برنامه «امتداد» برنامه ای است که در حوزه‌های مختلف فرهنگ عامه از جمله فیلم و سریال، تکنولوژی، فضای مجازی و موسیقی با مهمانان برنامه به گفت‌وگو می پردازد.

این برنامه  به میزبانی رامین پورمند و تیهه کنندگی مهدی انصاری در ۲۶ قسمت ۵۵ دقیقه‌ای از شبکه چهار پخش می‌شود، به همین بهانه با مهدی انصاری مستندساز و برنامه ساز به گفت و پرداخته ایم.

جمعه‌شب‌ها  برنامه‌ای به نام امتداد به سردبیری  شما  روی آنتن می‌رود که  به‌نوعی رویکرد جدید و نویی نسبت به سینما است از ماهیت و  اهداف این برنامه بفرمایید؟

موضوع کلی برنامه امتداد فرهنگ‌عامه و فلسفه است یعنی نگاه به فرهنگ‌عامه با عینک فلسفی است. فرهنگ عامی می‌تواند مصادیق متعددی داشته باشد از فیلم و سریال و انیمیشن تا پدیده‌هایی مانند فشن، پوشاک موسیقی و ورزش بنابراین فرهنگ‌عامه حوزه‌های مختلفی را در برمی‌گیرد که ما با نگاهی فلسفی در این برنامه به آن‌ها می‌پردازیم.

برنامه امتداد کدام مخاطب را هدف گرفته است اهالی فرهنگ و هنر و یا قرار است به مردم عامه هم بیاموزد، چگونه با فیلم و سریال مواجه شوند و جهان فلسفی آن را درک کنند؟

مخاطب من  قشر خاصی است که تلاش می‌کند به حوزه‌های مختلف از نگاه فلسفی ورود کند. این قشر خاص حتماً آن‌کسی نیست که فلسفه خوانده و با جهان فلسفه آشنا است بلکه کسی که در مواجه با پدیده‌های مختلف با ساحت اندیشه وارد می‌شود اما تدابیری اندیشیده شده است که مخاطب عام هم بتواند بهره‌ای از آن داشته باشند.

اظهار نظرهاییی که پیرامون برنامه ارائه‌شده نشان می­دهد که مردم عام هم مخاطب پای این برنامه می‌نشیند. در بخشی از برنامه بازیانی ساده به مسائل فلسفی می‌پردازد زبان قشر عامی که برای همه قابل‌درک است.

برخی از اهالی هنر معتقدند که نگاه فلسفی به فیلم برگرفته‌شده از یک نوع نگاه توهمی است و در واقعیت فیلم‌ها، تنها در بستر سرگرمی تفسیر می‌شوند، نظر شما چیست؟

ما در قسمت اول برنامه امتداد به این موضوع به‌صورت تفصیلی پرداخته‌ایم. در قسمت اسپیلبرگ و فلسفه به این موضوع می‌پردازیم که اسپیلبرگ به‌عنوان یک سینماگر ایدئولوگ معرفی می‌شود و از زوایای مختلف به جنبه‌های فلسفی آن پرداخته‌شده است. نکته اینجاست که تمام بیست‌وشش قسمت این برنامه از یکسری کتاب‌های فرهنگ‌عامه و فلسفه برگرفته‌شده است. کتاب‌هایی که توسط اساتید دانشگاه‌های آمریکا نگاشته شده است و  بر اساس آنچه در برنامه امتداد وجود دارد گفته ما نیست بلکه از اندیشمندان آمریکایی مطرح‌شده است  و  تلاش داریم تا این کتاب‌ها را از طریق صفحه اجتماعی  معرفی کنیم.

درعین‌حال قائل به این نیستیم که تمام کارگردانان با نگاه فلسفی دست به خلق اثر می‌زنند برخی از این هنرمندان از دل جهانی که در آن زیست می‌کنند و جهان‌بینی که در آن زندگی کرده‌اند، سبب می‌شود تا به‌صورت ناخودآگاه در آثارشان تأثیر خود را نشان دهد و به فرض هم این نباشد می‌توان با یک نگاه فلسفی فیلم‌های هالیوودی را بررسی کرد و در انتخاب فیلم‌ها تلاش کردیم به‌نوعی مشت نمونه‌ای از خروار باشد. درعین‌حال آمریکا کتاب‌های متعددی با عنوان سینما و فلسفه به رشته تحریر درآمده که به این موضوع پرداخته است.

