سرویس سینما هنرآنلاین: نگارنده در این یادداشت سعی کرده تا ویژگیها و همچنین ضعفهای فیلمهای به نمایش در آمده در سی و ششمین جشنواره فیلم فجر را به شکلی اجمالی بررسی کند. طبیعی است که این یادداشت یک نظر شخصی است و میتواند مخالفین و موافقین خود را داشته باشد. در این یادداشت سعی خواهم کرد به تفکیک راجع به ضعفها و قدرتهای فنی، تکنیکی و محتوایی آثار به نمایش درآمده بگویم زیرا حالا که چند روزی از اختتامیه گذشته بهتر و منطقیتر میتوان نوشت.
فیلمبرداری: بیشک یکی از ویژگیهای جشنواره امسال، فیلمبرداری تحسین برانگیز آثار بود. قاببندیهای عالی، استفاده از فیلترهای مناسب و... تواناییهای تکنیکی فیلمبرداری ایران را به رخ کشید.
باید اعتراف کرد با توجه به ضعفهای سختافزاری که سالهاست درگیر آن هستیم کاری که فیلمبرداران ما میکنند چیزی شبیه به معجزه است. در بعضی از فیلمها این فیلمبرداری بود که نقش منجی را ایفا میکرد و ضعفهای کارگردان را میپوشاند! اگر در سالهای قبل به بزرگان خلاقی چون زریندست، کلاری، حقیقی، فخیمی، ساعتی، رفیعیجم و... افتخار میکردیم امروز به جرات میتوان گفت که جوانان درجه یکی به این عرصه پا گذاشتهاند. چگونه میتوان به هنرنمایی حمید خصوعیابیانه در "تنگه ابوقریب" اشاره نکرد و یا کادرهای تحسینبرانگیز روزبه رایگا در "شعلهور". اصلا یکی از ویژگیهای دو فیلم "مغزهای کوچک زنگ زده" و "سوءتفاهم" فیلمبرداری و نورپردازی حساب شده پیمان شادمانفر است. اسلوموشن و زاویههای حساب شده سکانس ابتدایی "مغزهای کوچک زنگ زده" به یادماندنی است. بیشک انتخاب ویژه و کشف این دوره از جشنواره ادیب سبحانی فیلمبردار فیلم نادیده گرفته شده "امیر" است. او با کادربندیهای خلاقانه و نورپردازی و استفاده از فیلتر مناسب جهانی خاکستری، تنگ و عبوث را میسازد که عینا دنیای درونی کاراکترهای فیلم است که بر پرده نقش میبندد.
فیلمبرداری سبحانی در "امیر" مجموعهای است از عکسهای به یادماندنی. البته که باید اشاره کرد به فیلمبرداری فیلمهای "سرو زیر آب"، "بمب، یک عاشقانه" و "به وقت شام".
صدابرداری و صداگذاری: شاید دیگر درباره مقوله صدابرداری و صداگذاری نوشتن، اندکی کهنه باشد، اما امسال هم شاهد درخشش تکنسینهای هر دو رشته بودیم. احتمالا زمانی که در اوایل دهه هفتاد تصمیم گرفته شد، صدابرداری سر صحنه اجباری شود تصور این روزهای درخشان در این عرصهها نمیشد. ناگفته نماند که بهبود شرایط صوتی سالنهای صوتی سینما هم به حساسیتهای تکنسینها افزوده است. شاید نمونه فوقالعادهای همچون "تنگه ابوقریب" حاصل همین بهبودی و حساسیتهاست. رشید دانشمند به عنوان صدابردار و همچنین امیرحسین قاسمی به عنوان صداگذار در حد استانداردهای جهانی کار کردهاند. همچنین در فیلم دشوار و پرلوکیشنی همچون "چهار راه استانبول" صدابرداری و صداگذاری امیر نوبخت حقیقی و سید علیرضا علویان یک نمونه خوب دیگر بر این مدعاست. یا مثلا علی عدالت دوست، امین شریفی و بابک شکیبا در "شعلهور"، عباس رستگارپور در "سرو زیر آب"، ایرج شهزادی در "بمب، یک عاشقانه"، پرویز آبنار در "کامیون"، مهدی ملکوتی در "مغزهای کوچک زنگ زده"، طاهر پیشوایی در "به وقت شام"، علی ابوالصدق در "امیر" فوقالعادهاند. البته در صدابرداری و صداگذاری اشتباه است که فکر کنیم فیلم شهری سادهتر از فیلم جنگی و یا فیلم جادهای است، زیرا امکان وجود صداهای مزاحم و حاشیه و همین طور تعدد لوکیشن و حتی تعقیب و گریزهای فراوان در فیلمهای به اصطلاح شهری بیشتر است. بیاغراق تمام تکنسینهای ایرانی کار خود را خوب بلدند.
