سرویس سینمایی هنرآنلاین: با صدایش سالهای سال خاطره بازی کردهایم و هر جمعه منتظر بودیم تا صدایش از رادیو پخش شود."صبح جمعه با شما" جزو آن دسته از برنامههایی بود که سالها مخاطبان بسیاری را هر جمعه پای رادیو نگه میداشت و لحظات شاد و خاطرهانگیزی را برای مخاطبانش رقم میزد. بعدها به تلویزیون هم آمد، هنوز باگذشت سالها از اجرای برنامههایش مردم او را بهخوبی میشناسند و هر جا که باشد شادی و خنده را با خود به همراه دارد.
منوچهر آذری جزو آن دسته از هنرمندانی است که همواره لبخندهایش به یاد مخاطب است و بس، او دوست دارد لبخند را مهمان لبان مخاطبانش کند، هرچند که این کار به گفته او کار بسیار سختی است. البته ناگفته نماند که سوتهای معروفش را هم مخاطبان رادیو به خاطر دارند. شوت زاده و آقای کارمندیان تیپهایی بودند که در رادیو خلق کرد و ماندگار شد. در یکی از روزهای گرم تابستان میزبان منوچهر آذری شدیم و با او درباره سالهای دور و نزدیک رادیو به گفتوگو نشستیم.
آقای آذری چه شد که به هنر علاقهمند شدید و سعی کردید وارد این عرصه شوید؟
هنر از بچگی در ذات و خون من وجود داشت. در آن زمان فضای خانواده برای آنکه من به سمت هنر بروم فراهم نبود ولی من خودم دودستی هنر را چسبیدم و رها نکردم. از دوره دبستان در مدرسه بچهها را میخنداندم و همه مرا دوست داشتند. گاهی معلممان غیبت میکرد و مدیر مدرسه به من میگفت بچهها را سرگرم کن. من سیاهبازی و نمایشهای تخت حوضی آدمهای مشهوری چون مهدی مصری و سعدی افشار را دیده بودم و کمدی لورل و هاردی هم تأثیر زیادی رویم گذاشته بود. چارلی چاپلین نابغه عالم سینمای آن دوره بود و من دیگر هیچوقت نمونه او را در سینمای جهان ندیدم. چاپلین مخاطب را بهصورت صامت و بدون دیالوگ میخنداند. این کار خیلی سختی است. کمدی دو نوع است. یکی کمدیهایی که آدمها با صحبت کردن دیگران را میخندانند و دیگری کمدیهای صامت که باید با پانتومیم و حالت اشاره مخاطب را خنداند. خنداندن مخاطب با نوع دوم کمدی خیلی سختتر است. هنر باید در خون آدمها باشد. ایکاش میشد مثل آزمایشهای کلسترول و تری گلیسیرید خون، یک آزمایش هم میگرفتند که ببینند در خون آدمها هنر هست یا نه. در خون بعضی از آدمها هنر هست و در خون بعضیها نیست. درصد هنری که در خون آدمهای هنرمند وجود دارد هم یکسان نیست. من شخصاً معتقدم که هنریک استعداد ذاتی است که خداوند در وجود بعضی از انسانها گذاشته است. کلاس، دانشگاه و استاد در پرورش هنر مهم هستند اما هنر ذاتی است و باید در خون آدم باشد. یک نفر اگر صدای خوبی نداشته باشد، پیش هزار استاد هم برود، خواننده خوبی نمیشود. تارهای صوتی و حنجره که دیگر دست استاد نیست. این چیزها را خدا باید به آدم بدهد.
شما بافرهنگ مهرپرور خاطرات بسیار زیادی دارید و زوج هنری آن زمان را شکل داده بودید...
