به گزارش هنرآنلاین، نشست نقد و بررسی فیلم "اسرافیل" در چهارصد و شصت و ششمین نشست باشگاه فیلم تهران با حضور آیدا پناهنده نویسنده و کارگردان، ارسلان امیری نویسنده، هدی زین العابدین بازیگر، سعید عقیقی منتقد و مدرس سینما، کورش جاهد کارشناس سینما و جمعی از عوامل فیلم در فرهنگسرای ارسباران برگزارشد.
در ابتدای نشست ارسلان امیری نویسنده این فیلم سینمایی در ارتباط با فیلمنامه آن گفت: شبی که خانم پناهنده احساساتی شده بودند و ایده آن به ذهنشان رسیده بود سر آغاز این داستان بود. موضوع این مثلث عشقی بارها و بارها در سینمای ما تکرار شده است و ما ترس داشتیم از نمایش مجدد این مثلث عشقی، ولی در انتها تصمیم گرفتیم با توجه به حسی که هردوی ما تحت تاثیرآن قرار گرفتیم و به آن حسی که داشتیم احترام بگذاریم و از زاویه دید دیگری به این موضوع مثلث عشقی نگاه کنیم که در نتیجه پس از یک سال فیلمنامه فیلم "اسرافیل" نوشته شد. تلاش کردیم با این مثلث عشقی به تجربه دیگری در سینما برسیم.
در ادامه سعید عقیقی منتقد و مدرس سینما درباره این فیلم سینمایی توضیح داد: "اسرافیل"به نظر من جزو بهترین فیلمهایی است که در یکی دو سال اخیردر سینمای ایران ساخته شده است و به همین دلیل در نقد آن شرکت کردهام. در جشنواره فجر حدود 15 فیلم دیدم که چیز زیادی جز چند سکانس فیلم بمب از این 15 فیلم یادم نیست و دلیل آن این است که در سینمای ایران بخشهای پایه که به فیلمنامه نویسی و اجرا اختصاص دارد معمولاً ضعیفترین بخشها هستند، یعنی ما فیلمهایی را دوست داریم که بیشتر حاصل حرکت بازیگران است. اصولاً این ایده در بین ایرانیها خیلی زیاد است که تا توسط فرهنگ برتر ذهنیشان که فرهنگ اروپایی، امریکایی محسوب میشود تأیید نشوند حرفهای خود را نمیپذیرند حتی اگر جنبه تئوریک داشته باشد. اولین چیزی که در استانداردسازی فیلم وجود دارد این است که، شما یک ایده را برای طرح کردن دارید و روی این ایده میمانید تا اضلاع این مثلث را به نتیجه برسانید. ساختار فیلم "اسرافیل" نسبت به فیلم "ناهید" پیچیدهتر است و "ناهید"دارای ساختار واضحتر و خطیتر است و اتکا به یک شخصیت دارد. در "اسرافیل" شاهد ساختار 1-2-1 هستیم که مانند آن را در فیلمهای کرهای و آسیای جنوب شرقی هم پیدا میکنیم، ساختارهایی که با یک شخصیت شروع میشود و به سراغ شخصیتهای دیگر میرود و ممکن است به سراغ شخصیت چهارم هم برود یا مانند "اسرافیل" با یک شخصیت شروع شود ومانند چوب امداد مجدد به شخصیت اول بازگردد.
وی در ادامه افزود: ساختار "اسرافیل"ساختار استانداری است برای فیلم سازی و تقریباً میتوانم بگویم در بین هیچ کدام از فیلمهایی که امسال دیدم این ساختار استاندارد وجود نداشت، یا من متوجه این موضوع نشدهام یا فیلم سازها متوجه آن نشدهاند.
یکی از حضار با اشاره به تصویر کشاندن بسیار خوب فرهنگ مردمان خطه شمال در فیلم "ناهید" در ادامه افزود: فیلم "اسرافیل" پایان بندی خیلی قوی داشت و کاملاً به واقعیت نزدیک بود. در کنار آن معضلات جامعه بسیار خوب در این فیلم به تصویر کشیده شده بود.
آیدا پناهنده کارگردان این فیلم در ارتباط با پایان بندی این فیلم توضیح داد: با توجه به پایان بندی تلح این فیلم، مارا تحت فشار قرار دادند که پایان آن به نحوه دیگری باشد و مرد این داستان در انتها تنها برگردد که هیچکدام از ما با این موضوع موافق نبودیم و ترجیح دادیم که واقعیت به تصویر کشیده شود هرچند تلخ باشد.
