سرویس تجسمی هنرآنلاین: گالری آتبین امسال پانزده ساله شد، گالریای که به همت فرهاد آذرین در خانهای قدیمی در امانیه (پارک وى فعلى) کار خود را آغاز کرد و بیش از هر چیز بر معرفی هنرمندان جوان عرصه تجسمی متمرکز شد. آتبین خیلی بزرگ نیست، فضایی ۵۰ متری برای نمایش آثار هنرمندان معمولا جوان خود دارد که پنجرههایش رو به حیات کوچک پردرخت گالری باز میشود و با این همه تاکنون ۴٠٠ نمایشگاه را میزبانى کرده است؛ که در میانشان هنرمندان جوان جولان بسیار دارند و نکته جالبتر اینکه با توجه به علاقه خاص مدیرش به رسانهها، پایگاهى همیشگى براى روزنامه نگارانى شد که گریزى به خلق آثار تجسمى مى زنند مانند کاریکاتوریستها، عکاسان و گرافیستها؛ فرهاد آذرین به این گالری کوچک وفادارانه نگاه میکند و میگوید که هوس مرکز شهر و همجواری با گالریهای تازه کوچ کرده آنجا را ندارد، او به اهداف آتبین همینطور به هنرمندانش وفادار است، با او گفتوگو نشستیم تا درباره این گالری بیشتر بدانیم.
به عنوان نخستین سوال خوب است درباره شکلگیری گالری آتبین بگویید.
من در ابتدا در زمینه مطبوعات و همینطور انتشارات مشغول فعالیت بودم اما گالریداری همیشه شغل مورد علاقه من بود. شاید بتوانم بگویم از نوجوانی این شغل برای من جذاب بود. هرچند چرایی این موضوع را نمیدانم، از کودکی عادت داشتم همراه با پدر و مادرم به گالری بروم، در عالم کودکی احساس میکردم گالریداری کار بسیار با پرستیژی است که البته تا مدتها قبل واقعا هم بود. پس از اتمام تحصیلات مدتی در بخش ادب و هنر مطبوعات فعال بودم اما به دلیل همین علاقه مدتی بعد از پدرم خواستم تا ساختمان کنونی گالری را تبدیل به چنین فضایی کنم.
درباره این فضا توضیح دهید، این بنا متعلق به چند سال قبل است؟
این خانه قدیمی چیزی حدود ۷۰ سال قدمت دارد و آن را پدربزرگ من ساخته است. زمانی که تصمیم گرفتم گالری برای خودم تاسیس کنم، فکر کردم که اینجا میتواند فضای مناسب باشد، چون همانطور که میدانید ما فضایی که در تهران ویژه گالری ساختهشده باشد خیلی کم داریم، با این حال فکر میکنم این ساختمان این استعداد را داشت که فضایی کوچک و مناسب را برای ارائه اثر هنری فراهم کند.
وقتی شروع به کار کردید، این ساختمان را برای آنکه مناسب گالری شود تغییر دادید؟
بله. این فضا منزل مسکونی بوده است و برای گالری تغییر پیدا کرده است. سعی کردم به فضای درست و مناسبتری نزدیک بشوم. این یکی از معدود ساختمانهایی است که حداقل در این قسمت شهر از دوره پهلوی دوم باقیمانده است. امانیه دیگر هیچوقت مثل قبلش نمیشود. دوستان از من پرسیدند که نمیخواهی مثل دیگران به مرکز شهر بروی؟ پاسخ من این بود که من با چه پولی میتوانم فضایی را بخرم که پدر بزرگم ساخته باشد؟ به نظرم اگر تمام پولهای دنیا را داشته باشید نمیتوانید این کار را بکنید.
رویکرد کاری شما در گالری آتبین در نخستین نمایشگاهها چگونه بود؟
آن موقع اینگونه نبود که گالریها آثار هنرمندان جوان را ارائه کنند. بهندرت این امکان وجود داشت که هنرمندان جوان فرصت پیدا کنند در گالری درخوری آثارشان را به نمایش بگذارند. من فکر کردم ایجاد فضایی برای کار با جوانان میتواند خوب باشد. در این سالها بسیار پیش آمده است که با هنرمندانی همکاری کردهام که نمایشگاه اول یا دوم خود را برگزار میکردهاند. اما این شیوه کاری مدتی بعد برایم آزاد دهنده شد زیرا بسیاری احساس کردند که اینجا نوعی تخته پرش برای موفقیت در جاهای دیگر است درحالی که ما هدفمان این نبود. هدف ما این بود که اگر ما کاری را با هم شروع میکنیم باهم نیز جلو برویم. خیلی از آرتیستهایی که اکنون میشناسید و در گالریهای مختلف نمایشگاه دارند، پنجتا شش تا نمایشگاه اول خود را در آتبین برگزار کردهاند. البته همین اندازه هم برای ما خوشحالکننده است که توانستیم باعث شویم گروهی از هنرمندان راه خود را پیدا کرده و پیش روند.