من دیپلمم را از هنرستان ادیب گرفتم و بعد برای ادامه تحصیل به هنرکده هنرهای دراماتیک رفتم. در آنجا لیسانس بازیگری، فن بیان و کارگردانی گرفتم. مهدی فروغ رئیس دانشکده هنرهای دراماتیک استاد من بود. من به کلاسهای گریم آقای نصرت کریمی هم میرفتم. یادم است در آن سالها به مدارس میرفتم و دانشآموزهایی که تئاتر دانشآموزی اجرا میکردند را گریم میکردم. الآن هم یک جعبه گریم در خانه دارم. در سال 42 در یک جشن بزرگ در تالار فرهنگ با فرهنگ مهرپرور آشنا شدم. در آن جشن که روز 4 آبان سال 42 برگزار شد، از هر مدرسهای یک گروه نمایش در تالار فرهنگ جمع شده بود و نمایش اجرا میکرد. من در آنجا بازی فرهنگ مهرپرور را دیدم و با خودم گفتم چقدر خوب کار میکند. جشن که تمام شد، در پشتصحنه جشن بافرهنگ مهرپرور صحبت کردم و قرار شد با همدیگر کارکنیم. فرهنگ خط خیلی خوبی داشت و فکر نویسندگیاش هم عالی بود. خط فکری ما دو نفر طنز و کمدی بود و همین موضوع یک دوستی بسیار خوب میان من و فرهنگ مهرپرور به وجود آورد. به دنبال کار هنری بودیم که یک روز در یک روزنامهای آگهی مربوط به مجموعه تلویزیونی "خارج از محدوده" به کارگردانی آقای حسن خیاطباشی را دیدیم. ما به آنجا رفتیم و هر دویمان را برای آن برنامه انتخاب کردند. در برنامه "خارج از محدوده" قرار شد که ما خارج از محدوده صحبت کنیم تا برای مردم جذاب باشد. خوشبختانه آن برنامه خیلی خوب از آب درآمد. فرهنگ مهرپرور هنرمند بسیار فرهیختهای بود، ما در آن زمان برنامههای بسیار زیادی برای کودکان و نوجوان کارکردیم که هم رادیویی بود و هم تلویزیونی، سالهای سال در رادیو باهم همکاری داشتیم و خاطرات بسیار زیادی از او دارم. متاسفم که فرهنگ در عنفوان جوانی به دیار باقی شتافت.
اشاره کردید به مجموعه تلویزیونی "خارج از محدوده "، چقدر این برنامه به شما کمک کرد که شناخته شوید؟
"خارج از محدوده " شروع بسیار خوبی بود اما من بعد از آن برنامه هنوز به آن صورت شناختهشده نبودم. بعد از برنامه "خارج از محدوده"، آقای خیاطباشی یک گروهی جمع کرد که علاوه بر من، رضا ژیان، محسن یوسف بیک، ایرج رحمانی، علیرضا جاوید نیا و فرهنگ مهرپرور نیز عضو آن بودند. حولوحوش سالهای 45-46 بود که یک روز آقای خیاطباشی آمد و گفت که به ایشان پیشنهاد شده در رادیو کار کند. آقای خیاطباشی هم همه ما را با خودش به رادیو برد. آن موقع رادیو برای خودش عظمت و ابهت زیادی داشت و مثل امروز نبود. در رادیو آدمهایی مثل نصرتالله محتشم، اکبر مشکین، مهین دیهیم، توران مهرزاد، ژاله علو، شمسی فضلاللهی، مینا جعفرزاده، رامین فرزاد، صدرالدین شجره، بهزاد فراهانی، علیاصغر عسگریان کار میکردند و هرکدام از اینها برنامههای بسیار خوبی را اجرا میکردند. آن موقع برنامه جمعه رادیو را آقای شاهرخ نادری تهیهکنندگی میکرد که امروز به ایشان فرصت کار کردن نمیدهند. برنامه داستانهای شب رادیو در آن زمان کولاک به پا کرده بود. آقای مانی از گویندگان خوب آن زمان، گویندگی برنامه را بر عهده داشت و آقای مهدی شرفی تهیهکننده برنامه بود. آقای مهدی سهیلی هم برنامه مشاعره داشت. در آن سالها یک آقایی به نام عبدالکریم اصفهانی بود که خیلی حرفهایتر از آقای حمید ماهی صفت تقلید صدای تمام گویندههای رادیو را انجام میداد. آقای مهدی علیمحمدی که الآن در کار دوبله است، نقشهای عاشقانه نمایشها را بازی میکرد. تمام آدمهای تئاتری آن سالها ازجمله پرویز خطیبی، منوچهر نوذری، مرتضی احمدی و احمد قدکچیان هم در رادیو فعالیت میکردند. خانم ثریا قاسمی هم یکی از بهترین بازیگرهای رادیو بود. من قبل از آنکه وارد رادیو ملی شوم، کارم را در رادیو باخانم قاسمی در رادیو ارتش شروع کرده بودم. زمانی که ما به همراه آقای خیاطباشی وارد رادیو شدیم، به ما گفتند هرماه 4 جمعه دارد که اجرای برنامه یکی از جمعههای هرماه بر عهده آقای خیاطباشی است. اجرای سه برنامه دیگر را آقای فرخزاد، آقای نادری و آقای واثقی بر عهده داشتند. آقای خیاطباشی به همراهی ما یک برنامه ضبط کرد و اسمش را گذاشت "دوخت و دوز ". برنامه متنوعی بود و شنوندههای زیادی هم داشت.