طراحی صحنه: در این چند سال، اتفاقهای خوبی در عرصه طراحی صحنه سینما افتاده است. تا سه، چهار سال پیش در معدود فیلمهای غیرجنگی طراحی خوبی دیده میشد و یا حتی در فیلمهای جنگی نیز، لوکیشنها و طراحی تکراری بودند، اما حالا میتوان گفت سرمایهگذاران و فیلمسازان به اهمیت طراحی صحنه پی بردهاند. تا همین چند سال پیش، معدود کارگردانانی همچون داریوش مهرجویی، ناصر تقوایی، مسعود کیمیایی، بهرام بیضایی، رخشان بنیاعتماد، عباس کیارستمی، کیانوش عیاری، ابراهیم حاتمیکیا، رسول ملاقلیپور به این مقوله اهمیت میدادند و حاصل هم درخشان میشد؛ اما امسال برخی از فیلمها در زمینه طراحی صحنه خوب و حساب شده بودند مانند، محمدرضا شجایی در "تنگه ابوقریب" که تا حدود زیادی سعی کرده خود را از کلیشههای همیشگی فیلمهای جنگی رها کند و یا محسن نصرالهی در "مغزهای کوچک زنگزده"، اصغر نژادایمانی در "مصادره"، سحر شهامت در "امیر"، محسن شاهابراهیمی در "بمب:داستان عاشقانه"، حجت اشتری و مارال جیرانی در "چهارراه استانبول" و دوباره محمدرضا شجاعی در "شعلهور".
این آثار نمایانگر بازنگری دوباره عوامل تولید به هنر طراحی صحنه بود و همینطور یادآور اینکه اگر متریال کافی در اختیار طراح باشد، نتیجه فوقالعاده است.
طراحی لباس: قبول کنیم که متاسفانه هنوز طراحی لباس به اندازه طراحی صحنه پیشرفت نکرده و یا بهتر بگوییم باور نشده! هنوز هم در بسیاری از فیلمها به تاسی از سریالهای تلویزیونی، بیشتر انتخاب لباس میبینیم تا طراحی! این مشکل، دلایل زیادی دارد که در حوصله این یادداشت نیست، اما در همین جشنواره امسال هم فیلمهایی بودند که به چشم آمدند، مانند طراحی لباس سارا خالدیزاده در "بمب:یک عاشقانه"، مارال جیرانی در "مغزهای کوچک زنگزده"، اصغر نژاد ایمانی در "مصادره" و سهیل بیرقی در "عرق سرد".
تدوین: بیراه نیست اگر بگوییم که یکی از تاثیرگذارترین عوامل فیلم، تدوینگر آن است. ریتم و سر و شکل گرفتن یک فیلم سینمایی در دستان مونتور آن قرار دارد. کافی است که یک پلان پس و پیش شود. آن وقت امکان این هست که کلیت قصه لطمه ببیند. این یک واقعیت است که تدوینگر، کارگردان دوم کار است؛ البته در بعضی مواقع حتی او میتواند با دستان هنرمند خود کارگردان اصلی را نیز نجات دهد! کارنامه تدوینگران در جشنواره سی و ششم، مثل همیشه قابل احترام بود. شاید در بدترین آثار هم کار آنها متوسط بود یعنی هنر آنها باعث شده بود یک فیلم بد، حداقل به فیلمی متوسط و قابل دیدن تبدیل شود. البته بدیهی است اگر بگوییم که مونتاژ برخی از فیلمها بیشتر به چشم آمد، مانند تدوین "مغزهای کوچک زنگزده" و "شعلهور" کار مهدی سعدی، "چهارراه استانبول" کار نیما جعفری جوزانی، "تنگه ابوقریب" کار میثم مولایی، "امیر" کار مستانه مهاجر، "اتاق تاریک" کار رضا شهبازی.
