سرویس تجسمی هنر آنلاین: جایزه هنری قلب تهران به مناسبت 230 امین سالگرد پایتخت شدن تهران در منطقه 12 که به عنوان قلب تهران شناخته میشود، با متولیگری شهرداری منطقه 12 تهران در رشتههای عکس، کاریکاتور، تصویرسازی و پوستر برگزار میشود. این جایزه ضمن معرفی ظرفیتهای منطقه، میتواند مسائلی انتقادی نسبت به منطقه 12 را هم مطرح کند. در نشستی با حضور مجتبی خشایارفرد؛ معاون گردشگری شهرداری منطقه 12 تهران، مسعود زندهروح کرمانی؛ دبیر نخستین جایزه هنری قلب تهران و بهرام کلهرنیا، علی هاشمی شهرکی و محمدمهدی رحیمیان؛ دبیران رشتههای پوستر، تصویرگری و عکس این جایزه، درباره منطقه 12 تهران و بیان مسایل آن از نگاه هنر گفت و گو کردیم.
آقای خشایارفرد شما به عنوان معاون گردشگری شهرداری منطقه 12 تهران به ما بگویید که بر اساس چه ظرفیتهایی به این نتیجه رسیدید که جایزهای به عنوان جایزه قلب تهران وجود داشته باشد؟
مجتبی خشایارفرد: منطقه 12 به عنوان قلب تهران نامگذاری شده و این اعتقاد وجود دارد که اگر قلب شهر خوب کار کند، کل شهر خوب کار خواهد کرد. این منطقه خاستگاه اصلی شهر تهران است. بخش عمدهای از حصار صفوی و حصار ناصری در منطقه 12 بوده و از آنجا شکل گرفته و گسترش پیدا کرده است. در سالهای گذشته نسبت به این فضاها توجه جدی صورت نگرفته و تخریبهای اساسی انجام شده که از بین رفتن آن فضاها و خاطرات گذشته را باعث شده است، به طوری که دیگر نمیشود به آنها رجوع کرد.
در دو سال اخیر یک رویکرد تقریباً جدیدتری در شهرداری تهران به وجود آمد که لزوم توجه ویژهتر به این منطقه را احساس کرد. دلیل این نگاه ویژهتر هم ظرفیتهای عمیق این منطقه اعلام شد. برای مثال از 300 اثر ثبت شده در میراث فرهنگی تهران، 177 اثر در منطقه 12 قرار دارد، یعنی بالای 50 درصد آثار در منطقهای قرار دارد که اتفاقاً منطقه بزرگی نسبت به سایر مناطق شهر تهران نیست. همچنین 22 موزه نیز در منطقه 12 شهر تهران وجود دارد که موزههای اصلی شهر هم هستند. همه اینها دست به دست هم داده تا ما نگاهها و رویکردهای ویژهتری به منطقه 12 داشته باشیم.
یکی از اساسیترین رویکردهای جدید نسبت به منطقه 12، رویکرد زنده کردن گردشگری این منطقه است. منطقه 12 تنها منطقه تهران است که رشد جمعیتی منفی دارد که معنایش این است که زندگی آرام آرام دارد از این منطقه رخت بر میبندد. فضای اقتصادی منطقه همینطور دارد گسترش پیدا میکند و خیلی از بناهای تاریخی الان تبدیل به کارگاه شدهاند. بنابراین لازم بود که در این زمینه فکری کرد که به نظرمان آمد مبحث گردشگری میتواند منطقه 12 تهران را زنده کند. الان روزها از همه جا به منطقه 12 میآیند ولی شبهای منطقه 12 خالی از جمعیت است که رویکرد خوب گردشگری میتواند حیات شبانه منطقه 12 را به آن برگرداند.
فضای گردشگری این قابلیت را دارد که بتواند در گام اول برای ساکنان منطقه، در گام دوم برای کل شهر تهران و در گام سوم برای شناساندن منطقه 12 حتی در سطح جهانی موفق عمل کند. مثال سادهاش این است که الان یک سایتی مثل تریپ ادوایزر (TripAdvisor) که مرجع خیلی از اتفاقات گردشگری در سطح دنیاست، رستورانهای خوب تهران را بر اساس نظر گردشگران خارجی معرفی کرده که اولین رتبه را رستوران مسلم دارد و رستوران شرفالاسلامی هم در رده سوم شناخته شده است. بنابراین منطقه 12 ظرفیتهای بالایی دارد که یک سری از این ظرفیتها شناخته شده و مابقی آن باید به بقیه شناسانده شود. ابزارهای مختلفی برای معرفی منطقه 12 وجود دارد که یکی از این ابزارها، ابزار هنر است که از طریق مدیومهای مختلف هنری میتوان خاطرهسازی و ثبت تاریخی کرد.
