به گزارش هنرآنلاین، حسین نمازی درخصوص وضعیت حال حاضر اولین اثر سینمایى خود در یادداشتی گلایهآمیز نوشت: "حقیقت این بود که زلف سینمای ایران نه به این استقبالها، که گره در زلف جشنواره فجر داشت. گویی فیلمی که در این جشنواره حضور نداشته باشد، اصلا ساخته نشده است!
وقتی فیلم "آپاندیس" در بهت و حیرت سینماگران و منتقدانی که فیلم را دیده بودند، از جانب هیئت انتخاب سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر حتی برای حضور در بخش چشمانداز سینمای ایران هم انتخاب نشد؛ هرگز تصور نمیکردم ابعاد عدم حضور یک فیلم در جشنوارهای مانند فجر چقدر میتواند تاثیراتی سوء در سرنوشت فیلم و فیلمسازش داشته باشد.
"آپاندیس "به جشنواره فجر راه نیافت و من به احترام پیشکسوتان سینما، مدیران سینمایی و سینماگرانی که در این جشنواره حضور داشتند، سکوت اختیار کردم تا نگویند جوانی از گرد راه رسیده دنبال حقی نامتعارف است! بگذریم از اینکه عدهای تصویری غلط برایشان تداعی شد و احساس کردند زبانی برای حرف زدن در کام نیست و یا اراده و توانایى اعتراض وجود ندارد. این هم طبیعى است که اساسا برخی رعایت ادب را تفسیر به غیر میکنند.
قصه فیلم "آپاندیس" بالقوه دارای خطوط قرمز متعدد بود، اما مّشی تیم "آپاندیس" عبور از خطوط قرمز نبود و فیلم پس از استقبال زایدالوصف اعضای محترم شورای پروانه، بدون حتی یک اصلاحیه، پروانه نمایش گرفت. از این هم بگذریم که حالا با همین فیلم به این نتیجه رسیدهام؛ گرفتن پروانه نمایش بدون اصلاحیه دستاورد خوبی برای یک فیلمساز نیست و از کمترین اهمیت نزد سیستم سینمایی کشور برخوردار است.
پس از اتمام جشنواره، با حسن نظر کیوان کثیریان، فیلم برای برخی منتقدان، اهالی رسانه و دوستداران سینما در محل خانه هنرمندان به نمایش در آمد. خیلیها از جمله هوشنگ گلمکانی که مکتوب درباره فیلم اظهار نظر مثبتى کرده بودند، بر این باور بودند؛ "آپاندیس" از بسیاری فیلمهای حاضر در جشنواره بهتر و شایستهتر بود و این سوال بارها از من پرسیده شد که چرا "آپاندیس" در جشنواره فجر نبود؟ این سوال بیپاسخ را خودم هم بارها از خودم پرسیده بودم.
چند روز بعد، اکرانی با کوشش و حمایت همیشگی رسول صدرعاملی در اصفهان برای مخاطبانی که اکثر آنها از عامه مردم بودند ترتیب داده شد. غالب مردمِ حاضر در سالنِ مملو از جمعیت پس از اتمام فیلم این سؤال را بازهم تکرار کردند؛ این فیلم چرا در جشنواره فجر نبود؟
ایام گذشت و با وجود توصیه دوستان مبنى بر شکستن سکوت، سکوت ادامه داشت و از جفایی که بر فیلم رفته بود هیچ نگفتیم و این بار "آپاندیس" در جشنوارهای که رضا میر کریمی دبیر آن بود؛ جزِ شش فیلم ایرانی حاضر در جشنواره جهانی فجر اعلام شد.
فیلم در نمایشهایش مورد استقبال مخاطب ایرانی و خارجی قرار گرفت و برخی نمایشهایش، حتی در ساعات پایانی شب، چنان با ازدحام روبرو بود که بسیاری بالاجبار ایستاده فیلم را نظاره کردند و بازهم پس از هر نمایش همان سؤال طرح میشد؛ این فیلم چرا در جشنواره فجر غایب بود؟
این قصه ادامه داشت و باز استقبال مخاطبان در اکرانهای خصوصی دیگر و بازهم سؤال پشت سؤال...
سعی کردم دلم را به همینها خوش کنم؛ اما دلخوش نمیشدم. چراکه واقعیت تلخی را متوجه شده بودم. حقیقت این بود که زلف سینمای ایران نه به این استقبالها، که گره در زلف جشنواره فجر داشت. گویی فیلمی که در این جشنواره حضور نداشته باشد، اصلاً ساخته نشده است. متوجه شدم فقط جشنواره فجر است که نشست خبری دارد و بهطورکلی خبرهایش جدی گرفته میشود. رسانهها و منتقدان، ناچار، فیلمهای حاضر در این جشنواره را جدیتر میگیرند و عموماً برای آنها مینویسند. آدمهایی که طیِ سال حتی یکبار به سینما نمیروند، فقط برای به دست آوردن بلیت فیلمهای حاضر در این جشنواره سر و دست میشکنند و سالِ کاری سینمای ایران از چند ماه قبل از این جشنواره، آنهم برای رساندن فیلمها به این رویداد آغاز میشود.
بله. جشنواره فیلم فجر ویترین سینمای ایران است و خواسته یا ناخواسته و در ظاهر به آبرو، اعتبار و سرنوشت فیلم و فیلمساز تبدیلشده است. حالآنکه متولیانش بیش از آنکه دغدغه حضور عادلانه فیلمها را در این "رقابت" داشته باشند، مجذوبِ اسامیِ نقش بسته بر تیتراژها بودند.
