به گزارش هنرآنلاین، در این مراسم که با حضور جمع کثیری از خانوادههای سرداران شهید دفاع مقدس و بانوان شاخص فرهنگی و هنری همراه بود، ابتدا همسر شهید منوچهر مدق ضمن بیان خاطراتی از روزهای پایانی عمر شهید مدق گفت: بااینکه 18 سال از شهادت منوچهر میگذرد ولی خاطرات روزهای پایانیاش و شهادتش مانند آینه در خاطرم است. روزهای آخر منوچهر در تنفس خود خون بالا میآورد و پزشکش به من گفت که در هر دم و بازدم، این تکههای ریه اوست که بیرون میریزد. همان روزها وقتی با خود منوچهر صحبت میکردم، میگفت نمیخواهم بهسادگی شهید شوم؛ میخواهم درد بکشم و بگویم خدایا آنقدر دوستت داشتم که اینچنین دردها را تحمل کردم.
همسر شهید مدق در ادامه گفت: من راه و رسم و دل کردن را بلد نبودم، اما وقتی منوچهر گفت: "جانعزیز زهرا دل بکن" دیگر دل کندم. وقتی به او میگفتم برای دنیایت دعا کن میگفت: برای دنیا دعایی ندارم، اما کاش میشد ده دقیقه بخوابم. روز آخر از من خواست که با یک لیوان آب روی همان تخت بیمارستان غسل کند بعدازآن آنقدر سینه زد و یا حسین گفت و خون بالا آورد که ملحفهاش خونین شد و ما مجبور شدیم آن را عوض کنیم؛ و در همان حال و هوا منوچهر آخرین لبیک یا حسین را گفت و در بغل من و فرزندم علی جان سپرد.
همسر شهید مدق در پایان افزود: کاش مدیون شهدا نباشیم کاش خجالتزده آنها نشویم کاش از دفاع خسته نشویم و بدانیم فرزندانمان چه کردند.
تجهیزات مناسب مداوا نداشتیم
در ادامه مراسم دکتر اشتری از پزشکیاران دفاع مقدس ضمن ابراز خرسندی از حضور در این مراسم، گفت: وقتیکه وارد دفاع مقدس شدم 16 ساله بودم؛ و مثلاً در ایام محاصره آبادان که یک سال و پنج روز طول کشید، من ۹ ماه در آبادان حضور داشتم و در بیمارستان شرکت نفت کار میکردم.
دکتر اشتری ادامه داد: در آن زمان اعزام مجروحین بهکندی انجام میشد و نیروهای انقلاب از عدم وجود تجهیزات مناسب رنج میبردند. من روزی بهسختی خود را به فرمانده فداییان اسلام سردار خلخالی رساندم و به او گفتم برای تعیین غنائم جنگی فکری کنید تا حالوروز فرزندانمان اینگونه نشود در آن زمان ایثار و گذشت خیلی زیاد بود.
امروز آن ایثارها کمرنگ شده...
همسر سردار عسگری نیز در ادامه برنامه "زندگی پشت خط" گفت: مدت کوتاهی بود که با شهید عسگری ازدواجکرده بودم و تازهعروس محسوب میشدم ولی به جهت حضور مستمر شهید در دفاع مقدس عملاً اتاقخواب ما آمبولانس بود و من چون میترسیدم در آمبولانس تنها بمانم، با همسرم همهجا میرفتم.
همسر شهید عسگری در ادامه با اشاره به نخستین دیدار با جاویدالاثر متوسلیان گفت: در همان روزها بود که برای اولین بار با حاج احمد متوسلیان روبرو شدیم. من با اورکت و همراهی همسرم نگهبانی میدادم و روزها در بیمارستان بودم؛ که البته بعد از مدتی خانهای با خانواده شهید ممقانی گرفتیم.
او در ادامه صحبتهایش گفت: خبر شهادت شهید ممقانی بسیار سخت بود. آن زمان آنقدر ایثار زیاد بود که میگفتم کاش همسر من شهید میشد. دلاورها رفتند و همه امیدمان صحبتهای امام بود. امروز این ایثارها بسیار کمرنگ شده است.
در ادامه این مراسم، کلیپهایی پیرامون خانواده شهدا، ایثارگران و همچنین فیلم سینمایی ویلاییها پخش شد و نفیسه سادات موسوی نیز اشعاری متناسب با موضوع برنامه خواند. همچنین خانم دکتر کرمانی نیز حضور در این جمع را مایه مباهات خود خواند و
در بخش پایانی این مراسم منیر قیدی کارگردان فیلم سینمایی ویلاییها گفت: من سخنران خوبی نیستم و یکی از دلایلی که وارد عرصه فیلمسازی شدم همین موضوع بود. چون فکر میکردم که نمیتوانم تمام مکنوناتم را به زبان بیاورم و فکر کردم که شاید بشود با زبان تصویر بهتر روایت کنم. الآن که در جمع شما بودم داشتم با دوستانم درباره روزهای سخت تولید کار در جنوب کشور صحبت میکردیم ولی واقعیت این است که آن سختیها در برابر مصائب و رنجهایی که شما کشیدهاید هیچ است.
قیدی در انتها ضمن اشاره به بیمهریهایی که به فیلم ویلاییها شد، خاطرنشان کرد: ما بیمهریهای زیادی را در پروژه ویلاییها دیدیم ولی من مزد خود را با حضور در جمع شما گرفتم و از تمام عزیزانی که به ما در ساخت این فیلم کمک کردند سپاسگزارم.
در انتهای این مراسم نیز تعدادی از خانوادههای سرداران شهید از کارگردان و بازیگران این فیلم تقدیر به عمل آوردند.
در این مراسم علاوه بر چهرههای شاخص فرهنگی و هنری، خانواده سرداران شهید باکری، شهید دستواره، شهید رمضان، شهید مدق، شهید کاوه، شهید همدانی، شهید زینالدین، شهید رمضانی، شهید پازوکی، شهید جان بزرگی، شهید فرزانه، شهید حاج امینی، شهید عبادیان، شهید بنیانیان و... حضور داشتند.