سرویس تجسمی هنرآنلاین: نقاشی قاسم حاجی زاده، واقعیتهای مرئی را ثبت نکردهاند. یا بهتر است بگویم، آثار این نمایشگاه همانند عکسهای نیستند که، در خدمت بیانی از واقعیتی مرئی باشند. قاسم حاجیزاده، کوشیده است تا زندگی را چنانچه در آثارش بیان میکند، دیده باشد.
اما، برای آدمهای مختلف، زندگی متفاوت است. زندگی صادق هدایت در آثار قاسم حاجیزاده، خاطره "آن"ها و "لحظه"ها و "موقیعت"هایی هستند که اینگونه در فهم قاسم حاجی زاده، از "بوف کور" و از صادق هدایت، ثبت شده است.
آن چه قاسم حاجی زاده از مفاهیم پیرامون و فضا سازی های اندیشه ای صادق هدایت در "بوف کور" ساخته است ساختاری درونی و یا ساختاری فراواقعیتی و بیرون از خیال نقاش نیست. او، رنگ را تابعی از موقعیت و واقعیت بیرون قرار داده است . و ، ثابت نگاه داشتن موضوع را در تمام آثار و مواجه شدن با صورت های تخیلی ، که ادامه یک واقعیت محض واستمراری هستند ، را می توان در شیوه های مختلف و غیررسمی در پیرامون اصلیت موضوع بازخوانی کرد. تا ، نقاش، افسانه ها و رنگ ها را درباره صادق هدایت و با معرفی تازه ای از نگاه رنگی به تحلیل از نگاه ادبی صادق هدایت رسیده باشد؟!
قاسم حاجی زاده، خواسته است با درک مفهوم از فضا ، در نقاشی ، درباره یک فرد و تاثیر وضعی او بر ادبیات جهان ، موضوع را مستند گفته باشد . و قدرت مولفه ی نقاش نیز، توجهی است ویژه به پیرامون موضوع که ارتباط دوجانبه ای را با خودش و با نقاش ، خلق کرده است.یعنی نقاش ، خود ، درباره فرد صادق هدایت سخن نگفته است و به لحاظ ثبت و توصیف لحظه ها، زندگی را برای بیان معنای آثارش ، با او نسبتی غریب داده است .
شیوه چهره نگاری از صادق هدایت، در آثار قاسم حاجی زاده ، استنباط های هستند در مابین "خیال" ، "حقیقت" و "واقعیتی" که او بوده است . انتخاب نگاه و تمثیل بوف کور با وام گرفتن از بهمن محصص ، هم از اهمیت موضوع ، و هم از اهمیت نگاه نقاش و آفرینش های هنری او، در نقاشی های قاسم حاجی زاده ، نکاسته است. آشکارسازی لایه های پنهان نگاه و شخصیت صادق هدایت در نقاشی ها ، آنجاست که قاسم حاجی زاده به دریای از بی گرانگی های نگاه همیشه خیره مانده ی صادق هدایت به فهم از هستی، پرداخته است .
قدرمسلم، این نگاه صادق هدایت ، در بیان مضامین اندیشه ای نقاش و روایت ها و افسانه های قاسم حاجی زاده از بوف کور تاثیری شگرف داشته است. آشکارسازی لایه های پنهان نگاه و شخصیت صادق هدایت، دقیقاً، همان چیستی و ، او بودن است . که متن اصلی نقاشی های قاسم حاجی زاده را هویت بخشیده اند .
قدرت ترکیب بندی های تابلوهای قاسم حاجی زاده به قدری مستحکم و در جای خود ، برخوردار از معنای بینش و نگاه صادق هدایت هستند که بی توصیف ، مخاطب می پذیرد که نگاهی عمیق با موضوعی بسیط مواجه است .
اینکه در این افسانه ها و این روایتگری ها ، تا چه حد قاسم حاجی زاده، قادر بوده است که مضمونی از یک حادثه تولد ومرگ و حدفاصل این دو نقطه را در بعد تاریخی او ، ترسیم کند، پرسشی است که در مضامین آثار صادق هدایت باید در پی جوابی قطعی و روشن برای آن بود ، نه در تابلوهای نقاش.
