گروه تئاتر هنرآنلاین: بعید است کسی از ارث و میراث به عنوان یک امر دوست داشتنی و شیرین یاد کند. ارث، حاصل رفتن یک عزیز و باقی ماندن تعلقات مادی وی برای بازماندگان است و چنین پدیدهای طبیعتا با اندوه و تلخی همراه است. نمایش «خانه روشنی» که این شبها آخرین اجراهایش در عمارت ارغوان میگذراند، دست روی همین سوژه تلخ گذاشته است. نمایشی که تهیهکنندگی آن را منوچهر هادی و کارگردانیاش را بابک قادری بر عهده دارد.
این نمایش اگرچه دست روی یک سوژه تلخ گذاشته اما بابک قادری در دومین تجربه کارگردانیاش در حوزه تئاتر، خوب توانسته ملغمهای از تلخی و شیرینی، عقل و احساس، خنده و گریه و... بیافریند و مخاطب را در اوج خنده بگریاند و با بغضی در گلو بخنداند. با کارگردان این نمایش بابک قادری و دو تن از بازیگرانش عقیل بهرامی و پژمان عبدی، گپ و گفتی دوستانه راجع به این نمایش داشتیم که در ادامه میتوانید به مطالعه آن بنشینید.
هنرآنلاین: در نمایش «خانه روشنی» با بازیگران خانمی مواجه هستیم که هر کدام به شکلی دوز و کلکهای خاص خودشان را دارند؛ نمیخواهیم نمایش را به ضدزن بودن متهم کنیم اما بهتر نبود در کنار این کاراکترها، یک کاراکتر زن قهرمان هم داشته باشیم؟
بابک قادری: اصولا در کارهایم نگاه ویژهای به جامعه و تریببندی اجتماع و زیست امروز دارم. اگر دور و اطرافتان را نگاه کنید، در زندگی رئالیستی ما قهرمانی وجود ندارد. امروز شما اگر دچار مشکلی در زندگین روزمره باشید، فکر میکنید چند نفر ممکن است به درخواست کمک شما آری بگویند؟ خصوصا اگر درخواست مالی در کمکی که میخواهید وجود داشته باشد.
هنرآنلاین: در زندگی رئالیستی ما قهرمانی وجود ندارد یا قهرمانان انگشت شماری وجود دارند؟
بابک قادری: نمیتوانیم بگوییم هیچ قهرمانی وجود ندارد اما خیلی انگشت شمارند. با توجه به ترکیب جامعه امروزمان، مسائل اقتصادیمان، بافت اجتماعیمان و البته پیچیدگیهای روابطمان، مناسبات امروز جامعه نسبت به دهههای قبل دچار تغییر شده است. زندگی خانوادگی خودم طوری بود درایام قدیم، پدرم که در بازار کار میکرد، آن زمان 10 میلیون پول -که در آن دوره مبلغ قابل توجهی بود- به کسی قرض داد. من بچه بودم و سوال برایم پیش آمد که پدرم چگونه جنین مبلغی را به کسی قرض داده و آیا طرف مقابل این پول را برمیگرداند؛ و وقتی میپرسیدم پدرم میگفت این چه سوالی است؛ خیلی معلوم و واضح است که او قرار است این پول را پس بدهد. امروز اما این مناسبات تغییر کرده و بافت جامعه ما دگرگونیهایی را پشت سر گذاشته است.
هنرآنلاین: پس یک دغدغه واقعی از همین جنس در زندگی شخصیتان داشتید.