زمانی که شما گالری را تأسیس کردید، از مطبوعات آمده بودید، فضای گالریداری برای شما غریبه نبود؟
فضا برای من غریبه نبود. البته تجربه گالریداری نداشتم هرچند آن زمان ایجاد یک گالری خیلی سختتر از امروز بود؛ مدتها طول میکشید تا جواز گالری صادر شود، شما باید از فیلترهای مختلفی عبور میکردید و به علاه فضا نیز باید ویژگیهای خاصی میداشت. از سوی دیگر قانع کردن مرکز هنرهای تجسمی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برای اینکه یک آدم را بهعنوان گالریدار و فضای جدیدی را بهعنوان گالری قبول کنند دشوار بود. درنتیجه کسی که برای دریافت مجوز گالری درخواست میداد باید تحصیلات مرتبط میداشت و همچنین ثابت میکرد سواد و شناخت لازم را برای این کار دارد. به همین دلیل بیشتر علاقه بود که موجب میشد شما همه این مراحل را طی کرده و گالریدار شوید. اما در زمینه حضور در فضای هنری و ارتباط با هنرمندان به این دلیل که اینکه پدرم سالها معماری داخلی و حتی موزهسازی انجام میداد، با فضای کار غریبه نبودم و در مورد اینکه کار چگونه در گالری چیده و همینطور ارائه شود ایشان به من کمک میکرد. به علاوه سعی میکردم خیلی چیزها را بخوانم. این شغل برایم آن قدر مهم بود که فوق لیسانسم را در زمینه پژوهش هنر گذراندم. دیگر اینکه سعی کردم بیشتر از قبل ببینم، به کشورهای مختلفی رفتم تا گالریها و موزهها را ببینم و بیشتر از قبل بیاموزم.
کار را در گالری آتبین با چه شروع کردید؟ نخستین نمایشگاهی که برگزار شد چه بود؟
آقای حسین محجوبی دوست پدر من هستند، ایشان لطف کردند و مجموعهای از کارهایشان را در اختیار من قرار دادند و با آثار آقای محجوبی بود که ما اینجا را افتتاح کردیم.
پس با آقای محجوبی شروع کردید و بعد از آن همکاری گالری آتبین با هنرمندان جوان آغاز شد...
بله ما برای شروع به همکاری با یک هنرمند شناخته شده نیاز داشتیم زیرا نمیتوانستیم با یک هنرمند جوان که تازهکار است نخستین نمایشگاه خود را برگزار کنیم. به هر حال ایده نخستین نمایشگاه را یادمان نرفته بود. به خوبی به خاطر دارم که در فرم درخواست مجوز گالری در وزارت ارشاد در مورد هدف گالری نوشتم: "ایجاد فضایی در خور برای ارائه آثار شاخص از هنرمندان جوان". به نظر من وظیفه گالریدار ایجاد یک فضای مناسب برای ارائه بهتر اثر است و من دلم میخواست هنرمندان جوان فضای باکیفیتی برای ارائه آثار خود داشته باشند، فضایی که از استاندارد مناسب کار هنری برخوردار باشد.
زمانی که شما در گالری آتبین کار را شروع کردید چند گالری در تهران بود؟
فکر میکنم شاید ۱۲۰ گالری ثبت شده و از میان آنها حدود ۲۵ گالری فعال بودند. عرصه کار ما در چند سال اخیر تغییر کرده است. زمانی آدمهایی با عشق و علاقه و شناخت و سواد این کار را آغاز میکردند اما الان میبینید که همه گالریداری را شغلی آسان تصور میکنند در حالیکه نمیدانند که این کار چه اندازه دشوار است و اضطراب و فشارهای کاری خاص خودش را دارد. دلیل این موضوع نیز آن است که آنها که فضا و پول دارند یک شبه وارد این کار میشوند و با آنکه به جنبه تجاری کار نظر خاصی دارند اما فکر میکنند این شغل یک فعالیت فرهنگی ساده است هرچند در نهایت این گروه وقتی کار جذابیت خود را از دست داد آن را رها میکنند.
