گروه سینما و تئاتر هنرآنلاین،گروه اجرایی نمایش«زیگموند»که این شب ها در سالن استاد سمندریانِ تماشاخانه ایران شهر با استقبال خوب علاقه مندان تئاتر روبرو شده اند مهمان تحریریه هنرآنلاین بودند که با آن ها گفت و گوی مفصلی را انجام دادیم که بخش دوم و پایانی این گفت و گو را مطالعه خواهید کرد:
در سالهای اخیر، شاهد ساخت تماشاخانههای بسیار بزرگی در نقاط مختلف تهران بودیم. این در حالی است که سالنهای مجهزی در سطح شهر داریم. در واقع شاید مسئولین بر این اساس که بخواهند فرهنگ تماشای تئاتر را ترویج بدهند، به ساخت سالنهای متفاوت پرداختهاند اما به نظر میرسد پاسخگو نبوده است. مثلاً ما پردیس تئاتر تهران را داریم که عملاً بیاستفاده مانده است. چرا عملکردها در این زمینه موفق نبوده است؟
مهرداد کوروشنیا- به باور من ساخت این پردیس، یکی از بزرگترین خیانتها بود. حتی اگر بابت اجرا در این سالن به من هزینه هم پرداخت شود، اجرایی در پردیس تئاتر تهران نخواهم برد. چون قطعاً مخاطب در این سالن نمیآید. هر موضوع، محصول و خدماتی، محل مخصوص به خود دارد. مقر تماشاخانههای تهران هم مشخص است. چرا باید در مکانی این سالن احداث شود که دسترسی به آن برای مخاطب سخت باشد و در واقع مخاطب تئاتر پا به آن سالن نگذارد؟ تئاتر برای مخاطب است. وقتی مخاطب نیاید، من برای چهکسی نمایش را به روی صحنه ببرم؟ بهراحتی میتوانستند با نصف هزینهای که برای ساخت پردیس تئاتر تهران در خاوران صرف شد، در مرکز شهر سالن نمایش تجهیز کنند.
فرزین محدث- مدیران در هر دورهای، باید گزارش عملکرد به مقام بالاسری خود ارائه بدهند. به نظر میرسد ساخت پردیس تئاتر تهران هم در همین راستا بوده که مدیران به بالاسری خود گزارش بدهند که ما یک مجموعه فرهنگی و هنری ساختیم و دیگر مسئولیتی در این خصوص نداریم. اینکه کجا ساختند، دسترسی به آنجا چگونه است و آیا مخاطب آنجا را میپذیرد یا خیر، اهمیتی ندارد. وقتی هم که سالن خالی میماند، تبدیل به لوکیشنی برای برنامهسازی میشود که بخواهند اجاره بگیرند تا هزینههای صرفشده برای آن، جبران شود. دقیقاً مانند اتفاقی که امروز برای پردیس تئاتر تهران افتاد.
چرا نتوانستیم ظرفیتهای جدید ایجاد کنیم و تمرکز را از تماشاخانههایی مانند ایرانشهر و تئاتر شهر و... به مراکز دیگر منتقل کنیم؟ و در واقع برای ایجاد ظرفیتهای جدید، چه باید کرد؟
مهرداد کوروشنیا- من در 24 سال گذشته، در ارشاد استان تهران مشغول به کار بودم و بر اساس تجربیاتم میگویم که فرهنگسازیکردن احتیاج به فرهنگسرا دارد. در واقع باید یک سرای فرهنگی در هر محلهای احداث شود که در آن، تئاترهای متوسط عامهپسند اجرا شود و به این ترتیب، پایههای آشنایی و ارتباطگیری با هنر (در تمام رشتهها) در این فرهنگسراها بهطور مردمی و عمومی احداث میشود، نه اینکه تمام شهر را به یک مرکز تخصصی تبدیل کنیم و بخواهیم مخاطب بدون هیچ پیشزمینهای بخواهد به هنر، مثلاً به تئاتر علاقهمند شوند. باید متوجه باشیم که مراکز تخصصی با مراکز فرهنگساز متفاوت هستند. مراکز تخصصی ویژگیهای آکادمیک، علمی و تخصصی دارند. این موارد را مدیران از هم تفکیک نکردهاند. برای مسائل زیربنایی فرهنگی در حاشیه شهر، باید فرهنگسراهایی برای آموزش تئاتر، آموزش فیلمسازی، نقاشی، و... ساخته شود و بعد خروجی تخصصی آنها به مراکز تخصصی وارد شوند. حالا سؤال مطرح میشود که پس ساکنان حاشیه شهر چه باید بکنند، که دوباره تأکید میکنم برای فرهنگسازی در حاشیه شهر و نواحیای که مرکزیت ندارند، باید فرهنگسراهایی راهاندازی شود که بهصورت پایهای به آموزش فرهنگی-هنری پرداخته شود و مخاطب پس از رشد در رشته تخصصی خودش، به مراکز علمی و آکادمیک وارد شود. به زبان ساده، مثلاً باید 5 مرکز تخصصی در مرکز شهر داشته باشیم و در سایر نقاط، فرهنگسراها احداث شوند.