موسیقی متن: عدهای معتقدند که موسیقی متن خوب، موسیقیای است که در طول فیلم شنیده نشود، یعنی چنان با فیلم هماهنگ باشد که جزء لاینفک آن اثر شود، یعنی غیر از آن فیلم در هیچ کجای دیگر قابل استفاده نباشد؛ اما در کنار اینها، آهنگسازانی هم هستند که گاهی اثرشان شناسنامه یک فیلم میشود و بعدها سی دی آنها در بازار موسیقی، به فروشهای آنچنانی هم میرسند. آهنگسازان نخبهای همچون اینوموریکونه، جان ویلیامز، ونجلیس، تئودوراکیس، النی کاریندرو، موریس ژار و... از این دستهاند. به طور مثال شاید مخاطبین موسیقی فیلمهای z و یا حکومت نظامی ساخته تئودوراکیس را بیشتر از خود فیلمها بشناسند. در ایران هم گاهی این مسئله پیش آمده، در مورد بعضی از ساختههای حسین علیزاده، احمد پژمان، مجید انتظامی، کامبیز روشنروان، کارن همایونفر، سهراب پورناظری و... این امر صادق است. چه حرف گروه اول را قبول داشته باشیم و چه با گروه دوم موافق باشیم، باید اذعان کرد که امسال اکثر موسیقیها خوب، شنیدنی و در خدمت اثر بودند. جالب اینکه برخی از فیلمسازان و آهنگسازان به این نتیجه رسیده بودند که موسیقی تیتراژ را از موسیقی متن فیلم جدا کنند، کاری که سالهاست در سینمای جهان متداول است. اگر بخواهیم به بعضی از کارهای شاخصتر اشاره کنیم باید از موسیقی فیلمهای "اتاق تاریک" و "عرق سرد" کار کارن همایونفر، "بمب: یک عاشقانه" ساخته النی کاریندرو، "جاده قدیم" کار کریستف رضاعی، "چهارراه استانبول" ساخته آرمان موسیپور، "شعلهور" کار سهراب پورناظری و "مغزهای کوچک زنگزده" ساخته بامداد افشار نام ببریم.
بازیگری: همواره یکی از ویژگیهای فیلمهای ایرانی، بازیگری آن بوده و هست. چه قبل و چه بعد از انقلاب این بازیگران بودهاند که در پیشانی حملات موافقین و مخالفین آثار سینمایی بودهاند. البته شاید این اصلی است که در تمام جهان حکمفرماست، اما در کجای دنیا سراغ دارید که بازیگری را به خاطر محبوبیت، دو سال خانهنشین کنند! و یا به بازیگری حکم کنند که با سر طاس حق بازی ندارد! و یا به بازیگر دیگری بگویند که از اسم هنری استفاده نکند! و یا مثلا در تبلیغات حضور نداشته باشد! و..
گاهی محبوبیت بازیگر موجب فروش بیش از حد فیلمی ضعیف و یا متوسط شده و گاهی فیلمی خوب و ارزشمند به خاطر استفاده از بازیگران غیر مطرح، شکست تجاری خورده و کاسه و کوزه همه اینها بر سر بازیگران شکسته است. کمتر کسی هم بوده که بگوید بازیگری بخشی از کلیت یک فیلم است و نه همه آن و شاید از بخت بد، خط مقدم آن! از همه اینها که بگذریم (چون در حوصله این نوشته نیست) جشنواره سی و ششم نمایشگاهی بود از بازیهای درخشان، خوب، متوسط، بد و خیلی بد!
بازیگرانی بودند که فراتر از حد انتظار بودند و بازیگرانی که به شدت امیدها را ناامید کردند و البته نورسیدههایی که درخشان ظاهر شدند. بعضی از فیلمهای خوب به واسطه نقشآفرینیهای بد به فیلمی متوسط تبدیل شدند و برخی کارگردانان متوسط به سبب نقشآفرینی خوب بازیگران نجات پیدا کردند.
(البته انتخاب خوب بازیگر بخشی از تواناییهای کارگردانی است. اما چه بسا، بازیگر خوبی که با هدایت بد کارگردان به عنصری معمولی تبدیل میشود.)