برای شما که گالریداری جذابیتهایش را از دست نداده است؟
بههرحال در شرایطی که شما شغلی داشتید که در یک فضای آرام پیش میرفت و یه نوعی نخبهگرایی در هنرمندان و مخاطبان آن وجود داشت زمانی که با تغییر فضا و افتتاح آرتبوتیکها و نمایش آثار مشابه هم در همه گالری مواجه میشوید ناخودآگاه ممکن است فکر کنید آن شآن و شخصیت سابق دیگر در حرفه ما وجود ندارد. همه هنرمندان همهجا کارشان دیده میشود فضا پر از دلالهایی است که خیلی وقتها مخاطب یا خریدار با آنها راحتتر از گالریدار معامله میکند. دلالهایی که نه هزینه میدهند، نه خرجی دارند و نه اعتباری که نگرانش باشند و تنهاشان کار گالریدار را پایین میآورند. ما در ایران همه چیز را دم دستی میخواهیم. واقعا نمیدانم چه اتفاقی است که خریداران و هنرمندان ترجیح میدهند که معاملات پنهانی داشته باشند. ما الان با جنسی از مخاطب رو به رو هستیم که چه بسا که دوست ندارد که وارد فضای گالری شود. نمیدانم شاید نسل جدید خریداران در یک آرتبوتیک یا مغازه راحتتر از گالری هستند.
به خاطر این نیست که مفهوم کار گالریدار را متوجه نمیشوند و یا احساس میکنند که گالریداری به نوعی همان دلالی است؟
قطعاً همین است اما این تفکر کاملا اشتباهی است. گالریدار دلال نیست بلکه جایگاه دلال برای ما تعریف شده است. البته در مورد گالریهای جدید نمیدانم اما حداقل ما بر این اساس فعالیتمان شروع نکردیم. هرکسی در شرایط کنونی اقتصاد کشور میتواند بفهمد که سرمایه و فضایی که به گالری اختصاص داده شده است به هر کار دیگری اختصاص مییافت بازده مالی بسیار بیشتری داشت. حتی اگر این فضا را اجازه بدهید درآمد مطمئنتر و راحتتری میتواند داشته باشد. ما کار خود را با عشق شروع کردیم. قبل از ما هم هر کسی که شروع کرده است مطمئن باشید که با عشق شروع کرده است. در کشور ما تعاریف خیلی سریع عوض میشود و قطعا تعاریفی که در مورد این حرفه وجود داشته تغییر کرده است.
اوایل مصاحبه گفتید که پس از مدتی همکاری با هنرمندان جوان احساس کردید که گالری شما به سکوی پرش تبدیل شده است...
ایده ما این بود که با بچهها جلو برویم. ولی خوب بسیاری یادشان رفت از کجا شروع کردهاند. به هر حال من آدمی از این جنس بودم و اینها یک مقدار دل آدم را درد میآورد.
یعنی به این قائل هستید که یک هنرمند باید تا آخر با شما کار کند؟
نه من این را نگفتم. ولی آدمها نوعی همدلی و احترام را میتوانند در رفتارشان حفظ کنند. وقتی هنرمندی پنج نمایشگاه را با ما برگزار کرد و بعد برای کار گالری دیگری را برگزید فکر کردم که تا اینجای کار با هم زمان خوبی را گذراندیم و از این پس هم با هم دوستان خوبی خواهیم بود اما بعدها روابط به این شکل ادامه پیدا نمیکند. البته بد نیست بدانید که همیشه هم اینطور نبوده، من آرتیستهایی را دارم که ده یا دوازده سال است با من همکاری دارند و هر دو ما از این همکاری راضی هستیم.
به نظر شما اخلاق گالریداری چیست؟ در مورد اخلاق حرفهای چه فکر میکنید و چه تعریفی دارید؟
فکر میکنم چیزی که از همه مهمتر است صداقت است. نکته دوم اینکه گالریدار نباید هنرمند را اذیت کند و سوم اینکه مخاطب نیز باید سرویس مناسبی از گالری دریافت کند. یعنی سعی من باید این باشد که معمولاً در نمایشگاهها حاضر باشم تا اگر سوالی هست در اندازه توانم پاسخ دهم. من نزدیک ۴٠٠ نمایشگاه در این گالری برگزار کردهام که همه آنها را با دست خودم چیدهام البته غیر از یک مورد که مریض بودم. من از این کارلذت میبرم و برایش وقت میگذارم.