 

  آیا سینما در امتداد فرهنگ‌عامه شکل‌گرفته است یا سینما مشخص می‌کند فرهنگ‌عامه چه باشد یعنی به‌نوعی سینمای هالیوود تلاش دارد تا فرهنگ‌عامه را دست‌کاری کند و حتی در فرهنگ شرقی نیز این تلازم وجود دارد و فرهنگ‌عامه  سایر کشورها تحت تأثیر هالیوود دچار دگرگونی شده است!

در حقیقت هم این فرایندی که شما به آن اشاره کردید درست است و همان فرایندی که در کتاب‌های فلسفه به آن اشاره‌شده است. در حقیقت می‌توان آن را به یک حلقه تشبیه کرد که از یک فلسفه‌ای شکل می‌گیرد و یک فرهنگ‌عامه‌ای را شکل می‌دهد و این فرهنگ‌عامه به سبک زندگی ما وارد می‌شود و دوباره این سبک زندگی ادامه پیدا می‌کند.

درواقع این حلقه مدام خود را بازتولید می‌کند و به این دلیل است که ما از سنت‌گرایی به مدرنیسم می‌رسیم و از مدرنیسم به پست‌مدرنیسم و از پست‌مدرنیسم به ترنس مدرنیسم می‌رسیم و این حلقه مدام بازتعریف می‌شود.

یییی

در ایران جایگاه فیلم‌هایی فلسفی چگونه است؟

یک سری از کارگردانان مانند مرحوم مهرجویی فیلم‌های خود را بر پایه نگاه فلسفی بنا می‌کردند.

نگاه فلسفی مهرجویی به آثاری مانند هامون فلسفه است اما برگرفته شده از فرهنگ‌عامه و جهان‌بینی و فلسفه جامعه خودش نیست؟

نگاه مهرجویی فلسفی است می‌تواند این نگاه با عینک فلسفه غرب باشد یا بر اساس حکمت اسلامی بناشده باشد. به‌هرحال هر فیلمی حتی آن دسته از آثاری که به‌نوعی سطحی هم دسته‌بندی می‌شوند را  می‌توان با نگاه فلسفی به آن نگاه کرد و در  مکتب فرانکفورت و  مکتب انتقادی آن ها  را صورت‌بندی کرد یعنی فلسفه می‌تواند، همه آن‌ها را هرکدام با نگاهی متفاوت پوشش دهد. مثلاً اگر بخواهیم آثار ایرانی را به لحاظ فلسفی بررسی کنیم،  شاید نتوانیم به‌صورت گسترده مباحث فلسفی آن را مطرح کنیم اما درعین‌حال در چارچوب مکتب فرانکفورت و یا ابسوردیسم می توان آن ها را بررسی کرد در عین حال غنائی که ما در سینمای هالیوود و سینمای شرق می‌بینیم در سینمای خودمان نداریم.

بنابراین سینمای ایران عموما برگرفته شده  از فلسفه و جهان‌بینی مبتنی بر فرهنگ‌عامه ایرانی نیست!

بله، یکی از مشکلاتی که وجود دارد، نفوذ فلسفه غرب و شرق است که در فرهنگ‌نامه ما نفوذ کرده است و در مقابل اینکه چقدر از فرهنگ ایرانی و حکمت اسلامی در  فرهنگ‌عامه امروزمان نقش دارد سؤالی است که در ذهن مخاطب ایجاد می‌شود.

شاید فرهنگ‌عامه ما در مسیر خودش در جریان باشد اما سینمای ما تلاش می‌کند خود را از فرهنگ‌عامه جامعه‌اش جدا کند و برای خودش یک فرهنگ مستقل از جامعه تعریف کند، فرهنگ و فلسفه‌ای که با جهان‌بینی فرهنگ‌عامه ما در تضاد است!