بابک قادری: فضای نمایش «خانه روشنی» به طور کلی بر اساس زندگی واقعی پیش میرود. دیدگاه ضدزن به هیچوجه نگاه من نبوده است. نگاه من متمرکز بر زندگی واقعی است. دور و اطرافم را دقیق نگاه میکنم و از آن برای نمایشهایم ایده میگیرم. منظورم هم آدمها و اتفاقات خارقالعاده نیستند؛ همین آدمها و اتفاقات معمولی. به عقیده من خانمهای نمایش ما خاکستری هستند و اجازه دهید صفت دوز و کلک را به آنها نسبت ندهیم. چرا که آدمها وقتی در شرایط متنوعی قرار میگیرند، ممکن است واکنشهایی داشته باشند که هیچوقت توقع آن واکنشها را از آن آدمها نداریم. اینکه آیا یک انسان در شرایط پیچیده هم واکنشهایی مورد انتظار از خود نشان میدهد یا خیر، یک پرسش دیگر است و اتفاقا پرسش خوبی است و در پاسخ به آن باید بگوییم خیر.
ضمن اینکه مردهای نمایش «خانه روشنی» نیز خاکستری هستند. مردهای نمایش من هم به گونهای نیستند که در موقعیتهای مختلف واکنشهای درست و بجایی از خود نشان دهند. پس نمایش من ضدزن نیست. نمایش «خانه روشنی» خانوادهای را نشان میدهد که با همدیگر رابطه سببی و نسبی دارند، منتها در موقعیتی که ثروت نام دارد، واکنشهایی نشان میدهند که دور از انتظار است. تقریبا یک کاراکتر نمایش -که همان دایی مجتبی باشد- را میتوان غیرخاکستری دانست که البته او هم به نظرم روی خط خاکستری گام برمیدارد و دو سه جای قصه پنهانکاری میکند. مابقی شخصیتها خاکستری هستند. من اسمش را دوز و کلک نمیگذارم بلکه میگویم قریب به اتفاق آدمها، بسته به شرایط متفاوت، واکنشهای متفاوت و دور از انتظار خواهند داشت. علاوه بر این موضوع، باید توجه داشته باشیم که به دلیل بافت اجتماعی در جامعه ما، قهرمانی به آن معنا وجود ندارد که بتوانیم انتظار یک تنه حل کردن مشکلات را از او داشته باشیم.
هنرآنلاین: آیا در تئاتر «خانه روشنی» سعی داشتید نمونه کوچکشدهای از جامعه را به نمایش بگذارید؟
بابک قادری: وقتی سناریویی به ذهنم میرسد و با نویسندهام در میان میگذارم، دغدغهای بوجود میآید و مرا با خودش همراه میکند. من هم روی آن متمرکز میشوم؛ از زوایای مختلف به آن نگاه میکنم و با خود میگویم این مساله همانطور که دغدغه من بوده، ممکن است دغدغه هزاران نفر دیگر هم باشد. سعی میکنم این دغدغه را با دیگران شریک شوم. نمایش ما با توجه به تنوع و گوناگونی رنگ شخصیتها، این نگاه را بوجود میآورد که نمونه کوچک شدهای از جامعه را نشان دهد اما این اولین بار است که چنین تعبیر و تفسیری را درباره نمایش میشنوم. بله؛ «خانه روشنی» جامعه را نشان داده از آن جهت که هر کدام از این آدمها نماینده قشری از جامعه هستند و در دور و اطرافمان آدمهای شبیه به آنها را بسیار میبینیم اما از طرف دیگر چنین قصدی از وی من وجود نداشته است. من چنین تنوعی را در بین اطرافیانم دیدهام که مثلا خانوادهای بسیار مدرن، بچههایی دارند که یکی از آنها، اهل نماز و هیئت و... است و بچه دیگر، نه آنکه بیاعتقاد باشد اما مدرن میپوشد، کنسرت میرود و... . هر دو فرزند تحت یک تربیت مشترک بزرگ شدهاند اما نباید فراموش کرد که بخش بزرگی از تاثیرات را از سطح جامعه و دوستان و اطرافیانمان میگیریم.
