم به نظرت چه کسی مناسب نقش کلیدساز است؟ لوون دو نفر را پیشنهاد کرد که دقیقاً دو نفری بودند که من در لیستم داشتم؛ پوریا رحیمی سام و نوید محمدزاده. هر دو حس کردیم یک همچنین کسی باید نقش کلیدساز را بازی کند که من بلافاصله با پوریا برای این نقش صحبت کردم.
تئاتریها به دورخوانی و تمرینات زیاد معروف هستند، اتفاقی که در سینما کمرنگ است و کارگردانهای کمی تن به این دورخوانیها و تمرینات زیاد میدهند. شما چقدر تمرین داشتید و اساساً چقدر به تمرین زیاد معتقد هستید؟
کاظم ملایی: در تمرین اتفاقهای عجیب و غریبی میافتد و من به تمرین معتقدم ولی اگر ما کم تمرین میکنیم به خاطر مسائل تولیدی است. اگر کسی مثل اصغر فرهادی در فیلم "درباره الی" میتواند آن جهان را به خوبی و روانی در بیاورد، به خاطر این بوده که دو ماه با بازیگرانش تمرین کرده است و اجازه میدهد بین بازیگرهایش رفاقت به وجود بیاید و همان رفاقت به پرده سینما تزریق شود. سینمایی که من دوستش دارم هم به شدت وابسته به تمرین است ولی با این وضعی که برای تولید داریم نمیتوانیم خیلی تمرین کنیم. من خیلی از تمرینهایم را مقابل دوربین انجام میدهم و به همین خاطر بازیگری مثل لوون اذیت میشد. خودم هم احساس میکردم اجازه ندارم یک صحنه را با بازیگرم 50 بار تمرین کنم. این کار به لحاظ روانی انرژی بازیگر را میگیرد ولی متأسفانه چارهای نداشتیم چون به هر حال باید نقش در میآمد.
پوریا رحیمی سام: کاظم ملایی جزو کارگردانهایی است که دوست دارد یک سال تمرین کند و این اعتقاد شخصیاش است ولی این کار پول میخواهد که کاظم ندارد. من هم برای کار "کوپال" یک سری محدودیتهای زمانی داشتم ولی کاظم سعی کرد تا جایی که میتوانست ما را بیشتر کنار هم نگه دارد. اصغر فرهادی مثال خوبی بود که کاظم زد. آقای فرهادی در این سینما متمایز است. آقای فرهادی هر فیلمی که در ایران ساخت، 4-5 ماه برای فیلمبرداریاش وقت گذاشت و وقتی به خارج از کشور رفت هم دوباره روی همان اصولش ایستاد. به همین خاطر وقتی فیلمهای ایشان را میبینم و متوجه میشوم بعضی چیزها خیلی دقیق سر جای خودش است، خیلی تعجب نمیکنم. من سینما را خیلی بر مبنای نبوغ و استعداد درک نمیکنم و میگویم همه چیز بر مبنای تمرین و وقت گذاشتن است. به نظرم کیفیت، مستلزم میزان زمان است و من هم اگر برای نقش کلیدساز وقت بیشتری داشتم، حتماً نتیجه آن بهتر میشد. سینمای اقتصادی بازیگر را وادار میکند که امشب فیلمنامه را بگیرد و فردا برود جلوی دوربین. اگر این را نپذیری، پس زده میشوی. کجای این سینمای اقتصادی اجازه میدهد بازیگرها دو ماه با کارگردان تمرین کنند؟ من مطمئنم نسل جدید بازیگری شانس تمرین زیاد را ندارد وگرنه همه ایمانشان این است که زیاد تمرین کنند. خود کاظم ملایی برای فیلم "کوپال" تمرینات بیش از این را میخواست ولی نشد.