شما برای اولین دوره جایزه هنری قلب تهران 4 مدیای هنری عکاسی، تصویرگری، کارتون و پوستر را در نظر گرفتهاید که میشد روی مدیاهای مختلف دیگری نیز همچون فیلم کوتاه یا بلند تمرکز کنید. چرا سعی نکردید که از فیلم استفاده کنید و اساس انتخابتان برای آن 4 مدیای هنری چه بود؟
مجتبی خشایارفرد: بحث فیلم و موضوعات دیگر هم در دستور کار ما قرار گرفت ولی کار ما باید از یک جایی شروع میشد که شاید اگر قصد اضافه کردن فیلم به جایزهها را داشتیم، شروع کارمان به تأخیر میافتاد. به هر حال فیلم یک سری شرایط و ملزومات خودش را دارد که میتواند منجر به تأخیر زمانی در کار شود. با این حال جایزه هنری قلب تهران قابلیت گسترش دارد و میتواند در دورههای بعد، مدیاهای دیگر را هم اضافه کند. ما حتی عنوان جشنواره را هم روی برنامهمان قرار ندادیم و برنامه را تحت عنوان جایزه هنری مطرح کردیم که شاید بتوانیم آن سخاوتی را که منطقه 12 دارد مطرح کنیم. در پیشنهادهایی که به خصوص در جلسات سیاستگذاری مطرح شد به این نتیجه رسیدیم که چهار مدیای عکس، تصویر، پوستر و کارتون مورد بحث باشد که برای هر کدام هم یک دلیلی داشتیم. مثلاً عکس یک فضای خاطرهسازی دارد و یا تصویرگری میتواند مستندسازی کند. کارتون هم میتواند یک بُعد منتقدانه داشته باشد و علاوهبر آن موضوع عمومی توریسم هم میشود در فضای کارتون تعریف کرد.
به مدیای فیلم هم فکر کردهایم و امیدواریم که بتوانیم آن را هم در دور دوم به جایزه اضافه کنیم. ما در بررسیهایمان متوجه شدیم که مستندات زیادی وجود دارد که تا به حال هیچ کسی آنها را جمعبندی نکرده که در کنار هم قرار بدهد. ضرورت آنکه ما در حوزههای فیلم بلند، مستند و حتی کوتاه وارد شویم، بسیار زیاد است. البته در گام اول میخواهیم که تولیدات انجام شده را جمعآوری کنیم چون تولیدات جدید، ملزومات خاص خودش را میطلبد. منطقه 12 به لحاظ اجتماعی و سیاسی یک منطقه محدود و خاص است که تولیدات جدید در یک منطقه محدود نیاز به هماهنگیهای مخصوص دارد که تا مقدمات اولیه انجام نشود، تولید فیلم جدید خیلی مثمر نخواهد بود.
من معتقدم که چهار مدیوم انتخاب شده برای اولین دوره جایزه قلب تهران به خاطر شکل انتقادیشان و همچین به خاطر سرعت انتقال مفهوم و سهولت در جایگذاریشان در شهر، انتخابهای درستی هستند. با ارائه این آثار، مردم نه به عنوان مخاطب هنر و بلکه به عنوان شهروندان معمولی به واسطه یک اثر هنری میتوانند وارد فضای آن آثار شده و جدا از فرم و تکنیکهای فنی، مفهوم را از آنها بگیرند. به نظر شما مدیومهای انتخاب شده چقدر میتوانند در انتقال اهداف جایزه هنری قلب تهران به مردم این شهر تأثیرگذار باشند؟
بهرام کلهرنیا: واقعیت قضیه این است که همه این چهار مدیوم تکثیرپذیر هستند و قابلیت اجتماعیِ اختصاصی دارند. بنابراین دوستان در انتخاب مدیاها بسیار دقیق انتخاب کردهاند. نقاشی کاری است کمی کند، بسیار درونی، بسیار عاطفی و آرمانجو. اما در این چهار مدیوم یک نیروی اجتماعی معاصرتر قرار گرفته است. در آنها به شکلی عادی و طبیعی گفتوگو جاری است و از عناصر، نشانهها و پایگاههای فکری آنها میتوان چیزهایی را دریافت که توسط مردم ادراک میشوند. در کنار یک تابلو همیشه تأخیر ادراکی وجود دارد. ما باید به ذائقههای هنرمند، به استایل و به عرصه جهاننگری او مراجعه کنیم تا آرام آرام با یک تفکر انتقادی، شانس برقراری ارتباط با سند نقاشانه را بیابیم.
اما در طراحی گرافیک، سرعت عمل بسیار بالاست. یک لحظه کوچکِ ارتباطی هم برای یک تایپوگرافیک، لحظه معناداری است که در الگوی کاری خودش باید از آن لحظه بالاترین بهره را ببرد. عکاسان، به روایتی لحظهها را شکار میکنند. یک شلیک و نشستن بر هدف، کارطبیعی آنهاست. نابترین، خاصترین و تراش خوردهترین چهره جهان توسط دوربین عکاسی کادربندی میشود. چشم، نگاه و اندیشه عکاس پشت آن تصویر پانورامای سیال است که برشی از شهر میگیرد و چه بسا با آن معنا تحقق پیدا میکند. عکاس با دوربینش معناسازی میکند و کارش فقط بازنمایش شکل نیست؛ همانطور که تصویرساز در مجاورت متن، مجاورت روایت و در مجاورت تاریخ قرار میگیرد.
منطقه 12 تهران قلب تاریخ شهر تهران است که تمام خوراکهای لازم را به تصویرساز میدهد تا بتواند در گوشه و کنار زندگی فرهنگی، تاریخی و مدنی مردم چیزهایی را بیابد که دارای ارزندگی خاص خودشان هستند. این ارزندگی در گفتار تصویر به کار تصویرساز بنمایه روایی میبخشد. ما به بنمایه روایی احتیاج داریم که این بنمایه روایی در منطقه 12 تهران یافت میشود. تفکر ما تفکر روایی و قصهگو است. داستانهای حاشیهای هر اتفاقی بیشتر از خود آن اتفاق نظر ما را به خود جلب میکند. منطقه 12 پر از قصه است. در کوچه و خیابان این منطقه پر است از پژواکهای زندگی مردمی که آنجا بودهاند، پر از شادیها، تراژدیها، عشق و شور و شیداییشان. همه اینها خودش را در محیط منطقه 12 نشان میدهد و مادهای متناسب برای کار تصویرساز میشوند.