هنرآنلاین: چرا در «خانه روشنی» نقش اول نداریم؟
بابک قادری: نقش اول در «خانه روشنی» خود قصه است. خط قصه و شرح ماجرا نقش اول است. این قصه است که از اول تا آخر ذهن مخاطب را درگیر میکند و به او اجازه همذات پنداری میدهد. در عین حال در این قصه هر کدام از کاراکترهای ما پیرنگهایی دارند که در جهت خط اصلی قصه جلو میرود. هیچوقت نمیتوانیم بگوییم که داماد خانواده، پسر خانواده یا مادر خانوده سهم اصلی پیشبرد قصه را دارند؛ بلکه همه به یک اندازه در داستان سهیم هستند.
هنرآنلاین: اگر اجازه دهید عبارت «به یک اندازه» را نپذیرم؛ چون به عنوان مثال دایی حشمت قصه نقش بسیار پررنگتر و فعالتری نسبت به احمدآقا دارد.
بابک قادری: در یک نمایش، اگر با متر و مقیاس دیالوگ و حضور روی صحنه نقشها را بسنجید، شاید بعضی کاراکترها چند دیالوگ کمتر یا بیشتر داشته باشند اما متر و معیار من دیالوگ نیست. متر و معیار من میزان تاثیر یک کاراکتر است. اگر دقت کنید، در داستان ما دایی مجتبای خانواده، دیالوگها و حضورش روی صحنه خیلی کمتر از بقیه کاراکترهاست اما دو جای قصه تاثیر اساسی دارد و کل خانواده را تحت تاثیر خود قرار میدهد!
پژمان عبدی: فارغ از اینکه قصه نقش اصلی ماست، اما اگر باز هم بخواهیم به دنبال نقش اول بگردیم، من فکر میکنم شخصیت اصلی نمایش همان شخصیتی است که غایب است؛ پدر. تاثیری که پدر روی این قصه و تکتک آن آدمها گذاشته، باعث میشود این شخصیت غایب که اصلا حضور ندارد که بخواهد دیالوگی داشته باشد، بشود شخصیت اصلی و موثرترین شخصیت.
عقیل بهرامی: تاثیر نقش از جایی اتفاق میافتد که شما عضو این خانواده باشی. آقای قادری روزهایی میآمد و فقط مینشستیم در جمع بازیگران گپ میزدیم؛ بدون آنکه تمرینی انجام دهیم. پیش خودمان میگفتیم که چرا تمرین شروع نمیشود اما بعدها فهمیدیم که آقای قادری قصد داشته رفاقت و ارتباط بین ما بازیگران برقرار شود و روابط شکل بگیرد. وقتی آقای قادری به من گفت این نقش را برایت در نظر گرفتهام و دیالوگهایش کم است، گفتم اتفاقا چه بهتر؛ شخصیت کم حرف میزند اما به جا حرف میزند.
آقای قادری در تمرینات به ما میگفتند که تئاتر «خانه روشنی» به شکلی است که انگار میخواهیم یک فیلم بسازیم. یعنی یک قاب کلوزاپ یا مدیوم داشته باشیم، در تئاتری که قاعدتا قاب آن لانگ شات است. همین اتفاق هم افتاد و حتی آقای فرحبخش هم پس از تماشای نمایشمان گفت عجب فیلم خوبی بود. برای ما جذاب بود و چیزی که در ذهن آقای قادری مبنی بر مشابهت این تئاتر با فیلم بود، عملا اتفاق افتاد.
