گروه تلویزیون «هنرآنلاین» : منصور ضابطیان از نویسندگان و برنامه‌سازانی است که خوب می‌داند چه می‌خواهد و رگ خواب مخاطب خاص خود را خوب بلد است. او در بخش اول گفت‌وگوی هنرآنلاین درمورد این که چطور به این نقطه رسیده است صحبت کرد. بخش دوم این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید؛

 

شما نگاه مثبتی به اطراف و زندگی دارید. در کتاب‌ها، برنامه‌ها و پادکست‌های شما نگاهی وجود دارد که جهان را زیباتر به بقیه نشان می‌دهد. این روحیه شما که ما را دعوت به صلح و آرامش می‌کند، از کجا می‌آید؟

ضابطیان_افراد نمی‌توانند تحلیلی درست از خودشان ارائه دهند و شاید بهتر باشد دیگران بگویند اما اگر قرار باشد درمورد فردی با موقعیت و مشخصات خودم تحلیلی ارائه دهم، می‌گویم که فکر می‌کنم سفر اثر بسیاری بر من گذاشت. شما با سفر بسیار آسان‌گیرتر می‌شوید. بسیاری از مشکلاتی که وجود دارد، به شکل‌های مختلف در نقاط دیگر دنیا هم وجود دارد. این گونه نیست که همه جهان گل و بلبل باشد و فقط ایران بدبختی داشته باشد. این نگاه «منوتو»یی است که می‌گوید هرچه بدبختی است برای ایران است. شما باید جهان را یک کل ببینید و نه فقط در آن جایی که هستید. جوانتر که بودم گمان می‌کردم که باید جهان را تغییر دهم اما از یک جایی به بعد متوجه شدم که این گونه نیست و من باید تاثیر کوچک خودم را بگذارم و هرکس دیگری هم تاثیر خودش را بگذارد و همین است که جهان را جلو می‌برد. در نهایت جهان و تاریخ رو به جلو است و همه ما روزهای بد دیدیم و انشاءالله که روزهای خوب را هم می‌بینیم.

 

شما در یک دوره‌ای نقدها و یادداشت‌های سینمایی می‌نوشتید. چرا وقتی درمورد سینمای اجتماعی در ایران صحبت می‌کنیم، سعی می‌کنیم به سمت تلخی‌ها برویم؟ درحالی که سینمای اجتماعی نشان دادن وجه مثبت زندگی هم می‌تواند باشد. به عنوان مثال عباس کیارستمی که در تلخ‌ترین شرایط، یک زندگی را به ما نشان می‌داد. اتفاقا وقتی فیلم‌های اجتماعی می‌سازیم که زیبایی‌ها را هم نشان داده است، در گیشه موفق‌تر بوده است. حتی جشنواره جهانی هم از این نگاه به تلخی‌ها اشباع شده است و دیگر حضور این گونه فیلم‌ها در جشنواره‌های مهم کمرنگ شده است.

ضابطیان_ما نباید فراموش کنیم که تلخی‌ها، درام بیشتری به فرد می‌دهند. یک فیلمنامه‌نویس وقتی یک موضوع تلخ تاثیرگذار را می‌بیند وسوسه می‌شود که آن را بنویسد. من گمان می‌کنم که باید بگذاریم او کارش را کند اما در جهت دیگرش را هم تقویت کنیم. ما چه اندازه فرهنگ واقعی خود را به سینما آوردیم؟ آن هم نه به شکل شعارزده. برای مثال انیمه‌های ژاپنی را ببینید. وقتی به ژاپن بروید متوجه می‌شوید که این انیمه‌ها چه تاثیری دارند. از طریق همین انیمه‌ها در بحث بین‌‌الملل فرهنگشان را به کشورهای دیگر صادر کردند و اقتصادشان را هم رشد دادند؛ دیگر آدم از یک محصول فرهنگی چه می‌خواهد؟ ما با این فرهنگی که داریم چرا این کار را نمی‌کنیم؟

به عنوان مثال اکنون فارابی چند فیلم دارد که پتانسیل رفتن به کشورهای دیگر را داشته باشد و بتواند فرهنگ و هنر ما را معرفی کند؟ درصورتی که امتحانش را پس داده است و می‌دانیم که می‌توانیم.

