گروه رادیو و تلویزیون خبرگزاری هنر ایران: مستند دریچه است برای به تصویر کشیدن حقیقتی که از پیوند میان رویدادها و واقعیات خود را عیان می کند و در این میان به تصویر کشیدن حقایقی که با سنت بازخوانی آیین های کهن ما پیوند می خورند از حساسیت بیشتری برخوردارند. این درحالی است که اغلب آثاری که این روزها به عنوان مستندهای آیینی در فضای مجازی منتشر میشود، کلیپهای کوتاهی هستند که یا به صورت آماتور تولید شدهاند و یا اساسا به نیت تولید کلیپ و نماهنگ و نه مستند حرفهای تولید می شوند و دستان خالی مدیران هنری در تولیدات عاشوایی بیش از پیش خود را نشان میدهد. هر چند مستندسازان ایرانی در این حوزه کارنامه بسیار غنی و ماندگاری دارند که از میان آن ها وحید چاووش زبانزد است. مستندسازی که در میان آثار متعددش به مستندساز آیینی شهرت دارد و هنوز مستندهایی مانند «صبحی که نزدیک است؟» و «شما چه کسی هستید؟» در ایام محرم بازخوانی می شود. در ادامه گفتوگوی وحید چاووش درباره چالش های ساخت مستند آیینی را می خوانیم.
با توجه به تجربه شما در ساخت مستندهایی با مضمون پیادهروی اربعین و عاشورایی چه نسبتی میان احساس و تعقل برای درک بیشتر محتوای خود قائل هستید؟
من معتقدم کل محرم و عاشورا روایت احساس است و احساس اولین چیزی که مخاطب در مواجه با داستان عاشورا او را تحت تأثیر قرار میدهد. مگر میشود در مواجهه با شهدای کربلا احساسات مخاطب درگیر نشود. تنهایی حضرت سیدالشهدا و همه وقایعی که رخ میدهد احساسی است، بنابراین تفکیک احساس از واقعه کربلا نشدنی است در عین حال از پس این احساس هر کس بر اساس ظرفیت خود از این واقعه برداشت میکند. هر چند، زندگی ترکیبی از تعقل و احساس است و شما تا کسی را دوست نداشته باشید، نمیتوانید به آن نزدیک شوید بنابراین درک عاشورا از مسیر احساس می گذرد. در حقیقت عملکرد انسان تنها بر اساس عقل نیست بلکه مرکب از عقل و احساس است و نگاه ما به قیام عاشورا فقط بعد عقلانی نیست، بلکه با احساسات باید به واقعه عاشورا نگریست. در مستند «شما چه کسی هستید؟» اوج احساسات زنی روایت میشود که در مسیر پیاده روی خدمت می کند. احساساتی که به جنون رسیده است؛ جنونی که اصلاً عقل را در آن نمیتوان دید، فراتر از جنون است.
در مستند «شما چه کسی هستید؟» در پس این جنون قرار است چه چیز به نمایش گذاشته شود؟
پرده از علاقهای بر میدارد که سر به جنون میزند. همان علاقهای که میتوان در واقعه کربلا دید. صحنهای که حضرت به یارانش میگوید، بازگردید و ماندنتان برابر با کشته شدنتان است و در مقابل یارانش کشته شدن را انتخاب کردند. انتخابی که برگرفته از عشقشان به امامشان بود و حتی میتوان آن را عشقی فراتر از عقل زمینی دید. عشقی که نمیتوان آن را با معیارهای زمینی توصیف کرد.
اگر بپذیریم که مستندسازی همچون شاعر مرثیه سرای عاشورا است در این میان ابزار و تکنیک چه جایگاهی دارد؟
اگر مستند ساز بداند که چه می خواهد بگوید و ایده نویی در مواجهه و پرداخت مضامین عاشورایی داشته باشد آن گاه در فرع ماجرا، مستندساز ابزار خود را پیدا می کند. اگر مستندساز نسبت به حقیقت وجودی آنچه می خواهد بگوید ایمان داشته باشد تمام تلاشش را می کند و سختی حتی سفر به عراق را هم متحمل می شود تا از فلان پژوهشگاه در عراق هم بهره ببرد تا بتواند محتوای خود را در بهترین غالب و مستند ترین شکل ارائه کند. همان کاری که ما در مستند «صبحی که نزدیک است» انجام دادیم. درحقیقت اصل ماجرا ایده و موضوع شما است که ابزار به مدد آن می آید.