بسیاری از کارگردانهای تئاتر گلایه دارند که بازیگرانی که از سینما به تئاتر میآیند، خیلی تن به تمرین نمیدهند. نظر شما در این مورد چیست؟
پوریا رحیمی سام: این یک واقعیت است که بهترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران، فیلمهایی بودهاند که تمرینات طولانی مدتی داشتهاند. این چیزی نیست که ما ابداعش کرده باشیم و از قبل بوده است ولی متأسفانه ما در دورهای قرار گرفتهایم که یا تأثیر سینمای اقتصادی بیش از حد است و یا به اندازه کافی معلمهای خوب نداشتهایم و به آنها اعتماد نکردهایم که الآن بعضی از جوانان احساس میکنند بازیگری و هنر یعنی فقط اجرا کردن. به نظرم تمرین لازمه کار است و اصلاً هم اعتقاد ندارم که از تئاتر میآید. حالا ممکن است در تئاتر اجبار بیشتری به تمرین کردن وجود داشته باشد ولی به نظرم کیفیت در هر کاری حاصل تمرین و رنج است. بازیگرانی مثل نوید محمدزاده، هوتن شکیبا و بهرام افشاری که در این سالها خودشان را نشان دادند، زحمتهای فراوانی را کشیدهاند و اینها نسلی هستند که از برداشتهای بالا خسته نمیشوند چون میدانند اگر قرار است جا نمانند، مجبور هستند زحمت بکشند؛ بنابراین فکر میکنم ما باید یاد بگیریم که برداشتهای بالا به معنای تجاوز به حقوق بازیگر نیست و اتفاقاً به معنای این است که هر کسی دارد بیشترین تلاشش را به کار میگیرد تا بهترین اتفاق ممکن بیفتد.
جدا از لایههای اصلی فیلم کوپال، در لایههای زیرین این فیلم در رابطه با رابطه یک زن و مرد صحبت میشود که زندگیشان به خاطر یک اتفاق دچار مشکل و تلخی شده است. این بستر زیرین چقدر برای شما حائز اهمیت بوده که بخواهید حرفهای بزرگتری بزنید؟
کاظم ملایی: اصل قضیه همین پیرنگ فرعی است که شما به آن اشاره کردید. در فیلمهای بقا، پوسته ظاهری فیلم آن حادثهای است که برای قهرمان میافتد. قهرمان در یک موقعیتی گرفتار میشود و سعی میکند از آن موقعیت آزاد شود؛ یعنی ما یک نقطه A را برای قهرمان فیلم در نظر میگیریم که قرار است از آن نقطه به نقطه B سفر کند که یک نقطه بالاتری برای زندگی اوست. طبیعتاً این سفر درونی برای "کوپال" خیلی اهمیت داشت. من موقعی که داشتم فیلمنامه را مینوشتم، دائم به این فکر میکردم که چه کسی را باید گرفتار کنم و چه کسی را میتوانم خوب تنبیه کنم. به همین خاطر شکارکُش را انتخاب کردم. شخصیت اصلی فیلم یک شکارکش است نه شکارچی. شکارکش کسی است که به هیچ مرامنامهای اعتقاد ندارد. به هر حال شکار جای و جایگاه خودش را دارد و یک شکارچی واقعی اصلاً یک ورزشکار واقعی است. شاید کوپال در پیش داستان یک شکارچی واقعی بوده ولی موقعی که فیلم شروع میشود، او یک شکارکش است. برای من خیلی مهم بود که یک شکارکش را به دام بیندازم. در فیلمهای بقا آن پیرنگ اصلی خیلی اهمیتی ندارد و مهم این است که شما چه کاراکتری را انتخاب میکنید و قرار است آن کاراکتر چه چیزی را از دست بدهد تا یک چیز مهمتری را به دست بیاورد. اگر چیز مهم کوپال، هایکو است، او قرار است با از دست دادن هایکو، چه چیز مهمتری نصیبش شود؟ اینهاست که در لایههای زیرین یا پیرنگ فرعی اهمیت پیدا میکند چون پیرنگ فرعی به هدف قهرمان نمیپردازد بلکه به نیازهای آن اشاره میکند؛ یعنی کاملاً جنبه روانی پیدا میکند. برای من در جایگاه نویسنده، زمانی یک قصه عیار پیدا میکند که ببینم در پیرنگ فرعیاش قرار است چه حرفی گفته شود.
