سرویس تجسمی هنر آنلاین: هادی فراهانی هنرمند ایرانی ساکن کاناداست که سال ها برای معتبرترین روزنامه های جهان مثل “وال استریت جورنال” ، "نیویورک تایمز" ، لس آن جلس تایمز" ، اینترنشنال هرالد تریبون" و غیره تصویرسازی کرده است. او بعد از بیش از 20 سال فعالیت مستمر در خارج از ایران، با رجوع به سال های آغازین فعالیت اش در عرصه هنر مسیر تازه ای را در فعالیت های هنری خودگشوده و تجربه ای متفاوت را در مدیای نقاشی رقم زده است. او معتقد است که جذابیت این نمایشگاه آن است که در نقاشی ها حرف دل خود را زده و بر خلاف سال های همکاری اش با مطبوعات سفارش دیگران را به تصویر نکشیده است.
در ادامه گفتگو با این هنرمند به بهانه برگزاری نمایشگاه "صورتش بیرون و معنیاش اندرون" در گالری گلستان را بخوانید.
آقای فراهانی رزومه کاری شما رزومه پرباری است که میشود در خصوص بخشهای مختلف آن صحبت کرد. شما پیشتر تصویرگر یک سری از مطبوعات مطرح جهانی از جمله"نیویورک تایمز"،"لس آنجلس تایمز"،"اینترنشنال هرالد تریبون" و غیره بودهاید و بیشتر در این زمینه فعالیت کردهاید. اما نمایشگاهی که اکنون در گالری گلستان برپا کردهاید، تفاوت عمدهای با روند کاری گذشتهتان دارد. چه اتفاقی افتاد که وارد این مسیر هنری شدید و چه شد که تصویرگری در مطبوعات را کنار گذاشته و به سراغ برپایی یک نمایش نقاشی در تهران آمدید؟
من در شروع گفتگو اشارهی کوچکی به آغاز تحصیلات هنریام میکنم؛ زمانی که در هنرستان هنرهای تجسمی پسران تهران آغاز به تحصیل کردم، متوجه شدم که برای نخستین بار در زندگیام، آنچه که تا آن روز صرفا به آن بعنوان سرگرمی و دلمشغولی شخصی خودم پرداخته بودم، به اولویت اول و هدف اصلی تحصیلاتم تبدیل شده بود. در سالهای نوجوانی و هنگام شکل گیری شخصیت و هویت اجتماعی، دانش اینکه آموختن و پرداختن به هنر پدیدهای بسیار جدی است و میتوان به آن به شکل آکادمیک نگاه کرد قدم بسیار بزرگی در مسیر کار هنریام بود. در همان سالها از جلوی دانشگاه تهران به کتابی از آثار آقای کامبیز درمبخش برخوردم و با دیدن آن کتاب متوجه شدم که کار طنز تصویری هم یک حرفه کاملاً مشخص و مجزا است. از آنجا که بطور خودجوش کار طنز را خیلی دوست داشتم، متوجه شدم که شیوهی برخورد آقای درمبخش در زمینهی طنز برایم کاملا آشنا و ملموس است و دیری نگذشت که با الهام از کارهای ایشان، برای خودم شروع به کشیدن کارتون کردم. آقای احمد امیننظر که در آن روزها یکی از معلمهای من در هنرستان بود، با دیدن آن طراحیها مرا به ادامهی جدی این کار تشویق کرد و در همان زمان، یکی دیگر از معلمهای هنرستان به من پیشنهاد کرد که مجموعهی طراحیهایم را به سردبیر مجله سروش هفتگی نشان بدهم. این کار را انجام دادم و به فاصله بسیار کوتاهی در مجلهی سروش مشغول بکار شده و وارد دنیای مطبوعات شدم. یکی از طرحهایی که در کتاب آقای درمبخش بیش از همه روی من اثر گذاشت طرحی بود که در آن از مینیاتور استفاده شده بود. زیبایی این ترکیب و عمق پیام آن بقدری برای من جذاب بود که شروع به کشیدن طراحیهای زیادی با این تم کردم. چندی بعد مجموعهی این طرحها در موزهی هنرهای معاصر تهران بعنوان اولین نمایشگاه انفرادی من بنمایش درآمد. آقای کامبیز درمبخش و شادروان اردشیر محصص هر دو در زمینهی تلفیق طنز و هویت ملی و فرهنگی، خدمات بزرگی به جامعهی هنری ایران کردهاند و من شخصا آغاز رشد حرفهای خود را مدیون این دو هنرمند بزرگ هستم. پس از نمایشگاه در موزهی هنرهای معاصر دو نمایشگاه نیز در گالری گلستان برگزار کردم و از آن پس و تا زمانی که به کانادا نقل مکان کنم، بطور مستمر در ایران در زمینه طراحی طنز و کارتون، چه در مطبوعات و چه در نمایشگاهها فعال بودم. پس از مهاجرت به کانادا، از آنجا که نمیخواستم روابط حرفهای گذشتهام در تلاش برای پیدا کردن مسیرهای جدید مرا کُند و ایستا کند، به صورت هوشیارانه و عامدانه تمام روابط کاریام در ایران را قطع کردم. بدین شکل، تنها راهی که داشتم، حرکت رو به جلو بود. ذهنیت من این بود که اگر در زمینهی حرفهای جای بازگشت به ایران را بگذارم، ممکن است در زمان دشواری دچار سستی شوم و به ایران برگردم. این پیش بینی کاملا درست بود و سختیهای بیشماری که زندگی در غربت در مسیر یک مهاجر، آن هم یک هنرمند مهاجر قرار میدهد بسادگی میتوانست مرا از ادامهی راه مایوس کند.
