سرویس تجسمی هنرآنلاین: نشست نگاهی بر آثار مسعود عربشاهی روز 26 بهمن با حضور بهروز دارش مجسمهساز و ابوالقاسم اسماعیلپور اسطورهشناس با حضور جمعی از هنرمندان و علاقمندان این هنرمند در گالری شهریور برگزار شد.
بهروز دارش در ابتدای این مراسم گفت: هنر هم مانند سایر جریانهای اجتماعی دارای تحولاتی است، که از اجتماع تاثیر گرفته و بر روی آن تاثیر میگذارد. هنر ما شکل زمانه خود را میگیرد و مانند سایر مسائل اجتماعی سازگار است و زمان عنصر مهمی در آن است، و به نوعی میتوان گفت زمان یک عیار بیرحم است که همه جا حضور دارد و بر مبنای آن عمل میشود.
وی افزود: از سوی دیگر هنر تابع شرایط اجتماعی است، باید دید کاراکتر هنری عربشاهی چه زمانی شکل گرفته که او را تبدیل به چنین هنرمندی کرده است. کاراکتر هنری اکثریت هنرمندان تاثیرگذار ما در دوره 40 شکل گرفته است و طبیعی است تحت تاثیر مسائل اجتماعی این دوره هستند. آثار هنرمندان امروز هرگز مثل آثار عربشاهی نیست و هنرمندان شاخص جایگاه خودشان را دارند.
این هنرمند مجسمهساز ادامه داد: عربشاهی تا آخرین لحظه کار میکند و متناسب جریانات امروز مشغول فعالیت است. میتوان هنرمندان ایران را به دو دسته تقسیم کرد، هنرمندانی که به نیاز فرهنگی خود توجه خاصی ندارند، چرا که ایرانی بودن ما یک جایی عمل میکند و یکسری هنرمندان هم هستند که به این موضوع توجه خاصی ندارند و مانند غربیها کار میکنند. هنرمندان دوره مشروطه شیفته فرهنگ غرب هستند و همان را اجرا میکردند اما در دهه 40 و 50 جریان بازگشت به خود شکل میگیرد، جریاناتی که در آن امثال جلال آل احمد و نصر و... حضور دارند و هنری است که به موقعیت وجودی خود فکر میکنند و فضای بینابینی هنر بومی و مدرنیته در آن شکل میگیرد.
عربشاهی عامیانگی را قبول ندارد
دارش بیان کرد: در مقابل آن هنرمندانی هستند که به هنر و هویت جهانی و ایرانی فکر میکنند. در اینجاست که مکتب سقاخانه ظهور میکند و افرادی مثل حسین زندهرودی، ژازه تباتبایی، فرامرز پیلآرام و... حضور دارند که به صورت میانه فعالیت دارند و توجه به مسائل ملی، مذهبی میکنند. جنبشی که به نشانهها توجه دارد و بخشی از آن نشانههای عینی است مثل آثار تناولی که معتقد است این نشانهها را به فضای مدرن ببرد تا جلب توجه کند. یک مخاطب غیر ایرانی با اثری که به شکل مدرن بیان شده، ارتباط برقرار میکند اما از آنجایی که نشانهها را نمیشناسد، در ک درستی از مفهوم آن ندارد. چرا که برای آنها غریب است و تنها شکلی است که از طریق حس به آن نزدیک میشوند، در حالی که برای ما این نشانهها و نمادها دارای مفهوم هستند که مخاطب ملی را نیز جذب میکند. اما در سوی مقابل تناولی، عربشاهی و اویسی و... هستند که خود را در مکتب سقاخانه جا نمیدهند، چرا که اگر عامیانهگری را در این مکتب عنصر اصلی در نظر گرفت، آثار عربشاهی هنر عامیانگی را قبول ندارد. عربشاهی از نشانههای شناخته شده استفاده نمیکند، او از دایره و مربع استفاده میکند که در همه جای دنیا همین معنی را دارد. در واقع او آنها را از فضای خود بیگانه میکند و با تمایلات خود به همراه مدرنیته در آثارش اعمال میکند. عربشاهی از یک پنجره به جهان نگاه میکند و همه چیز را در یک کلیت بیان میکند. وی اظهار کرد: مکتب سقاخانه تنها مکتبی است که نوعی ایرانی بودن در آن وجود دارد و به هنر ما یک ویژگی میدهد. آثار عربشاهی را در صورتی که به نشانههای صرف فرهنگی نگاه نکنیم، ورای مکتب سقاخانهای است. در کار او چالش میان مدرنیته و سنت را همواره میبینیم که فقط خودش میداند چگونه این کار را انجام داده است. ویژگیها را عربشاهی به شکل هندسی نمایش داده است که از حالت نمادین خودمان خارج شده است.
عربشاهی بنمایههای تاریخی و کهن را نقب میزند
در ادامه این نشست دکتر اسماعیل پوراسطوره شناس، درباره آثار عربشاهی گفت : در دهه 40- 50 دو جریان مدرنیته و سنتی پا به پای هم شکل گرفت، یعنی هنرمندان عرصه مینیاتور، خوشنویسی و هنرمندانی که تحت تاثیر سبکهای غربی قرار گرفتند شکل گرفت و بستری فراهم شد که نیاز ملی بود. در واقع عربشاهی، زاده این بستری است که هنر سنتی و بنمایههای تاریخی و کهن را نقب میزند.