شما در فرم یک مقدار هم ریسک کردهاید. هم به لحاظ تصاویر فانتزی و دوربینهای مداربستهای که در کار استفاده کردهاید و هم به لحاظ موسیقی متفاوتی که برای فیلم ساخته شده است. خودتان چطور فکر میکنید؟
کاظم ملایی: ساختار بصری فیلم یا آن نظام تصویریاش چیزی است که فیلمنامه به من کارگردان دیکته کرده است؛ یعنی من اصلاً به این فکر نکردم که دوست دارم فیلمی بسازم که در آن از دوربین مداربسته یا دوربین گوپرو استفاده شود. یک چیزی برای من اهمیت داشت و آن چیز این بود که در کارگردانی دچار تکرار نشوم؛ بنابراین موقع نوشتن به این فکر میکردم که چه امکانی را میتوانم در دل قصه بگذارم که بعداً بتوانم به نفع فیلم از آن برداشت کنم. اگر دوربینهای مدار بسته صرفاً بابت فرم بصری در فیلم وجود داشت، الصاق شدن آنها کاملاً احساس میشد ولی میبینیم که دوربینها در فیلم حالت تزئینی و دکوراتیو ندارند و حضورشان یک حضور کاملاً دراماتیک است. ما اکثر فلاشبکها را داریم به واسطه دوربینهای مدار بسته نشان میدهیم و تماشاچی متوجه میشود این مقدمهچینی که ما با دوربینهای مدار بسته و دوربین گوپرو انجام دادیم، قرار است در آخر به چه نتیجهای برسد. کما اینکه میبینیم مهمترین قسمت فیلم، یعنی همان بخش افشاگری داستان هم به واسطه دوربین گوپرو اتفاق میافتد. شاید اگر راز فیلم توسط دوربین گوپرو برملا نمیشد، آن دوربین یک حالت نمایشی پیدا میکرد؛ بنابراین من سعی کردم فرم و محتوای فیلم مثل حلقههای زنجیر به هم وصل باشند و جوری نباشد که فرم بر محتوا غلبه کند.
در مورد موسیقی چطور؟
کاظم ملایی: از نظر فیلمنامهنویسی یک تکنیک سادهای وجود دارد و آن تکنیک این است که شما سعی کنید دچار توالیهای مثبت یا منفی نشوید؛ یعنی اگر یک صحنه شما بار منفی دارد، سعی کنید صحنه بعد برعکس آن عمل کند که اصطلاحاً به این تکنیک، تعکیس میگویند. تماشاچی از جابجایی بارهای ارزشی فیلم لذت میبرد و از آنجایی که این اتفاق باید در تمام اجزای فیلم بیفتد، ما سعی کردیم در زمینه موسیقی هم از این تکنیک استفاده کنیم. ما خواستیم موسیقی فیلم، هم فضای مثبت، شاد و مفرح فیلم را نشان بدهد و هم فضای لحظاتی که انگار خانه بوی تعفن گرفته است. به دنبال این بودیم که ببینیم چطور میتوانیم با موسیقی این رنگآمیزیها را داشته باشیم و حسهای مختلف را نشان بدهیم. خواستیم موسیقی یک هارمونی به وجود بیاورد و به تماشاچی نفس بدهد. به همین خاطر از وکال استفاده کردیم که خیلی هم ریسک بود و شاید اگر کسی از اول با خبر میشد ما میخواهیم از وکال استفاده کنیم، پیشنهاد میکرد این کار را انجام ندهیم ولی من حس کردم موسیقی باید در آن بخش فانتزی بیاید و به فیلم کمک کند.