متنهایی که اجرا میکردید را خودتان مینوشتید یا نویسنده داشتند؟
متنها را نویسندههای حرفهای آن سالها ازجمله آقای عباس پهلوان، ابوالقاسم صادقی و صادق عبدالهی بودند که بهعنوان طنزنویس در روزنامههای مختلف ازجمله روزنامه پرتیراژ "توفیق" کار میکردند. آن روزنامه عالی بود و همیشه هم رویکردی انتقادی داشت. حتی خاطرم هست که عکس طنز امیرعباس هویدا را همروی جلد زدند. فضای انتقاد در آن سالها خیلی باز بود.
در آن سالها تئاترهای لالهزار رونق زیادی داشتند و خیلی از علاقهمندان به هنرکارشان را در تئاترهای لالهزار آغاز کردند. شما علاقهای به حضور در تئاترهای لالهزار نداشتید یا فرصت اجرا در آن تئاترها برایتان پیش نیامد؟
در آن سالها لالهزار مرکز علم و هنر تهران بود و علاوه بر سالنهای تئاتر، حدود 10 سالن سینما هم داشت. من در تئاتر لالهزار نبودم چون کارم را از رادیو شروع کرده بودم و سطح کیفی رادیو بالاتر بود. چند سالی در خدمت آقای خیاطباشی بودم و در رادیو اجرای زنده میکردم. در همان سالها آقای انوشیروان گروه کُر دختران را رهبری میکرد و یک آهنگ هم به من داد و من خواندم. من علم موسیقی نداشتم اما ارکستر را در اختیارم میگذاشتند و من میخواندم. بیشتر هم به سبک پاپ میخواندم. آقای شاهرخ نادری میگفت من از دستتو ماندهام که چطور در یک برداشت و بدون وقفه آنقدر خوب میخوانی. یکبار در حضور آقای نادری داشتم میخواندم که دیدم یک نفر سرش را آورد داخل اتاق. آقای حمید قنبری کارگردان برنامه "صبح جمعه " بود. مرا صدا کرد و گفت بیا تا ببینمت. آن زمان بال درآورده بودم چون او یکی از بزرگترین کارگردانهای رادیو بود. آقای قنبری به من گفت تو موسیقی خواندهای؟ گفتم نه. گفت پس چطور آنقدر در موسیقی بااستعدادی؟ من جوابی ندادم تا اینکه ادامه داد و گفت تو خیلی خوب تماشاچی را با خودت همراه میکنی و سالن را میچرخانی، سهشنبه هفته بعد دعوت من هستی! خیلی اتفاق عجیب و شگفتانگیزی بود. آقای قنبری مرا برای اجرا با آقای غلامحسین بهمنیار، علی تابش، مرتضی احمدی، احمد قدکچیان، مهین بزرگی و تاجی احمدی دعوت کرده بود. مگر همچنین چیزی میشود؟ ضربان قلبم تا روز سهشنبه دو برابر شده بود. خیلی خوشحال بودم که قرار است با این بزرگان همکاری کنم. خودم را روز سهشنبه آماده کردم و به استودیو رساندم. آقای قنبری مرا به همه معرفی کرد و گفت آقای منوچهر آذری از امروز به بعد همکار ما میشود. اولین متنی که آقای قنبری به من داد، گفت تو نقش یک شاگرد تعمیرکار راداری و اسمت هم غضنفر است. من متن را نگاه کردم و دیدم چقدر متن سنگین و زیادی است. متنی نبود که بشود آن را راحت خواند، اما حافظه آن زمان من خیلی قویتر از امروز بود و خیلی خوب تداعی معانی میکردم. به همین خاطر من متن را برداشتم و با زندهیاد امید بیداریان که ضربی زن بود تمرین کردم و در اجرا هم بسیار موفق بودم. از بداهه هم خیلی زیاد استفاده میکردم. اسم برنامه آقای قنبری ابتدا "شما و رادیو" بود و بعد از انقلاب به "صبح جمعه با شما " تغییر کرد. درنهایت همتغییر عنوان داد و نامش شد "جمعه ایرانی". بعدازآن برنامه کار من دیده شد و از برنامه "داستانهای شب" و همچنین از گروه کودک به سراغ من آمدند و من کارهای متعددی در رادیو انجام دادم.