با توجه به تنوع ژانری در مستندهای شما، مهم ترین وجه تفاوت مستندهای عاشورایی با سایر مستندها را در چه میدانید اینکه برای نزدیک شدن به سوژهای مانند مضامین عاشورایی مستندساز باید به چه چیزی غیر از تکنیک مسلط باشد یا اینکه چقدر تهذیب نفس و ارتباط قلبی با واقعه عاشورا در رسیدن به درک بهتر مضمون برای فیلمساز و در ادامه برای مخاطب کمککننده است؟
ازنظر من مستند عاشورایی و یا همان اربعینی ذیل مستند اجتماعی قرار میگیرد و قاب من از اربعین اجتماعی از مردم است و من زندگی آنها را در پیوند با اربعین به تصویر کشیدهام و در حقیقت همان مستند اجتماعی است و نوعی مردمشناسی و آیین شناسی است و با همان نگاه به آن وارد میشویم. در مستند «سقف آسمان» که یک مستند اجتماعی است، باید به دنیای سوژه آن که یک پیرزن است نزدیک شویم تا بتوانید چیزهایی را بازتاب دهید که حرفهای جدید و ناشنیدهای است.
در فیلم اربعینی هم همین فرایند وجود دارد با این تفاوت که مستندهای عاشورایی روایتگر آدمهایی است که در اتمسفر فضای پیادهروی اربعین، جهان متفاوتی دارند و شاید همین جهان، وجه تفاوتش با سایر مستندها باشد. درعینحال در برخورد با هر سوژه ای در مستند نباید نگاه بالادستی داشت و حتی مستندساز نباید با دید روشنفکری و هنری با سوژهاش مواجه شود. اگر فیلمساز خود را بالاتر از سوژه بداند و جامعه مورد هدفش را فقیر ببیند و با عینک خود بزرگبینی با آن روبهرو شود، نهتنها نمیتواند، به سوژه نزدیک شود بلکه فضائل جامعه را نیز به درستی تشخیص نمی دهد و حتی از شناخت عیوب آن جامعه نیز باز میماند و در شناخت عیوب و فضائل بهاشتباه میافتد.
بنابراین بهطور کل در مواجه با هر سوژهای چه در دل روایت مستندهای عاشورایی و یا مستندهای اجتماعی هر دو از دو جامعه میگوید، یکی در پیوند با واقعه کربلا و عاشورا و دیگری شاید از دل یک مسئله و معضل اجتماعی اما در هر دو نحوه مواجه یکی است و باید در هر دو گونه آدمها و سوژههای اصلی را بهدرستی بشناسیم.
اینکه تولیدات تلویزیونی با مضامین عاشورایی و اربعینی بیشتر به سمت کلیپهای اینستاگرامی رفته است و تلاش ندارد با نگاه عمیقتری به رویدادهایی که در دل پیادهروی اربعین رخ میدهد بپردازد، این موضوع چه آسیبهایی دارد؟
هرچند کلیپهای اینستاگرامی لازم است و من در ابعاد یک تا دو دقیقهای آن را حتی لازم میدانم اما اگر این نگاه در ابعاد فیلم مستند شکل بگیرد یعنی از ماهیت و رسالت اصلی خود خارج شده است و زمانی که در تولید هر چیز به ورطه تولید انبوه گرفتار شویم، کیفیت از دست میرود. اینکه مدیری مثلاً دستور تولید 500 دقیقه فیلم اربعینی میدهد، یعنی کلید زدن فرایند که نتیجه آن فیلمهای سطحی و بیکیفیت است. و مخاطب نیز از مضمون تکراری در فرم تکراری زده خواهد شد و کیفیت در این فرایند فدا میشود.
چه باید کرد سؤال تکراری که شاید اگر جواب هم داشته باشد باز به بحث اینکه چه کسی مدیر است بازمیگردد!
قبل از مدیریت خود فیلمساز باید نسبت به پول و بودجهای که میگیرد حد خود را بداند و هر کس خودش قد و قوارهاش را در عرصه هنر تعیین میکند. در میان فیلمسازان مشهور است که هر مردهای که به دست ما بدهند میشوریم درحالیکه فیلمساز باید نسبت به موضوعی که قرار است دست به تولید بزند آگاهی و شناخت داشته باشد و در کنار شناخت نسبت به آن سوژه نیز باید دغدغه داشته باشد، دغدغه و شناختی که برای فیلمساز انگیزه ایجاد میکند، تا همه توان خود را در بحث تولید وارد کند و در کنار همه اینها بحث مالی آخرین مرحلهای است که مستندساز باید به آن توجه کند، در این فرایند است که میتوان مستند باکیفیت تولید کرد.