شما تصاویر مشمئزکننده زیادی هم در قالب فیلم داشتید. ما ابتدا یک سفره خیلی رنگین و زیبا را میبینیم ولی بعد یواش یواش آن فرسودگی و کپکها پدیدار میشود. در یکی از سکانسهای اصلی هم صحنه بیرون آمدن کلید از دل سگ را نشان میدهید که به هر حال اینها حال مخاطب را بد میکند. آیا میتوانیم بگوییم این تصاویر مشمئزکننده همان تلخیهای زندگی کوپال است که شما قصد داشتید آنها را به نمایش بگذارید؟
کاظم ملایی: درست است. من از این زاویه به فیلم نگاه میکردم که این آدمی که اینقدر آراسته، منظم و مطبوع است، به هر حال در چالش تنبیه شدن باید به کثافتی تبدیل شود و در لجنی گرفتار شود که تماشاچی بوی تعفنش را کاملاً احساس کند. من باید شرایطی را به وجود میآوردم که تماشاچی تغییر کردن کوپال را باور کند. به همین خاطر آن فضای به قول شما مشمئزکننده به وجود آمد. بیشتر تماشاچیها به آن صحنهای که دل و روده سگ بیرون میآید اشاره دارند و من حتی یک تماشاچی در سوئیس داشتم که با دیدن آن صحنه از سالن بیرون رفت. من قبول دارم آن صحنه منزجرکننده است و کوتاهترش هم کردهام ولی به هر حال قصه، قصه گم شدن یک کلید در دل سگ است و تماشاچی باید در نهایت کلید را روی پرده ببیند. به همین خاطر من اگر میخواستم آن صحنه را حذف کنم، به باورپذیری قصه لطمه میزدم و فیلمم خیلی پلاستیکی میشد.
فکر میکنم گفته بودید سازمان محیط زیست خیلی برای ساخت فیلم به شما کمک نکرد. درست است؟
کاظم ملایی: بله. اوایل هر کسی فیلمنامه را میخواند، فکر میکرد این فیلمنامه متعلق به سازمان محیط زیست است. من بعد از کلی دوندگی توانستم فیلمنامه "کوپال" را در شورای اطلاعرسانی محیط زیست به تصویب برسانم. آنجا گفتند ما تا به حال همچنین فیلمنامهای ندیدهایم ولی از ما پول نخواهید چون پول نداریم. در نهایت با کلی اصرار و خواهش توانستیم از آنها یکسری حیوانات تاکسیدرمی را بگیریم. بعد از ساخت فیلم برای رسیدن به یک قرارداد به این سازمان رفتم ولی باز هم اتفاقی نیفتاد. من به آقای عیسی کلانتری، ﺭﺋﯿﺲ ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ ﺣﻔﺎﻇﺖ ﻣﺤﯿﻂ ﺯﯾﺴﺖ یک سری پیشنهاد دادم که حداقل بلیت این فیلم را برای پرسنلتان بخرید و یا در افتتاحیه فیلم حضور پیدا کنید اما حاضر نشدند. در نهایت فقط گفتند تبلیغ فیلم را در کانال محیط زیست به اشتراک میگذاریم ولی ما از آنها خواهش کردیم که این کار را هم انجام ندهند!
بودجهای که شما صرف ساختن فیلم کردید، چطور فراهم شد؟
کاظم ملایی: از خانه فروختن شروع شد اما نتیجهاش این شد که من فیلم خودم را ساختم. من بر سر یک دو راهی بین بد و بدتر قرار گرفته بودم و باید یکی را انتخاب میکردم. یا باید سینما را کنار میگذاشتم چون از همه تهیهکنندهها نه شنیده بودم و یا باید خطر میکردم و پای آن تصمیم میایستادم. در حال حاضر از اتفاقی که افتاده خیلی راضی هستم اما بابت آزارهایی که دیدم دوست ندارم بقیه هم این مسیر را بروند. نمیخواهم بگویم آدم جسوری هستم ولی ای کاش نسل ما این شهامت را داشته باشند و جلوی تهیهکنندگان بیاستند. باید قدر خودشان را بدانند چون به هر حال سینما الأن در دستهای ماست. ما نسلی هستیم که به دانشگاه و خواندن اعتقاد داریم و سینما را از روی دست هم یاد نگرفتهایم. آقای اصغر فرهادی و استاد بهرام بیضایی با خواندن توانستهاند به جایی برسند. ما یک سری باورهای عمیق داریم ولیکن مناسبات تولیدات سینما به دست تهیهکنندگانی افتاده است که با دنیای سینما غریبه هستند. به نظرم هر کدام از ما باید بر سر حرفمان بیاستیم و با فراهم آوردن شرایط مالی، فیلم خودمان را بسازیم. من فکر میکنم حالا که سینمای ایران دارد به تمام دنیا صادر میشود، ممکن است اتفاقهای عجیب و غریبی برای فیلمهایمان در دنیا رخ بدهد. متأسفانه افراد نسل ما، منزوی و گوشهگیر شدهاند چون فراهم کردن این مناسبات مالی برایشان سخت است. ما یک دولت امید داشتیم اما برای نسل ما در این شرایط مالی، هیچ جای امیدی باقی نمانده است. شاید انتظار زیادی باشد کسی مثل من بخواهد این مسیر را به بقیه توصیه کند چون در این مسیر متحمل شرایط سختی شدهام اما فکر میکنم اگر چند نفر دیگر هم این مسیر را میرفتند، میتوانستیم یک گروه خوبی باشیم و همدیگر را حمایت کنیم تا فیلم دلخواهمان را بسازیم.