تمام تاریخ ایران در منطقه 12 تهران رگ و ریشه دارد. از شکلگیری نخستین نظام آموزشی (مدرسه دارالفنون)، خوشیها، ناخوشیها، ترورها، حبسها، حصرها، غرور اجتماعی، حضور روحانیون، اتفاقات سیاسی، حضور مجلس در آنجا، به توپ بستن مجلس، حضور قزاقها، نیروی نظامی روسها در آن منطقه، اعلام یکی از نخستین حکومت نظامیهای ایران، همه و همه در منطقه 12 رخ میدهد. آنچه که به منطقه 12 جذابیت میبخشد این است که ما را وارد شهر خاطرات میکند. همه سرزمینهای دیگر نسبت به آثار تاریخی کشور، (حتی یک نانوایی ساده) خودشان را مسئول میدانند و آن را به عنوان سند فرهنگی به حساب میآورند و سعی میکنند که نگهش دارند تا به آیندگان بگویند که چطور زندگی کردهاند اما متأسفانه ما در این زمینه بیمبالاتی کردهایم و چیزهای زیادی را از دست دادیم که امروز حتی به سختی میتوان آنها را در موزهها پیدا کرد؛ مگر در موزههای غیر ایرانی.
اما منطقه 12 هنوز کمیت چشمگیری از اسناد یک دوره اجتماعی زندگی ایرانی را در خوش حفظ کرده است. من در فرصت کوتاهی که فرصت شد با دوستان گشتی در منطقه زدم، متوجه شدم که شهرداری منطقه چگونه دارد سعی میکند که سیمای تاریخی از کف رفته آن را بسازد و بازپردازش کند. این اتفاق برایم بسیار هیجانانگیز بود چون به نظرم منطقه 12 هنوز رایحه گذر زندگی عتیق ایرانی-تهرانی را در خودش دارد و هنوز صداها، نجواها، تصویرها و رایحههای خوشی در آن شنیده میشود. بنابراین شهرداری منطقه 12تهران دارد کاری میکند که ارزشهای گمشده منطقه دوباره به آن برگردد و مردم ریشهها، موجودیت و شناسنامه خودشان را بیابند.
آقای زندهروح کرمانی به عنوان دبیر نخستین جایزه هنری قلب تهران، چه چالشهایی را در بحث دبیرخانهای این جشنواره و همچنین در بحث مشارکت هنرمندان تجربه کردید و فکر میکنید که از قبل چه میزان شناخت در بین اهالی هنر از منطقه 12 وجود داشت؟
مسعود زنده روح کرمانی: طبیعتاً همیشه اولین اتفاق، چالشهای خاص خودش را دارد. اگر موضوع جایزه ما مربوط به کل شهر تهران بود، احتمالاً ساختار و نگاه متفاوتتری برای این جایزه شکل میگرفت اما موضوع جایزه ما صرفاً متمرکز بر یک منطقه از شهر تهران است که اهمیتش در روابط، گردشگری، موزهها و ساختارهای آن است و باید چالشهای آن مورد بررسی قرار بگیرد. ما در چالشهایمان متوجه شدیم که همه مردم تهران تقریباً میدانند که موزه ملی، کاخ گلستان، موزه پست و سر در باغ ملی کجاست اما هیچوقت کسی فکر نمیکند که این فضای منطقه 12 یک ترکیبی است که کنار هم چیده شده و این ترکیب، برای خودش یک سری تعریف و داستانهایی دارد که میشود در موردش بحث کرد.
ما از روز اولی که این سیستم را طراحی کردیم، پیشبینی میکردیم که شاید شناخت خیلی کمی در مورد منطقه 12 وجود دارد، پس روی طراحی سایت جوری برنامهریزی کردیم که ابتدا کار اطلاعرسانی درباره منطقه انجام شود. اطلاعات ما شامل محل واقع شدن منطقه 12، شکل و فرم آن، ابتدا و انتهای منطقه، محلههای مهم منطقه، شکل مدارس، مکانهای مذهبی و... بود. ما 4 عنوان اصلی برای مجموعه اطلاعاتمان و 4 موضوع برای آثارمان روی وبسایت در نظر گرفتیم؛ موضوع گردشگری، موضوع بافت بازار به عنوان اقتصاد، موضوع بافت تاریخی و از همه مهمتر موضوع وقایعی که در منطقه 12 اتفاق افتاده است. به تناسب این موضوعها، اطلاعات موجود را روی وبسایت قرار دادیم. مثلاً اطلاعات تاریخی ما شامل اطلاعاتی در خصوص ملی شدن نفت، اولین ماشین دودی و سایر مواردی بود که محل وقوعش به این منطقه بر میگردد.
