سرویس تجسمی هنر آنلاین: حوا مارتا هنرمند ترکیه‌ای است که چندی پیش نمایشگاه نقاشی‌هایش با عنوان "سیمرغ و دیگر چیزها" در گالری دید به نمایش در آمد. او می‌گوید:     "از پیش در خصوص سیمرغ و عطار تحقیق کرده بودم. سیمرغ پرنده‌ای است که از خاکستر خودش به وجود می‌آید و این ویژگی‌ به شخصیت من ارتباط دارد، بنابراین سعی کردم که بیشتر خودم را با سیمرغ بیان کنم."

این نقاش ترکیه‌ای  تضادهای زندگی را در رنگ‌ها جستجو می‌کند و معتقد است: "در زندگی ما انسان‌ها رنگ‌های مختلف و تضادهای زیادی وجود دارد. علت آن‌که شما به نقاشی‌های من نگاه می‌کنید و به یک‌باره داخل آن می‌شوید همین است که در آثار من از رنگ‌های متفاوتی استفاده شده که تمثیل تضادهای زندگی را دارد."

این هنرمند نگاه نقاشان خاورمیانه به رنگ‌ها را حاصل جغرافیا منطقه آن‌ها می‌داند و می‌گوید: "نقاشی‌هایی که در منطقه خاورمیانه یا آناتولی کشیده می‌شوند عمدتاً رنگ‌های متنوعی دارند. من هم شاید از نظر روانی یک مقدار تحت تأثیر این روند قرار گرفته باشم ولی در کل استفاده از رنگ‌های متنوع در نقاشی فکر خودم است."

در ادامه گفتگوی هنر آنلاین با این نقاش ترکیه‌ای را بخوانید.

 

خانم مارتا چه انگیزه‌ای شما را مجاب به برپایی نمایشگاه در ایران کرد؟

من در سال 2008 یک مجموعه نقاشی به نام "سیمرغ" داشتم که چون تقریباً فرهنگ ایران را تمثیل می‌کرد، دوست داشتم این مجموعه را در ایران به نمایش بگذارم. برای نمایشگاه این آثار کشورهایی از شرق و غرب یک سری پیشنهادات را به من ارائه دادند ولی خود من علاقه داشتم که نمایشگاه "سیمرغ" برای اولین بار در ایران برپا شود. همچنین دوستانم نیز به من گفتند که ایران جای خوبی برای برگزاری نمایشگاه است و من هم از این بابت خوشحالم که این اتفاق در ایران افتاد. من همزمان با نمایشگاه تهران، یک نمایشگاه هم در ایتالیا داشتم ولی به خاطر این‌که در ایران بمانم و با بازدیدکنندگان ایرانی ارتباط بگیرم به ایتالیا نرفتم. بازدیدکنندگان نمایشگاه من در ایران خیلی زیاد بودند و من از این بابت راضی هستم. آثار شخصی‌ام را که برای گالری دید در تهران برگزیدم از میان  سه مجموعه  از آثارم من است. در هنگام جمع‌آوری مجموعه‌هایم، گاهی بر یک افسانه گاهی یک اثر ادبی و گاهی یک کلمه تاکید می‌کنم. در عین این که تضادها خود را با رنگ‌های مکمل معنا می‌دهند، با استفاده از سمبل‌ها طرز تفکرم از دنیا و تضادهای دیگران، تضادهای موجود در سایر مفاهیم و تشویش وحشت عمومی سایر افراد را با رنگ‌ها و با خطوطی که به جهات متفاوت می‌روند تاکید می‌کنم. برای نمونه در مجموعه من با نام "آرک، عنکبوت ما هستیم"، درختان نیز انتخاب‌های ما در زندگی و حیات سایر موجودات و راه‌ها است. در تمام فرهنگ‌ها افسانه‌هایی وجود دارد که به یکدیگر شبیه‌اند و نام آن‌ها تفاوت می‌کند. افسانه‌ها نیز به شکل حوادث تاریخی تکرار می‌شوند و فقط اشخاص، زمان و مکان تغییر می‌کند. این موضوع در تمامی کارهایم موجود است و درون این تضادها زندگی جاری است.

