گروه سینما «هنرآنلاین»: «سیاهنمایی»کلید واژهای که طی سالهای گذشته کم درباره آن در سینما تولید محتوا انجام نشده است. با یک بررسی مختصر و نگاه آماری میتوان به این مسئله رسید که اغلب تولیداتی که در راستای تضعیف روحیه و انگیزه جامعه انجام شده خواه، نا خواه با واکنش جدی اهالی سینما،رسانه و طیف گسترده از مخاطبان پرده نقرهای مواجه بوده است. تماشاگر این روزهای سینما به خوبی فرق واقعیت با اغراق را متوجه میشود؛ او به خوبی میداند کدام سکانس سعی بر سیاهنمایی دارد و کدام سکانس صرفا روایت میکند. شاید به تعداد انگشتان یک دست هم نرسند؛ آنهایی که به دنبال فرار از واقعیت هستند.افرادی که خود را هنرمند و فیلمساز میدانند؛ ولی غافل از آن که با بی هنری خود در آثارشان اعتبار و چهره رسانهای و سینمایی خود را مخدوش میکنند.
عناوین «سینمای اجتماعی» و «سیاهنمایی» تعریف و مختصات ویژه خود را دارند اما در بینشان مرز باریکی وجود دارد که راه رفتن بر این مرز برای فیلمساز ریسک است و ممکن است با اندکی خطا، خواسته و یا ناخواسته فیلمساز که دغدغه سینمای اجتماعی دارد به دام سیاهنمایی بیافتد.
سامان سالور در «سه کام حبس» در این دام افتاده است. او که در کارنامه کاری خود بیشتر آثار اجتماعی را دنبال کرده است، بی شک به مختصات سینمای اجتماعی آشنایی دارد اما آخرین ساختهاش با قطار حوادث تلخ و اجتماعی بیشتر شبیه صفحه حوادث روزنامه است که اتفاقات اجتماعی و آسیبها را تیتروار و بدون تمرکز ردیف میکند.
متاسفانه برخی از فیلمسازان ما گمان میکنند که اثری که درحال تولید آن هستند، آخرین اثر آنها است و آنها هر آن چه حرف دارند را باید در یک فیلم بیان کنند. در«سه کام حبس» تماشا کنید که چندین موضوع مطرح میشود؛ پنهانکاری، فقر، مواد مخدر و اعتیاد، فساد در سیستم درمانی، بیماری، آزار جنسی و... . هر کدام از این موضوعات خود به تنهایی میتواند سوژه یک فیلم سینمایی باشد اما سالور معجون آنها را در فیلمش آورده است. همین امر سبب شده است تا فیلمساز نتواند بر یک موضوع تمرکز داشته باشد و عمیق به مسئله بپردازد. بلکه گزارشوار از کنار هر کدام رد شده است.
حتی شخصیتپردازی هم در مواجهه با این مسائل دچار افت و خیز نمیشود. یعنی آنقدر اتفاقات پشت هم رخ میدهد که نه شخصیت و نه مخاطب نمیتواند با آن همراه شود و واکنشی داشته باشد. شخصیت «نسیم» که یک شخصیت زن خودساختهای است که حتی سیگار کشیدنش را از همسرش پنهان میکند، به راحتی یک ساک شیشه را در کنارش دارد و به دست مصرفکنندگان میرساند. این حتی تصویر یک زن ایرانی را هم خدشهدار میکند. او که گویی به تازگی محجبه شده است، اعمالی را انجام میدهد که با این رویکرد او تناقض دارد و حتی در ادامه هم میبینیم که دیگر محجبه نیست.
مخاطب با این شخصیت سرگردان و آشفته نمیتواند همراه شود. تنها چیزی که مخاطب بعد از دیدن این فیلم تجربه میکند، حس درب و داغان بودن است؛ گویی که او هم کتک خورده و زیر مشت و لگد مانده است. مخاطب با این فیلم همذاتپنداری که نمیکند هیچ؛ بلکه لحظه شماری میکند تا فیلم تمام شود چرا که رسما یک عذاب و زجر است. همان قدر هم که با آن همراهی میکند، به صرف حضور بازیگرانی چون پریناز ایزدیار و محسن تنابنده استآن است که البته هیچکدامشان عملکرد تعریفشدنی نداشتند.
در «سه کام حبس» همه چی تیره و تار است و حتی یک نقطه روشن وجود ندارد. حتی تصویر هم برای القای این حس به مخاطب به کمک آمده است. آیینه شکسته، خرابی خانه، چاه فاضلابی که بالا میزند و همه جا را لجن میکشد، بیمارستانی که روحی ندارد و درحال تعمیر است و انگار که بیصاحب است؛ همه اینها ذهن مخاطب را برای یک آشفتگی آماده میکند.
مشکل ما با این فیلم این نیست که به معضلات اجتماعی میپردازد. در واقع اصلا با سینمای اجتماعی مشکل نداریم. بلکه مشکل در تعریف درست این سینما و آگاهی به مختصات آن است. ما آثار اجتماعی خوب با موضوع مواد مخدر هم داریم که درست در قالب تعریف شده این سینما قرار دارند. مثلا فیلم «متری شش و نیم» هم اجتماعی و هم تلخ است اما روایت درستی از جامعه و معضلات دارد. یا حتی فیلم «شنای پروانه» که از دل یک معضل اجتماعی بیرون میآید. ما با اینها مخالف نیستیم. بلکه با سیاهنمایی و یا بهتر بگوییم «وارونهنمایی» مشکل داریم. این که دقیق مرز بین این دو رعایت نشود و به جای ساخت یک فیلم در جهت نشان دادن یک آسیب و تجزیه و تحلیل چرایی آن، مجموعهای از آسیبها را نشان دهیم. این بیشتر شبیه به یک بیانیه اجتماعی است نه یک فیلم اجتماعی!
هانیه علینژاد