از سویی دیگر ما برای بخشی از هنرمندان رشتههای عکاسی، پوستر و تصویرگری، تورهایی را طراحی کردیم که به نوعی یک فضای کارگاه آموزشی بود و هنرمندان از طریق آن میتوانستند با اساتید ارتباط بگیرند و برای طراحی پوستر یا تصویرگری آماده شوند. نزدیک به 120، 130 هنرمند منتخب آمدند و در 4 توری که ما ترتیب داده بودیم شرکت کردند که خیلی جالب بود که آنها خیلی از جاذبههای منطقه 12 را ندیده بودند و برایشان عجیب بود. مثلاً آنها باورشان نمیشد که در روز جمعه حدود 300، 400 گردشگر دارند در کوچه امامزاده یحیی راه میروند. آنها سرای کاظمی را میدیدند و همین مسیر را ادامه میدادند و میرسیدند به خیابان 15 خرداد و بعد به خیابان 30 تیر. در خیابان 30 تیر که یکی از عنوانهای ماست، مجموعه جمیع ادیان وجود دارد که شما در آن کنیسه، کلیسا، مسجد و ... را در یک مجموعه در کنار همدیگر میبینید. این فضاها را شاید خیلیها از کنارشان رد میشدند و نمیشناختند. ما سعی کردیم که درباره این فضاها از طریق وبسایت، ایمیل و شبکههای اجتماعی به دوستانمان اطلاعات بدهیم. این چالشها در کار ما وجود داشت اما با ادامه این کار قطعاً ارتباط میان بدنه جامعه هنری و فضاهای منطقه 12 بیشتر خواهد شد.
فکر میکنید که برای درک درست از موضوعهای انتخاب شده برای ارائه آثار در مدیاهای مختلف و ایجاد تعادل میان تصاویر آیا نیازی به برگزاری یک ورکشاپ و یک برنامه پژوهشی برای هنرمندان منتخب بود یا اینکه معتقدید که یک هنرمند میتواند به مهارت و تجربه خودش در کارهای قبلی تکیه کند و دانستههای خودش را در همچین فضایی به کار گرفته و در نتیجه در تولید اثر موفق شود؟
محمدمهدی رحیمیان: با توجه به توضیحاتی که دوستان ارائه دادند، ما اگر میخواستیم که کارمان با محوریت پژوهش پیش برود، میبایست که برنامه را از حالت فراخوان عمومی خارج میکردیم. یعنی کارمان عملاً میتوانست به شکل دعوت از پژوهشگران، هنرمندان و دستاندرکاران این عرصه باشد و ما یک بازه زمانی مثلاً یک ساله را در نظر بگیریم که در این بازه زمانی، اطلاعات تاریخی داده شود و برمبنای بانک اطلاعات و سوابقی که از این هنرمندان داریم، آنها را دستچین کنیم و شروع کنیم به کار کردن.
در واقع باید ورکشاپها و تعاملاتی که قرار است بخش پژوهشی کار داشته باشد، از دل خود این کار در بیاید که البته در این صورت میبایست قبلاً شورای سیاستگذاری توسط آقای خشایارفرد و همکارانشان در شهرداری منطقه 12 به این نتیجه برسند که هدفگذاری این جایزه چیست. البته آنچه که گفته شد یک خواسته ایدهآل است و مستلزم امکانات، فضا و هزینههای ریالی است که تعاملاتی چند سویه میان شهرداری و آموزشکدهها و انجمنهای تخصصی را میطلبد.
آنچه که تا به حال پیش آمده، دست تعامل به سوی هنرمندان، دستاندرکاران و علاقهمندان به این حوزه است. هدف این بوده که با استفاده از مدیاهایی مختلف یک حساسیت نسبت به قلب تهران ایجاد شود. شما مسأله مدیای فیلم را مطرح کردید که البته اگر توجه بیشتری انجام دهیم، پیشینه عکاسی به قبل از سینما بر میگردد و خاستگاه عکاسی همین منطقه 12 است. گنجینه عکسهای دوره قاجار در بخش کاخ موزه گلستان وجود دارد. دوره ثبت عکس از دوره قاجاریه اتفاق افتاده است. ما در این مجموعه یک رویکردی به گذشته داریم که این گذشته، گذشته دور یا همان ماضی بعید است. همه تاجگذاریهای دوره پهلوی و تمام اتفاقات مهم مجلس در این منطقه رخ داده است. عکاسی به گونهای آینه تمامنمای ما نسبت به گذشته را شامل میشود و از طرفی بار مواجهه با فضای امروز را دارد. مشاهدات ما طی چندماه اخیر نشان داد که عکاسی معماری از یک سمت و عکاسی مردمنگارانه، قومنگاری و مستند اجتماعی نیز از سمتی دیگر در کشور ما وجود دارد.
به نظرم جایزه هنری قلب تهران میتواند بهانهای باشد برای آشنایی و آشتی هنرمندان و ایجاد حساسیتهای احساسی آنها. این حساسیتها میتواند موجب یک سری تعاملات و کنشهایی شود که اگر در منطقه به آن پرداخته نشود، چهره منطقه کاملاً تغییر خواهد کرد. لذا توجه شهرداری منطقه 12 به این مقوله و ارسال یک فراخوان برای جذب آثار هنری میتواند کمک شایانی به این منطقه با قدمت داشته باشد. معتقدم که تمام مدیاهایی که در جایزه هنری قلب تهران مورد بحث است، وجود کاربردیشان در دنیای امروز اهمیت دارد. یعنی پوستر باید بتواند آگاهیبخشی را به شکلی ایجاد کند که یک سری تلنگرها به مخاطب بزند. ما فکر کردیم که از طریق یک سری رسانههایی مثل تصویر که با حوزه تجسمی هم ارتباط دارد، امکان تعامل بین مردم و آثار بیشتر برقرار میشود. در کنار آن قرار بود که آقای خشایارفرد به دنبال فیلم کوتاه 100 ثانیهای هم بروند که به طبع برای این کار الگوریتم برنامه کاملاً تغییر میکرد. هر کسی از مردم میتواند با دوربین خودش فیلم بگیرد اما ساماندهی کردن این اتفاق و در آوردن فیلمهای عمیق و ژرف کار پیچیدهای خواهد بود.