پس از مهاجرت، برای تسریع در پیشرفت حرفهای کارم، ترجیح دادم که بیشتر روی تصویرگری مطبوعاتی و ژورنالیستی تمرکز کنم. این دیسیپلین به من کمک کرد که در زمان نسبتا کوتاهی بتوانم با روزنامهها و نشریات معتبر همکاری کنم. در سال ۱۳۸۷ حاصل تجربیات حرفهای این سالها را بصورت نمایشگاهی از آثار منتشر شدهام در مطبوعات غربی در خانه هنرمندان بنمایش گذاشتم. برگزاری این نمایشگاه به دنبال سه منظور بود؛ نخستین و آشکارترین آنها، نمایش آثارم به مخاطبین ایرانی بود و کسانی که در جریان فعالیتهای حرفهای من در خارج از ایران نبودند. پس از آن آشنایی مجدد خود من با فضای هنری و فرهنگی ایران، و در پایان با هدف اینکه این نمایشگاه بشکلی فصل آخر تجربه چندین سالهی مطبوعاتیام و آغاز دوبارهی فعالیتهای هنری من بصورت آزاد باشد. البته در روند این حرکت چند سالی وقفه افتاد تا ۱۵ اردیبهشت امسال که سرانجام فرصت کردم مجموعهای از کارهای جدیدم را به صورت مستقل در گالری گلستان به نمایش بگذارم و با وجود این وقفهی چند ساله، این نمایشگاه در واقع ادامه همان مسیر است.
از آنجا که در تمام آثار این نمایشگاه از اشعار مولانا بهره بردهام، در اینجا هم بجاست که از کلام ایشان استفاده کنم که فرمودند: مدتی این مثنوی تاخیر شد، مهلتی بایست تا خون شیر شد. در تصویرگری مطبوعاتی مسأله اصلی سرعت انتقال پیام است که باید در اولویت قرار بگیرد. در نتیجه در این کار بیشتر تصویرهای ساده دیده میشود که البته میتواند در عین حال پیچیدگیهای خاص خودش هم داشته باشد. در آثار شما هم این سادگی وجود دارد که بیشتر جنبه نمادین دارد. سادگی و نمادین بودن آثارتان ذاتی است یا بر اساس یک ایده در ذهنتان شکل میگیرد؟ این سادگی و نمادین بودن درواقع شیوهی برخوردیست که من بصورت هوشیارانه از آن در طراحیهایم بهره جستهام. از آنجایی که هر مدیوم و رسانهای چارچوب و ویژگیهای خاص خود را دارد، شناخت و استفاده هوشیارانه از این ویژگیها به انتقال بهتر پیام و در نهایت به ایجاد رابطهی بهتر میان پدیدآورندهی یک اثر هنری، خود اثر هنری و مخاطب آن میشود. باور من این است که این شیوهی برخورد در تمام شاخههای هنری کاربرد دارد و مطبوعات نیز که به نوعی از ترکیب شاخه های گوناگون هنری مانند ادبیات، عکاسی، گرافیک و تصویرگری تشکیل شده از این قاعده مستثنی نیست. فضای محدود، نیاز به سرعت در انتقال پیام یک مطلب در حین رعایت ویژگیهای زیباشناسانه و کاربردی رسانهی مطبوعات چارچوبیست که با درک و شناخت آن میتوان تصاویر اثرگذار و بیاد ماندنی بوجود آورد.