یک سریال ترکی به نام «حریم سلطان» وجود دارد که من در ترکیه از چندنفر در حوزه فیلم و سریال شنیدم که این سریال تحت تاثیر سریال«یوسف پیامبر» و فضا و ظاهر آن ساخته شده است که البته اِلمان‌های خاص خود را به آن اضافه کرده‌اند. اکنون درآمد ترکیه در سال 2019 از ناحیه فروش سریال‌ها گمان می‌کنم که 1.2 میلیارد دلار بوده است که در همان سال درآمد ما از نفت همین مقدار بوده است. قرار است ترکیه تا سال 2025 این درآمد را به سالی 3.5 میلیارد دلار برساند که بسیار هم به آن نزدیک هستند و خب درحال نشان دادن فرهنگشان هستند. البته فرهنگی که آن‌ها از ترکیه نشان می‌دهند قلابی است اما رنگ و لعابی دارد که بسیاری را علاقه‌مند کرده است تا به آن کشور سفر کنند.

ما هم فرهنگ غنی و منابع طبیعی و مناطق دیدنی داریم و می‌توانیم این کار را کنیم اما به شرطی که بتوانیم راهش را پیدا کنیم. ما اسبابش را داریم اما به دست مدیرانی می‌افتد که باید تصمیم بگیرند و هزار تصمیم‌گیرنده وجود دارد و تا می‌خواهد به یک نتیجه‌ای برسد مدیران عوض می‌شوند و هر مدیر تازه‌ای که می‌آید می‌خواهد چرخ را از اول اختراع کند و گمان می‌کند هرآنچه مدیر قبلی ساخته است بد بود و باید از نو بسازد. تا زمانی که این فرهنگ وجود دارد، نمی‌توان تاثیر درستی گذاشت.

منصور ضابطیان

اشاره کردید که این روزها مشغول تولید پادکست هستید و خود پادکست به ویژه بعد از کرونا دنیای عجیبی شده است. در پادکست‌ها کتاب، نمایشنامه، فیلم و... معرفی می‌شود اما متاسفانه از یک طرف پادکست‌هایی تولید می‌شوند که در سطح قرار دارند.

ضابطیان_ این طبیعی و گریزناپذیر است و لزوما هم تنها مربوط به ما نمی‌شود و در همه جای دنیا وجود دارد. در همه جای دنیا، روزنامه و مجلات زرد، فیلم زرد و شبکه‌های سطح پایین وجود دارند و حتی ممکن است درآمد بیشتری هم داشته باشند. در پادکست هم این اتفاق می‌افتد اما به نظرم سرعتش کمتر است. چرا که پایه آن درست گذاشته شده است. پایه آن فرهنگ است و افرادی که پادکست گوش می‌دهند معمولا افرادی هستند که از رسانه‌های دیگر ناامیدند و خوراک فرهنگی خود را از پادکست دریافت می‌کنند. اکنون تعداد پادکست‌هایی که حرف خوب می‌زنند و فارغ از ایدئولوژی، دارای یک اندیشه‌ای است، بیشتر از تعداد پادکست‌های با محتوای سطحی است.

 

نکته مورد بحث بعدی این است که مردم کمتر به سمت کتاب خریدن فیزیکی می‌روند. اما در همین دوره مثلا ما می‌بینیم که کتاب‌های شما بارها تجدید چاپ شده‌اند و مخاطبین خودش را دارد. چرا  گمان می‌کنیم که مردم کمتر به سمت خرید کتاب می‌روند؟

ضابطیان_اگر قرار بود نخرند و نخوانند، ما این همه کتابفروشی و ناشر نداشتیم. بالاخره یک جریان مالی وجود دارد که هنوز سرپا است. این که کتاب فیزیکی خوانده نمی‌شود، در همه جای دنیا این اتفاق رخ داده است. در فرانسه که همیشه مردم کتاب دستشان بود اکنون به جای کتاب فیزیکی، در موبایلشان کتاب می‌خوانند؛ پس عادت کتابخوانی ازبین نرفته است. من معتقدم اگر کتاب خوب و براساس نیازسنجی تولید شود، فروش خوبی خواهد داشت. این که کتاب درآمد ندارد، نشان می‌دهد کارمان را بلد نیستیم.

زمانی که من در مطبوعات کار می‌کردم همه می‌گفتند مطبوعات پول ندارد اما با کار کردن در همان جا بود که توانستم خانه بخرم و زندگی را سروسامان دهم؛ اما باید خوب کار کرد. من از کتاب‌هایم جواب گرفتم و برای نوشتن آن‌ها زحمت می‌کشم؛ سفر می‌کنم و پژوهش انجام می‌دهم و نتیجه این می‌شود که مردم دوست دارند. وقتی می‌شود که چیزی تولید کرد که حال مردم را خوب کند و درآمد هم داشته باشد، خیلی خوب است. اگر این سیستم را تقویت کنیم که کتابی تولید شود که مردم دوست داشته باشند، دیگر نگران این که مردم کتاب نمی‌خوانند نمی‌شویم.

