گروه سینما هنرآنلاین: این روزها پرده سینما میزبان یک فیلم از برادران محمودی است. جمشید و نوید محمودی که اصالتا افغانستانی هستند، پس از تجربه موفق «پوست شیر» در نمایش خانگی، به سراغ سوژهای رفتهاند که به تازگی در دل زادگاهشان رخ داده است. سینما برای این دو برادر همواره بستری برای ادای دین به میهنشان و به تصویر کشیدن دشواریهای زندگی در افغانستان بوده است و در کارهای سینمایی آن دو، تنها «هفتونیم» است که ارتباطی با این فضا ندارد و از بین 6 فیلم سینمایی که این دو برادر به همراه یکدیگر کارگردانی و تهیهکنندگی کردهاند، 5 فیلم اندر وصف نابرابریها در افغانستان است.
حالا این بار، نوید در جایگاه کارگردان و جمشید روی صندلی تهیهکنندگی نشسته تا واقعه بازگشت طالبان به کابل را در فیلم «آخرین تولد» به تصویر بکشند. نام قبلی این فیلم «کابل پلاک 10» بوده و ای کاش نامش به «آخرین تولد» تغییر نمیکرد تا انتهای داستان از نام فیلم لو نرود؛ اما با این حال، تعلیقهای جذابی که در قسمتهای مختلف فیلم گنجانده شده، مخاطب را تا پایان قصه با خود همراه میکند.
فیلم «بدون تولد» شیوه روایتش را بسیار هوشمندانه چیده و ابتدا سکانس انتهایی فیلم را برای مخاطب به نمایش میگذارد و در ادامه، با فلشبک جلو میرود. عمق این هوشمندی را آنجا میتوان درک کرد که در پایان فیلم مخاطب میفهمد اگر چه سکانس انتهایی را اول فیلم دیده، اما به طور کامل ندیده و این به خودی خود یک شوک جذاب در نقطه پایانی است.
نوید محمودی بار دیگر توانمندی خود در کارگردانی را به رخ کشیده و قابها و حرکات دوربین، احساسات سرشار فیلم را به خوبی منتقل میکنند. در این فیلم، به سیاق همیشگی کارگردانی این دو برادر، در کمتر سکانسی با فیکسفریم روبرو هستیم و بیشتر پلانها با حرکاتی از دوربین همراه هستند که همه این حرکات در خدمت انتقال حس به مخاطب است؛ اما با این حال، نوید هر چقدر در کارگردانی خوب عمل کرده، در نویسندگی کار ضعف دارد. دیالوگهای بیروحی که بلااستثنا همه شخصیتها با یکدیگر رد و بدل میکنند، بیش از شباهت به سخنانی که از دل یک شهروند افغان مورد ستم برآمده باشد و با آه و سوز یا حتی عرق به میهن همراه باشد، به شعارهایی کلیشهای شبیه است. این پازل را بازیهای تصنعی بازیگران کامل میکند.
الناز شاکردوست اگرچه با شمایلی شبیه به نقش فائزهاش در «شبی که ماه کامل شد» در فیلم ظاهر شده، اما به هیچ وجه بازی خوبی که در این فیلم و حتی فیلم «ابلق» داشت را تکرار نکرده است. نقشآفرینی شیدا خلیق و پدرام شریفی نیز در نقشهای مکمل فهیم و لیلی، ساختگی و به سختی باورپذیر است.البته مولفههای دیگری چون تدوین فیلم، تا حد زیادی ضعف بازیها را میپوشاند. نقطه اوج فیلم را باید همان سکانس مطلع شدن لیلی از شهادت احمد بدانیم که به زیبایی هر چه تمامتر، افزون بر خلق یک تضاد خارقالعاده و کنار هم نهادن شادی و غم، با موسیقی متناسب و اسولوموشن بهجا، بیشترین حس ممکن را به مخاطب منتقل میکرد.
فیلم «آخرین تولد» میتوانست بسیاری از وقایع دیگر و مصائبی که سوغات طالبان برای افغانهاست را به به تصویر بکشد اگر تنها به یک لوکیشن اکتفا نمیکرد. از ابتدا تا انتهای این فیلم در خانه ثریا میگذرد و دست کارگردان را برای نمایش آنچه طالبان در کوچه و خیابان بر سر مردم بیپناه افغان میآورد، میبندد. با این حال، برادران محمودی با این فیلم بار دیگر ادای دینی به افغانستان و مردم رنجورش داشتند و نشان دادند خاک مادری، دغدغه اول و آخر آنهاست.
احمدرضا انصاری