سال گذشته صحبتی شد که کارگردانهای جوان بتوانند با تهیهکنندههای حرفهای کار کنند. فکر میکنید اجرای این طرح چقدر میتواند به فیلمساز جوانی که قرار است وارد این فضا شود کمک کند؟
کاظم ملایی: به نظرم کار کردن این قانون کار فیلمسازهای فیلم اولی را سختتر میکند، به خصوص اگر آن تهیهکننده پیشکسوت باشد. جوانها به سختی میتوانند تهیهکننده پیدا کنند چون در شرایط فعلی سینمای ما، تهیهکنندهها خیلی سخت میتوانند به کارگردانهای جوان اعتماد کنند. چیزی که مشخص است این است که تهیهکنندهها به کارگردانهای جوان میگویند تو هر فیلمی که میخواهی بسازی را بساز ولی سرمایهاش را باید خودت بیاوری. اگر یک تهیهکنندهای فیلم یک کارگردان فیلم اولی را بسازد، حتماً یک چیزی در فیلمنامهاش دیده که احساس کرده از فلان نهاد و فلان جا میتواند برایش پول بگیرد ولی اینکه بگوید من تو را وارد سینما میکنم و شرایطی را مهیا میکنم تا فیلم بسازی، چنین چیزی وجود ندارد.
در حال حاضر سینمای کمدی بیشتر مورد توجه مخاطب است و تهیهکنندهها هم دارند به این سمت میروند، چه بسا که خودشان دارند این تغییر سلیقه را لحاظ میکنند. خیلی از فیلم اولیهایی که در این راه سختی کشیدهاند یا به خاطر شکستی که در گیشه داشتهاند، به این فکر میکنند که چه بهتر اگر فیلمهای بعدیشان را کمدی بسازند تا یک پولی از گیشه در بیاورند. شما مسیر آیندهتان را چطور میبینید؟
کاظم ملایی: من کلاً از ژانر کمدی و ژانر جنگی را دوست دارم ولی بستگی دارد شما در آن ژانر چه قصهای بگویید. طبیعتاً یک قصه سطحی و مبتذل نمیتوانم بگویم. نگاهی که روی آن اصرار و پافشاری کردهام، آن چیزی نیست که بروم کمدی سخیف بسازم و با آن پول در بیاورم. معتقدم آدم از راههای سادهتری میتواند پول در بیاورد و لزومی ندارد یک فیلم گیشهدار بسازد. معمولاً فیلمهای کمدی در گیشه موفق هستند ولی به لحاظ هنری و جشنوارهای هیچوقت از آنها استقبال نشده است. من کمدیهای آبرومند را بارها دیدهام. مثلاً همچنان همه دارند از "اجارهنشینها" آقای مهرجویی به نیکی اسم میبرند ولی چطور میشود به همچین کمدیای رسید و بابت بخش تجاریاش دغدغهای نداشت؟ این مسئله اصلی ما است.