در حال حاضر اکثر همکاران پیشکسوت و جوان شما میگویند که به خاطر عشق و علاقهای که دارند در رادیو ماندهاند و کار میکنند چون در رادیو نمیشود کسب درآمد کرد. آیا در دوره جوانی شما هم شرایط همینطور بود یا آن موقع راحت میشد از کار در رادیو ارتزاق کرد و به درآمد خوب و دهانپرکنی رسید؟
آن موقع هم شرایط مالی برای کارکنان رادیو همینطور بود، اما شرایط معنویشان فرق میکرد. چون رادیو در آن سالها جایگاه ویژهای داشت و همه برایش ارزش قائل میشدند. من یک رادیو خریدم به قیمت 300 تومان. آن رادیو را با سلاموصلوات به خانه بردیم و گذاشتیمش روی طاقچه. اگر آن 300 تومان را خرج خرید یک زمین میکردم، الآن میلیاردر بودم. آن موقع هم در رادیو پول نبود ولی عشق زیادی در آن جریان داشت. من ساعتها در دفتر رادیو مینشستم و کار میکردم و هیچوقت هم پول رادیو مدنظرم نبود. عاشق رادیو بود و هستم اما الآن اشتیاقی برای کار کردن در رادیو ندارم. الآن خیلی پیشنهادها برای کار کردن در رادیو دارم اما وقتی آنها برای من ارزشی قائل نمیشوند، دلیلی ندارد به رادیو بروم.
تلویزیون به خاطر اینکه هم صوت دارد و هم تصویر، مخاطبان بیشتری را جذب خودکرده و رادیو برای آنکه مخاطبانش را از دست ندهد، باید تلاش بیشتری انجام بدهد. شما در زمان اوج فعالیتتان در رادیو چقدر نیازسنجی میکردید و آیتمهایتان را از مشکلات مردم درمیآوردید و به آنها ارائه میدادید؟
آقای احمد شیشهگران و آقای حسین توکل که مشترکاً برنامه "صبح جمعه با شما " (جمعه ایرانی) را تهیه میکردند، این کار را خیلی خوب انجام میدادند. آنها با عشق و علاقه کار میکردند و خودشان هممتن مینوشتند. من برنامههای "لبخند پیروزی"، "لبخند نوروزی" و "سلطان سران" را با آقای شیشهگران کارکردم. آقای شیشهگران یکی از کسانی بود که نیازهای جامعه را موبهمو میدانست و همیشه نظر ما را هم قبول میکرد. برنامه "صبح جمعه با شما" را در 3 روز ضبط میکردیم. آقای جاوید نیا، آقای نوذری و چند نفر دیگر هم در آن برنامه حضور داشتند و آقای محمد حاج حسینی اکثر ترانهها را مینوشت و من هم موسیقی میخواندم. آقای حسین توکل قلمبهدست بود و نگارش متن کل برنامه و ویرایش آن را انجام میداد. در حال حاضر آقای توکل بزرگترین تهیهکننده رادیو است، اما هم او و هم آقای شیشهگران کنار گذاشتهشدهاند. چند نفر از دوبلورها ازجمله آقایان والی زاده، عرفانی و افضلی و خانمها ناظریان، بهروان و حجت هم همراه ما بودند و گویندگی برنامه را انجام میدادند. در طول 12 سالی که آقای ضرغامی رئیس صداوسیما بود، خیلی از برنامه حمایت کرد. آقایان خجسته و حسینی هم موضع حمایتی نسبت به برنامه داشتند اما آقای سرافراز بدون آنکه جلسهای با ما بگذارد، ضبط برنامه "جمعه ایرانی" را قطع کرد. بعدها گفته بود که ما برنامهای میخواهیم که انتقادی نباشد و آهنگهای آنور آبی را تغییر ندهند و روی ملودیهای آنها نخوانند. ما یک اکیپ 60-70 نفرِ بودیم که در آن برنامه کار میکردیم، همه ما را کنار گذاشتند. یک عده در برنامههای دیگر کارکردند و یک عده هم دیگر هیچوقت به رادیو برنگشتند. خانم پاکروان، آقای جمشید مقدم، آقای حسین توکل، آقای عباس محبی، آقای احسان کرمی، آقای رضا عبدی، آقای عباس محبی، آقای جاوید نیا و خیلیهای دیگر در برنامه "صبح جمعه با شما" (جمعه ایرانی) حضور داشتند. گروهمان نوازندههای گیتار، سنتور، تار و ضرب داشت و آقای امیر مدرس هم در برنامه برای ما خوانندگی میکرد. یکبار در یک جشنوارهای به نام "طنز و تبسم " از مردم نظرخواهی شد که میان 55 شخصیت رادیویی، کدامیک را محبوبتر میدانند، من در آنجا رتبه اول را آوردم و آقایان مدرس، جاوید نیا و محبی رتبههای بعد را کسب کردند.. من چنین شرایطی در رادیو داشتم و آنوقت قدر ما را ندانستند.