بهعنوان کسی که تقریباً همه فیلمهای بخش مسابقه و چشمانداز جشنواره سی و پنجم را دیده و با احترام به فیلمهایی که حضور در این جشنواره حق آشکارشان بود، متأسفم بگویم در این جشنواره هرچه وزن نام تهیهکننده، کارگردان و یا سازمان تولیدکننده سنگینتر و زورشان بیشتر و تقربشان بهتر بود، ولو اینکه فیلمشان در سطحیترین شکل ممکن باشد، توفیق حضور بیشتری داشتند. نتیجه چنین عملکردى آن شد که مخاطبان تعداد قابلتوجهی از این فیلمها، سالن را در نیمههای فیلم ترک میکردند و نهایتاً بسیاری از صاحبنظران را بر آن داشت تا بگویند جشنواره سی و پنجم بدترین دوره در تاریخ جشنواره فجر بود. حالآنکه "آپاندیس" هرچه نداشت، قصهای دراماتیک و نو با فضایی مفرح داشت که مخاطب را بدون اینکه بتواند ادامه ماجرا را حدس بزند، حتی تا پایان تیتراژ آخر حفظ میکرد.
وقتی سیستم سینمایی کشور از این جشنواره چنان کعبه آمالی ساخته که ارگانهای سینمایی دربندهای قراردادشان برای عدم حضور محصولشان در این جشنواره مبلغی معادل دستمزد یک نویسنده و کارگردان بهعنوان تنبیه در نظر میگیرند؛ وقتی عدهای برای حضور فیلمشان در این جشنواره حاضرند مبلغی معادل دستمزد خودشان را هزینه کنند، پرواضح است فیلمسازان جوانی مانند من که پشتوانهای جز فیلم خویش ندارند در این قربانگاه بازندهاند.
اکنون شاید پرسیده شود، پس از ماهها سکوت و برچیده شدن بساط خیمهشببازی و رفتن تصمیمگیران سابق جشنواره چه جای گلایه و نبش قبر است؟ شوربختانه باید عرض کنم که فیلم "آپاندیس" به جشنواره فجر راه پیدا نکرد، اما هنوز هم شومی آن تصمیم غیرمنصفانه بر کوچه اهالی "آپاندیس" سایه افکنده است.
اولین فیلم سینمایی هر فیلمسازی، مهمترین فیلم زندگی اوست. چراکه فیلمِ اول در مسیر فیلمسازی و آینده فیلمساز تأثیر عجیبی دارد.
برخورد ناعادلانه با این فیلم ضربه بزرگی به من و این فیلم وارد کرد. اتفاقات عجیب و مضحکی درزمینه اکران، حضور فیلم در محافل دیگر، شرایط ساخت فیلم دوم و حتی روابط اجتماعیام رخ داد که بازگو کردن بخش مهمی از آن عواقب خوبی برایم در پی نخواهد داشت. پس ناچار از آن میگذرم و به زمانی دیگر واگذار میکنم.
منتقدان محترم سینمای ایران هم طبق اساسنامه تنها فیلمهایی را در جشنشان مورد قضاوت قرار میدهند که در جشنواره فیلم فجر حضور داشته باشند. دلمان به انصاف منتقدان در جشنشان و جبران بخشی از نادیده گرفته شدن فیلم خوش بود که آنهم به بادرفت و بازهم هر روز موارد جدیدی از پیامد این بیعدالتی پیش رویمان قرار میگیرد.
نمیدانم سایه شوم تأثیرات منفی بیانصافی جشنواره فجر تا کجا همراه "آپاندیس" که اینچنین مظلوم واقعشده خواهد بود؟ نمیدانم تلاش بازیگران باسابقه این فیلم برای اجرای نقشی متفاوت و درخشش بازیگران نوظهور آنچه وقت دیگری مجال دیده شدن پیدا خواهند کرد؟ اما این خاطره سیاه و تلخ تا همیشه برای من و مهمترین فیلم زندگیام به یادگار ماند و قطعاً عاملانش را نخواهم بخشید. وقتی جشنوارهای، اینچنین در سرنوشت یک فیلم و فیلمسازش تأثیرگذار میشود، یعنی یک جای کار سینمای ما میلنگد.
یک جشنواره نباید به چنین کعبه آمالی بدل گردد و اگر قرار است چنین باشد، برخورد عادلانه و مدیریت صحیح باید در درجه اول اولویت قرار گیرد. کاش افراد تأثیرگذار در این رویداد تنها ذرهای ادراک و انصاف را چاشنی تصمیمات خود میکردند تا سفره هنرمندان و اهل ذوق کوچکتر از این نشود.
مدیرانی که تصمیمگیرنده مستقیم جشنواره بودند، در زمان برگزاریِ جشنواره حتی حاضر نشدند دقایقی از فیلم "آپاندیس" را ببینند تا بدانند اساساً ما از بیعدالتی نسبت به چه فیلمی صحبت میکنیم؛ اما امیدوارم مدیران حال حاضر سینما، کاری که وظیفه اسلاف آنها بود را انجام دهند.
حرف آخر
کاش روزی برسد که معیار انتخاب هیچ فیلمی، اسامیِ تیتراژ، ارگان تولیدکننده و محافظهکاری به خاطر ترس از جناحهای سیاسی نباشد. کاش مسئولان جدید سینما فکری کنند و جلوی این بیعدالتیها را بگیرند. تا باز کسی بعد از دیدن فیلمی این سؤال به ذهنش خطور نکند که؛ این فیلم چرا در جشنواره فجر نبود؟
با تقدیم احترام ۰۰۰