به هر حال به نظر میآید که با وجود این 4 شاخه هنری، راحتتر میشود بازخوردها را بررسی کرد تا ببینیم که تعامل و یا نقصان و عدم تعامل در کجای کار است. فکر میکنم که برای این کار باید زمان بیشتری در نظر گرفت تا روند کاری توسعه پیدا کند. به نظر میآید که برای این ماجرا باید بعد از کار مطالعاتی، یک سال کار اجرایی، ترغیب، تشویق و آگاهیبخشی صورت بگیرد تا مردم و هنرمندان بتوانند بیایند و با این ماجرا درگیر شوند. البته دوستان کارگاههایی را برگزار کردند و سفرهایی هم در سطح منطقه در حوزه عکاسی انجام شد که آثارش وجود دارد ولی به هر حال در این حوزه یک سری محدودیتهای زمانی و امکاناتی وجود داشت که طبیعی هم هست اما باید برای آنها برنامهریزی کرد.
آقای رحیمیان در بخشهای مختلف برنامه، چه در بخش جایزه اصلی و چه در بخش موضوعی آیا عکسهایی وجود دارد که سیر تغییرات و تحولات منطقه را نشان بدهد؟
محمدمهدی رحیمیان: بله، قطعاً وجود دارد. این تغییرات برای ما خیلی مهم هستند. ما برای این کار با عکاسان خیلی خوبی که در طی دهههای گذشته عکاسی میکردهاند در حال تعامل و مذاکره هستیم که بتوانیم بخشی از این گنجینه را در نمایشگاه در معرض دید بگذاریم. همچنین تلاشمان در این زمینه است که عکسهایی را که در سالهای قبل و بعد از انقلاب توسط عکسهای خوبمان گرفته شده اما همچنان دیده نشدهاند هم به مخاطبان نشان دهیم تا سبک زندگی و معماری و همچنین سایر تحولاتی را که طی دهههای اخیر در کشور به وجود آمده مردم ببینند.
شاید تنها رشتهای که میتواند تغییرات فرهنگی را کامل و واضح ثبت کند، رشته عکاسی است. همین حالا در منطقه 12 مثل خیابان چهارراه مخبرالدوله نسبت به 4 ماه پیش تغییر کرده و سنگفرش شده است، یا خیابان 30 تیر نسبت به سال گذشته تغییر کرده. این تغییرات و بازسازیها به تناسب منجر به تغییرات فرهنگها هم میشود که آنها را عکس میتواند ثبت کند. شاید در بعضی مکانها بازسازی صورت نگیرد، مثلاً فضای بیرونی کاخ گلستان شاید 5 سال است که تغییری نکرده باشد، اما محیط زندگی آدمها و محیط بازار خیلی تغییر میکند. مثلاً کوچه امامزاده یحیی خیلی تغییر کرده که این تغییرات را عکاس میتواند ثبت کند. این تغییر لازم نیست مربوط به 5، 10 یا 100 سال پیش باشد، وقتی تغییری پیش آمده و مربوط به همین اواخر هم باشد، میتوان آن را ثبت کرد.
مستندنگاری تاریخ خیلی موضوع مهمی است و فکر میکنم که یکی از بخشهای مهمی که در جایزه هنری قلب تهران اتفاق میافتد، همین مسأله مستندنگاری است که عکس میتواند این وظیفه را داشته باشد و سه مدیوم دیگر هم به کمک آن بیایند تا تأثیرات عمیقتری بگذارند. نظر شما در اینباره چیست و فکر میکنید که این مدیومها چقدر میتوانند با همدیگر همپوشانی داشته باشند؟
علی هاشمی شهرکی: در این میان مسأله هنر تصویرگری شاید یک مقدار متفاوتتر از بقیه باشد چون به نسبت سه مدیوم دیگر، ارتباط حسیتری برقرار میکند. تصویرگری چون دارد قصه تعریف میکند، درگیریاش یک درگیری خبری و اطلاعرسانی نیست. تصویرگری همراه با مخاطب میآید و یک چیزی را آهسته آهسته روایت میکند و پیش میبرد. مسألهای که در خصوص منطقه 12 تهران وجود دارد این است که ما به آن میگوییم قلب تهران، ولی در واقع این منطقه یک جورهایی مهد ایران است چون در تاریخ ایران و از زمانی که وارد مبحث مدرنیته زندگی و شهری میشویم، تمام مباحث مدرنیته کشور به واسطه همین منطقه به وجود میآید.
منطقه 12 منطقه اصلی پایتخت بوده و تمام اتفاقات اصلی که الان جزیی از رفتار معیار در ایران است در همین منطقه به وجود آمده و شکل گرفته است. از مصادیق و مظاهر مدرنیته این منطقه میشود این را ذکر کرد که خط تلگراف، پست، درس و تحصیل، سینما و عکاسی، کافهنشینی، قطار شهری، ماشینسواری و خیلی چیزهای دیگر در آن منطقه اتفاق میافتد. حتی اولین تصادف ایران هم در همین منطقه رخ میدهد و درویشخان در آنجا فوت میشود. خیلی از رفتارهای مردم این منطقه مثل رفتار زندگی، رفتار پهلوانی، مرام مردم قدیم تهران و... هم از اینجا معیار شده و در جاهای دیگر رواج پیدا کرده است. در واقع این منطقه یک زمانی به نوعی تعیینکننده سبک زندگی مردم ایران بوده است. زمانی این منطقه محور تحول قرار میگیرد که جامعه در حال نو شدن و تبدیل ایران قدیمی روستاییتر به ایران مدرنِ شهریتر است. بنابراین لازم است که تمام اتفاقات آن دوره توسط مدیاهایی چون تصویرگری و عکاسی ثبت شوند. لازم است که آن آدمهایی را که در این منطقه بوده و به طور مستقیم در تاریخ ایران نقش داشتهاند، بشناسیم.
