سرویس تجسمی هنرآنلاین: مجموعه ای از نقاشیهای ناصر عزیزی از هشتم اردیبهشت در آرت سنتر باغ به نمایش درآمده است.
عزیزی در نقاشیهایش گسترهای بینهایت را به تصویر میکشد. عناصر این مجموعه به تناسب در قالب اندامها و انداموارهها یا بخشهایی از اینها در فضا جا گرفتهاند و در ساختار بصری نقشهای مخصوص به خود را ایفا میکنند. این عرصه بیشباهت به صحنههای نمایش نیست که مجال و فرصتی از پیش تعیین شده برای بروز و اثرگذاری هر کدام از بازیگران فراهم است تا حلقهای از زنجیره روایت را تکمیل کنند.
در نقاشیهای او با نوعی درون مایه حماسی اما در نگرشی رمانتیک رو به رو میشویم. با این حال این مجموعه به کلی از وجه روایتگری برکنار است و اساساً اشاره مشخصی به بستر تاریخی روایتها ندارد. او روایت شخصی خود را پیش میبرد. نگاه او به جهان بر اساس ذهنیات و احساساتی است که از از ناخودآگاهش دریافت میکند و به نظر میآید نیروی برتر و راز آلود آن را بر همه شئون زندگی مؤثر میداند. نگاه او نگاه ناظری است که از پس ساعتها حضور در ناخودآگاهیاش، ناگهان با چشم انداز مورد نظر خود روبه رو و مواجه میشود.
کارهای او را بیشتر میتوان با استفاده از رنگ برای ایجاد فضاهای وسیع، شناسایی کرد. نقاشیهای او در رها کردن رنگها و خطوط بر پرده مالامال از خیال شکل میگیرد. تاثیری که نقاشیهای او بر بیننده میگذارد توصیفی است.. با دیدن نقاشیهای او جهان بیننده وسعت بیشتری پیدا کند و چیزی را دریافت میکند که کلمات از بیان آن قاصر است. منظرههای او به گونهای نقاشی میشوند که در حین مشاهده آنها، احساس میشود دنیا شادابی اولیهاش را باز یافته، همه چیز درخشندگی و جلال روز ازل به خود گرفته و به اصل مرموز و بدوی خود بازگشتهاند. او هنرش را با دنیایی که برای خود میسازد آغاز میکند، نه با دنیایی که مشاهده میکند. نقطه آغاز نقاشیهای او تخیل است و از زندگی روزمره کناره میگیرد. عناصر چنین نقاشیهایی، به همان صورتی به کار میروند که واژگان شعر از لابه لای سخنان معمولی برچیده میشود. شاعر به تداعیهای متعددی که هر واژه به دوش میکشد توجه دارد، همچنین به قابلیتهای کلان برای هارمونیزه شدن معانی و همراهی با دیگر کلمات دلبسته است.
نقاش با خوانشی رمانتیک به شخصیتهایش پرداخته است. این جهان در حقیقت جهان برساخته هنرمند است و او بدون نشانهگذاریهای مشخص در فضای اکنون آثارش را به سرانجام میرساند. روایت خود انگیخته او از شخصیتها شاید بیان بیمها و امیدها هم هست، وجهی نمادین دارد و مثل قصههای تمثیلی، رمزآمیز است که برای خود قواعد خاصی دارد. اسطورههای او در دنیای عینی و ذهنیاش در هم میآمیزند. بازنمایی روایتگرانه آثار، تفسیری است که در مرحله نخست در تفکر هنرمند مصداق یافته و در این مواجهه تلاش میشود کارکرد جهان ذهنی جایگزین جهان واقع شود و در پیوند با عناصری که نقاش پیشنهاد میدهد بازتعریف شود. در این تلاش، حضور جهانی بیرونی به عنوان موردی عینی، در آثار آشکار میشود. به این ترتیب اثری مستقل از تخیل هنرمند به ظهور میرسد که با مکاشفهای هنری مسیری ذهنی را در مرور بخشی از خاطرات او به سامان میرساند.
تمامیت نقاشیهای هنرمند پیوند دهنده عناصر و جهان بصری او است. حضور عناصر در جای جای بومهای اوحضوری ملموس اما از جنسی غیر مادی و ذهنی است؛ نشانهای در ذهن که یکسره به عواطف و خاطرات آگاه و ناآگاه ذهن ارجاع میدهد. هنرمند در تصویر کردن این جهان موقعیتهای روانشناختی را لحاظ نمیکند، بلکه سعی دارد در قالب تمثیل موضوع تصاویر را از دریچه خیال خود گذرانده و روایتی تمثیلی - و نه عناصر تمثیلی- از آن بسازد. نقاش در ترکیب بندی و ضرباهنگ پرتحرکی که در گردش و جابه جایی عناصر تابلوها حاکم است مجال آن را میدهد که بیننده در سیر دیداری خود از آثار با تک تک عناصر رو به رو شود.
تصویرهایی که هنرمند پیش رو میگذارد خاطراتی جمعی را خطاب قرار میدهد اما نقاشیهای او فقط بازگویی نیست. جهانی که او پیش چشم میگذارد اگرچه عناصر تکرار شونده ای چون انسان، حیوان و گیاه را شامل میشود، اما در حقیقت پیکرهای جمعی از هستی است که سعی دارد الگویی متفاوت از تفکر و زندگی را بنا بگذارد، الگویی که برداشت شخصی یک انسان است؛ انسان با همه پیچیدگیهایش و با همه ابعاد بینهایت گسترده وجودش، تصویری نادر و ناشناخته و رازآمیز.