هم این استدلال درست است و هم اینکه، هنرمندان ما در فضای جهانی‌سازی خود را حل کرده‌اند درصورتی‌که سینمای چین یا سینمای ژاپن تلاش کرده‌اند، اصالت خود را حفظ کنند، درصورتی‌که فرهنگ‌عامه همچنان در مسیر خود حرکت می‌کند، هرچند خللی نیز واردشده است متأسفانه هنرمندان ما در این جهانی‌سازی حل‌شده‌اند و تلاش نکرده‌اند که هنر ایرانی اسلامی را بازتولید کنند.

چقدر فلسفه و جهان‌بینی فیلم‌ها مبتنی بر ایدئولوژی هر کشور است؟در سینمای هالیوود میان ایدئولوژی و فلسفه آمریکا می‌توان رابطه نزدیکی را قائل شد؟

در غرب  فلسفه و ایدئولوژی باهم ممزوج‌اند یعنی ایدئولوژی لیبرالیسم منتج شده از فلسفه لیبرالیسم و خرده‌فرهنگ‌های دیگری است که ایدئولوژی لیبرال سرمایه‌داری را شکل داده است و ایدئولوژی و فلسفه آمریکا مکمل هم‌اند و همدیگر را تکمیل می‌کنند و ایدئولوژی برگرفته از فلسفه شکل‌گرفته در آمریکا است و در هالیوود کارگردانانی مانند اسپیلبرگ یا کریستوفر نولان در غالب همان ایدئولوژی و جهان‌بینی فلسفی آمریکا فیلم می سازند.

در عین حال که سینما کلاً ایدئولوژیک است و ژانرها در بستر ایدئولوژیک تم، لحن و سبک  خود را معرفی می‌کنند.

چه طور این هماهنگی شکل می‌گیرد، آیا  قدرت بالادستی  وجود دارد که این کلان گفتمان‌ها را تعریف می‌کنند، این همسویی چه گونه حاصل می‌شود؟

این را باید مورد به مورد بررسی کرد. کریستوفر نولان با روایت فلسفی فیلم خود با  اندیشمندان حوزه مختلف ارتباط می‌گیرد یا استیون اسپیلبرگ خود این آدم یک فرد ایدئولوژیک است یک یهودی است که به آموزه‌های قوم یهود معتقد است و حتی در این جنگی که اتفاق افتاده است حمایت می‌کند چراکه از درون به ایدئولوژی اعتقاد دارد و به عبارتی سینماگران امروز جای فلاسفه را گرفته‌اند یعنی سینماگران جلوتر از فلاسفه کار می‌کنند و فلاسفه پشت این‌ها باید فلسفه را تجزیه‌وتحلیل کنند  بنابراین سینماگران هالیوودی دنبال اندیشه‌اند و تنها اهداف سرگرمی صرف وجود ندارد مثلاً  اسپیلبرگ در آثارش از انیمیشن و گیم وجود دارد  تا سریال و فیلم سینمایی که همه آن ها در چارچوب فلسفه تعریف می‌شوند. کسانی مانند اسپیلبرگ خودشان اندیشمندند.

 درعین‌حال فیلم‌سازان آمریکایی اگر در چارچوب ایدئولوژی حاکم نباشند، حذف می‌شوند. کارگردان1 I robot  بعد از ساخت فیلمش خیلی به او بهاداده نشد و حذف شد به عبارتی سینماگرانی که برخلاف جریان باشند در بلک باستر ها قرار می‌گیرند  و در فیلم‌هایی  که فروش بالایی دارند حضور نخواهند داشت از این مسیر حاکمیت فیلم‌سازان خود را در بستر ایدئولوژی خودکنترل می‌کند.