نقشآفرینان مرد در فیلمهای امسال جشنواره، در بسیاری مواقع خوش درخشیدند، چه در نقش اصلی و چه در نقش مکمل که از میان آنها میتوان به میلاد کیمرام در فیلم "امیر"، سیامک انصاری و حبیب رضایی در فیلم "بمب:یک عاشقانه"، جواد عزتی در فیلم "تنگه ابوقریب"، امیر جدیدی در فیلمهای "تنگه ابوقریب" و "عرق سرد"، مهدی پاکدل و سعید چنگیزیان در فیلم "چهارراه استانبول"، احمد مهرانفر در فیلم "خجالت نکش"، رضا بهبودی، شهرام حقیقت دوست و هومن برقنورد در فیلم "سرو زیر آب"، محسن کیایی در فیلم "جشن دلتنگی"، سعید آقاخانی در فیلم "کامیون"، رضاعطاران، بابک حمیدیان و هادی کاظمی در فیلم "مصادره" و نوید محمدزاده، فرهاد اصلانی، فرید سجادی حسینی در فیلم "مغزهای کوچک زنگزده". اما در جشنواره امسال میتوان به پنج انتخاب ویژه هم اشاره کرد.
1- ساعدسهیلی، بازیگری که تلاش کرده و میکند تا به جایگاه خوبی در بازیگری برسد اما انگار هر چقدر بیشتر تلاش میکند کمتر دیده میشود. در فوتبال، بازیکنانی که در پست هافبک دفاعی بازی میکنند بسیار پرتلاشند، بار اصلی دفاعی تیم بر عهده آنهاست، آنها دریبل بخورند یا کم کاری کنند کل سیستم دفاعی تیم به هم میریزد اما عجیب است که کمتر دیده میشوند؛ به نظر من ساعد سهیلی هم تا حدود زیادی شبیه به آنهاست! در مجموعه آثارش خوب و پرتلاش است و از پس نقشهایش به خوبی برآمده اما شبیه آن هافبکهای دفاعی دیده نمیشود!
2- امین حیایی در "شعلهور" درخشان است. یک بازگشت خوب به روزهای اوج. انگار به مانند کاراکتر فیلم، با خودش به مبارزه برخواسته تا خوب باشد. امیدواریم حیایی به این مبارزه ادامه دهد و قدر خود را بداند.
3- نوید پورفرج، پدیده جشنواره سی و ششم در بخش بازیگران مرد بود. نقش آفرینی جذابش در "مغزهای کوچک زنگزده" حاصل راهنماییهای خوب هومن سیدی، درک درست نقش و تلاشش برای دیده شدن در مقابل نوید محمدزاده و فرهاد اصلانی است.
4- جمشید هاشمپور، یکی از نمادهای بازیگری در سینمای بعد از انقلاب است. هنوز هم که هنوز است میتوان "تاراج" و "عقابها" و "افعی" را اکران کرد و غم گیشه نداشت. هنوز هم میتوان نقشآفرینیهای درخشان هاشمپور را در "روز باشکوه" و "پرده آخر" دید و لذت برد. امروز هم حضور کوتاهش در فیلمهایی چون "من مارادونا نیستم" و "دارکوب" غنیمتی است برای سینمایی که دیگر ستاره ندارد.
5- پژمان جمشیدی: تصور میکنم شما هم قبول دارید که هیچ قانونی در هیچ کجای دنیا نوشته نشده که ورزشکاران نمیتوانند بازیگر شوند. در طول تاریخ، ورزشکاران زیادی بودند که به بازیگر ستاره تبدیل شدهاند. بعضی زود افول کردند و عدهای هم باقی ماندند. این لجبازی برخی که هنوز هم جمشیدی را به سبب فوتبالیست بودن، بازیگر نمیدانند دیگر مضحک شده! او تلاش کردن و خسته نشدن را اتفاقا در میدانهای فوتبال یاد گرفته پس در این سه، چهار سال بیوقفه جدال کرده تا خود را ثابت کند. گاهی تلاش پژمان جمشیدی از خیلی بازیگران به اصطلاح تحصیل کرده بیشتر بوده، کلاس رفته، تمرین کرده، کتاب خوانده، فیلم دیده، تئاتر را تجربه کرده و ... او در حال تجربه و سعی کردن است، دیگر به بازی در هر فیلمی هم تن نمیدهد. همین تجربه "سوءتفاهم" شاهد این ادعاست. تلاش پژمان جمشیدی قابل احترام است.