کاراکترهای شوت زاده و کارمندیان از کاراکترهای محبوبی هستند که شما در رادیو بازی کردید. مردم شمارا بیشتر با کدامیک از این کاراکترها میشناسند؟
مردم مرا با هیچ کاراکتری نمیشناسند و بهعنوان منوچهر آذری که خدمت گذار همه ایرانیان است و میخواهد آنها را بخنداند میشناسند. من 40 سال در رادیو کارکردهام و آنقدری سابقه کاری دارم که مردم صرفاً روی یکی از کاراکترهای من متمرکز نشده باشند. در برهههای زمانی مختلف با کاراکترهای متفاوت شناختهشدهام و همین باعث شده که مردم درنهایت مرا با عنوان منوچهر آذری بشناسند. تشخیص مردم بسیار درست است و نمیشود به راحتی آنها را گول زد. ممکن است نتوانند به خاطر مشغلهها و گرفتاریهایشان از ما حمایت کنند ولی مردم ما هنردوست و فهیم هستند و به آنهایی که بر ایشان کارکردهاند، علاقه شدیدی دارند. مردم از آقایان محمدعلی کشاورز، عزتالله انتظامی و جمشید مشایخی خاطرههای خوب دارند و آنها را دوست دارند. مرا هم به خاطر شادابی و بشاشیتی که در چهره و در باطنم هست دوست دارند و من هم بنده خداوند و نوکر مردم این سرزمین هستم و دوستشان دارم. من از حق توفیق خدمت خواستم و حق گفت چه توفیقی بهتر از اینکه مردم را بخندانی؟ واقعیت این است که خنداندن مردم ایران کار سادهای نیست. در خارج از کشور کمدینها ممکن است با جملات بیمزه هم از مردم خنده بگیرند، اما مردم ما سخت میخندند و یک کمدین باید خیلی حرفهای و کاربلد باشد که بتواند آنها را بخنداند. این حرفهای بودن هم با 10 سال سابقه کار به دست نمیآید و باید 40 سال صادقانه و با دقت کارکرد تا به آن رسید.
بعد از 40 سال فعالیت در عرصههای مختلف هنری، وقتی امروز مردم شمارا در کوچه و خیابان میبینند چه واکنشی نشان میدهند؟
واکنش مردم عالی است. من به بازار تبریز رفتم و در آنجا آنقدر عکس از من گرفتند که بهزور توانستم از آن جمع بیرون بیایم. چهره من برای مردم آشنا است و مردم با من خاطره دارند. هر کسی مرا میبیند سریعاً میگوید منوچهر آذری اینجاست. الآن چه بازی کنم و چه نکنم، مردم مرا میشناسند و خدا را شکر دوستم دارند. من هم همینکه روی صحنه میروم و مردمی که صبح تا شب سختیهای زیادی کشیدهاند و چهرهشان عبوس شده را میخندانم، خودش افتخار بزرگی است. دیگر چه میخواهم؟ این به خاطر محبتی است که مردم به من دارند. تا زمانی که من زندهام، کسی نباید توقع غم از من داشته باشد. من دوست دارم مردم را شاد کنم و تا به امروز به هر برنامهای که رفتهام، برای بار دوم و سوم هم از من دعوت به عملآوردهاند. من معتقدم در ایران کمدینهای خیلی خوبی وجود دارند اما متأسفانه کسی به سراغ اینها نمیرود. الآن چند سالی است که در مورد مکس امینی صحبت میشود و میگویند آقای امینی در آمریکا خوب مردم را میخنداند اما من برنامههای ایشان را دیدهام و به نظرم کار خیلی خاصی انجام نمیدهد. الآن آقای مهران غفوریان خیلی کمدین خوبی است و فقط باید ایشان را به کار گرفت. من با مهران در یک فیلم به نام "من پلیس نیستم" همبازی هم بودهام و میدانم چقدر کارش خوب است. آقای مهران مدیری هم کار بلد است و خیلی حرفهای کارگردانی میکند اما من از اینها گله دارم که چرا سراغ ما نمیآیند. نمیدانم حسادت میکنند و میترسند روی دستشان بزنیم یا مرا دوست ندارند.
