گروه سینما هنرآنلاین: اگرچه رکوردها برای شکسته شدن هستند و هیچ رکوردی تا ابد پابرجا نیست اما اینکه چه کسی و چه چیزی رکوردشکنی میکند، از اهمیت بالایی برخوردار است. فیلم سینمایی «فسیل» چند روز پیش با گذشتن از سد «اخراجیها2»، پرفروشترین کمدی تاریخ سینمای ایران (بعد از انقلاب) لقب گرفت. این فیلم که تاکنون 5 میلیون و 334 هزار مخاطب داشته است، در جایگاه چهارمین فیلم پرفروش سینمای ایران نیز قرار دارد و این شانس را دارد که حتی تا رده دوم نیز پیشروی کند! اما آیا این فیلم استحقاق حضور در چنین جایگاهی را دارد؟
حمید بهمنی کارگردان سینما و تلویزیون درباره این فیلم در گفتگو با یکی از رسانهها چنین اظهار داشته است: «متاسفانه سینمای امروز ما در بند گیشه گرفتار آمده است. این شکل از سینما هیچ اندیشه و تفکری با خود ندارد و تنها در پی خالی کردن جیب مردم است. نمونه بارز این کار آثاری چون «فسیل» هستند.» صاحبنظران بسیار دیگری هم هستند که نظری مشابه وی دارند و معتقدند فروش خوب «فسیل»، محصول تنزل سطح سلیقه مخاطب است.
موافقان «فسیل» هم کم نیستند و برخی منتقدان همچون علیرضا اخلاقی، فیلم «فسیل» را از نظر ساختار سینمایی قابل قبول و دارای ایدههایی نو و قابل پذیرش میدانند؛ اما حتی اگر «فسیل» را به واسطه رعایت این اصول حرفهای تبرئه کنیم، مصادیق غیرقابل تبرئهای چون «انفرادی» و «دینامیت»، در سالیان اخیر کم نبودهاند.
اگر فیلم سینمایی «فسیل» روز به روز در جدول پرفروشهای سینمای بعد انقلاب بالاتر میرود، علت آن به سلیقه تنزلیافته مخاطب برمیگردد یا به ساختار سینمایی قابل قبولی که دارد؟ برای رفع این دوگانگی، به سراغ یکی از کارشناسان و منتقدان سینما رفتیم و با محمدرضا مقدسیان در این باره گفتگویی داشتیم که در ادامه میخوانید.
تغییر ذائقه؟ آدرس غلط ندهید
هر چند عدهای دلیل عدم توازن فروش فیلمها در گیشه را به طور جدی متوجه تغییر ذائقه مخاطب میدانند اما نگاه محمدرضا مقدسیان به این موضوع، نگاهی متفاوت بود. این منتقد سینما در این باره به «هنرآنلاین» گفت: به عقیده من، اینکه مساله و مشکل اصلی عدم توازن فروش گیشه را در تغییر ذائقه مخاطب جستجو کنیم، آدرس غلط دادن و تکوجهی به قضیه نگاه کردن است. من به این موضوع تکوجهی نگاه نمیکنم. وقتی میخواهیم در هر کجای دنیا فیلم بسازیم، نخستین نکتهای که میبایست مدنظر داشته باشیم، این است که هر فیلمی نیاز به مخاطب دارد و برای اینکه مخاطب داشته باشد، باید برخی قواعد ساختاری و فرمی را ملاک عمل خود قرار دهیم. طبیعتا همیشه نظر مخاطب در اولویت قرار دارد؛ حالا اینکه فیلمساز بر مبنای نظر مخاطب فیلم بسازد تا فروش بیشتر بدست آورد، جزئی از جریان صنعت سینماست و اینکه سعی کند ذائقه مخاطب را ارتقا دهد هم بخش دیگری از این جریان است.
وی ادامه داد: در بین جامعه مخاطبان سلایق گوناگونی جای گرفته است. مثلا وقتی به بازار 80 و اندی میلیونی ایران نگاه کنیم، میبینیم که در بهترین حالت و برای پرفروشترین فیلم کمدی تاریخ سینمای ایران، نهایتا سه الی چهار میلیون نفر به سینما میروند. این موضوع نشاندهنده این است که تنها درصد پایینی از جامعه ایرانی مخاطب فیلمهایمان در سینما هستند؛ پس طبیعتا نمیتوان به ذائقه مخاطب خرده گرفت.