سعید عقیقی با اشاره به شباهت فیلم "ناهید" و "اسرافیل" در پرداخت با وسواس به موضوعات اذعان داشت: یکی از مشکلات فیلمهای ایرانی این است که آدمها ظاهراً خیلی خاص میشوند ولی ناگهان واکنشهای پیش پا افتاده و معمولی از خود نشان میدهند که ساختار روایت را به هم میزند، در صورتی که در این دو فیلم ما میبینیم که فیلم به زندگی زنان معمولی میپردازد و این پرداخت نیازمند این نیست که افراد کنشهای عجیب و غریبی از خود نشان دهند.
در ادامه یکی از افراد حاضر در جمع از ایده آزادی زنان زندانی با هزینه فروش این فیلم تشکر کرد و آیدا پناهنده از مستانه مهاجر تهیه کننده این کار برای ایجاد این فرصت تشکرکرد.
عقیقی در پاسخ به سؤال یکی از حضار مبنی بر این که دختری که با مادر روانی خود زندگی میکند در جایی از دیدن جوهر بر روی انگشتان مادر خود به یک سری حقایق پی میبرد و درجایی با پیدا کردن برگهای در لابه لای وسایل برادرش، خوش شانس بودن این فرد در کشف حقیقتها چه میزان باور پذیر است که این تصادف دو بار رخ دهد گفت: تصادف عنصری است که مسیر داستان را تغییر دهد. به طور مثال زمانی که شما اثر انگشت را میبینید و بعد به این نتیجه برسید که آن اثر انگشت باعث میشود که شما مسیر را تغییر دهید آن میشود رویداد بزرگ که خاصه سینمای کلاسیک است که هیچکدام مفهوم رخداد بزرگ را در عمل ندارد. در فیلم "عرق سرد" رخداد بزرگی اتفاق میفتد که آن رخداد بزرگ مسیر داستان را تغییر میدهد و به لحاظ تصادف به این موضوع نزدیکتر است."اسرافیل" با آن موضوع پیش نمیرود و الگویی شبیه سینمای کلاسیک ندارد.
عقیقی در پاسخ به سؤال یکی از حضار مبنی بر این که فیلم با توجه به سبک فیلمهای مدرن، مضمونش حول یک محور مشخص شکل میگیرد، اما در دیدار دوم یک سری از رخدادهایی که برای ماهی رخ میدهد برایم غیر قابل هضم است، نظر شما در این باره چیست؟ پاسخ داد: به نظرم در الگوی مینی پلات شکل میگیرد، یعنی رخدادهایی که خیلی مسیر داستان را تغییر نمیدهند، تقریباً تمام اتفاقات فیلم باعث عوض شدن مسیر داستان نمیشوند و این مسیربه شکل دیگری تغییر میکند. به طور مثال یکی از نکات هوشمندانه فیلم این است که با یک تصادف شروع نمیشود، بلکه با پیامدهای پس از تصادف شروع میشود که لازم نباشد با خرده رویدادهایی که در ادامه اتفاق میفتد در تضاد قرار بگیرد. بنابراین همه مکثها بر دیدن موقعیتها و فضاها قرار میگیرد. یک عنصری در درام نویسی وجود دارد که چگونه تصادف را به عنصر منطقی تبدیل کند، زمانی این اتفاق میافتد که رخداد مرتبط با ویژگیهای شخصیت باشد و اصطلاحاً به آن ملودرام مدرن شخصیت محور میگویند.
آیدا پناهنده در ارتباط با شخصیت پردازی زنهای فیلمهایش در دو فیلم "ناهید" و "اسرافیل" در پاسخ به سؤال یکی از افراد حاضر عنوان کرد: من زمانی که "ناهید"را ساختم مورد هجمه خیلی زیادی قرار گرفتم و زمانی که فیلم در جشنواره فجر به نمایش در آمد از طرف زنها با بازخوردهایی از قبیل اینکه این زن گستاخ، بی ادب، پررو و دروغگو است قرار گرفتم. جواب من این است که من حتی اگر در تهران هم به دنیا نمیآمدم و در پاریس یا اروپا زندگی میکردم راجع به زنهای خوب فیلم نمیساختم. برای من آن زنها زنهای دوست داشتنی نیستند. در کشور ما فیلمسازهایی هستند که راجع به زنهای الگو فیلم میسازند ولی ایدئولوژی من این نیست و نمیخواهم در ارتباط با آنها فیلمی بسازم. من نمیخواهم فرشته نشان دهم و این دو فیلم من هم اینگونه بود و بعدیها نیز همین گونه خواهد بود، ما نیاز نداریم که راجع به مریم مقدسها فیلم بسازیم، آنها جایگاه خود را دارند و مقدس هستند، بگذاریم تصویر واقعی مردم را در سینماها ببینیم.