فیلم سینمایی "ساعت 5 عصر" را تماشا کردهاید؟ نظرتان درباره نخستین ساخته سینمایی مهران مدیری چیست؟
آقای مدیری واقعاً کارگردان توانایی است. من فیلم "ساعت 5 عصر" را هم دیدم و به نظرم به لحاظ ساخت خیلی عالی بود. گرچه صحنههای بهشت زهرای آن کمی مرا اذیت میکرد. البته همهاش واقعیت بود و الآن خیلیها بدون حضور بستگانشان دفن میشوند ولی این صحنهها برای من ناراحتکننده بود. من در برنامه "دورهمی" از آقای مدیری خواهش کردم و گفتم در کارت به من هم یک نقش بده. ایشان به من قول داد این کار را بکند ولی هیچ خبری نشد. بااینحال هیچوقت نمیشود کتمان کرد که مهران مدیری کارگردان فوقالعادهای است و دوربین، زاویه، پلان و سکانس را خیلی خوب میشناسد. گرچه آقای مدیری به رادیو آمد و در آنجا موفق نشد. من این را در "دورهمی" هم به خود ایشان گفتم.
شما چند نوار قصه هم برای بچهها ضبط کردید. آن کارها چقدر موفق بودند؟
تعداد نوار قصههایی که من برای بچهها کارکردهام خیلی زیاد است. آقای حمید عاملی یک مؤسسهای به نام "سلام بچهها " داشت و در آن برای بچهها نوار قصه ضبط میکرد. من یک نوار قصه ماندگار برای بچههای این مملکت خواندم و نقش روباه قصه "خروس زری پیرهن پری" نوشته احمد شاملو را اجرا کردم. با فرهنگ مهرپرور هم قصههای زیادی خواندم. اوایل انقلاب برنامههای کودک زیادی ضبط میکردم و همزمان در کار بزرگسال هم مشغول بودم. من بچهها را خیلی دوست دارم و هر کاری از دستم بربیاید برای آنها انجام میدهم. چند وقت پیش برای کمک به بچههای معلول به مشهد رفتم و در آنجا برای آنها 90 میلیون تومان جمع کردم، بدون آنکه خودم بخواهم یک قران از آنها بگیرم. حتی همسرم تأکید کرد که من غذایم را هم با خودم ببرم تا از پولی که قرار است برای بچهها جمع شود، حتی یک قران هم استفاده نشود. من انجاموظیفه کردم و به همین خاطر مردم مشهد مرا خیلی دوست دارند. تمام مردم ایران مرا دوست دارند و امیدوارم این مردم همیشه شاد باشند.
در این سالها هیچوقت نخواستید وارد کار دوبله شوید؟
من کارت عضویت انجمن دوبله را دارم و آقایان ممدوح و اسماعیلی کارت دوبلهام را امضاء کردهاند. افتخار میکنم که عضو کوچکی از جامعه بزرگ دوبله هستم. دوبلورها مرا به دوبله دعوت میکنند اما من نمیروم چون وقتی وارد کاری بشوم که کار من نیست، خیلی زود پشیمان میشوم. دوست دارم کاری را انجام بدهم که میدانم در آن میتوانم نهایت تواناییهایم را به کار بگیرم و موفق شوم.
جلوی دوربین بودن برای شما سختتر است یا قرار گرفتن در پشت میکروفن رادیو؟
هیچکدام. برای من هیچکدام از این کارها سخت نیست چون در هر دویشان مهارت دارم. من تئاتر هم کار کردهام و با دوستان دوبلور ازجمله آقایان عرفانی، جاوید نیا و ناظریان در گلریز روی صحنه رفتهام که نمایشهای ما خیلی هم شلوغ بود اما ازآنجاییکه نصف درآمد تئاتر را سالن میبرد، دیدم نمیصرفد و هیچ پولی برای من نمیماند. البته من هیچوقت به مادیات فکر نکردهام اما آن کاری که در گلریز انجام میدادم، حتی نیازهای ضروری مرا هم نمیتوانست تأمین کند. مرا الآن به تماشای خیلی از تئاترها دعوت میکنند اما خیلی زیاد به دیدن تئاتر نمیروم چون خنداندن من کار سختی است و وقتی بعضی از تئاترها را میبینم، یاد اجراهای خودم میافتم و در مقایسه این اجراها متوجه میشوم که تئاترهای امروزی خیلی نمیتواند مرا راضی کند.