بعضی از عوامل سینما معتقدند کارگردانهای فیلم اولی برای فیلم اولشان با دقت و تمرکز بالا کار میکنند اما ممکن است این اتفاق در فیلمهای بعدیشان نیفتد. شما در زمان ساخت فیلم "کوپال" چقدر این دقت و تمرکز را داشتید و آیا درفیلمهای بعدی هم این دقت و تمرکز را حفظ میکنید؟
کاظم ملایی: من جزو کسانی هستم که باید همیشه نقشه راه همراهم باشد. حدود ۲۰ سر رسید دارم که در آنها برنامههایم را مینویسم و با توجه به آن سر رسیدها الآن میتوانم بگویم 20 سال پیش کجا بودم و چه کاری انجام میدادم. برای دکوپاژ فیلم "کوپال" چون برایم بار مالی نداشت، دو ماه وقت گذاشتم تا آن را حتماً انجام بدهم. من یک دکوپاژ کاملاً مینیاتوری داشتم که قبل از فیلمبرداری به سر صحنه رفتم و آنها را نوشتم چون هنگام فیلمبرداری آنقدر ذهنتان درگیر مسائل تولید و کم و کاستیهای فیلم میشود که شاید فراموش کنید فلان صحنه را چطور میخواستید بگیرید. به هر حال ممکن است سر صحنه تمام این جزئیات از ذهنتان فراموش شود چون در کار ما هر روز یک اتفاق بد چاشنی کار است. البته اینطور هم نیست که عین به عین دکوپاژ نوشته شده را اجرا کنم. من میگویم تمام اینها مثل یک نقشه است و فقط کافی است شما از قبل لوکیشنهایتان را انتخاب کرده باشید و از آنها فیلم و عکس گرفته باشید، آن موقع دکوپاژ برایتان اعتبار زیادی خواهد داشت چون شما همه چیز را با فیلمبردارتان بستهاید. مثلاً من با فیلمبردار کاملا مشخص کرده بودم که ما ۳ دوربین داریم. با یکی از دوربینها فیلممان را میگیریم، یکی از آنها دوربین مدار بسته است و دیگری دوربین گوپرو. ما حتی لنزها را هم مشخص کرده بودیم. وقتی اینها مشخص میشوند، کمک زیادی به فیلمبردار میکند. به نظرم کارگردان باید این آمادگی و این انعطاف را داشته باشد تا با توجه به کم و کاستیها بتواند بهترین تصمیم را بگیرد. من فکر میکنم اگر از قبل دکوپاژ نداشته باشید، تصمیمی که در آن روز میگیرید خیلی درست نمیشود اما اگر آن دکوپاژ را داشته باشید، حداقل مطمئن هستید که میتوانید ۵۰ درصد آن را بگیرید. اگر با یک اشراف کامل سر صحنه نیایید، ممکن است جریان تولید فیلم به راحتی شما را به بیراهه ببرد. من شخصاً از قبل همه چیز را آماده کرده بودم تا بتوانم موقع فیلمبرداری تمرکز داشته باشم.
اگر بخواهید خلاصه تجربیاتتان از ساخت فیلم اول را به کارگردانهایی که میخواهند فیلم اولشان را بسازند بگویید، چه چیزهایی میگویید؟
کاظم ملایی: بهترین چیزی که به ذهنم میرسد این است که تمام تلاششان را بکنند و اگر هم اتفاق دلخواهشان نیفتاد، صبوری کنند تا به دلیلش برسند. مطمئن هستم بعدها پاداش آن را خواهند گرفت. من برای ساختن فیلم "کوپال" خیلی نه شنیدم و این مهمترین تجربهای بود که کسب کردم. حتی یک جاهایی برایم سخت بود که از خواب بیدار شوم چون هیچ انگیزهای برایم نمانده بود اما سعی میکردم خیلی سریع حال و هوای خودم را عوض کنم و کارم را به طور جدی ادامه بدهم. شاید هر کسی جای من بود، سینما را کنار میگذاشت و میرفت.
برنامه بعدیتان پس از "کوپال" چیست؟
کاظم ملایی: فعلاً برنامهام این است که قرضهایم را پس بدهم (میخندد). یک سری تورها برای اکران "کوپال" در نظر گرفتهایم و داریم برای آنها برنامهریزی و تبلیغات میکنیم. اکران مردمی هم در پیش داریم.
