گروه تئاتر«هنرآنلاین»: نمایش «چخفته» نوشته فرزانه محمدحسین با طراحی و کارگردانی اشکان پیردلزنده و تهیهکنندگی رضا ناجیپور و فرزانه محمدحسین از اردیبهشت ماه امسال به روی صحنه رفته است و این روزها اجرای پایانی خود را در سالن چارسو مجموعه تئاترشهر میگذراند. در این نمایش «دایی وانیا»ی نمایشنامهی چخوف در روند قصهها و اتفاقات نمایشنامههای مختلف چخوف قرار میگیرد و یک دقیقه پیش از مرگ وانیا را در ۷۰ دقیقه بصورت خاطره، خواب، کابوس دیده میشود.
به بهانه روزهای پایانی این نمایش «هنرآنلاین» به گفتگو با اشکان پیردلزنده کارگردان و امیرحسین فروتن و محمدعلی براتی از بازیگران این تئاتر پرداخته است که بخش اول آن را در ادامه میخوانید:
در این برهه که تئاتر تجربهگرا به سمت ضدقصه رفته است، شما به سمت قصه رفتهاید. چطور شد که شخصیت کلاسیک آنتوان چخوف را انتخاب کردید؟
اشکان پیردلزنده_ اصولا برای این که یک کار روشنفکرانه انجام دهیم نیازی نیست که چیزی را به نمایش بگذاریم که کسی آن را متوجه نشود. چون این دیگر اسمش تئاتر نیست. به همین دلیل وقتی شخصیتهای قصههای چخوف را مخلوط کردیم، به یک فضای بسیار پیچیده و سختفهم رسیدیم. تلاش کردیم تا قصه را با تغییراتی به یک سمتی ببریم که یک ابتدا و انتهایی داشته باشد.هدف این بود که این شخصیتها و داستانهای چخوف را تلفیق کنیم. این که قصه دارد هم به علت خاصیت آثار چخوف است. آنتوان چخوف به ظاهر بسیار ساده و بدون پیچیدگی روایت میکند و انسانهای داستانهایش اگرچه مانند همه انسانهای دیگر شخصیت پیچیده دارند اما داستان پیچیدهای ندارند. ما نیز به احترام این نویسنده باید داستان نمایش را این گونه پیش میبردیم.
نگاه عبثگرایی که در نمایش «چخفته» وجود دارد، برگرفته از آثار چخوف است؟
اشکان پیردلزنده_ چخوف هم امید میدهد و هم در عین حال مانند همه ما غم زیادی را تجربه میکرد. با این که از امید حرف میزند اما چندان امیدوار به زندگی نیست. این در شخص من هم وجود دارد. اما سعی کردم در نمایش این را خیلی پررنگ نکنم. چون مخاطب در حالت کلی مشکلات بسیاری در زندگی دارد. بنابراین نخواستم بر این عبثگرایی پافشاری کنم. در نهایت در صحنه پایانی در یک مونولوگ امید به زندگی داده میشود. چیزی که اگر نباشد، نفس کشیدن سخت میشود.
اما کلیت نمایش به از دست دادن میپردازد و تا جایی پیش میرود که شخصیت حتی در رویاهایش هم نمیخواهد چیزی به دست بیاورد.
اشکان پیردلزنده_ نکته درستی اشاره کردید. نمیخواهد! نه این که نمیتواند. من خود در زندگی این گونه نیستم اما شخصیت «وانیا» شخصیتی است که خودش هم چندان علاقهای به به دست آوردن ندارد تا جایی که در رویا هم نمیخواهد به چیزی برسد. رویا متعلق به شخص است و هرطور که دلمان بخواهد میتوانیم آن را شکل دهیم. اگر در رویا هم جرئت رسیدن نداریم، انسانهای ضعیفی هستیم. به نظر من این عبثگرایی از قدرت نفس انسان نشئت میگیرد.
اگر کسی آثار چخوف را نخوانده باشد و نمایش شما را ببیند، باز هم کلیت نمایش را به خوبی درک میکند و با آن همراه میشود؟
اشکان پیردلزنده_به این نکته بسیار فکر کردم. خوشبختانه به این نتیجه رسیدم که کسانی که چخوف را نخواندهاند به دلیل این که داستانها و اتفاقات آثار چخوف دور از دسترس نیست و جهانشمول است،باز هم همذاتپنداری میکند.اگر کسی چخوف را خوانده باشد هم لذت میبرد. به نظر من کسی که چخوف نخوانده باشد، تجربهاش از این تئاتر بکرتر میشود.
امیرحسین فروتن_ معمولا مخاطبان ما در همان لحظه اول متوجه نمیشوند که چه اتفاقی افتاده است.زمانی که از سالن بیرون میروند متوجه میشوند چطور شده است و بار عظیمی از فکر و غم را تجربه میکنند.