کار کدام یک از هنرمندهای ایرانی باعث میشود خنده روی لبهایتان بیاید؟
من بازیگرهای زیادی همچون آقای انتظامی و آقای مشایخی را دوست دارم اما اگر بخواهم از کمدینها مثال بزنم، از کار آقای اکبر عبدی خیلی خوشم میآید. من در فیلم "سایه خیال" با آقای انتظامی همبازی بودم و از حضور در کنار آقای انتظامی خیلی لذت بردم. بعد از انقلاب حدوداً 10-12 فیلم بازی کردم. در چند سریال هم ازجمله سریال "آشپزباشی" بازی کردم و در آن سریال با آقای پرویز پرستویی همبازی بودم که ایشان را هم خیلی دوست دارم.
چرا در حوزه تصویر حضور خیلی پررنگی نداشتید؟
باید از من بخواهند که بروم. نمیدانم چرا پیشنهادات زیادی به من ندادند. بههرحال روزی دست خدا است و من بلد هستم پول دربیاورم. من باید برای خانوادهام کسب درآمد کنم و لازم است کارکنم. درنتیجه نمیتوانستم منتظر بمانم تا به من پیشنهاد سینمایی و تلویزیونی بدهند. در رادیو کار کردم و بعد هم کارهای صحنهای انجام دادم. به خیلی جاها هم مرا دعوت کردند اما هیچوقت به آنجاها نرفتم. مثلاً به من میگفتند بیا در مراسم قرعهکشی حضورداشته باش، یا میگویند بیا در ردیف اول شبشعر بنشین اما من نمیروم و میگویم شاعر نیستم و بروید شاعر بیاورید.
شما در سریال "هزاردستان" زندهیاد علی حاتمی به ایفای نقش پرداختید. چه خاطرهای از آن زمان در ذهن دارید؟
خدا رحمتش کند. او هم مانند نوذری، از آن هنرمندانی بود که تاریخ دیگر به خود نمی بیند. او به دنبال بازیگر بود، حتی برای سیاه لشگرهایش نیز میخواست که از بازیگر بهره بگیرد. او مرا دعوت به کارکرد و به زبان خودمانی گفت که آذری، جلوی گراند هتل خلوت است، میخواهم آنجا را زنده کنی. آیا نقش این دربان را که کوتاه است بازی می کنی؟ چون دیالوگ ندارد. من گفتم: این افتخار من است که با شما همکاری کنم. رل کوچک و بزرگ ندارد و از آرزوهای من است که در کار شما بازی کنم. خلاصه، نقش را بازی کردم و ایشان بعد از اولین برداشت، خیلی مرا تحسین کردند و گفتند که: چطور توانستی آن لحظه، این کار را بکنی؟ خلاصه، کاری که قرار بود من دو یا سه قسمت بازی کنم تبدیل شد به بیستوشش قسمت! حتی دستور دادند که برای من دودست لباس بدوزند، چون میگفتند که تحرک آذری زیاد است و ممکن است که لباس پاره شود. این فیلم در زمان جنگ و بمبارانها ساخته شد و زمانی که صدام بمب میانداخت ما در این فضا که آن موقع بیابانی بیش نبود فیلم را ساختیم.
