گروه سینمای هنرآنلاین، «رویای نیمهجان» به کارگردانی آرمین اعتمادی
انعکاس رویاها
فیلم «رویای نیمهجان» پلی میان خیال و آرزوهای انسان در جامعه کنونیست. آرزوهایی تمامنشدنی که طی فرآیند فرسایشیِ زندگی، مدام تهدید و تخریب میشوند. این خواستهها که عموما به واسطه عوالم انسانی تعدیل و حذف میشوند، جای خودشان را به عقدههای نهانی و نشکفتهای میدهند که در دورهای دیگر از زندگی سر بر میآورند و نتایج زیانباری را نیز در پی دارند. اتفاقاتی بهظاهر کماهمیت و گذرا که آثارش سرنوشت انسانها را دچار تغییرات عمدهای میکند. در این فیلم دختربچهای که شیفته هنر نقاشی است، ناگهانی و بیمقدمه وارد خانهای میشود که جزئیات به کار گرفته شده در آن به خانه یک هنرمند شباهت دارد.
دختر مشتاقانه و با ذوق فراوان نظارهگر اشیاء عتیقه، دیدنی و تابلوهای آویخته روی دیوار خانه است. او آرزو میکند که ایکاش خانه خودشان نیز چنین حس و حالی داشت. رویای این دختر کوچک درحقیقت ترکیبی از آرزوهای دیرینه زنی جوان است که تنبیه پدرش سالها پیش او را اجباراً به حرفهای غیرمرتبط با هنر متصل کرده است. به همین دلیل زن جوان یک عارضه جدی را دائماً با خودش حمل میکند؛ سیلیِ پدر که اکنون در خیالات دختر از اعمالش پشیمان است اما فرصت چندانی برای جبران آن عمل ندارد. پدر اکنون پیر و فرتوت شده و دخترش با انبوهی از خواستههای ناکام در تونل زمان جا مانده است.
فیلم «رویای نیمهجان» تصویری متفاوت و گیرا از آمال انسانی در مدیوم فیلم کوتاه است. تصویری نو که در کشاکش روایتی بدیع و کارگردانی مسلط، درست از آب درآمده است. فیلمی که در زمانی اندک پرشی طولانی و غیرخستهکننده به شرایط و چگونگی کیفیت زندگی دو شخصیت دارد؛ پدری با غرور بیجا و اعمال ضدانسانی و دختری با اندوه زمانهای از دست رفته.
«برلین کوچک» به کارگردانی کیت مک مولین
صورتی بدیع از واقعهای تراژیک
فیلم «برلین کوچک» را میتوانیم بهترین و پرکششترین فیلم خارجی اکران شده در جشنواره چهلم فیلم کوتاه تهران برشماریم. فیلمی که در فضایی انتزاعی و کمیک حقیقتی تاریخی از دهههای گذشته را بازگو میکند.
پیش از هر چیز نکته توجهبرانگیز در این فیلم، بهرهگیری از حضور یک راوی مذکر است که با وجود پررنگ بودناش از نقطهای به بعد حضورش بهطور فیزیکی احساس نمیشود و گفتههایش که با لحنی آرام و خونسرد از ابتدا حس میشده، در درون روایت تنیده میشود. این نکته مثبتی برای هر اثری شمرده میشود که تاثیر تصویر و فرم بر روایت کلی غالب شود و قوت ابعاد بصری را به نمایش بگذارد. بهواقع تصویرسازی فانتزی برگرفته از واقعهای عینی در کنار کاراکتر محوری فیلم که یک گاو است، فضایی برتریجویانه نسبت به روایتگری در قالب نریشن ایجاد میکند.
به عبارت دیگر گاو کهنسالِ جامانده پشت حصارهای دیوار برلین، عشاق و گوسالههای منتظر، صورتی بدیع از اتفاقی هولناک و تراژیک است. حیوانی درمانده و دردمند که حتی چند قدم جلوتر نمیتواند پیش برود و همجنسها و اقوام دیرینهاش را ملاقات کند. بستری متشکل از ابهام و درد و انتظار که چندین سال ادامه یافته و طبق دیدگاه مردم جهان پایانی بر آن نبوده است. وضعیت حاد شکلگرفته در این روایت مستند نهتنها تلخ و اسفناک است که وقوعش بهنوعی شرایط زیستی جامعه جهانی را نیز تهدید میکند. اختلافی دیرینه که درواقع تیرهایش انسان و حیوان را هدف گرفته و پیامی ضدبشری در نهادش نهان دارد. پیامی که دستآخر صدای همه مردم دنیا را درمیآورد و موجبات صلح و دوستی در این مرز باریک را فراهم میکند. فرآیندی که در اِشِل کارگردانی هرچند درصدد تحریک مضاعفِ حسیِ بینندگان بوده است اما به صورتی موجز و مختصر همراه با ریتم و تدوینی حسابشده به شکل یک تصویر سینمایی استنادپذیرِ تاریخی مقابل روی مخاطبان قرار میگیرد.
«افسانه کوه نَنوک» به کارگردانی محمدرضا مرادی
جذابیت چشمگیرِ روایتی بومی
فیلم کوتاه «افسانه کوه نَنوک» روایتی اقتباسی از داستانهای شرقی و منطقه جنوب ایران است. قصهای دلچسب که بسیار متبحرانه طراحی شده و به دلیل تدوینی یکدست و کارگردانی منظم بسیار خوب و مورد پسند مخاطبان از کار درآمده است. فیلم در فضایی فانتزی و اسطورهای ساخته شده است و ارجاعی دارد به قسمتی از تاریخ بومی جزایر ایران و افسانههای ژاپنی. انتخاب چنین داستانی در وهله نخست نشان از هوشمندی نویسنده و کارگردانی دارد که خارج از فضای اجتماعی مرسوم حرکت کرده و دست به خلق اثری نو زده است. اثری که بدون زوائد و سکانسهای بیهوده، هیجان تماشای فیلم تا پایان را برای هر نوع تماشاگری ایجاد میکند.
داستان در فضایی غیرعادی و دلهرهآور روایت میشود. ساکنان جزیره بدون توجه به هشدارهایی که مدام توسط اداره بهداشت اعلام میشود به صید ماهی از دریا مشغول هستند و این کار را به هیچ وجه قاچاق به حساب نمیآورند. آنان علت این حجم از نگرانی و تذکرهای مکرر را نمیدانند و از این که چه بلایی قرار این سرشان بیاید ناآگاه هستند. این در حالی است که شهابسنگی با دریا برخورد کرده و ماهیهای منطقه با از دست دادن خاصیت واقعیشان به نوعی ویروس شیمیاییِ خطرناک تبدیل شدهاند. اکنون هر پیرزنی از این ماهیها بخورد دچار زائدههایی شبیه فلس ماهی میشود. در این شرایط بحرانی مرد جوان صرفا میکوشد مادرش را از این مهلکه نجات دهد. داستانی خیالی و دور از ذهن که در بستری دراماتیک با لحن و دیالوگهای بومیِ جنوبی ادغام شده و محصولی پرالتهاب و درعینحال جذاب را تولید کرده است. با توجه به آن که ساختن چنین فیلمهایی در نگاه اول دشوار به نظر میرسد، اغلب کارگردانهای آثار کوتاه نسبت به آن تنبلی نشان میدهند، در حالی که سینمای کوتاهِ داستانی نیازمند وام گرفتن از متون کهن و اثرگذار است.
فاطمه فریدن