فیلمسازان به دنبال دیکتهی بارها نوشته شده
مقدسیان همچنین یادآور شد: نمیتوان منکر آن شد که برخی رخدادها در یکی دو دهه اخیر، سبب تقلیل سطح ذائقه مخاطب شده است. بخش مهمی از این تقلیل سطح ذائقه به رواج شبکههای اجتماعی برمیگردد. نه فقط در ایران بلکه در سینمای جهان، ظهور و بروز شبکههای اجتماعی باعث تقلیل سلیقه مخاطب شده است. افزون بر آن، غالب تهیهکنندگان و سرمایهگذاران نگران بازگشت سرمایه فیلم هستند و به همین خاطر، همواره دیکته «بارها نوشتهشده» و «بدون غلط» را برمیگزینند و میروند سراغ ساخت فیلمهای کمدی.
این منتقد سینما در خصوص رابطه تنگاتنگ سینما با جامعه گفت: سینما نمیتواند از جامعه جدا باشد. اینکه جامعه در چه وضعیتی به سر میبرد، چه ویژگیها و چه نیازهایی دارد، اوضاع اقتصادیاش چگونه است و... در نهایت تعیین کننده است. در نتیجه اعتقاد من این است که هر چند ذائقه مخاطب تغییر کرده یا به بیانی بهتر، ذائقه او کشش بیشتری به تماشای فیلمهای کمتر سخت و دشوار یا کمتر تلخ و درگیرکننده دارد اما بیشتر، از آن جهت به سمت فیلمهای کمدی و روان و ساده میرود که بتواند یکی دو ساعت را فارغ شوند از مشغلههای ذهنی خود دور شود.
تماشای آخرین کمدی فاخر؛ یکی دو دهه قبل!
وی در پاسخ به اینکه کمدی فاخر چه ویژگیهایی دارد، گفت: تعریف من از یک کمدی فاخر این است که صرفا بر مبنای شوخیهای دمدستی و جنسی و تکراری نباشد. با این تعریف، آخرین فیلم کمدی فاخر و قابل اعتنایی که دیدم، حداقل برمیگردد به یکی دو دهه قبل! آخرین فیلمهای کمدی مطلوبی که دیدم، فیلمهای «مارمولک» و «سن پترزبورگ» است. پس از آن، غالب فیلمهای سینمایی به نحوی طعنه به فیلمفارسیها و شوخیهای رایج و محاورهای زدهاند.
محمدرضا مقدسیان همچنین افزود: ماجرای تغییر ذائقه نسل جدید، یک ماجرای خطی و تک بعدی نیست؛ اگر قرار باشد تغییر سلیقه اتفاق بیفتد، اول باید ببینیم سلیقه موجود بر مبنای چه مولفههایی به این نقطه رسیده است؛ مولفههایی مثل سازوکار آموزشوپرورش، ساختار تربیتی خانواده، پرداختن به سرمایههای اجتماعی و مباحثی مثل فرهنگ، تاریخ، اخلاق، انسانیت و...؛ مجموع همه این مولفههاست که سلیقه مخاطب را در طول سالیان طولانی شکل داده است. چیزی را که در طول سالیان طولانی ایجاد شده، نمیتوان با صدور فرمول و انداختن بار روی دوش تولیدات تلویزیون و سینما، به یکباره برطرف کرد؛ چون به یک باره اتفاق نیفتاده است! اما اگر بگوییم که سینما و تلویزیون بوسیله آثارشان تاثیر زیادی بر سرعت این تغییر دارند، کاملا درست گفتهایم.
مقدسیان خاطرنشان کرد: تا زمانیکه برای ساخت آثار سینمایی و تلویزیونی مخاطب خود را در نظر نگیریم، راه به جایی نمیبریم. در این زمینه چهار مولفه وجود دارد که میبایست مدنظر داشته باشیم: مخاطبشناسی، شناخت ذائقه مخاطب، بررسی سلیقه مخاطب و بررسی نیازهای وی. اگر به این چهار مقوله توجه داشته باشیم، اولین قدم را به درستی برداشتهایم. در قدم بعدی باید این توان وجود داشته باشد که اطلاعات گردآوری شده از مخاطب تحلیل شود و بر اساس آن، افراد و هنرمندانی تربیت کنیم که بتوانند آن مطالعات را تبدیل کنند به قصه، فیلمنامه، شخصیت، فیلم و سریال! آنگاه امتزاج بین واقعیت موجود در اجتماع و حقایق موجود در ذهن مخاطب، میتواند اندک اندک به ارتقای سطح سلیقه مخاطب کمک کند.