سیمرغ در فرهنگ ایران نمادی از صورت‌گری است و برخی اعتقاد دارند که این پرنده اسطوره‌ای و عبور آن از آسمان موجب پدید آمدن رنگ‌ها و تصاویر شده است؟ سیمرغی که ما آن را از طریق عطار می‌شناسیم، جلو‌ه‌های بصری خیلی زیادی را در خود گنجانده که در مجموعه شما این جلوه‌های بصری با نگاه شخصی یک فرد غیر ایرانی به ما نشان داده شده است. می‌خواهم بدانم چگونه شد که با سیمرغ و عطار آشنا شدید و چرا سیمرغ را برای نقاشی انتخاب کردید؟ آیا شما با توجه به این گزاره از این طیف متنوع رنگ‌ها در نقاشی‌های‌تان استفاده کرده‌اید؟

از پیش در خصوص سیمرغ و عطار تحقیق کرده بودم. سیمرغ پرنده‌ای است که از خاکستر خودش به وجود می‌آید و این ویژگی‌ به شخصیت من ارتباط دارد، بنابراین سعی کردم که بیشتر خودم را با سیمرغ بیان کنم. من آثار سیمرغ را در سال 2008 آغاز کردم و در سال 2011 طی 2 ماه، 14 اثر دیگر کشیدم و هر دوی این مجموعه‌ها را با یکدیگر به نمایش گذاشتم، این مجموعه‌ها ترکیبی بود از سیمرغ به عنوان نماینده‌ای از فرهنگ ایران و عنکبوت به عنوان نماینده فرهنگ یونان. در مجموعه‌ای که در سال ۲۰۰۸ ایجاد کردم، پنج اثر از افسانه سیمرغ نشات گرفت که برای من نیز افتخار است. اساسا سیمرغ همچون پالت نقاش است. بهره از رنگ‌های زیاد و علاقه در به کار بردن هم زمان آن‌ها، برایم  لذت‌بخش بود. زیرا من استفاده آزاد از همه رنگ‌ها و به نقش در آوردن و بیان کردن بدون محدودیت داستان آن‌ها را دوست دارم. پس از دوران تحصیلات دانشگاهی‌ام به جز در یک مجموعه ( ویرجینیا وولف/ ۲۰۱۱/ فانوس دریایی/ امواج) رنگ‌ها را متضاد استفاده کردم.

حوا مارتا

آیا شما در این مجموعه از آثار خود با ایجاد یک در هم‌تنیدگی تصویری و تنوع رنگی، آشفتگی و سر درگمی خود در برابر پدیده‌ها را به تصویر کشیده‌اید؟ از طرفی فرم حرکتی خطوط و پرسپکتیو در این آثار به گونه‌ای است که مانند دریچه‌ای مخاطب را به جهان خیال‌انگیز خود فرامی‌خواند و او را در دل این جهان خیال‌انگیز چشم‌نواز که به واسطه تنوع رنگ‌ها دیدنی شده به نوعی سردرگم می‌کند. این سردرگمی بسیار وابسته به تلاقی خطوط، مرزبندی میان رنگ‌ها و نوع حرکت تصاویر در اثر است. مخاطب به وسیله این سردرگمی به نوعی از بیرون از واقعیت زندگی، درون خود را نظاره می‌کند و خود را همسو با هنرمند در کشف جهان اثر رها می‌کند؟ شما با ترسیم تضادهای شخصیتی به واسطه رنگ‌ها به نوعی خلاء‌های رفتاری جامعه را به تصویر کشیده‌اید؟

ابتدا  از این که می‌بینم سعی کرده‌اید تا پیامی که قصد داشته‌ام در آثارم منتقل کنم را حل کنید سپاس‌گزاری می‌کنم. در مجموعه "آرک من"، عنکبوتی که بالاتر و جلوتر از همه قرار می‌گیرد و بر روی رنگ‌های شارپ و گیرا و پرسپکتیو موجود در سطح زیری نشان داده می‌شود بیان‌گر آن است که، آن چه در افکارمان تنها مانده، ما هستیم. درختان هم در کمپوزوسیون‌های متفاوتم در شکل تونلی در سطح زیرین قرار دارند. سطوح مختلفی که بر روی هم قرار می‌گیرد دنیای بیرون اثر را می‌سازند. هر سطح به یک زندگی و گذشته اشاره دارد، هم برای ما و هم برای دنیا. اصل هدفم برای استفاده از افسانه‌ها، سمبل‌ها و رنگ‌ها به عنوان یک زبان، بردن مخاطب به درون این آثار و واداشتن بیننده به اندیشیدن به وسیله این پرسپکتیو و سطوح است.  در واقع ما به کجا می‌رویم؟ یا دنیا به کجا می‌رود؟

اسطوره‌ها در نقاشی‌های شما نه به آن معنا که وجود دارد بلکه آن گونه که خود شما آن‌ها را خیال کردیده‌اید ترسیم شده‌اند؟ این خوانش شخصی از اسطوره وجه نمادینی در خود دارد که به انسان امروز مرتبط است یا شما در این خوانش نگاه خود به کلیت اسطوره‌ها را مد نظر داشتید؟