در این میان سفارشیسازی بخشی از روند تولید است که در امر مستندسازی میتواند اجتنابناپذیر باشد در این شرایط چه طور میتوان بحث سفارشیسازی را مدیریت کرد؟
مهمترین مشکل ما بحث مدیریت فرهنگی است که بر اساس اقتضائات حرفهای نیست، یعنی بر اساس این اقتضائات آدمها انتخاب نمیشوند، بلکه بهصورت آسانسوری مدیران تعیین میشوند، درحالیکه در هیچ کجای دنیا اینگونه نیست اینکه شما کسی را بدون پیشینه هنری در سمتی قرار دهید که هیچ دانشی در آن زمینه ندارد یعنی سپردن مدیریت مجموعهای که اگر اعضای این مجموعه هنرمندان کاربلدی هم باشند چون بهغلط مدیریت میشوند نمیتوانند تولیدات باکیفیتی ارائه دهند و حتی ممکن است یک مجموعه را به قهقرا بکشانند.
یک تهیهکننده موفق کسی نیست که پول و بودجه در اختیار دارد، بلکه تهیهکننده خوب کسی است، بداند برای کدام مستند چه کارگردان و چه عواملی را در اختیار بگیرد. همین موضوع را میتوان در ابعاد مدیریت فرهنگی دید اینکه یک مدیر خوب میداند که چهکاری را به چه کسی بسپارد و این نیازمند تخصص و دانش است و مدیری که این تخصص را ندارد، درنتیجه نمیتواند تولید خوب و باکیفیت ای هم داشته باشد.
ایده شما در مستند «صبحی که نزدیک است؟» نگاه نویی بود، اینکه امام حسین از کدام مسیر از مدینه خود را به کربلا رسانده است هر چند که این مستند در پس یافتن این مسیر کار خود را تا انتها نمی برد!
سوال مهمتر این است که بعد از ساخت این مستند آیا هیچ گروه دیگری ثبت و نقطه گذاری مسیر امام حسین را پیگیری کرد. این موضوع بخشی از تاریخ شیعیان است که تا امروز مجهول مانده است. این مستند در دل تاریخ از دلایلی که سبب شد تا این مسیر پنهان و گمنام بماند پرده بر می دارد و این مطالبه را دارد که امروز چرا این امر مهم محقق نشده و تا امروز گروهی برای شناسایی این مسیر تلاشی نکرده اند. ما در همان دوره با بزاعت بسیار کم به دنبال کشف این حقیقت به عراق رفتیم و با ارگان هایی گفت وگو کردیم که برای پرداختن و تحقیق راجع به همچین موضوعاتی بودجه کلانی دارند.
ما با بودجه محدودی که داشتیم توانستیم یکی از این نقاط را کشف و شناسایی کنیم و با بیان اهمیت این موضوع این مطالبه گری را از جهان شیعیان داشتیم اما هیچ کس تا امروز اعلام آمادگی نکرده است که این پژوهش را ادامه دهد حتی کسی از ما نخواست که ما فیلم دوم و سوم آن را بسازیم و آن را به نتیجه برسانیم نه اینکه من بسازم مستندسازان دیگری با توجه به اهمیت این موضوع آن را ادامه دهند اما هیچ کس ورود نکرد و متاسفانه از این دست مقولات فراوان است.
مهمترین مسئله را در این امر چه می دانید کمبود بودجه یا بحث مدیریتی مطرح است؟
بودجه فرهنگی اختصاص داده شده بسیار بالاست، مسئله این جاست کسانی که باید این بودجه را مدیریت کنند در جای درست خود ننشسته اند و کسانی مدیریت فرهنگی را به دست گرفته اند که در این زمینه تخصص ندارند. در همه کارها افراد باید مسیر تکامل خود را پله پله طی کنند مسیری که از فیلم سازی کوچک شروع می شود و بعد به تهیه کنندگی ارشد می رسد و کم کم شبکه خود را گسترش می دهد و دراین شبکه گسترش یافته به درجات بالای مدیریتی می رسد اما مرور کارنامه امروز مدیران نشان می دهد که این مدیران این مسیر را طی نکرده اند و به عبارتی هلیکوپتری به این جایگاه و مقام رسیده اند. بنابراین هرکس اگر تخصص جایگاهی را ندارد نباید آن را بپذیرد کما اینکه به من هم پیشنهاد مدیریت هم داده شد اما نپذیرفتم. تقوا اقتضا می کند که زمانی که در خصوص کاری توانایی لازم را نداریم، وارد نشویم اما امروزه متاسفانه اینگونه نیست.
خبرنگار هانیه شجاعی زند