سینمای هنر و تجربه کمکتان کرده است؟
کاظم ملایی: بله خوشبختانه. ما چون نماینده سینمای هنر و تجربه در جشنواره فیلم فجر بودیم و حضور خوبی در جشنواره داشتیم، الآن جزو سوگلیهای هنر و تجربه محسوب میشویم. الآن تمام توجه و انرژی سینمای هنر و تجربه این است که فیلم "کوپال" جزو پرفروشها باشد و به اندازه کافی دیده شود. امیدوارم در این اوضاع و احوال اقتصادی، آدمها حوصله و انرژی این را داشته باشند که بروند سینما و فیلم "کوپال" را ببینند. امیدوارم بقیه فیلمهای سینمای هنر و تجربه هم دیده شوند.
و سخن پایانی؟
کاظم ملایی: من دوست دارم از چند نفر اسم ببرم که خیلی زحمت کشیدند؛ مثل مجید گرجیان، فیلمبردار "کوپال" که جزو آدمهای بااخلاق و نمونه است. شاید اگر این آدم نبود، "کوپال" ساخته نمیشد. سیامک کاشفآذر که خودش فیلمساز است و آمد در کنار من مجری طرح شد تا من با خیال راحت فیلمم را کار کنم. خانم میترا مهتریان هم مدیر تولید کار ما شدند، با اینکه کارشان تولید در سینما نیست. محمد اکبری هم به عنوان طراح صحنه و مشاور هنری فیلم ماهها انرژی گذاشت. امیر مهران کار جلوههای ویژه فیلم را به عهده داشت. دست تنها بود و فقط یک دستیار داشت. بابک میرزاخانی حداقل دو ماه برای موسیقی فیلم وقت و انرژی گذاشت. حسین قورچیان هم برای طراحی صدا دو ماه وقت گذاشت. همه این بچهها با کمترین انتظار و بدون هیچ چشمداشتی در کنار من بودند تا فقط این فیلم ساخته شود. نمیدانم این تجربه در آینده تکرار خواهد شد یا نه. اوضاع و احوال کشور ما سال به سال سختتر میشود و اینطور مشارکتها به حداقل میرسد چون آدمها به اندازه کافی درگیر مشکلات خودشان میشوند و وقت این مشارکتها را ندارند. امیدوارم خیلی از فیلم اولیها بتوانند به این شیوه رفاقتی فیلم اولشان را بسازند. دست تکتکشان را میبوسم چون اگر نبودند این فیلم ساخته نمیشد. جای لوون هفتوان عزیز هم خالی است. از لوون، نازنین فراهانی و پوریا رحیمی سام هم تشکر ویژه دارم.
پوریا رحیمیسام: من علیرغم اینکه به کاظم ملایی توصیه میکنم روی اصول خودش بماند، دوست دارم در این سینما دوام بیاورد و افسرده و دلشکسته نشود. البته که کاظم نسبت به دوستان دیگر خیلی مجزا است و علاوهبر طاقت بالایش، کفشهای آهنی دارد اما میخواهم تلخکامانه به او پیشنهاد کنم که در فیلم بعدیاش به یک تلطیف وسطی برسد تا در این سینما دوام بیاورد. به نظرم آقای اصغر فرهادی هم یک جاهایی از اصولش کوتاه آمد، عذرخواهی کرد و بیانیه داد تا امروز بتواند بدون هیچگونه نگرانی در هر جای دنیا فیلم خودش را بسازد. من فکر میکنم در مقابل تهیهکنندگان و در این سینما باید کمی بازی کرد تا بتوان از این مرحله عبور کرد و به صورت مجزا فیلم خود را ساخت. من از کار کردن با کاظم ملایی به عنوان یک آدم کیف کردم. اگر بخواهم برای بچه خودم از یک تجربه حرف بزنم، میگویم سالهایی که همه در سینما داشتند این راه را میرفتند، ما با کاظم ملایی راه دیگری را میرفتیم. امیدوارم خداوند به تن کاظم ملایی سلامتی و به راهش برکت بدهد تا بتواند در این پروسه سخت و طاقت فرسا دوام بیاورد.