چگونه هالیوود وجه رسانه‌ای و ایدئولوژیک فیلم‌های خود را با وجه سرگرم‌کنندگی آن ترکیب می‌کند به طوری که مخاطب به‌صورت ناخودآگاه تحت تأثیر قرار می گیرد بی آنکه این وجه سینما را درک کرده باشد به عبارتی برخلاف فیلم ایرانی گل درشت و شعاری نیست ، این فرایند چگونه اتفاق می‌افتد؟

دقیقا، هالیوود به‌گونه‌ای این  سه ضلع رسانه، هنر و صنعت را در کنار هم می‌بیند و اسپیلبرگ باوجود نگاه عمیق ایدئولوژیکش درعین‌حال به دلیل فیلم‌های پرفروشش به‌عنوان پسر محبوب هالیوود شناخته می‌شود، موضوعی که در این اتفاق نمی‌افتد فیلم‌سازان ما یا فرمالیست‌اند یکسری هم تنها به محتوا می‌پردازند و از فرم عقب می‌مانند درحالی‌که این دو باید توأمان در کنار هم قرار گیرند تا به یک فیلم اثرگذار هنری تبدیل شوند. در جامعه هنری ایران این دودسته مدام باهم مجادله دارند درحالی‌که هر دوبه‌یک اندازه برای خلق یک اثر هنری مهم‌اند. همان‌طور که در سینمای هالیوود می‌توان آن را مشاهده کرد.

با توجه به این‌که سینما هرسال از سینمای متفکر دورتر می‌شود و به سمت سینما دم دستی و سطی گرایش پیدا کرده است ، چه طور می‌توان بدنه سینما را به سمت سینمای متفکر  برد؟

شمارا به مستند کاپرا کجاست ارجاع می‌دهم در این مستند سینمای 1920 و 30 امریکا اشاره دارد که وضعیت اکنون ما در حوزه سینما است. دوره‌ای که فرانک کاپرا سینمای طنز و سطحی را باب کرده بود و تنها امید به آینده را ترویج می‌کند و الان سینما در آن شرایط است فضای سخت اقتصادی که از طریق فیلم‌های طنز تلاش می‌کند جامعه را آرام کند و برای اینکه از این فضا خارج شویم لازم است که ژانرهای متعدد داشته باشیم. چرا که من مخاطب تا دیروز تنها دو انتخاب داشتم یا فیلم اجتماعی یا فیلم طنز  که فیلم اجتماعی با نگاه بسته و ناامیدانه اش تنها حال مخاطب را بد می کرد و در این شرایط تنها فیلم طنز باقی می ماند.

درحقیقت ما با فقر ژآنر روبه رو ،  فیلم استراتژیک و فیلم اطلاعاتی و امنیتی بسیار کم داریم و در همان دوره ای که مهدویان به سمت این دسته از فیلم‌ها رفت توانست باز گیشه فیلم‌های امنیتی را داغ کند درعین‌حال فیلم‌های قهرمان‌پرور فیلم‌های فلسفی اصلاً وجود ندارد و به‌طورکلی تنوع ژانری وجود ندارد و مخاطب میان ژانر تاریک اجتماعی ترجیح  می‌دهد فیلم طنز ببیند. بنابراین سینما ژانر وحشت هم نیاز دارد و اگر سبد ژانری ما هم اصلاح شود ذائقه مخاطب هم اصلاح خواهد شد.

اینکه فیلم‌سازان به سمت ساخت فیلم‌هایی در ژانرهای متنوع نمی‌روند به دلیل ترس از تجربه جدید در عرصه ساخت فیلم است یا دلیل دیگری وجود دارد؟

ویدئویی که از آقای تهماسب این روزها وایرال شد یک حرف درستی می‌زند که به نظرم نکته و راه‌حل در همین‌جاست و آن اینکه نباید از فرهنگ به دنبال کسب درآمد بود و نباید نگاه مارکسیستی به آن داشت، صنعت سینما در کشور ما همچنان نوپاست و تبدیل به صنعت نشده است. همان‌طور که در صنعت خودروسازی سال‌ها پول سرازیر شد تا پا بگیرد باید همین مسیر درزمینهٔ سینما پیاده شود و پمپاژ پولی که از طرف حاکمیت انجام می‌شود می‌توان سرمایه لازم برای ورود به ژانرهای پرخرج‌تر را فراهم کرد. تا زمانی که سینماگر قرار است از فروش بلیت درآمد کسب کند درحالی‌که قانون کپی‌رایت وجود ندارد، تنها ژانر طنز پاسخ‌گوست بنابراین باید  از حاکمیت حمایت مالی همراه با مدیریت صورت گیرد تا در این شرایط بتوانیم  شاهد اتفاقات مثبتی باشیم. و

هانیه شجاعی زند