اولین بستنی در ایران با عنوان بستنی اکبر مشتی درست میشود که الان به عنوان بستنی سنتی ایرانی شناخته شده است. این بستنی توسط یک آدم خوش ذوق در منطقه 12 به وجود آمده که حالا تبدیل به بستنی سنتی ایرانی شده و بخشی از فرهنگ ذهنی و ذائقه ایرانی است. ایرانیانی که در خارج از کشور زندگی میکنند، وقتی میخواهند احساس نوستالژی به آنان دست بدهد و حس خوبی داشته باشند، اولین کاری که میکنند این است که یک بستنی سنتی پیدا میکنند و لای نان میگذارند و میخورند تا دوباره حس ایرانی بودن را برایشان تداعی کند که این اتفاق بسیار زیبایی است.
همه آنچه را که به سنت منطقه و به سنت ایران بر میگردد باید ثبت کرد تا جوانهای نسل آتی متوجه خاستگاه این سنتها شوند و برایشان یادآوری شود که کشورشان چه سنتهایی دارد. الان منطقه 12 برای خیلی از تهرانیها یک منطقه پایین شهر محسوب میشود و شاید خیلی به آن توجهی نکنند؛ اما همه باید بدانند که منطقه 12 منطقهای است که تهران و همه فرهنگ و آداب زندگی ما را به وجود آورده است. باید با رویداد جایزه هنری قلب ایران یادآور شویم که باید همه آداب و سبکهای زندگی ایرانی ثبت شود. همه سنتها و همه داشتهها باید ثبت شوند تا به ماندگاری برسند.
هنر تصویر، هنری است که با مدل قصه گفتن و تعریف کردن میتواند به شکل حسیتری مخاطبش را درگیر کند و قلب و حسش را نسبت به فضا هوشیارتر نماید. شاید با دیدن عکس، پوستر یا کاریکاتور به تنهایی این اتفاق بیفتد ولی قرار گرفتن مجموع اینها در کنار هم کمک میکند که پیام مد نظر هنرمند منتقل شود و کمک کند تا درگیری بیشتری در مخاطب به وجود بیاید.
اشاره کردید که در بخش تصویرگری بیشتر رویکرد استوری و داستان مطرح است. در این مورد توضیح دهید.
علی هاشمی شهرکی: بخشی از رویکرد تصویرگری، رویکرد داستانی بود. ما این اجازه را به هنرمندان و شرکتکنندگان دادیم که درگیری حسی خودشان را هم کار کنند. یعنی ما به آنها تاریخ، بناهای تاریخی، افراد شاخص و اطلاعات دیگر منطقه 12 تهران را گفتیم اما اجازه دادیم که خودشان با آنها ارتباط بگیرند و خودشان یک حس یا قصه را بر اساس آنچه که در مورد منطقه 12 هست کار کنند. بحث اصلی این بود که بتوانند کارشان را طوری ارائه دهند که مخاطب با دیدن تصویر، درگیر آن شود. بنابراین ما هنرمندان را صرفاً به داستان کار کردن یا یک مفهوم و شکل خاص منحصر نکردیم، بلکه گفتیم آزادانه و با هر حسی که راحتتر هستید یک کاری ارائه دهید که بتواند مخاطب را درگیر خود کند.
مجتبی خشایارفرد: من همینجا یک توضیح تکمیلی ارائه بدهم. ما خیلی وقتها به تاریخ 200، 300 سال اخیر تهران میپردازیم و در مورد به روز شدنش صحبت میکنم، ولی وقتی یک جنازه 7000 ساله در منطقه 12 پیدا شد، به نوعی یک سرفصل جدیدی برای تهران ایجاد کرد که تهران را میتواند برگرداند به 7000 سال قبل. تا پیش از این قدیمیترین شئای که در تهران پیدا شده بود را از قیطریه پیدا کرده بودند که در موزه ملی هم چند بار نمایشش دادند ولی این جنازه 7000 ساله میتواند همه چیز را به هم بزند. الان خیلی صحبتها با سازمان میراث فرهنگی میشود که همان مکانی که جنازه پیدا شده، به یک موزه شهری تبدیل شود و جنازه 7000 ساله در همانجا به نمایش گذاشته شود. این جنازه 7000 ساله فضا و فصل جدیدی را ایجاد کرد که تهران قدمت بیشتری دارد که البته باید به آن پرداخته شود و روی آن مطالعات بیشتری انجام شود.