وی ضمن بیان اینکه تنزل سلیقه مخاطب سینمایی تنها مربوط به مخاطبان ایرانی نیست، اضافه کرد: در سینمای جهان، جنس فیلمهای دهه 80 و 90 میلادی با فیلمهای سال 2000 به بعد، تفاوتی محسوس دارد. در دورانی فقط رسانههای مرجع (کمپانیهای فیلمسازی و شبکههای رادیویی و تلویزیونی) بودند که میتوانستند بر افکار مخاطب تاثیر بگذارند ولی در حال حاضر به واسطه رواج تلفنهای هوشمند، مرجعیت تولید محتوا دیگر مثل قدیم انحصاری نیست! این عدم انحصار باعث شده تولیدکنندگان محتوا تنها ملاکشان بیشتر دیده شدن و ترند شدن باشد.
مقدسیان ادامه داد: امروزه کسی که قصد دارد در صنعت سینما و فیلمسازی سرمایهگذاری کند، توجه ویژهای به اقتصاد توجه دارد؛ از همین رو ترجیح میدهد در زمانهای که کیم کارداشیان و امثال او برای مخاطب جذاب هستند، روی چنین چهرههایی سرمایهگذاری کند! نتیجه این میشود که میبینیم میزان فروش فیلم «اوپنهایمر» کریستوفر نولان با فیلم «باربی» گروتا گرویک تفاوت فاحش و معناداری دارد. قطعا علاقمندان جدی سینما انتخاب اولشان برای تماشا «اوپنهایمر» نولان است اما واقعیت بازار سینمای جهان میگوید «باربی» در فروش موفقتر عمل کرده است؛ دلیلش هم محتوایی عامهپسند است و موجسواریهایی که این فیلم روی امواج جریانهای فمینیستی و حقوق زنان انجام میدهد. میتوان نتیجه گرفت که جریان اقتصادمحور سینما در حال حرکت به سوی موجی است که جریان عمومی در فضاهای اجتماعی و مجازی ایجاد میکند. قبلا جریان صنعت سینما بود که سلیقه برای مخاطب ایجاد میکرد اما حالا این مخاطب است که سلیقه را ایجاد و سینما را وادار به حرکت روی آن ریل میکند!
آهای مخاطب! من به تو توجه کردم
این منتقد در رابطه با این مساله که چگونه یک فیلم، مخاطبش را به طور داوطلبانه و خودجوش وادار به تبلیغ خویش میکند، خاطرنشان کرد: زمانیکه فیلمی بر مبنای نیاز مخاطب باشد و برای برطرف کردن آن نیاز تلاش کند، در واقع مثل این است که به مخاطب بگوید: «آهای مخاطب من تو را دیدم و به تو توجه کردم!» از منظر یک فرایند خیلی ساده روانشناسی هم که نگاه کنیم، مخاطب در چنین موقعیتی در ناخودآگاه خودش از آن فیلم قدردانی میکند و علاوه بر این قدردانی، فیلم را به دیگر افراد هم معرفی میکند؛ چرا که احساس میکند اطرافیانش نیز نیازهایی دارند که این فیلم آن نیازها را درک کرده است.
وی در پایان گفت: اگر در حال حاضر آوازه فیلمهایی مثل «فسیل» سینه به سینه می چرخد و خود مخاطبان به تبلیغ شفاهی و داوطلبانه فیلم دست میزنند، بدان جهت است که اتفاق درستی در فیلم افتاده که مخاطب را مجذوب خودش کرده است؛ ولی آیا این اتفاق درست حاصل یک جریان درست بوده است؟ به عنوان مثال اگر یک نفر احتیاج به مواد مخدر داشته باشد، وقتی به او مواد مخدر بدهیم و استعمال کند، احساس خوبی پیدا میکند و در واقع، به خوبی نیاز او را مرتفع ساختهایم اما حقیقت این است که او معتاد است و همین معتاد بودنش یک مساله غلط است! جامعه ایرانی این روزها به دلیل برخی مشکلات معیشتی و اقتصادی، به لحاظ فکری و ذهنی تمایل بالایی دارد به تنفس؛ به زنگ تفریح؛ به یکی دو ساعت مشغله فکری نداشتن؛ به یکی ساعت خندیدن و شادی حتی اگر آن شادی دوامی نداشته باشد. فیلمهای کمدیای که این روزها ساخته میشوند، فارغ از میزان کیفیتشان به لحاظ فیلمنامهنویسی و کارگردانی، این فرصت را برای مخاطب ایجاد میکنند که مخاطب چند ساعتی از مشغلههای فکریاش دور باشد.