شما پیشازاین از تشکیل یک کمیته برای حضور اعضای هنر و مراودات آنها گفته بودید و امروز مؤسسه هنرمندان پیشکسوت تقریباً همین کار را انجام میدهد تا چه اندازه فعالیتهای این موسسه را پیگیر هستید؟
مؤسسه هنرمندان پیشکسوت را معاونت ریاست جمهوری راهاندازی کرده و الآن سید عباس عظیمی مدیرعامل این مؤسسه است. مؤسسه هنرمندان پیشکسوت، امثال ما را دعوت میکند و پروندهای برای ما تشکیل داده و برنامههایی بر ایمان تدارک میبینند. همین ماه قبل جشن تولد هنرمندان پیشکسوت متولد تیرماه را گرفتند که من هم همراه چند نقاش، تهیهکننده، کارگردان و موسیقیدان جزو آنها بودم. یک عده از پیشکسوتها در سن و سالهای بزرگتر از من بودند و حتی راه رفتن هم بر ایشان بهسختی امکانپذیر بود. این خیلی کار قشنگ و جالبی بود که مؤسسه هنرمندان پیشکسوت انجام داد. یکی دیگر از کارهای جالب مؤسسه هنرمندان پیشکسوت این است که محلی را به وجود آورده تا هنرمندان پیشکسوت بتوانند بعدازظهرها به آنجا بروند و در آنجا چای بنوشند و دورهم باشند. همچنین قرار شده این مؤسسه به هنرمندان پیشکسوت زمین هم بدهد که این کار جنبه حمایتی دارد و بسیار ارزشمند است. کمک دیگر مؤسسه هنرمندان پیشکسوت این است که اگر خدایی نکرده یک هنرمندی فوت کند، کارهای تشییع پیکر او را انجام میدهد و یا در زمان بیماری، از هنرمندان پیشکسوت حمایت میکند. مؤسسه هنرمندان پیشکسوت مؤسسه خوبی است ولی عده زیادی از هنرمندان هنوز عضو آن نیستند چون این مؤسسه در حال حاضر 800 عضو دارد و بودجهاش برای پذیرفتن عضوهای جدید کم است. آقای نوبخت سخنگوی دولت از حامیان این مؤسسه هستند که امیدوارم در کابینه جدید آقای روحانی هم باشند و از این نوع همایشها حمایت کنند.
در حال حاضر مشغول کار جدیدی نیستید؟
خیر. همانطور که قبلاً هم گفتم، دوست دارم درجایی باشم که متعلق به من است. نمیخواهم کارهایی را انجام بدهم که به من ربطی ندارد. بعد از آنکه برنامه "جمعه ایرانی" را تعطیل کردند، من دیگر در رادیو کار نکردم و فقط یک برنامه اینترنتی با آقای سعید توکل کارکردم. من 72 سال دارم و در این 72 سال با خیلی از هنرمندان برجستهکار کردهام که بعضیهایشان الآن در قید حیات نیستند. اینها هنرمندانی بودند که برای حوزههای مختلف تئاتر، سینما، دوبله و رادیوی کشور زحمت کشیدند. من سالها در تلویزیون، رادیو، سینما و تئاتر برای بچهها، جوانها و بزرگسالها کارکردم و الآن به کارهای صحنهای رسیدهام. مدیران هنری کموبیش بااخلاق و روحیه من آشنا هستند و متأسفانه نمیدانم چرا خاطری از من ندارند. من با آقای رضا عطاران در این مورد صحبت کردم و به رضا گفتم چرا مرا برای فیلمت انتخاب نکردی؟ گفت باور کن اصلاً در ذهنم نبودی. به رضا حق میدهم چون الآن مشغله آدمها زیاد است و مشغله آدمی چون رضا عطاران بیشتر از بقیه هم میتواند باشد. به همین خاطر شاید فقط افرادی که اطراف خودش هستند را یادش بیاید. الآن کار هنری رابطهای است، نه ضابطهای.
برنامه اینترنتی که اشاره کردید با آقای توکل کار میکنید چه برنامهای است؟
آقای توکل با مجوز وزارت فرهنگ و ارشاد یک پایگاه اینترنتی بانام "شاد شو" به آدرس shadshow.ir راهاندازی کرده و برنامههای تصویری میسازد. خیلیها با آقای توکل کار میکنند و من هم با ایشان در آن برنامهها همکاری دارم. آقای توکل طبقه اول خانه خودش را به استودیو تبدیل کرده و 400 میلیون تومان هم به شهرداری داده که اجازه بدهد در آنجا کاربری بشود. خدا را شکر استقبال از این برنامه خوب است و هر ویدئویی که در تلگرام این پایگاه اینترنتی آپلود میشود، 2 تا 5 هزار بازدید میخورد که در این گستردگی حجم اطلاعات در تلگرام، آمار خوبی است. آقای احسان کرمی، آقای امامی، آقای اصغر حسین زاده، آقای عبدی و خانم الهام صفری زاده ازجمله کسانی هستند که در این برنامهها حضور دارند.