این مجموعه را به واسطه زبان فهم خودم از افسانه‌ها و سمبل‌ها و پیامی که به شکلی قابل فهم برای بیننده باشد را از طریق کمپوزوسیونم برمی‌گزیدم. همه رنگ‌ها، خطوط و مرز خطوط دارای مفهوم است. هدف من این است که با یادآوری افسانه‌ها از طریق تصویر انسان امروز،‌ او را به درون خودش بازگردانم؛ زیرا اگر هر فرد بداند چه می‌خواهد و تغییر کند،‌ تمام جامعه تغییر می‌کند. در میان افسانه‌های یونانی و در افسانه "آرک آتنا" پرنسس لیدیا، علی رغم این که از طرف آتنا به عنکبوت تبدیل شد، از اصل خود دور نشد و به الهه بافندگی و هنرهای زیبا و جنگ گفت: بهترین را من می‌بافم. فلسفه زندگی من شناخت خود و جدا نشدن از اصل خود است. این آموزه‌ها پیام اصلی موجود در  شخصیت‌های افسانه‌هایی است که برگزیده‌ام.  هم برای خودم و هم برای مخاطب.

حوا مارتا

موجوداتی اسطوره‌ای که در میان سطوح گسترده رنگی و در محل تلاقی این دو سطح حیات پیدا کرده‌اند، نوعی آشفتگی را در کنار سکون به وجود آورده که از منظری حاصل درک درست هنرمند از ترکیب رنگ‌ها و پیکربندی کلی اثر است که با رعایت کمپوزسیون، کنش معناداری را در معرض دید قرار می‌دهد که بدون در نظر گرفتن هیچ تفسیری برای این تصاویر صرفا بر جنبه‌های زیبایی‌شناسی اثر افزوده است؟ اما می‌توان تلقی کرد که این آشفتگی بر مبنای همان نگاه از بیرون انسان به انتزاع رفتاری خود در میان رنگ‌هاست که در یک رفت و آمد میان نگاه مخاطب و اثر در جریان است؟ آیا این اتفاق در آثار شما رخ داده است؟

روش اصلی من در انتخاب موضوع در آثارم، ابتدا تحقیق و مطالعه نوشته‌های منتشر شده و سپس تشکیل کمپوزوسیون در ذهنم و سپس در حالی که این هیجان در وجودم از میان نرفته است به بوم منتقل کردن و انعکاس آن است. در حالی که کمپوزوسیونم را روی بوم نقش می‌نمایم،‌ از پس آن با رنگ‌ها کار نمی‌کنم. آشفتگی زیبایی شناختی بی‌وقفه درونم و شاید پیچیدگی و شاید پریشانی پیامی که می‌خواهم کلمه‌ها برسانند را با سطوح زیاد بیان می‌کنم. این ترکیب درونی رنگ‌های زنده، چه یک زبان باشد چه یک حرف و چه همه این‌ها، تفکری است که می‌خواهم به مخاطب ارایه کنم. در همه مجموعه‌ها و در همه آثار این تفکر بخشی از اثر است.

استفاده از رنگ‌های شارپ، زنده و شکستن فضا با ترکیب رنگ‌های گرم و آرام مثل سبز، آبی و سفید نوعی تشویش را در آثار شما به تصویر می‌کشد که این تشویش به عنوان یک زیر لایه و از طریق این چینش بر مخاطب نمایان می‌شود. ایجاد این تشویش و آشفتگی وجهی کاملا تکنیکال دارد؟ و به نظر می‌رسد امری است که در طول پروسه و در جریان یک کشف و شهود بر شما نمایان می‌شود؟ آیا شما در آثارتان تکنیک را ارجح می‌دانید؟

نقاشی‌هایم را با تکنیک رنگ روغن می‌کشم. رنگ‌ها را بر حسب ویژگی‌های نهایی استفاده می‌کنم و سطوح را بر حسب این ایجاد، ترکیب می‌کنم. این سبک کار من است. در بخش‌هایی که قصد نمایش آن‌ها را دارم از توان‌های هم وزن و مشابه برای تمایز استفاده می‌کنم. اما این بدان معنا نیست که تکنیک را به پیامی که می‌خواهم منتقل کنم ترجیح می‌دهم. در رنگ و روغن، هر قدر که استفاده از رنگ‌های متضاد روی هم بدون آن که کثیفی ایجاد نماید، از نظر تکنیکی تبحر می‌خواهد، من این وسواس و نشان دادن مهارتم را در بیان پیامم به خرج می‌دهم؛ زیرا تکنیک برای من یک وسیله است.