هنرآنلاین: خودم به لحاظ موضوع و دغدغه نمایش، با تماشای آن به یاد فیلم «شادروان» ساخته حسین نمازی افتادم؛ ایده کار را چقدر به آن فیلم شبیه میدانید؟
بابک قادری: فیلم «شادروان» را دیدهام و اتفاقا آن را فیلم بسیار خوبی میدانم. مساله ارث در خانواده ایرانی مساله جدیدی نیست. من چه فیلم «شادروان» را میدیدم و چه آن را نمیدیدم، تاثیری بر نحوه پرداختنم به نمایش «خانه روشنی» نداشت. خط اصلی قصه «خانه روشنی»، زندگی خود من است که نویسنده کار آن را دراماتیزه کرده است. وقتی من پدرم را از دست دادم، در خانواده نسبتا پرجمعیت ما، اولین مسالهای که مطرح شد بحث ارث بود. طبیعی است و در خیلی از خانوادهها چنین اتفاقی افتاده است. آنجاست که هر کسی بنا به بازخورد شخصیتی خودش، رفتارهایش 180 درجه با دیگر زمانها فرق میکند. در این نقطه تمام رابطهها بازتعریف میشود و آدمها رنگ عوض میکنند. این اتفاق برای من افتاد البته نه به شکلی که در نمایش دیدیم بلکه به یک شکل عجیب و غریب دیگر. این داستان سالها در ذهن من موج میزده و انگیزه اساسی من بوده که روزی این حرف را بزنم. مساله ارث ماجرایی نیست که من اولین بار در جهان هستی دربارهاش صحبت کرده باشم اما بستگی دارد کدام سوی ماجرا ایستاده باشیم و از کدام سو به این موضوع نگاه کنیم. من از این زاویه، اتفاقی را که بر من گذشته بود، روایت کردم و نتیجهاش شد نمایش «خانه روشنی».
عقیل بهرامی: با وجود تمام این دغدغهها اما نباید فراموش کرد که این شخصیتهای حاضر در نمایش یک خانواده هستند و هر اتفاقی هم بیفتد، در نهایت قلبشان برای یددیگر میتپد؛ خصوصا لحظهای که نام مادر در میان باشد.
پژمان عبدی: در نمایش حتی میبینیم که بعد از درگیریها، دو شخصیتی که با هم گلاویز بودند با فاصله زمانی کوتاهی کنار هم مینشینند و اختلافاتشان را فراموش کردهاند؛ انگار که هیچ اختلافی نبوده و نیست! چون همگی از یک خانوادهاند.
هنرآنلاین: در طول نمایش، که یک کار درام و خانوادگی است، گاهی با رگههایی از طنز و کمدی موقعیت هم مواجه میشویم؛ این موارد خلاقیت بازیگران بوده یا نویسنده و کارگردان؟
پژمان عبدی: هم خانم تبریزی نویسنده کار دیالوگهایی در نمایشنامه گنجانده بودند که کمدی موقعیت ایجاد میکرد و هم آقای قادری یک سری نکات را گوشزد کرد که اضافه شود. البته که خلاقیت بازیگر هم دخیل است. دلیلش هم طبیعتا این است که شما یک خوراک تلخ دارید و برای مصرف آن یک چاشنی شیرین نیاز دارید تا برای مخاطب زننده نباشد.
هنرآنلاین: در نمایش شاهد برخی تیپسازیها هستیم که برجستهترین آنها تیپسازی مذهبی-غیرمذهبی است؛ من به عنوان یک مخاطب، تیپ مذهبی تعریف شده در نمایش را به نوعی بدمن ماجرا و دچار نوعی سیاهنمایی میدیدم. چنین رویکردی را قبول دارید؟
پژمان عبدی: این رویکرد را قبول ندارم. وقتی به طور خاص فقط روی تیپ مذهبی قصه و علیالخصوص نقاط تیره و تاریک آنها فوکوس کنیم، حتی قسمتهای خاکستری کاراکترها را هم خاکستری نمیبینیم؛ بلکه سیاه میبینیم. در حالیکه شما وقتی تک تک شخصیتهای نمایش را در نظر میگیرید و قاب کلی را میبینید، قضیه متفاوت است؛ مثلا حشمت و تمام مشکلاتی که این آدم به به خاطر نوع زیستش بوجود آورده، خودش میتواند سیاه دیده شود. درباره احمد همینطور، درباره عصمت همینطور و... . با این دیدگاه موافق نیستم و احساس میکنم که وقتی قاب را کوچک ببینید و آن را به آدمهای مذهبی قصه محدود کنید، چنین دیدگاهی به اشتباه قابل برداشت است.
ادامه دارد...