گروه رادیو و تلویزیون خبرگزاری هنر ایران: «انتقام» کاملترین واژهای است که میتوان به سومین قسمت سریال «قطب شمال»، در خصوص خلاصه داستان آن نسبت داد. سریالی به کارگردانی امین محمودی یکتا که اقتباسی از رمان کنت مونت کریستو است و در تازهترین قسمت خود رگههای خشم و کینه چندین ساله شخصیت اصلی داستان که حالا تبدیل شده به آرشام یکتا را به تصویر میکشد.
آرشام یکتا (فرزاد فرزین) نام جدید همایونی است که با دسیسه دوستانش به دوازده سال حبس محکوم میشود، او بعد از مرگش در یک دعوا در راه انتقال به سردخانه زنده میشود و با گنجی که همبندیش در اختیار او گذاشته، با هویتی تازه خودش را برای انتقام از افرادی که باعث نابودی زندگیش شدند، آماده میکند.
این خط داستانی در نگاه اول چندان جدید نیست اما با پیشروی داستان در بستری از خرده اتفاقات، این سوال برای بیننده ایجاد میشود که بعد قرار است چه اتفاقی بیفتد؟ پرسشی که باعث برانگیختن حسی کنجکاوی مخاطب و همراهی او با قصه میشود.
در سومین قسمت «قطب شمال» هم خرده پیرنگها جان گرفتند و آرشام به قربانیان انتقامی که در نظر دارد، یک قدم نزدیک میشود؛ از برادر سامان (امیرحسین فتحی) گرفته تا وکیلی که باعث بریده شدن جرم برای او شد و فرزاد حسنی نقشش را ایفا میکند. در بخش دیگری از این قسمت هم شاهد آن بودیم که آرشام دیگر تحمل پنهان کردن رازش را ندارد و آن را با یکی از دوستان پدرش درمیان میگذارد، پیرمردی که وقتی آرشام زندان بود، تا زمان مرگ پدرش در کنار او بود.
در واقع این در این قسمت با چند خرده داستان همراه بودیم که بعضی از آنها مثل آشنایی آرشام با برادر سامان، دوستی که باعث و بانی پاپوش به راه افتاده علیه او بود، بخش اصلی داستان را در برمیگیرد.
همچنین در این قسمت نازنین بیاتی هم به مجموع بازیگران اضافه شد و قرار است نقش همسر آرشام را در چند مهمانی بازی کند، نقش نمایشی که از شروع ورود او به واسطه دیالوگهایی که داشتند، داستانهای بعدی که رخ میدهد را تا حدی قابل پیشبینی میکند. البته این اتفاق یعنی حدس رخدادهای بعدی، از مواردی است که پیرامون کل داستان «قطب شمال» صدق میکند و ریتم و شیوه روایت، در کنار کارگردانی این اتفاقات است که میتواند قصه را از منجلاب تکرار و کلیشه تا حدی دور کند. روندی که تا اینجای ماجرا و با گذشت سه قسمت از سریال، قضاوت در خصوص آن زود است اما خط داستانی و قالب روایتی که محمودی پیش گرفته، تا حدی نشان از تلاش او برای این گریز و خلق درامی تازه از دل کلیشههای آشنا دارد.
ایجاد تعلیق و ثمربخش بودن نسبی این تلاشها هم تا حدی مرهون تجارب قبلی این کارگردان است که پیش از این به عنوان دستیار کارگردان و نویسنده، درآثارحسین سهیلیزاده بوده و دستی بر نگارش فیلمنامه سریالهایی مانند «ملکه گدایان» و «عقرب عاشق» هم داشته است، جریانی که نتیجه کامل آن بستگی به پیشبرد و پایانبندی تمام این گرهها و خرده داستانها دارد. چرا که در واقع اجرای نهایی تمام این رخدادها است که میتواند مثل تا اینجای قصه به کمک سریال بیایند یا آن را از مدار ریتم و روند موثر آن از نگاه مخاطب دور کنند.
بیشتر بخوانید»»«افعی تهران»، بازنمایی غلیظ آنچه که در ناخودآگاهمان نهفته است