در تصویرگری مطبوعاتی، مفهوم جزو لاینفک کار است که در مورد آن دو مسأله اهمیت پیدا دارد؛ یکی مسأله ایده هنرمند و دیگری مسأله تکنیک او که میتواند تبدیل به امضاء و شیوه بیان هنرمند شود. به نظر شما در همچنین کاری، ایده هنری بر تکنیک ارجحیت دارد یا این دو با هم در یک همپوشانی قرار دارند؟
بنظر من ایده و اجرا، چه در تصویرگری و چه در هر شاخه از فعالیتهای هنری به یک اندازه اهمیت دارند و نابرابری بین این دو به ضعیف شدن و کم اثر بودن و در نهایت به زودگذر بودن عمر یک اثر هنری منجر میشود. اگر بپذیریم که هدف تولید یک اثر هنری و یک محصول فرهنگی رشد و اعتلای فکر و ذهن مخاطب آن است، میتوان آنرا بشکلی به غذای روح تشبیه کرد و همانطور که در خوراک جسم، بهترین غذا آنست که در عین لذیذ بودن نیازهای بدن را تامین کند و تندرستی به ارمغان آورد، یک اثر هنری و محصول فرهنگی نیز باید در ضمن انتقال یک ایده و مفهوم عمیق، اجرای ماهرانه داشته باشد. کاریکاتور و یا تصویرسازی مطبوعاتی در عین حال که قابل لمس است، اما گاهاً از آشنایی زیاد، برای مخاطب ناآشنا میشود. این قابلیت به طور ذاتی در خود مدیوم وجود دارد یا تسلط و ایده هنرمندان باعث به وجود آمدن چنین اتفاقی میشود؟ در اینجا هم به نظرم این منحصر به تصویرگری مطبوعاتی نیست و در دیگر بخشهای هنر نیز اتفاقیست که به شکل آگاهانه و از سوی هنرمند رخ میدهد. استفاده از نمادهای ساده و آشنا برای انتقال مفاهیم و معانی پیچیده و عمیق شیوهی برخوردیست که در دنیای هنر و ادبیات از آن به بهترین شکل استفاده شده است و در گنجینهی هنر و ادبیات کشورمان نمونه های بینظیری از چنین شیوهی برخورد وجود دارد که همهی ما با آن آشناییم و از آن بهره بردهایم.
در مورد عنوان نمایشگاهتان در گالری گلستان توضیح دهید و بگویید که در آثارتان در این نمایشگاه هم از همان رویکرد طنازانهای که در تصویرسازی به کار میبردید استفاده کردید یا این آثار به تجربههای قبلیتان وابسته نیست؟
عنوان نمایشگاه من "صورتش بیرون و معنیش اندرون" است که مصراع نخست این بیت از اشعار مثنوی مولاناست: صورتش بیرون و معنیش اندرون، معنیِ معشوقِ جان در رگ چو خون.
برداشت من از این بیت و بخصوص مصراع نخست آن این است که چهرهی ظاهری آنچه در پیرامون ماست، دریچهایست برای درک مفاهیم درونی دنیایی که در آن هستیم و گاه میان این نمای بیرونی و معنای درونی آن تفاوتی شگرف وجود دارد. هویت، درون نگری و خود شناسی، چه در ابعاد شخصی و چه در بستر فرهنگی و تاریخی آن دغدغهی همیشگی من و موضوع نمایشگاه های پیشین من بوده است و طبیعیست که موضوع این نمایشگاه هم در راستای همان اندیشه و بارور شده از تجربههای پیشین من باشد. این در مورد نگرشی که شما آنرا رویکرد طنازانه نامیدید نیز صدق میکند، زیرا همانطور که در آغاز گفتگو اشاره کردم، نگاه طنزاندیشانه از همان ابتدا بصورت خودجوش در من وجود داشت و باز طبیعیست که این نگاه نیز در گسترهی تجربیات حرفهای و هنری من، از جمله این نمایشگاه حضور داشته باشد.