 

بزرگان کشور مدام مارا تشویق به کتابخوانی می‌کنند و چه در فرهنگ ایرانی و چه فرهنگ اسلامی، همواره کتابخوانی سفارش شده است. اما جالب است که در رسانه ملی کمتر می‌بینیم که برنامه‌ای تولید شود و افراد را مشتاق کتاب خواندن کند و برنامه خوبی مثل «کتاب باز» و یا حتی «رادیوهفت» تعطیل می‌شود.

ضابطیان_ «رادیو هفت» از معدود برنامه‌های تلویزیون است که از دل آن ده‌ها کتاب بیرون آمده است. یعنی قصه‌هایی که در برنامه نوشته و خوانده می‌شد تبدیل به کتاب شده‌اند. این همان نگاه است که یک مدیر وقتی می‌آید همه چیز را ویران می‌کند تا از اول بسازد و نگاه دیگری که در تلویزیون وجود دارد، نگاه تند و متعصبانه ایدئولوژیک است و علیرغم این که ما می‌دانیم بزرگان کشور هیچ موضعی در برابر نویسندگان و کتاب‌های مطرح جهان و نویسندگان و شاعران ایرانی ندارند، باز هم می‌بینیم که سلیقه اعمال می‌شود. مردم شعور دارند و می‌توانند تصمیم بگیرند که کدام کتاب خوب است و کدام نه. شما اگر قرار است که برنامه‌ای بسازید که مردم را به کتابخوانی تشویق کند، برنامه‌ای مثل «کتاب باز» خواهد بود که توانایی‌اش را دارد.

در تلویزیون هرکاری بخواهیم انجام دهید، حتی اگر بخواهیم روضه پخش کنیم، باید به فکر سرگرمی‌اش باشیم، در غیر این صورت فرد به مسجد می‌رود تا حال بهتری داشته باشد. برخی مدیران این را نمی‌دانند که کارکرد اول تلویزیون سرگرمی‌سازی است. در این سرگرمی‌سازی شما می‌توانید حرف علمی بزنید، حرف مذهبی یا سیاسی بزنید و هرچیز دیگر. الان برعکس شده است و اول می‌بینند که چه حرفی دارند و بعد برنامه می‌سازند. این برنامه را قرار است چه کسی ببیند؟ مسلما بر مردم تاثیر نمی‌گذارد.

منصور ضابطیان

جالب است که مقام معظم رهبری درمورد کتاب «بینوایان» صحبت کردند و یا در نمایشگاه کتاب انواع کتاب‌ها چه ترجمه و چه تالیفی را مشخص است که مطالعه کرده‌اند. این باید یک سرمشق باشد تا نگاه باز باشد.

ضابطیان_ما باید کار را به دست کسی که در این حوزه وارد است و عاشق کتاب و فرهنگ هستند، بسپاریم. وقتی فردی را می‌آوریم که خودش کتاب نخوانده و اصلا نمی‌تواند بر صنعت کتاب و جریان کتابخوانی مردم اثر بگذارد، نتیجه نمی‌گیریم. من به روستای تاج‌آباد در همدان رفتم که مردمش عاشق کتاب بودند و اسم تمام کوچه‌هایشان اسم یک کتاب بود. اما یک عده این افراد را اذیت کردند و اعمال سلیقه داشتند. چه کار به مردمی داریم که خودشان فرهنگشان را حفظ کردند و کسی برایشان تصمیمی نگرفته است؟ اتفاقا هربار برایشان تصمیم گرفته شد به ضدخودشان تبدیل شده است. به مردم اعتماد کنیم و نخواهیم که راجع به همه چیز تصمیم بگیرید.

 

بین کسانی که با عشق کاری را انجام می‌دهند با کسانی که دستوری و کارمندی کاری را انجام می‌دهند تفاوت وجود دارد. تاثیر کسانی که با عشق کار می‌کنند بیشتر است.