"بوف کور" در خود و در خلاقیت ادبی اش ، پیش از آنکه برای قاسم حاجی زاده ی نقاش ،دستمایه آفرینش های هنرمندانه او باشد ، خود داستانی ست که روایتگر و مخاطب آن یکی هستند. به سخن دیگر، موضوع اصلی کتاب بوف کور ، توصیف هراس انگیزی ست ، که بین دو انسان گوینده و خواننده ، شکافی عمیق را به وجود آورده است و، این تاثیر به نهایت غریب ، توانسته همان فضا های هولناک نقاشی های قاسم حاجی زاده را نیز خلق کند . اما ، آیا اینکه ، "بوف کور" تنها یک واگویه ی بلند و ملال آور و حزن انگیز است ، شاید یک قضاوتی ناخالص باشد.
به حقیقت "بوف کور" در مقام اداراک های صادق هدایت ، دارای دوبخش به ظاهر گوناگون است .
بخش نخست آغاز داستان است که مخاطب با مردی روبرو است که در اطاقش نشسته و در حال نقاشی کردن است . که او را می توان ، بدون هیچ مغایرتی به قاسم حاجی زاده نقاش تشبیه کرد. که نقاش ، نقاشی کردن ، مشغله بزرگ همیشگی او بوده است! اما ، موضوع و وقایع در نقاشی های کتاب بوف کور نیز به مانند نقاشی های قاسم حاجی زاده به هم پیوسته ، و همواره یکی هستند . و این سوال را این گونه باید پرسش کرد که چرا، موضوع و مجلس و معنای همه نقاشی های قاسم حاجی زاده، همیشه یک جور و یک شکل اند.
و همیشه ، صادق هدایت ، یک نگاه و گاه بی کلاه .... و گاهی با کلاهی که در نگاه اول ، همان نیز ، شبیه به جوکیان هندوستان است. چمباته نشسته است . صادق هدایت قاسم حاجی زاده، انگشت سبابه دست راستش را به حالت تعجب در همه آثارش به لب و سیبیلش رسانده ، بی آنکه ، روبروی آن ، دختری با لباس سیاه بلند خم شده باشد، برای دادن گل نیلوفری، به صادق هدایت که این ، "تمام قصه ی بوف کور"است .
اما اینکه صادق هدایت تمام بخش نخست کتابی را به لحظه حضور دختری با گل نیلوفرختم می کند. اما ، بوف کور، در بخش دوم از آشنایی او با جهان واقعی آغاز می شود.، که این وضع با وضع خانوادگی هدایت و آن دختر افسانه ای در بوف کور، نسبت آشنایی دارد. و اینجاست که کلیه رمز، کتاب بوف کور، گشوده می شود. و از شیفتگی های او که نقاش است، با فاصله ای هنری آگاه می شویم . و این علاقه، اگر چه به ازدواج می انجامد، اما، دشوارهای جدیدی را برای روایتگر نقاش ، پدید می آورد. چرا که قاسم حاجی زاده ، نقاش بوف کوری است که صادق هدایت را خواسته است بدون حضور دختری با گل نیلوفری دیده باشد. شاید پنهان کردن این نکته آن باشد که روایتگر در بوف کور بعد از این آشنایی با دختری که گل نیلوفر در دست دارد . همسر خود را در بوف کور به شکل فجیحی به قتل می رساند. و ، قفل ، درواقع، در آثار قاسم حاجی زاده، همان پایان و همان تابلو اتاق گاز است . شاید.