فرزین محدث- شاید قرار نبود پردیس تئاتر تهران به این شکل به بهرهبرداری برسد. مثلاً شاید قرار بود اتفاقی شبیه فرهنگسرای بهمن برای آن مجموعه بیفتد. فرهنگسرای بهمن را هنرمندی مثل بهروز غریبپور بنیانگذاری کرد. در آنجا شاهد برگزاری کارگاههای متعددی از طرف افراد شناختهشدهای مانند حمید پورآذری بودیم و بهنوعی به پاتوق فرهنگی-هنری جوانان آن منطقه تبدیل شده بود. شاید اگر چنین نگاهی به پردیس تئاتر تهران میکردند، میتوانست تبدیل به یک مرکز فرهنگی-هنری شود که کارهای مفید و اثرگذاری در آن انجام شود. نشد، چراکه فقط میخواستند گزارش عملکرد ارائه دهند.
یلدا عباسی- نهتنها پردیس تئاتر تهران، حتی بسیاری سالنهای دیگر هستند که بدون بررسی و در لوکیشنی اشتباه ساخته شدهاند. از طرفی، وقتی در مکانهایی دور از مرکز سالن ساخته میشود، جز مخاطبان، حتی گروه هم برای رسیدن به سالن اجرا با مشکل مواجه میشوند. گاهی برای یک ماه اجرا، هر روز باید ساعتها در ترافیک بمانند.
در کشورهای دیگر هم ممکن است شاهد ساخت سالنهایی تخصصی خارج از مرکز شهر باشیم. در آنجا برای حل مشکلات دسترسی، مدیران فرهنگی سوبسیدهایی ارائه میدهند، مثلاً برای حملونقل، وسایلنقلیه عمومی رایگان در اختیار مخاطبان قرار میدهند. در اینجا، مدیران ما که حتی در تلاش برای فرهنگسازی هستند، آن سوبسیدها را قائل نیستند.
مهرداد کوروشنیا- واقعاً در کجا میتوان در حاشیه شهر، بودجهای معادل هزینههای یک اجرا پرداخت کرد؟ حتی اگر دولت هم بخواهد سوبسیدی ارائه بدهد، چقدر میخواهد هزینه کند؟ اصلاً بودجهای دارد که بخواهد از پس تمام هزینههای فرهنگی برآید؟ در این شرایط فقط کافی است کمی با فکر و بررسی، برنامهای شکل بگیرد. یعنی اگر برای احداث همین پردیس تئاتر تهران کمی بررسی میشد، لازم نبود چنین هزینه بالایی را در آنجا صرف کنند. میتوانستند آن سالن را در جایی درست احداث کنند تا بهراحتی تمامی بودجه صرفشده برای آن، برگردد.
فرزین محدث- به این نکته هم توجه کنید که در چنین لوکیشنهایی نمیتوانیم رقم بالایی برای بلیط تئاتر در نظر بگیریم. از طرفی از آنجایی که سالنها خالی مانده، اگر گروهی بخواهد در آنجا اجرایی داشته باشید، نهتنها سوبسید و تخفیفی نیست که باید هزینه بالایی هم پرداخت کند.
آقای کوروشنیا، شما در بخشهایی از صحبتها از اصالت تئاتر و ماهیت هنر گفتید. در این شرایط، نمیتوان بحث معیشت را نادیده گرفت. برای برقراری توازن میان تأمین معیشت و تعهد به اصل هنر، چه باید کرد؟
مهرداد کوروش نیا-در دهههای گذشته، دولت سوبسید برای تئاتر پرداخت میکرد، هزینه سالنها و بلیطها را پرداخت میکرد. در آن شرایط، هنرمند فقط وظیفه داشت سر فرصت و با اندیشه، یک کار مناسب تولید کند. هرچند که همان موقع هم مشکلاتی وجود داشت. بااینحال، نباید همه موارد را منوط به حمایت دولت بدانیم. نکته قابلتوجه این است که فضای مجازی و دنیای تبلیغات هم به رشد کارهای بیکیفیت کمک کرده است و گریزی از این موضوع نیست. در واقع از این بخش هم نباید غافل شویم که شکل اطلاعرسانی که این روزها با رقابت تنگاتنگ در حال اجراست، در موفقیت اکران یک نمایش بسیار اهمیت پیدا کرده است. از طرف دیگر همین محتواهای تولیدشده فضای مجازی در سطح ذائقه مردم تغییراتی ایجاد کرده است و شاید حتی بتوانیم بگوییم به جایی رسانده که طرفداران آثار ارزشمند، کمتر شدهاند. مثلاً یک یوتیوبر معروف، اگر حتی یک محتوای کاملاً بیکیفیت تولید کند باز هم توجه بیشتری نسبت به یک کار ارزشمند جلب میکند و ممکن است در سطح جهان شناختهشدهتر باشد. یک بخش کاهش اقبال به هنر اصیل، همین موارد است که دست من و شما هم نیست. در واقع یک جریان جهانی است که مرجعیت هنر، بهسمت سلبریتیها و افراد شناختهشده در فضای مجازی رفته است.
الهه باقری سنجرئی