رویکرد جایزه هنری قلب تهران این است که در زمینه فرهنگ، هنر، تاریخ، جغرافیا و سایر ویژگیهای منطقه 12 یک حساسیتی ایجاد کند ولی به نظرم صرفاً همین رویکرد برای تداوم آن کافی نیست و ادامه یافتن این جایزه حتماً نیازمند یک برنامهریزی و چشمانداز مشخص است. شما این جشنواره را چطور میخواهید رو به جلو حرکت دهید و چه چشماندازی را برای آینده آن در نظر گرفتهاید؟
بهنام کلهرنیا: واقعیت این است که اهل فرهنگ پر از آرزو هستند و وقتی وارد یک کار فرهنگی میشوند، آن را در پاسخ به آرزوهای خودشان انجام میدهند. حکایت حضور ما در این حرکت فرهنگی هم همین است. به نظرم منطقه 12 با لطف و حضور عزیزانمان و شهردار منطقه که آدمی فرهنگی است، یک ظرفیت بسیار جدیدی را در مسئولیتهای شهری پیدا کرده و دارد خوب کار میکند. دوستان علاقهمند سرمایهگذاریهای پایه و پیریزیهای این ماجرا را شکل دادند. ما در این مورد دخالتی نداشتیم اما خیلی دوست دارم که بعداً درباره دبیرخانه و ستاد مرکزی و معین جشنواره قلب تهران رایزنی کنیم و مسئولان را تشویق کنیم که این اتفاق فرهنگی دوباره رخ بدهد. جشنواره قلب تهران یک جشنواره کاملاً فرهنگی است که بنمایه تاریخی و اجتماعی دارد و به بخشی از رگ و ریشه و سنت ما میپردازد. این خیلی مهم است که شهرداری منطقه 12 دارد اصالت و هویت ما را به ما بر میگرداند.
پیشنهادم به جناب آقای خشایارفرد این است که یک پژوهشکده فرهنگ و تاریخ بسازند که سفارش پژوهش بدهد و ما آگاهیهای بیشتری بیابیم و زندگی را در آنجا مستندسازی کنیم. آن چیزهایی که داریم اما گم شدهاند یا دیده نمیشوند را پیدا کنیم و نشان دهیم. خاطرات مردم را ثبت کنیم. نویسندگان، جامعهشناسان، فلاسفه و گروه بزرگی از اندیشمندان به مجموعه اضافه شوند و اندیشهسازی کنند. بنابراین دوستان کاری را شروع کردند و بهانهای به دست ما دادند که سیاستگذاریهایی داشته باشیم برای پوشش یک جشنواره که امیدوارم ماندگار شود و حوزههای شعر، سینما و... هم به آن اضافه شود.
مجتبی خشایار فرد: ما آبانماه سال گذشته یک جلسهای با شهردار منطقه 12 تهران داشتیم که در آن جلسه اعلام شد که این رویکرد جدید فقط به جایزه هنری قلب تهران ختم نخواهد شد. جایزه هنری فقط یکی از برنامههای شهرداری است. ما در شروع داریم با این جریانات حساسیت را ایجاد میکنیم. مطمئن باشید که در ادامه اتفاقات دیگری در منطقه 12 میافتد. این منطقه مکانها و ویژگیهایی دارد که میشود روی آنها کار کرد. جایزه هنری قلب تهران شروع یک ولولهای است در جامعه هنری. به همین خاطر ما به آن به شکل مقطعی فکر نکردهایم. ما به بحث ویژه این جایزه با حساسیت بالایی نگاه کردهایم. اسمش را هم گذاشتهایم نامآوران قلب تهران. یک تعریفی هم از نامآوران ارائه دادهایم که افرادی هستند که تأثیر بسزایی در زندگی سالم منطقه خودشان داشتهاند. بنابراین داریم با یک تفکر حرفهای جلو میرویم و اینطور نیست که بگوییم انتخاب واقعه پلاسکو برای بخش ویژه بر اساس احساسات بوده و یا قصد استفاده از آن حادثه را داشتهایم. اصلاً اینطور نبوده و ما موضوع بخش ویژه را با دقت انتخاب کردهایم. پس جایزه هنری قلب تهران یکی از اتفاقاتی است که در منطقه 12 افتاد و انشاءالله در آینده اتفاقات دیگری هم میافتد.
امسال در بخش نامآوران به موضوع آتشنشانان واقعه پلاسکو اشاره شد که یک حادثه معاصر است و هنرمندان عرصههای مختلف را درگیر خود کرده است. آثار بخش عکاسی به نظر میرسد که به طور خبری باشد چون در لحظه از قبل، حین و بعد از ریزش ساختمان گرفته شده اما برخورد سایر مدیومها با این موضوع چگونه بوده است؟
محمدمهدی رحیمیان: طبیعتاً وقتی موضوع فاجعه پلاسکو مطرح میشود، بیشترین نگاهها به سمت عکاسی است. این جایزه در تعاریف خودش به دنبال کمیت نبود؛ به هیچ وجه. بنابراین یک مقدار با جوایز و جشنوارههای دیگر تفاوت دارد. بیشترین آثاری که هر شرکتکنندهای میتوانست به این برنامه ارائه کند، 3 اثر بود و در بخش ویژه هر هنرمند فقط باید یک اثر ارسال میکرد. سختترین کاری که یک هنرمند میتواند انجام دهد هم این است که از میان صدها اثر تولیدی خودش، فقط یک اثر را انتخاب کند. بنابراین در این جایزه کمیت مهم نیست و هر هنرمندی سعی میکند که با کیفیتترین اثر خود را به این برنامه ارائه دهد.