و قلب صادق هدایت نیز که در تپندگی های ادبی اش همچنان بر لزوم ایجاد اثری ادیبانه تاثیر وضعی بر ادبیات ایران و جهان را ، روایت می کند و همچنان هم آن چه ، اساس به نظر می آید ، قاسم حاجی زاده در آثارش برای صادق هدایت ، حرمت و حریت خاصی قائل است . من، چندان، زبان آثار قاسم حاجی زاده را در بیان این مفاهیم اندیشه ای صادق هدایت نپسندیدم و شاید هم چندان نفهمیدم ، و ما، باهم ، شاید سیر بیان این چنین، از تفکر صادق هدایت چندان سازگار نیستیم ، اما ، نمی توان منکر پویایی ذوق خلاقانه ی قاسم حاجی زاده بود .
او، نقاشی است که از دیر زمان تا کنون با ادامه و پافشاری های مستمر در آثارش ، هم اکنون یکی از چهره های اصلی ، عرصه هنر نقاشی معاصر ایران است . و ، قطعا باید در پیرامون اندیشه خلاقانه و ترکیب سازی های آثارش بحثی جامع داشته باشیم . قاسم حاجی زاده ، استحاله ی تاسف بار آثار انتزاعی نیست ، هر چند نقاشی "نائیف" است . و حتی توانسته است در کارهای همین نمایشگاه هم از "شر" همه رنگ های تیره و سیاه در نقاشی هایش خلاص شود.
در میان نقاش هم عصر و هم مشرب قاسم حاجی زاده، کارهای محمود زنگنه ، حال و هوای بسیار نزدیکی به آثار او دارند و خیلی هم نزدیک هستند، اما ، این که ، چرا قاسم حاجی زاده برای بیان روشن از بوف کور و صادق هدایت به فرمت های از بهمن محصص که "اسلوپ" و مایه های هنری آثارش ، او را تفاوت خاص با قاسم حاجی زاده ، قرار می دهد. پرداخته ، این نیز یک سوال بزرگ بی پاسخ دیگر است ؟!
این متداول است که نقاش در ابتدای کارهایش، آدم های نقاشی هایش را شبیه خودش می کشد. و به تدریج نقاش هم شبیه آدم های نقاشی هایش می شوند. اما، بهمن محصص از جمله معدود نقاشانی ست که تمام پیرامونش را با "کرکس هایش" پر و خالی از هر انسانی دیده است ، و او ، هرگز و هیچ گاه نخواسته است تا چهره مصمم خود را نقاشی کند. اما، قاسم حاجی زاده به نو ترین شیوه ها ، صورت هایی را از بوف کور و صادق هدایت که متعلق به جهان اندیشه ای او ، هستند، در آثارش خلق کرده است که دنیای اندیشه ای صادق هدایت نیز بر بوم های قاسم حاجی زاده به عیان ساخته شده و در این نمایشگاه نیز صادق هدایت با مشکل حیرت همیشگی و به دلیل روشن ساختن قطعه های تیره از نگاه صادق هدایت ، در عزم خویش، قلمش را جزم کرده است . و این شده است که بوف کور و صادق هدایت و کرکس های بهمن محصص و صادق هدایت بدون بوف کور در فضاهایی بی محیط و با سوگیری های خیال گونه ی صادق هدایت ، می شوند نقش مایه های آثار قاسم حاجی زاده . تا در همین مجموعه نیز بیشتر و بیشتر در بی پیرایگی های آثارش بدرخشند . این بیانیه ی قاسم حاجی زاده نیز ، مسئله ای را به روشنی در روشن ساختن تیره گی ها روشن نکرده است و این پرسش که چنین نقاشی در چنین نمایشگاهی چرا این گونه آمده است ؟ تا دلباخته تر باشد، هر چه باشد به مضمون و آن چه بر او تفکر کرده است ، استوار است .
اما، نقاشی هایش را که اساسا ، پیشرفتی هستند ، در بزرگ تر شدن عمق معنا ، هریک به تنهایی با مخاطب از صادق هدایت و در همگن نبودن او با قاسم حاجی زاده گفته اند.
گالری شهریور در الهیه و در خزر شمالی ، بن بست هرمز تا 20 اسفند ماه میزبان این نمایشگاه است .