درمورد تلفیق شخصیتهای آثار چخوف صحبت کردیم. شخصیت «ایوان» در هیچ یک از آثار چخوف وجود نداشته و کاملا بر اساس دیگر شخصیتها ساخته شده است. حضور چنین شخصیتی به نمایش چه کمکی کرده است؟
امیرحسین فروتن_بعد از بازنویسی نمایشنامه شخصیت «ایوان» به آن اضافه شد و به من گفته شد که خودم را بازی کنم. اگر شخصیت «نینا» در اثر نبود، وجود شخصیت «ایوان» بیمعنی میشد. چرا که «ایوان» با توجه به «نینا» در نمایش زنده است. «ایوان» در واقع همان «دایی وانیا» است و برداشت من این است که اصلا این شخصیت ساخته ذهن «نینا» بوده است. چرا که «دایی وانیا» سمبل بزرگی برای «نینا» بوده است.
شخصیت «وانیا» هم یک شخصیت تلفیقی از شخصیتهای آثار چخوف بوده است. لطفا کمی در مورد این نقش و کاراکتر صحبت کنید.
محمدعلی براتی_ کاراکتر«وانیا» تلفیقی از شخصیت نمایشنامههای «مرگ یک کارمند» و «دایی وانیا» از آنتوان چخوف است. در ابتدا در روند تمرینها این شخصیت در واقع «چردیاکوف» از نمایشنامه «پزشک نازنین» بود. کمی که جلوتر رفتیم متوجه شباهتهایی میان این شخصیت و شخصیت«دایی وانیا» شدیم.حاصل کار هم در نتیجه تلفیقی از این شخصیتها بود. این تلفیقهایی که در کار انجام شد کمی باعث پیچیدگی داستان شد. نمایشنامههای چخوف روایتهای سادهای دارند و در این نمایش هرکدام مانند یک چرخدنده ساده کنار هم قرار و مجموعه پیچیدهتری را شکل دادند.
تمرینات شما از سال 1399 شروع شد. چرا پروسه از تمرین تا اجرای نمایش اینقدر طولانی شد؟
اشکان پیردلزنده_در سال 1399 تصمیم گرفتیم که نمایش «پزشک نازنین» را اجرا کنیم. اما با مشاورههای استاد چرمشیر و با همکاری خانم محمدحسین تلفیقهایی در شخصیتها صورت گرفت.مهر 1400 برای اجرا آماده بودیم اما اتفاقاتی افتاد که دیگر تئاتر در اولویت نبود و ترجیح دادیم که اجرا نکنیم. این امر باعث اتفاقات خوبی شد. چرا که باعث شد تغییرات دیگری لحاظ شود و تمرینات هم بیشتر شد.
اشاره کردید که قبلا قرار بوده که «پزشک نازنین» را اجرا کنید. هنرمندان دیگری هم این نمایش را به روی صحنه بردند. چقدر به این آثار گریز زدید و بررسی کردید؟
اشکان پیردلزنده_ مسلما اگر آن آثار بینقص و شاهکار نبود، امروز ما اینجا نبودیم. آن آثار آنقدر بینقص بود که ما دیگر به سمت آن سبک از اجرا نرفتیم. اما آن آثار باعث شد تا فکر کنیم و به یک نمایش متفاوتتری برسیم. ما همان را روایت کردیم که بقیه انجام دادند. به نظرم داستانهای جهان رو به اتمام است و فقط نوع گفتار است که داستان را متفاوت میکند.
در کنار خلق نمایش متفاوت از آثار چخوف، چقدر تلاش کردید که نمایش را با شرایط جامعه ایرانی انطباق دهید؟
اشکان پیردلزنده_ ما تلاشی در این زمینه انجام ندادیم اما این اتفاق افتاد.داستانهای چخوف جهانشمول است. اگر این نمایشنامه به زبانهای دیگر ترجمه و اجرا شود، به همین اندازه قابل درک است. چون مفاهیمی که در آن است، تاریخ انقضا ندارد و مرتبط با مسائل اجتماعی،روحی و روانی است.این مفاهیم هیچوقت از بین نمیرود و فقط شکل گفتن آن تغییر میکند. من سعی کردم در طراحی لباس و دکور هیچ مشخصهای از این که برای کجا است ندهم چرا که نمیخواستم محدود به جغرافیا باشد. مفهوم انسانیت و آگاهی منحصر به یک فرهنگ یا کشور نیست.
اثر جدیدی را برای اجرا دارید؟
اشکان پیردلزنده_بله؛به زودی. موضوع آن هم این است که هنر رو به اضمحلال است و از هنرمندان فوت شده جهان درخواست کمک میشود.
همچنین در بخش دوم این گفتگو به معضلات تئاتر پرداخته شده است که در آینده و به زودی منتشر خواهد شد.
هانیه علینژاد