ضابطیان_این مشکل از زمانی به وجود آمد که مذهب عرفی ما تبدیل به مذهب دولتی شد. زمان کودکی ما در نیمه شعبان همه می‌دانستیم که وظیفه‌مان این است که گلدان حیاط را به خیابان بیاوریم و شیرینی می‌دادیم و شادی می‌کردیم. حتی همسایه‌های اقلیت مذهبی هم این کار را انجام می‌دادند. الان همان محله  شب نیمه شعبان با شب‌های دیگر هیچ فرقی ندارد و کاری نمی‌کنند. چرا؟ چون دولت وسط آمد و گفت من برنامه اجرا می‌کنم و چراغانی می‌کنم.

مردم کار خودشان را بلدند. ما مذهب عرفی خود را گم کرده‌ایم؛ این که با عشق به هیئت می‌رفتیم؛ با عشق منتظر تاسوعا و عاشورا بودیم. ما به دنبال آدابش نبودیم. ما منتظر یک حال خوب بودیم. هنوز هم رگه‌های خوب وجود دارد که اگر آن را تقویت کنیم، درست می‌شود. ایران پر از اتفاقات خودجوش مردمی و رسم‌ها است که اگر به سینما و تلویزیون بیاید، بسیار خوب است.

 

سینما باید به سمت اشاعه فرهنگ و نشان دادن نکات مثبت ایرانی_اسلامی برود، جالب است که در سینما فیلم آنچنانی در مورد مثلا چهارشنبه آخر سال و یا نوروز و یا حتی اعیاد مذهبی نداریم.

ضابطیان_آن‌هایی را هم که ساختیم در کشور مانده است و نتوانستیم آن را صادر کنیم. ما باید این فرهنگ را صادر کنیم تا تاثیر بگذارد و برایمان آورده فرهنگی و حتی اقتصادی داشته باشد. اگر بلد نیستیم آدم‌هایی را بیاوریم تا به ما آموزش دهند. تابستان پارسال به دعوت وزارت گردشگری ارمنستان به آن جا سفر کردم تا مناطق گردشگری ارمنستان را ببینم. ارمنستان از نظر گردشگری عقب بود. آن‌ها رفتند یک خانم کانادایی را به عنوان مدیر گردشگری آوردند و بعد از آن گردشگری‌شان رشد عجیبی کرد. من می‌گویم اگر چیزی بلد نیستیم برویم بپرسیم و در حد مشاور هم که شده است نیرو وارد کنیم.

 

با توجه به این که شما به نقاط مختلفی از ایران  سفر کردید و اکنون مدت کوتاهی از شب یلدا می‌گذرد، اگر رسم و یا خاطره‌ای از این سفرها در شب یلدا دارید، برایمان بگویید.

ضابطیان_من بیشتر وقت‌ها شب یلدا را در تهران و کنار خانواده بودم. ایران مجموعه عجیبی است. من هیچ جایی را شبیه به آن ندیدم. این را صرفا به واسطه ایرانی بودنم نمی‌گویم اما هیچ جایی را مثل ایران ندیدم که بتوان از متر به مترش پول درآورد. ما ایرادمان این است که آنقدر زیاد داریم که قدرش را نمی‌دانیم. در غیر این صورت  یک صدم آن چه که ما داریم را اگر یک کشور کوچکتر داشت که مدیریت درستی داشت و از گردشگر نمی‌ترسید و رسانه‌های جهانی در موردش حاشیه نمی‌ساختند و خودش هم مقبولانه‌تر رفتار می‌کرد، از متر به مترش پول در می‌آورد.

ما جزیره‌ای داریم به نام هرمز. جزیره هرمز فقط چهل کیلومتر مربع است که در آن دریا، ساحل پلانکتونی، کوه، جنگل، آهو،لاک پشت، دلفین، طیف رنگی خاک داریم و تنها جایی در جهان است که خاکش خوراکی است و به عنوان ادویه از آن استفاده می‌کنند. دیگر چه می‌خواهیم؟ خداوند در چهل کیلومتر مربع دیگر چه چیزی باید بدهد تا تو استفاده لازم را ببری؟ جزیره هرمز در کجای سینمای ما است؟ چقدر به جهان معرفی شده است؟ در جزیره هرمز چقدر امکان حضور گردشگر را فرهم کردیم؟ اکنون هرمز یک زباله‌دانی بزرگ شده است. اگر به آن رسیدگی کنیم خودش به تنهایی بودجه استان هرمزگان را تامین می‌کند و نمونه آن در ایران کم نیست. من هرجای ایران سفر می‌کنم غصه می‌خورم. چون می‌بینم جهان چگونه از هیچ پول درمی‌آورد و ما چطور از همه چیز هیچی درنمی‌آوریم.