وی ادامه داد: هنرمندان سنتی در همان فضا ماندند اما در دهه 40- 50 دغدغه و شروع توجه به اسطوره در بین تمام عرصهها شکل گرفت. اولین کتاب اسطورهشناسی در دهه 50 نوشته شد. اسطورههای گیلگمش در دهه 40 منتشر شد. این نشان میدهد نیاز به توجه و اسطورهپردازی و اسطورهسازی در هنر چقدر اهمیت دارد و هنرمندانی در این عرصه موفق شدند که این نیاز را درک کردند. این استاد دانشگاه افزود: در آثار عربشاهی شروعش به نظرم اسطورهپردازی است، توجه به دستمایههای اساطیری ایران باستان که نمیدانم از طریق مطالعه به اینجا رسیده است یا خیر؟ چرا که هنر آشوری، هخامنشی، مصری و هنرهای اصیل ایرانی دیده میشود او تجربههای عملی زیستی داشته است و درونی شکل گرفته است. اسطورهسازی با اسطورهپردازی متفاوت است. اسطورهپردازی یعنی پردازش یک اسطوره باستانی به شکل جدید و مدرن، اما عربشاهی از این فراتر رفته است و به طور مثال آثار فروهر را به شکل اسطورهسازی نمایش داده است. یعنی هنرمند بر بستر چند هزار ساله فرهنگی کشور خود اسطورههای خود را میسازد.
دورههای مختلف هنری در آثار عربشاهی
اسماعیلپور در ادامه بیان کرد: عربشاهی اسطورههای خودش را ساخته است او از درونمایههای ایران باستان استفاده کرده است در واقع در آنجا متوقف نشده، بلکه به خاطر کار مداوم و هوشمندی جهشیافته، هنرمند که به شکلی ناخودآگاه جایگاه هنر را دریافته است. اگر بخواهیم دورههای مختلف هنری را کنار هم بچینیم به شکل کوچکتر در آثار عربشاهی این موضوع دیده میشوند. وی عنوان کرد: در دوره بعد او به هویتیابی پرداخته و میداند که هنری جهانی میشود که ریشههای اصیل و سنتی خود را داشته باشد، اما به شکلی مدرن هنر وقتی جهانی میشود که به تکنیکهای روز جهان نیز دست داشته باشد. استفاده از هنر باستانی و اساطیری و تلفیق آن با هنر مدرن بسیار مهم است. این استاد دانشگاه افزود: هنر شرقی مبنایش تفکر عرفانی است و درونگراست و اسطورهها تماما خیالی و نمادین هستند، نماد، اصل و جوهر اسطوره است. اسطوره میتواند حجم، تصویر، موسیقی و نمایش باشد. اقبالی که عربشاهی داشت این است که در دهه 40 هیچ کتاب اسطورهای وجود نداشته است و نمیتوان گفت او خیلی بر مبنای مطالعه کار کرده است. اهمیت کاربرد اسطوره در هنر 30 سال است که در ایران دیده میشود و زمانی که عربشاهی این را در هنر خود آغاز کرده کتابی در این عرصه منتشر نشده است. اسماعیلپور گفت: سورئالیستی که عربشاهی در آثارش خلق کرده، فقط سورئال غربی نیست. در سو رئال هنرمند همه چیز را به ناخودآگاه خود میسپارد و اراده او خیلی دخیل نیست، اما سورئال عربشاهی کاملا خودآگاه است و او به گونهای کار میکند که با ذهن پیچیده خود ساخته است، در نتیجه ارتباط با تابلوهایش نیز به راحتی انجام نمیشود. به نوعی میتوان گفت عربشاهی تمام اسطورهها را مرور کرده و به شکل انتزاعی تمام عناصر کاشیها، جاجیمها و المانهای ایرانی را در کارش دخیل کرده است.
ارائه نقش مایههای کهن با زبانی جهانی
وی با این سوال که آثار عربشاهی پست مدرن است یا خیر، بیان کرد: این جای بحث بسیار دارد. من معتقدم او توانسته زوایای پنهان نقش مایههای کهن ایرانی را با یک زبان جهانی به دنیا عرضه کند. یعنی آثار او به نوعی آشتی سنت و مدرنیته است، سنت ارزشهای قوی دارد که در هزار توی آن نهفته است و حالا در آثار عربشاهی به یک زبان جهانی رسیده است. بهروز دارش، در ادامه سخنان اسماعیلپور درباره این که آیا آثار عربشاهی پست مدرن هستند یا خیر بیان کرد: وقتی به کارها نگاه میکنید ردپای اسطوره در آن دیده میشود، اما به نظر من نیازی به مطالعه اسطورهها نیست چرا که جهانی که ما در آن زندگی میکنیم پر از اسطوره است و این اسطورهها در زندگی امروز ما هستند. ما همه اسطورهای در ذهن خودمان داریم ضمن این که ما امروز در عصر اسطورهها نمیتوانیم زندگی کنیم، اما باید آنها را درک کنیم و بفهمیم. وی ادامه داد: تفاوت کار عربشاهی با سایر هنرمندان مکتب سقاخانه این است که هم از نظر حسی شما را درگیر میکند و هم از نظر منطقی... کارهای عربشاهی کاملا انتزاعی است و رئالیست نیست. چرا که هیچ نکته بیرونی در آن دیده نمیشود، در واقع او همه چیز را از ذهن خود گرفته است. گرایشان انتزاعی او برگرفته از هندسه انتزاعی و معماری ایرانی است. به نظرمن آثار عربشاهی کاملا مدرنیته است و با پست مدرن تنها یک نقطه مشترک دارد و آن مداراجویی است. بنابراین کارهای عربشاهی بر مبنای ساختار است و یگانه است در حالی که در پست مدرن تکثرگرایی وجود دارد نه یگانگی. توان مدرنیته خیلی بیشتر و با قدرتتر دیده میشود، در حالی که پست مدرن کارهای عامیانگی تاثیر دارد و دیده میشود پست مدرن قائم به ذات نیست و به آهستگی ظهور میکند. عربشاهی از پست مدرن هم استفاده کرده است اما مدرنیته او در اوج است.