اما بانوان بازیگر (با ذکر این نکته که نقشآفرینان مکمل در بعضی از آثار درخشانتر بودهاند) سحر دولتشاهی در فیلمهای "امیر" و "عرق سرد"، شبنم مقدمی در فیلم "خجالت نکش"، باران کوثری و لیلی رشیدی در فیلم "عرق سرد"، مهتاب نصیرپور و ستاره اسکندری در فیلم "سرو زیرآب" زهرا خوشکام در فیلم "شعلهور"، سارا بهرامی و مهناز افشار در فیلم "دارکوب" و البته دو انتخاب ویژه جشنواره که جزو پدیدههای امسال بودند: مرجان اتفاقیان و لادن ژاوهوند که در "مغزهای کوچک زنگزده" درخشان بودند. این دو نشان دادند که گاهی بازیگری امری ذاتی است و باید در رگ و پیات باشد. فقط درس خواندن و تئوریها را حفظ کردن، کسی را بازیگر نمیکند برای بازیگری باید ویژگیهای دیگری در تو باشد تا بتوانی عنوان بازیگر را یدک بکشی.
کارگردانی: گاهی کارگردانی را با رهبری یک ارکستر مقایسه میکنند و گاهی در حد یک تولیدکننده و سریدوز، ارزشش را پایین میآورند. احتمالا بارها شنیدهاید که میگویند: "فیلمنامه را به فلانی بدهید، با کمترین هزینه و 20 جلسهای فیلم را برایت جمع میکند!" (یعنی این کارگردان خوب است و محبوب القلوب تهیهکنندهها!)
اما در این میان هستند فیلمسازان خلاقی که از یک پلان هم نمیگذرند، باید مهر خود را پای ساختهشان بزنند. همینها هستند که نامشان میشود اعتبار، هم اعتبار سینما و هم اعتبار گیشه. علاقمندان برای دیدن ساخته آنها جلو گیشه صف میبندند و بعد برای دیدن فلان بازیگر یا ستاره. این کارگردانان میشوند تاریخ سینمای یک کشور، میشوند: تقوایی، مهرجویی، کیمیایی، بیضایی، نادری، کیارستمی، شهید ثالث، بنی اعتماد، قریب، گله، ملاقلیپور، فرهادی، عیاری، ملاقلی پور و...
امسال در جشنواره سی و ششم کمتر سریدوز داشتیم و خوشبختانه اکثریت با کارگردانانی بود که حرف داشتند برای گفتن. میانسالانی که میخواستند خود را بالاتر ببرند و جوانانی که آمده بودند مهر خود را پای فیلمشان بزنند. میتوان به جرات گفت که در ضعیفترین فیلمها هم، شما جای پای کارگردان را میدیدید. اگر بخواهیم به برخی نمره بالاتری بدهیم باید به روح ا... حجازی، نیما اقلیما، ابراهیم حاتمیکیا، مصطفی رزاق کریمی، پیمان معادی، مصطفی کیایی، محمدعلی باشه آهنگر، سهیل بیرقی، مهران احمدی و بهروز شعیبی اشاره کرد؛ اما بیانصافی است که به سه کارگردان برجسته این جشنواره اشاره نکنیم:
1- بهرام توکلی که انگار تصمیم دارد با خودش هم شرطبندی کند تا ببیند تا کجا خوب است و تا کجا متوسط! یکی درمیان شما را به چالش میکشد. نمیدانی تکلیفت با فیلمهای توکلی چیست!، انگار هنوز هم دنبال پیدا کردن زبان خود است.
2- حمید نعمتالله، او هم از تجربه کردن ابایی ندارد. در میانسالی هنوز هم چون جوانی تازهکار تجربهگراست و از نقدهای منفی هم نمیترسد. از جسارت کردن نمیهراسد، دوربینش را به محلههای پایین تهران میبرد، به کیش سفر میکند، در بدترین شرایط آب و هوایی به سیستان و بلوچستان میرود تا ضد قهرمانهای خود را به رخ بکشد. ضد قهرمانهایش میخواهند خود را ثابت کنند، میخواهند دیده شوند و برای دیده شدن دست به هرکاری میزنند و از خلاف کاری هم ابایی ندارند. نعمتالله آدمهایی وارد سینما میکند که کمتر کسی یادی از آنها میکند.