در آثارتان از المانهای قاجاری استفاده کردهاید که به نظرم شکل دکوراتیو دارد و بیشتر از آنکه بخواهد در پی ایجاد مفهوم باشد ، به جذابیتهای بصری آثار میافزاید. نظر خودتان در این مورد چیست؟
باید بگویم استفاده از تصاویر و نمادهای دوران قاجار در آثارم هم جنبهی دکوراتیو دارد و هم بصورت نمادین و در پی ایجاد مفهوم است. منتهی این مفهوم در راستای هویت و درون نگریست و کوچکترین ارتباطی به وجههی سیاسی و تاریخیِ خودِ سلسلهی قاجار ندارد. باور من اینست که دورهی قاجار آخرین دوران تاریخی ایران است که در آن هویت و زیباییشناسی که میشود آنرا ایرانی قلمداد کرد بوضوح در همه چیز دیده میشود. حتی زمانی که با عناصر غربی ترکیب شده باشد. پیشتر اشاره کردم که بعنوان یک هنرمند، مسأله هویت دغدغهی همیشگی من بوده است و در واقع احساس میکنم که نه تنها من، بلکه مسأله هویت بزرگترین دغدغهی ما ایرانیان است. استفاده از تم قاجاری در آثار هنری اتفاق جدیدی نیست و هنرمندان بیشماری در ایران به شیوههای مختلف از تم قاجار در آثارشان استفاده کردهاند. شادروان اردشیر محصص بیش از پنجاه سال پیش به زیباترین شکل نمادهای قاجاری را در طراحیهایش وارد کرد. من نیز به سهم خودم تلاش کردهام با نگاه خاص خودم و با ترکیب این تم با نمادهای پزشکی و آناتومی، مفهوم هوبت را بشیوهی منحصر بفرد و بیاد ماندنی در آثارم بنمایش بگذارم. آثاری که در آنها هم بار مفهومی و هم زیبایی بصری حضوری پررنگ داشته باشند.
تعداد آثارتان در نمایشگاه گالری گلستان چند اثر است؟
14 اثر در اندازه های بزرگ و کوچک.
مصراعی که از مثنوی مولوی برای نام نمایشگاهتان انتخاب کردهاید هم به جنس هویت بر میگردد؟
بله. اصلا دلیل انتخاب این مصراع برای نام نمایشگاهم تاکید بر اهمیت موضوع هویت در نقاشیهایم بود. به نظر میآید که شما خیلی تحت تأثیر ادبیات هستید و در آثارتان عناصر و تمام شکلهای هویتی موجود در ادبیات را حفظ کردهاید... گمان نمیکنم هیچ فرد ایرانی وجود داشته باشد که تحت تاثیر ادبیات نباشد. حضور ادبیات در جای جای زندگی هر ایرانی بقدری قویست که حتی سالیان دراز زندگی دور از ایران این حضور را کمرنگ نمیکند. و این بویژه در مورد کسانی که در فضای فرهنگی و هنری فعالیت میکنند چشمگیرتر است. منظور از حضور ادبیات در زندگی داشتن دیوان حافظ بر سر تاقچه نیست. بلکه شیوهی نگاه به دنیا و ظرافت و نکته بینی در درک مفاهیم عمیق زندگیست. من نیز از این ویژگی مستثنی نیستم.
اکنون که پس از چند سال یک نمایشگاه نقاشی برپا کردهاید، تصمیم دارید که این کار را همچنان ادامه دهید؟
بله. با شور و انرژی زیاد و بیاری خداوند تصمیم دارم این مسیر را بصورت گسترده و مستمر ادامه دهم. مدتی زمان لازم بود تا هم شرایط عاطفی و ذهنی و هم فضای مناسب برای این حرکت مهیا شود و احساس میکنم اکنون آن زمان فرارسیده است.
به برپایی نمایشگاهی از همین مجموعه جدیدتان در خارج از کشور فکر نکردهاید؟
چرا که نه؟ یکی از پیامدهای طبیعی گسترش فعالیتهای هنری، تلاش در برگزاری نمایشگاه در خارج از کشور است و چنین فرصتی بسیار عالی خواهد بود.
تفاوت عمده ی بین نقاشی و تصویرگری برای شما در کجا شکل می گیرد؟
صرف نظر از تفاوتهای بنیادی و ساختاری میان نقاشی و تصویرگری، یکی از نکات برجستهای که در نظر من این دو حرفه را از هم جدا میکند، پایبندی و وابستگی تصویرگری به یک متن یا داستان و تعهد مشخص هنرمند تصویرگر به انتقال پیام و مفهوم آن متن و داستان است؛ و این در مقابلِ استقلال یک اثر نقاشی و وابسته نبودن یک هنرمند نقاش به چارچوبها و ساختارهای رواییست. در همین راستا، یکی از جذابیتهای نمایشگاه جدیدم برای خود من این است که پس از سالها این فرصت را یافتم تا حرف دل خودم را به تصویر بکشم، نه سفارش دیگران را.
گفتگو از علیرضا بخشی استوار