حوا مارتا

دلیل شما برای در کنار هم قرار دادن اسطوره‌های مختلف از فرهنگ‌های مختلف در کنار یکدیگر چیست؟ با توجه به این که اسطوره‌ها  با خوانشی شخصی هم همراه شده است؟

در نمایشگاه‌هام در ایران برخی از آثارم را هم از افسانه‌های شرق و هم غرب برگزیدم و از مجموعه‌هایی است که بر آن‌ها تاکید دارم. در فرهنگ‌های مختلف هر چقدر تفاوت کند و یا اسم‌های گوناگونی بگیرد، شخصیت‌ها و حوادث مشابه است.  سیمرغ که افسانه‌ای پارسی است در "آنادولو" (منطقه‌ای در ترکیه) با کمی تفاوت به شکل "عنقا" در آمده است. افسانه‌ها موجودیت‌هایی هستند که راه را به انسان‌ها نشان می‌دهند. هدف من از انتخاب رنگ و سمبل و شخصیت  از افسانه‌های غربی و شرقی که سعی در فهماندن در کمپوزوسیون‌هایم دارم استفاده از آن به عنوان ابزار است. هدف من هم انعکاس این پیام‌های بیدارکننده و آگاه کننده است. همه ما یک (منفرد) هستیم و همه (جمع) ما را تشکیل می‌دهد. فقط ابتدا بایست آن چه از فلسفه زندگی می‌خواهیم را با هدف‌مان مشخص کنیم تا جمع ( دنیا) در این ساحت آشفته  جست و جو کند و خواستش را پیدا کند.

تصاویر شما که برگرفته از اسطوره‌های مصر هستند به دلیل ساختار و فرم تصویری که بر اثر حاکم هستند از جنس تصاویر گرافیتی و دیوارنگاره‌های شهری است. در واقع شما با حرکت به سمت نوعی تایپوگرافی این تصاویر را از معنی خالی کرده و صرفا جلوه‌های بصری آن را مورد استفاده قرار داده‌اید که وجوه زیبایی‌شناسی اثر را ارتقا ببخشند. استفاده شما از رنگ‌های محدود و سرد در این مجموعه از آثار، آن‌ها را به نوعی شبیه به  نوعی نقشه کهن کرده است که در قالبی به جهان امروز پا گذاشته‌اند؟ چه تفاوتی میان این بک گراند‌های اسطوره‌ای وجود دارد که شکل و شمایل این نقاشی‌ها با دو مجموعه قبلی شما متفاوت بود؟چرا که در نهایت به یک نوع آشفتگی ظاهری می‌رسند.

درست می‌گویید که سمبل‌ها، ستاره شناسی و چاکراهای مصری در آثارم مفهوم یک آشفتگی را بیان می‌کند. در بین سمبل‌هایی که به کار گرفته‌ام و آشفتگی بردگان برای عصر خودمان یک پیام یافتم. انسان‌ها هنگامی که به یک موضوع باور داشته باشند (همانند خواندن ستاره‌شناسی و ماه‌ها در مدیا و یا انجام یوگا و یا کار کردن بر روی چاکرا ها) می‌خواهند که به آنچه از زمان آینده نمی‌دانند دست یابند. در واقع همه ما در درون زمان، مسافریم در این دریای زندگی و لحظه فردا ها را مشخص می‌کنند. من با آن برده‌ها می‌خواهم نشان دهم که ما برده‌هایی هستیم که مجبوریم در زمان سفر کنیم. در واقع آن اثر مفهوم سفر زمان دارد.

حوا مارتا

برداشت من از عنکبوت نیز برداشت سیطره زمانی است. اصولاً شکل کلی که در آثارتان وجود دارد، شکل یک تونل زمان است و تار عنکبوت‌ها نیز سمبلی از حصار و بند هستند. در مورد این آثار توضیح دهید.

عنکبوت‌ها 12 اثر در 3 سری بودند که من بخش‌هایی از آن‌ها را فروخته بودم و آثاری که مانده بودند را به ایران آوردم. مخاطب وقتی به آثار عنکبوت توجه می‌کند، خودش را در درون آن می‌بیند و به همین خاطر به داخل اثر کشانده می‌شود. از دیدن این آثار هر کسی برداشت خودش را دارد. برداشت خود من از عنکبوت، تنهایی است و همچنان ‌که عنکبوت تنها زندگی می‌کند، من خودم را در آن دیدم زیرا من هم کارهایم را به تنهایی انجام می‌دهم.