نمایشگاهها در گالری آتبین چند روزه هستند؟
هر نمایشگاه ما جمعه شروع شده و تا سه شنبه هفته آینده ادامه دارد. افتتاحیه بعدی باز جمعه است و ما دو روز برای چیدمان نمایشگاه بعدی فرصت داریم.
خیلی گالریها یک روند خاصی برای انتخاب مدیا برمیگزینند مثلاً فقط عکس نمایش میدهند. روند انتخاب مدیا و نگاه شما به هنرمندان کلاسیکتر و همینطور به نیومدیا چگونه است؟
اینکه گالریها یک خط و روشی خاصی داشته باشند خیلی خوب است اما من بهتر میدانم بگویم که ما چه کارهایی در آتبین نمیکنیم. به نظر من این لذت بزرگی است که هر دو هفته یک بار بدون اینکه جغرافیا تغییر کند فضای کاری عوض میشود. من عکس را دوست دارم خودم عکاسی میکنم. نقاشی را هم دوست دارم اما به نظرم به دلیل اینکه فضای ما بزرگ نیست برگزاری نمایشگاه مجسمه کمی دشوار خواهد بود هرچند نمایش مجسمه نیز در آتبین هرچند وقت یک بار انجام میشود. اما معتقدم جایگاه ویدیوآرت یا پرفورمنس چندان در گالریهای سنتی نیست. در کشورهای دیگر هم اینجور نمایشگاهها در گالریهایی که مثل گالری ما سنتی هستند اتفاق نمیافتد و مکانهای ویژهای برای این نوع از هنر وجود دارد.
برخورد با هنر جدید، نیاز به فضاهای جدید دارد؟
بله. فضاهای دیگری را ایجاب میکند. گالری من خیلی بزرگ نیست. ما یک سالن ۵۰ متری داریم که خیلی مناسب این کارها نیست و در این سالها تجربه و تخصص من، به سمت هنر تجسمی حرکت کرده است. ممکن است خود من حتی بعضی نمایشگاهها را دوست نداشته باشم اما زمانی که با اثر هنری ارتباط برقرار کنم میتوانم با مخاطبم مدت طولانی درباره آثار گپ بزنم، چنین حسی در مورد نیومدیا در من وجود ندارد و به این شکل با آن درگیر نمیشوم.
پانزده سالگی سن خاصی است. به لحاظ زمانی سن نوجوانی است و فرد در آن دارد به دوره جدیتری وارد میشود این نکته میتواند در مورد گالری شما هم مصداق داشته باشد. با توجه به این نکته، برنامههای آینده گالری را چگونه میبینید.
با نوجوان شدن گالری من، این شهر پر از فضاهای نمایش و ارائه آثار تجسمی شده است. این موضوع چندان دست شما را باز نمیگذارد. تکثر این فضا باعث میشود که احتمال برگزاری نمایشگاههای خوب یا همکاری با آرتیستهای خوب و قابل قبولی که به شما برمیخورند کمتر شود. این مسئله کار را سخت میکند و به همین دلیل شما ناچار میشوید به سمت کیوریت کردن نمایشگاه بروید. اما کیوریت کردن یک نمایشگاه اصلاً کار آسانی نیست. باید برای یک نمایشگاه خوب، حدا اقل شش ماه زمان، تفکر و انرژی صرف کرد و تازه ممکن است در نهایت همه انتظارات شما نیز برآورده نشود. البته من این کار را یکی از علایق و وظایفم میدانم اما باز هم معتقدم که کار آسانی نیست.
آیا از این پس نیز همچنان توجه شما معطوف به هنرمندان جوان خواهد بود؟
از سال گذشته تصمیم گرفتهام به هنرمندانی که در دهه پنجاه و شصت زندگی خود هستند بیشتر نزدیک شده و آثار آنان را نیز به نمایش بگذارم. البته هنرمندان جوانتری هم که سالهاست با آنها کار میکنم همچنان در تقویم گالری هستند. ولی با تمام این احوال مثلا تمام نمایشگاههای گالری آتبین تا آخر سال ۹۴ از هنرمندان جوان خواهد بود.
روند داشتن هنرمند ثابت را چطور میبینید؟ بعضی گالریها ۵ تا ده هنرمند ثابت دارند و فقط با آن هنرمندان کار میکنند.
آن روند هم، روند خوب و حرفهای است. اینگونه گالریها هنرمندان مشخصی دارند و تقویم آنها از قبل معین شده است. هرچندگاه ممکن است هنرمند جدیدی نیز به مجموعه آنها اضافه شود و نمایشگاه خاصی را رقم بزند. با این حال هیجان چنین رویکردی برای من کم است. برای اینکه من منتظر آدمهای جدید هم هستم و ترجیح میدهم که یک تقویم بسته نداشته باشم. زیرا ممکن است پس از مدتی روند دیگری را انتخاب کنم به همین دلیل هیچ وقت به شکل قطعی نمیتوانم آینده کار گالری آتبین را بگویم.