جایزه قلب تهران یک تجربه جدیدی است. در اوایل دهه 70 مرکز مطالعات شهردای تهران شکل گرفت و یک چنین کارهایی را با نمایش یا عکاسی گذاشت اما شما الان اگر به دنبال عکسهای آن موقع بگردید، هیچ کدام از عکسها برایتان قابل رؤیت نیست. در کل به نظرم جایزه قلب تهران اگر میخواهد ادامه پیدا کند باید به یک ساز و کار تبدیل شود و بسترش فراهم شود. اینطور هم نباشد که هر مدیر جدیدی که آمد، رویکرد سلیقهای خودش را حاکم کند و از تجربیات برگزارکنندگان دور قبل استفاده نکند. معتقدم که جایزه هنری قلب تهران اگر میخواهد حفظ شود باید شهرداری تهران در تعامل با انجمنها و نهادها باشد چون هیچ چیزی تضمین نمیکند که با تغییر شهردار، این جایزه همچنان ادامه پیدا کند. شهردار بعدی منطقه 12 یا شهرداری کل تهران ممکن است که ضرورتی برای تداوم این جایزه نبیند اما اگر بین شهرداری و نهادهای پژوهشی و تشکلهای خصوصی یک تعاملی برقرار شود، این جایزه میتواند کمتر در معرض آسیب قرار گرفته و یک روند رو به رشد و توسعه داشته باشد. ایده و امکانات در اختیار شهرداری تهران است اما باید با یک مصوبه، دست تشکلهای تخصصی برای ادامه این جایزه باز باشد. آنچه که در این دوره به شکل کیفی و کمی انجام می شود میتواند سنگ بنای بازنگری و پیشبرد ماجرا در دورههای بعد باشد.
علی هاشمی شهرکی: همانطور که اشاره کردم، تصویرگری نسبت به مدیومهای دیگر یک مقدار حسیتر است. به همین خاطر با سوژهای که برای بخش ویژه جایزه اعلام شد یک ارتباط حسی برقرار کردیم. نمونه کارهایی ک هنرمندان چه در ورکشاپ کار کرده بودند و چه قبلتر از آنها دیده بودم، کارهای خیلی استعاریتری بود. آنها به مباحث ایثار، شهادت، مسئولیت اجتماعی، رحمت کشیدن آتشنشانان و... توجه کردند. نگاهشان به واقعه پلاسکو نگاه به یک آتشسوزی نبود و آن را خیلی درونیتر دیدند که در نتیجه کارشان خیلی جذاب شد. ما نوع ارتباط و همچنین تکنیک کار را آزاد گذاشتیم تا خودشان بتوانند بهترین فکرشان را تبدیل به یک اثر تصویرگری کرده و ارائه دهند.
بهرام کلهرنیا: موضوع نامآوران را در یکی از جلسات پیدا کردیم که موضوع انتخابیمان برداشتی از ظرفیتهای منطقه و حادثه تراژیک ساختمان پلاسکو بود که جانفشانی، ایثارگری و فداکاری آتشنشانها همه ما را تحت تأثیر قرار داد. حادثه پلاسکو را قطعاً نمیشود به اندازه خودش مهم نشان داد اما تکرار، مکث و ورز دادن آن جزو وظایف جشنواره تلقی میشد. به نظرم باید برای جشنواره هنری قلب تهران یک آییننامهای تدوین شود که در آنجا به یک تعریفی از نامآوران برسیم و بدانیم که نامآوران چیست، از کجا تا کجاست و کدام گروه از مردم را شامل میشود. یک شیشهگر که یک صنعت قدیمی را حفظ کرده و در دکان کوچک خودش با اندک سرمایهای فعالیت میکند هم یک نامآور است؛ منتها نامآوری که شناخته نشده و این کار را ما باید انجام دهیم و آنها را شناسایی کنیم.
شهر ما خالی از رایحه زندگی است، خالی از پچپچ بچهها، لالاییهای مادران و چهچهههای پدران. اینها گمشدههایی هستند که باید به شهر برگردند. جشنواره میتواند اینها را در قالب یک موضوعی چون نامآوران ببیند. در کنار آن میتواند خیلی چیزهای دیگر هم وجود داشته باشد. مثلاً اولین سرود ملی ایران در مدرسه دارالفنون توسط یک معلم بلژیکی ساخته شد و بعد از آن در همانجا موسیقی نظامی توسط علینقی وزیری پایهگذاری شد. اینها آدمهایی هستند که در اجتماع نقش بازی کردند. منطقه 12 تهران میتواند جایزه سرود ملی را هم به جشنواره قلب تهران اضافه کند. تصورم این است که با عزمی که در منطقه 12 وجود دارد، این جشنواره مثالی خواهد شد برای مناطق شهرهای دیگر ایران که در راستای چنین برنامههایی بکوشند و سرمایهگذاریهای فرهنگی را جدی بگیرند. ما سالها شاهد سرمایهگذاریهایی به نام سرمایهگذاریهای فرهنگی بودیم که ابداً فرهنگی نبودند و فقط فرصت سوزی کردند و هزینهها را دور ریختند، حالا این جشنواره یک سرمایهگذاری فرهنگی است که امیدوارم ماندگار شود.
جشنواره جایزه هنری قلب تهران را یک جشنواره شهری نمیبینم و به نظرم یک جشنواره ملی است. به همین خاطر پیشنهادم این است که برای دورههای بعد، به جز شهرداری، نهادهای دیگر هم وارد این پروژه شوند چون این پروژه باید مستحکمتر شود و به شکل حتی بینالمللی پیش برود و هنرمندان کشورهای دیگر هم در آن شرکت کنند. به شکل معمول، تمام کشورهای دنیا برای خودشان یک فرهنگ و تاریخی متصور هستند که از طریق آن در شهرهای مختلف جشنوارههای شهری برگزار میکنند. مثلاً جشنوارهای در پاریس وجود دارد و یا جشنوارهای در بولونیا. بنابراین جایزه هنری قلب تهران هم میتواند بینالمللی شود چون قابلیتش را دارد.