در آثارتان یک جنسی از تلخی وجود دارد که کنتراست رنگ سعی می‌کند بخشی از تلخی آن را بگیرد. رنگ‌ها را بر چه اساسی استفاده کردید؟

هارمونی رنگ‌ها به طور متضاد استفاده شده‌اند. مثلاً اگر پس زمینه اثری قرمز بوده، رنگ روی آن را سبز انتخاب کرده‌ام. من ابتدا در دو لایه رنگ‌های سرد و گرم استفاده کردم و در نهایت همه رنگ‌ها را با یکدیگر ترکیب کردم.

حوا مارتا

این چینش رنگ‌ها مفهوم خاصی دارند یا صرفاً زیبایی بصری حاصل از این چینش برای‌تان اهمیت داشت؟

پشت انتخاب این رنگ‌ها فکر و معنای خاصی وجود داشته است. رنگ‌هایی که استفاده کرده‌ام یکدیگر را کامل می‌کنند. هر رنگی حرکت عنکبوت را مشخص می‌کند. عنکبوتی که از خورشید بیرون می‌آید، معنای تولد می‌دهد. در واقع آن عنکبوت یک هسته است که از داخل یک زندگی بیرون می‌آید. در زندگی ما انسان‌ها رنگ‌های مختلف و تضادهای زیادی وجود دارد. علت آن‌که شما به نقاشی‌های من نگاه می‌کنید و به یک‌باره داخل آن می‌شوید همین است که در آثار من از رنگ‌های متفاوتی استفاده شده که تمثیل تضادهای زندگی را دارد.

رنگ‌ها تقریباً حالت آبرنگ دارند ولی در اصل رنگ و روغن هستند که استفاده از رنگ و روغن در کارم صرفاً یک تکنیک بود. از نظر من زیاد بودن رنگ‌ها معنای لوکس‌ بودن ندارد. با این‌که زندگی خیلی رنگارنگ و متفاوت است ولی من طرفدار ساده بودن هستم و رنگارنگ بودن چندان قلقلکم نمی‌دهد. هر نقاشی پالت خاص خودش را دارد و در طیف رنگ‌های مخصوص به خودش قرار می‌گیرد. رنگ‌هایی که من از آن استفاده می‌کنم، بیانگر خودم هستند. من در نقاشی‌هایم از رنگ‌های سفید، سیاه و خاکستری استفاده می‌کنم و سپس سراغ رنگ‌های روشن‌تر می‌روم.

حوا مارتا

این تنوع رنگ و شکل آبستره‌ای که از چیدمان آن‌ها به دست می‌آید به نوعی نگاهی متداول میان نقاشان ترکیه‌ای است. با توجه به این که شما معتقدید نگاه‌تان در این آثار کاملا شخصی بوده؟ آیا اعتقاد دارید که این نگاه امکان دارد وابسته به نوعی بک‌گراند اجتماعی در کشورتان باشد و در صورتی ناخودآگاه به آثارتان راه پیدا کرده‌اند و یا با توجه به استفاده خودآگاه شما معنای متفاوتی پیدا کرده‌اند؟

نبایست فرض کنیم که  هنر نقاشان ترکیه، نقاشی با رنگ‌های بسیار یک شکل متداول است زیرا اسلوب هر نقاش و دغدغه‌هایشان در زندگی متفاوت است. در بافته‌های گلیم و  بافت‌هایی که در پی کوچ از آسیای شرقی به "آنادولو" رسیده است این فرهنگ استفاده از رنگ‌های متفاوت به نمایش درآمده است. در واقع دنیا با وجود ملت‌ها و فرهنگ‌های مختلف دنیا در کنار یکدیگر بسیار دنیای مملو از رنگی است. سرزمین من هم بسیار رنگی است. استفاده آزاد از رنگ‌ها در نقاشی‌هایم یک وجه از شخصیت من است. اگر همانند مرزهای مشخص عرصه یک بوم محدود شود، با قلمم و رنگ‌هایم آزاد می‌شوم، تماما همانند کشورها.

نقاشی‌هایی که در منطقه خاورمیانه یا آناتولی کشیده می‌شوند عمدتاً رنگ‌های متنوعی دارند. من هم شاید از نظر روانی یک مقدار تحت تأثیر این روند قرار گرفته باشم ولی در کل استفاده از رنگ‌های متنوع در نقاشی فکر خودم است. ایجاد کردن کنتراست در نقاشی خیلی سخت است ولی من از انجام این کار سخت خوشم می‌آید.

 

گفتگو از علیرضا بخشی استوار