تقسیمبندی مخاطبین در گالری شما چگونه است؟
ما چند نوع مخاطب حرفهای و غیرحرفهای داریم. مخاطبی که میگویم اتفاق اقتصادی را نیز تا حدودی ایجاد میکند. یکی از آنها مجموعهدارها هستند. مجموعهدار به افرادی میگوییم که بر اساس علاقه و دانش یک یا دو سبک هنری را انتخاب کرده و در همان فضا خرید میکنند. این اتفاق در ایران نمیافتد چرا که مجموعهداران ما کاملاً تابع مد روز هستند در نتیجه خیلی با آن اثر هنری ارتباط عمیقی ندارند. گروه دوم سرمایهگذاران هنر هستند که صرفاً علاقهای به هنر ندارند و به عنوان اتفاق اقتصادی به آن نگاه میکنند اما به هر حال از شکیبایی و شعور برخوردارند و در نهایت گروه سوم حامیان هنر هستند. در ایران همه اینها با هم مخلوط شدهاند. شما میبینید که یک نفر که علاقهمند بوده سرمایهگذار یا مجموعهدار میشود. بعد همان فرد به یک گالریدار تبدیل شده است. چنین مارکتی بیریشه است. وقتی میبینید که کسی که قرار است حامی هنر باشد میشود رقیب شمای گالری دار، کار مشکل میشود. خیلی سخت میشود که این حرفه به صورت منطقی و نظاممند پیش برود.
بعضیها معتقدند هر چقدر فضای فرهنگی شهر بیشتر شود برای شهر بهتر است. نظر شما درباره افزایش تعداد گالریهای تهران چیست؟
اگر فهرست دعوتشدگان گالریهای تهران را کنار هم بگذارید به شما قول میدهم خواهید دیدکه بالای هفتاد درصد همپوشانی دارند. مخاطب جدید را به راحتی نمیشود ایجاد کرد. ما در شهری زندگی میکنیم که ۱۴ میلیون جمعیت دارد باورکنیم که خیلی از آنها هنرآگاه نیستند و طبقه متوسط نیز اندک شده است. یک طبقه جدیدی وجود دارد که خیلی فرهنگی نیست. اتفاق عجیبی که افتاده این است که قیمتها بالا رفته است. از طرفی به خاطر هزینهها برای من گالریدار صرف نمیکند که یک اثر هنری زیر یک میلیون تومان در گالری ارائه کنم درنتیجه بازار محدودتر شده است افراد با حقوق یک میلیون تومانی نمیتوانند اثر هنری بخرند. این بازار محدود شده است چون آدمهایی که توان خرید دارند از هر کسی خرید نمیکنند، از گالریداری خرید میکنند که از طبقه خودشان است یا کسی که حتی منبع درآمدش گالریداری نیست. بازار بازار پویایی نیست؛ برخلاف آنچه که از بیرون دیده میشود یا دوستان اداره مالیات فکر میکنند. در نهایت این خطر وجود دارد که اگر من منبع درآمد دیگری نداشته باشم نتوانم در این مارکت بمانم.
اما به عنوان سوال آخر چرا نام گالری شما "آتبین" است؟ دلیل خاصی برای انتخاب این نام داشتهاید؟
بله برای خیلیها این سوال وجود دارد. وقتی که تصمیم گرفتم که گالری را تأسیس کنم لوگوی گالری را از قبل داشتم زیرا این "A" که در نام گالری هست را سیراک ملکونیان چهل سال پیش برای پدر من طراحی کرده بود. دوست داشتم که آن آرم را برای گالری استفاده کنم. البته این "A" اول آذرین هم هست اما من دلم نمیخواست که اسم فامیلم و نام گالری یکسان باشد. به همین دلیل پس از مدتی جستجو "آتبین" را پیدا کردم، کلمهای فارسی که در شاهنامه نیز به عنوان نام پدر فریدون ذکر شده است و معنای آن به روایت برهان قاطع "جمعآورنده نیکیها" است.
امیدواریم بمانید و چندمین پانزده سالگی گالری را جشن بگیرید.
اگر بمانیم... هرچند واقعاً کار آسانی نیست و فکر نمیکنم در دنیای کنونی اساسا چیزی آسان باشد.
انتهای پیام/