عقیقی نیز در این باره توضیح داد: یک فرضی دردرام پردازی وجود دارد که ما معمولاً آن را زیاد میشنویم که میگوییم مایک فرض از زن و یک فرض از مرد داریم و یک نظر گاه سنتی است، ما ممکن است فرضی در ارتباط با اینکه زنها عاطفی هستند داشته باشیم و این عامل کلی است. من در سرکلاس درسم به شوخی گفتم مردها موجودات عاطفی و بدوی و زنها موجودات مدرن و منطقی هستند و دانشجویان فکر میکردند من اشتباه میکنم. منطق به چیزی میگویند که یک نوع از زندگی را اداره کند از منطقی بودن زنها همین بس است که کل فضایی را که در آن زندگی میکنند را زمانی که آن نهاد را اداره میکنند به آن شکلی که دلشان میخواهد در میآورند و برعکس خیلی از مردها تحت تأثیر عوامل عاطفی، همه الگوهایی را که نمیخواهند، میپذیرند با اینکه دلشان نمیخواهد و این دوباهم تفاوت دارند. اگر بخواهم به درام فیلم بازگردم، ما دو آدم شکست خورده داریم، یک آدم در حال تکاپو ویک آدم مردد و زمانی که در یک مثلث قرار میگیرند، واکنشهای متفاوتی نشان میدهد که بخشی از آن به جنسیت باز میگردد و بخشی به هویت دراماتیک آنها یعنی هویتی که، در ساختار درام دارند و براساس آن تعیین میشوند. ارسطو جملهای دارند به نام ممکن باور ناپذیر که در فیلمهای خودمان زیاد میبینیم، ممکن است چند نفر دزدی کنند و ما آن را در فیلم طوری نشان میدهیم که خود آن آدمها در جغرافیای تاریخ خود باور نمیکنند و یک چیزی داریم به نام غیر ممکن باور پذیر یعنی ما میدانیم که دایناسورها در دنیا وجود ندارند ولی ما بادیدن ژوراسیک، منطقی برای آن قائل میشویم و این غیرممکن را باور میکنیم. ارسطو در یونان باستان نکتهای میگویدکه ما ایرانیان همچنان آن را رعایت نمیکنیم و آن این است که غیر ممکن باور پذیردر درام بهتر از ممکن باورپذیر است. اولین چیزی که یک نویسنده باید در نظر بگیرد این است که اگر جای فلان مرد داستان بود چه میکرد آنوقت است که آن تردید و آن نقش را دریافت میکند. برای هرشخصیت دراماتیک یک کلیدواژه وجود دارد، تکاپو برای بهتر شدن، حسرت عشق قدیمی، ترید میان دوعشق.
این منتقد و مدرس سینما درباره تضادهای اجتماعی افزود: در زمان جشنواره فیلمی دیدم به نام "لاتاری" که در قسمت پایان که به غیرت مرد ایرانی اشاره میکند قسمت زیادی از افراد حاضر در سالن و بعضی از خانمها با نوع پوششهای متفاوت با همان هیجان برای این غیرت، عزت، شوکت دست میزدند. نکتهای که وجود دارد این است که همواره پوشش برای تغییر یک وضعیت نیاز به یک مشاهده و تحلیل جامع کل پدیدههای موجود و مرتبط با آن وضعیت دارد. مشکلی که در ساختار کل سرزمین ما وجود دارد این است که آدمها در محیطهای محدود با فرضیهای که برایشان در محفل به دست میآید تصمیم گیری میکنند. اعتقاد از محفل بیرون نمیآید بلکه از بطن اجتماع بیرون میآید و آدمهایی که ممکن است نسبت به خیلی چیزها حساس باشند در عمل خلاف آن عمل کنند. برای همین است که وقتی میخواهیم تغییری در ساختار جامعه به وجود آوریم به تک تک همانهایی که ذهنیتشان را مسخره میکنیم احتیاج داریم، چون این تغییر و این نظام بندی فرهنگی جز باهماهنگی کلی به دست نمیآید و این به نفع تک تک افراد است. زمانی که ما یک زن را در فیلم نشان میدهیم که هفت تیر میکشید معادلی برای قیصر پیدا کردهایم، اما ممکن است وقتی با شخصیتی رو به رو میشویم که جزو آدمهای معمولی جامعه است از این طریق متوجه شویم که جز منی که راجع به مسائل خاص در محفلی خاص صحبت میکنم، آدمهای معمولی هم در جامعه وجود داشته باشند. این به آن جملهای برمیگردد که ما نیاز به الگوبرداری از افراد فیلمهایمان نداریم. لازمه پرداخت به یک فرهنگ، در نظرگرفتن مجموع عواملی است که به یک کنش اجتماعی منجر میشود.