3- هومن سیدی، دیگر خود را به عنوان یک کارگردان خلاق به سینمای برهوت ما ثابت کرده! در سینمایی که اکثرا از روی دست هم کپی میکنند، او میخواهد سینمای خود را داشته باشد. سینمایی که خشونت را به یک سمفونی جذاب تبدیل میکند. آدمهای فیلمهایش از جنس مردم همین مرز و بوماند، آشنا هستند، انگار هر روز میبینیمشان اما دوست نداریم نگاهشان کنیم. مثل همین کاراکترهای "مغزهای کوچک زنگزده". آدمهایی که میخواهند چوپان باشند اما همواره گوسفند باقی میمانند چون مغز ندارند.
فیلمنامه: پاشنه آشیل سینمای ایران، امسال هم مثل هر دوره رخ نمود. عجیب اینکه 98 درصد فیلمنامهها در حد طرح باقی میمانند انگار فیلمنامهنویسان ما از دقیقه 30 به بعد دیگر چیزی برای گفتن ندارند، بیهوده به تکرار و زیادهگویی میافتند. قصه پیش نمیرود، اصلا قصه بلندی وجود ندارد، قصههای کوتاهی که قرار است با چند پاره قصه فرعی دیگر تبدیل شوند به یک داستان بلند. در تمام دنیا هم فیلمنامه اقتباسی داریم و هم فیلمنامه غیراقتباسی اما در سینمای ما انگار ننگ و عار است که به سمت نوشتن از روی قصههای موفق ایرانی و یا حتی غیرایرانی برویم. اینکه چقدر قصهنویسان ایرانی تمایل به برداشت فیلمنامهنویسان از رمانهایشان دارند حکایت دیگری است؛ اما نمایشنامهها و قصههای غیرایرانی چه؟! نمیشود آنها را ایرانیزه کرد و فیلمنامه موفق نوشت؟ زمانیکه 70 درصد سینمای بدنه میشود کپی فیلمهای دهه 50 یا فیلمهای درجه دوم هندی و ترکی، پس میشود از روی دست فیلمهای موفق اروپایی، آمریکایی و یا قصههای غیر ایرانی هم کپی کرد. به گمانم حاصل هر چه باشد از این وضع بهتر است. از طرفی دیگر ما به تیمینویسی اعتقادی نداریم، انگار یک دانای کل وجود دارد که هم میتواند طرح بنویسد، قصه را پیش ببرد، دیالوگها را نگارش کند و...
در حالیکه میتوان هر کدام از اینها را به یک گروه سپرد. ما اگر از سینمای جهان تقلید میکنیم لااقل از نکات آن هم برداشت کنیم. در تمامی فیلمها و یا حتی سریالهای موفق بینالمللی شما تیمهایی را میبینید که هر کدام مسئول یک بخش هستند، عدهای قصه را پیش میبرند، بعضی طراحی کاراکتر میکنند، کسانی هم هستند که تخصصشان دیالوگنویسی است اما اینجا همه کارها را یک نفر انجام میدهد که در بسیاری مواقع آن یک نفر خود کارگردان است! فاجعه وقتی است که به دیالوگنویسی میرسیم! معلوم نیست این جملات از کجا آمدهاند، دمدستیترین جملات را در دهان کاراکتر قرار میدهیم، بیهیچ اندیشهای، سپس حاصل آن میشود که در تراژیکترین لحظه فیلم تماشاگران شروع به خنده میکنند چون علاوه بر هدایت بد کارگردان، جمله هم بار معنایی مناسبی ندارد. انصافا چند سال است که یک دیالوگ ماندگار نشنیدهاید؟ قرار نیست همه علی حاتمی یا مسعود کیمیایی بشوند ولی لااقل میتوانند سادهترین قواعد را که رعایت کنند. اکثر مخاطبین جشنواره سی و ششم معتقد بودند که یکی از خوش ساختترین فیلمهای امسال فاقد یک فیلمنامه مناسب است. به هر حال در این مورد بسیار میتوان گفت و نوشت که در حوصله این یادداشت نیست. اگر بخواهیم در خوشبینانهترین شکل ممکن به چند فیلمنامه اشاره کنیم، میتوانیم از فیلمهای "مغزهای کوچک زنگزده"، "اتاق تاریک"، "بمب:یک عاشقانه" و "شعلهور" نام ببریم.
به هر حال سی و ششمین جشنواره فیلم فجر به پایان رسید، با همه کم و کاستیهای همیشگی و مدامش که گویی تمامی ندارند اما با تمام اینها باید اعتراف کنیم که ما جشنواره را دوست داریم و از حالا دلمان برای جشنواره سی و هفتم تنگ است.