گروه تجسمی خبرگزاری هنر ایران: علی شیرازی، متولد ۱۳۳۹ است و خوشنویسی را در محضر استادانی چون استاد معین الکتاب اصفهانی و استاد غلامحسین امیرخانی آموخته است. او علاوه بر عضویت و مسولیت های مختلف در حوزه خوشنویسی و انجمن خوشنویسان ایران بیش از ۴۰ نمایشگاه انفرادی در ایران و خارج از کشور برپا کرده و آثارش در بیش از ۳۸ مورد از حراجی های داخلی بین المللی ازجمله حراج کریستیز، حراج بونهامز لندن و حراج تهران به فروش رسیده است. به مناسبت برپایی نمایشگاه این هنرمند در گالری آرگون گفتوگویی با او داشتیم که در ادامه میخوانید.
آقای شیرازی مایل هستم آغاز گفتگو از زبان شما باشد؟
من از سال ۵۳ به صورت جدی خط را شروع کردم و یکی از شانسهای من این بود که در اصفهان سکونت داشتم. به مدت ۱۴ سال آتلیه ای تقریبا دیوار به دیوار عالی قاپو داشتم و چون کار خوشنویسی انجام می دادم تقریبا تمام هنرهای صناعی اصفهان مثل قلم زنی، منبت، خاتم و طراحی فرش با من در ارتباط بودند. در نتیجه با تمام فنون و ظرایفی که در این زمینه با آنها سر و کار داشتم آشنا شدم. خط می نوشتم و همزمان که آموزش می دیدم، آموزش هم می دادم. نقاشی هم میکردم و هر کتابی که در حوزه تجسمی بود میخریدم و مطالعه میکردم.
نمایشگاه هایی که داشتم اغلب موفق بودند و زمانی که نقاشی خط را به صورت جدی کار کردم نمایشگاهی بود در سال ۷۳ که با استقبال روبهرو شد. بعدا به صورت تخصصی با قلم دانگ جلی و کتیبه کار کردم و به طوری که برخی خوشنویسان آن را سبکی در خوشنویسی معاصر دانستند و حتی استاد امیرخانی لطف داشتند و خوشنویسی معاصر را به قبل از شیرازی و بعد از شیرازی تقسیم کردند . چون تا آن زمان کسی نبود که به قلم به صورت تخصصی نگاه کند در خوشنویسی کشور اهمیت داشت.
نقاشی خط هم موازی همین پیش میرفت تا سال ۷۵ جدیتر کارهایی را تحت عنوان مرقع قاصدک انجام دادم و آن زمان قشر جوانتر استقبال کردند و دوباره سراغ کتیبه و پروژه های دیگر رفتم که در موزه امام علی نگهداری می شود. در سال ۱۳۹۰ هم نمایشگاهی داشتم در گالری شیرین و همان ساعت اول نمایشگاه کارها به فروش رفت و یک سال بعد کارها به حراجی کریستیز و حراجی تهران رفت.
بعد از کرونا گروهی را با استاد امیرخانی و استاد مجتبی ملک زاده و مدیریت آقای جعفری درست کرده بودیم و میخواستیم در مراکز استان ها نمایشگاه داشته باشیم تا فرصتی برای جوانهایی که علاقه مند بودند باشد. اما بعد دیدم فضای نقاشیخط معاصر اشباع شده و من نگران بودم باید کاری بکنیم که نوع آوری داشته باشد و با توجه به این که هر متریالی محدودیتی داشت به سراغ این متریال رفتم که ترکیبی از رزین، پلی استر، رزین پوکسی، اکریلیک، اکولین پیگمنت است که می تواند تمام لایه های زیرین را نشان دهد. از طرفی طی 50 سال کار متوجه شدم که حتی گوشهای و حرکتی از یک حرف میتواند زیبا باشد که چه بسا برای خوشنویس هم قابل تشخیص نباشد ولی همانانحنا، زیباست. به همین خاطر من خط نستعلیق را معجزه میدانم. در نهایت حاصل کار شد این نمایشگاه در گالری مجموعه هنری آرگون که با استقبال زیادی روبه رو شد. پیش بینی می کنم این نوع برخورد با حروف و متریال می تواند در فضای تجسمی کشور مورد استفاده گیرد و آن محدودیتی که ما خوشنویسها داشتیم شکسته شود.
در آثار شما نوعی پارادوکس صلح و تناقض زیبایی شناسانه دیده میشود. نظرتان را در این باره بفرمایید؟
گفت: «ای نور دیده صلح به از جنگ و داوری.» من به سبب این که از ۱۰ سالگی از خانواده جدا شدم و در اصفهان زندگی می کردم طبعا ناملایماتی دیدم . البته جنگ شکلهای مختلفی دارد؛ گاهی بین دو کشور، دو عقیده و دو همسایه است و معتقدم اگر روی کره زمین حتی دو انسان باشند باز هم جنگ خواهد بود و این جزئی از زندگی است. بخش دیگر آن هم صلح است که باید تقویت کنیم و شما خیلی شکافتید و دریافت کردید. فی ذاته خیلی به ما ظلم شده ولی من مقابله به مثل نمیکنم. در صلح دستم باز است و سعی می کنم بخش صلح آمیز را تقویت کنم و آن بخش دیگر را می توانیم کمرنگ کنیم ولی از بین نمی رود و این کارها بر میگردد به روحیات من. گفت: «متاع کفر و دین بیمشتری نیست.» گروهی آن را و گروهی اینرا پسندیدند.
خوشنویسی همیشه در زندگی ام بوده و اولین چیزی که به من می دهد آرامش است و دومی اینکه حالت های مختلف روحی را میتوان انعکاس داد. در خوشنویسی از بدو آموزش یک آدابی را یاد می گیرید که شما را می برد به سمت آرامش و شهود یعنی صدای بیرون را نمی شنوید، مشکلات بیرون را فراموش میکنید. خط خوش از نظر من بعد از رعایت تمام اصول خوشنویسی باید در بیننده احساس آرامش کند.
خط عنصری است که ارتباطات را شکل می دهد و در حالت عادی از سیستم نوشتاری خودکار استفاده می کنیم اما زمانی که این نظم سیستماتیک را بر هم بزنیم به شعر نزدیک می شویم. و در اینجا هر اثر به مانند شعر است و در پیوند با جهان تصویرسازانه و تکنیکی که می تواند در خدمت تصویرگران قرار بگیرد و شعری آمیخته با صلح و اصولا امر صلح جویانه وادی گستردهتری خواهد داشت. در بررسی تاریخ بشریت اولین زبان برای گفتگو تصویر است و میراث ماست و می دانیم از دل تصویر نوشته ایجاد شد و اگر زمان را بنوردیم و برسیم به دنیای اینک، منظورمان از هنر آن جایی هست که دست می گذارد روی عاطفه انسان و مقولاتی مثل خط، نقاشیخط و خطاشی که از دل فرم و نوشته بیرون می آید. امروز واژه نقاشیخط جا افتاده و حتی به عنوان یک خوشنویس هر کلمه را نماد، نشانه و لوگو میبینم و خود نقاشیخط، یک لوگو هست و در نوشتن سرهم مینویسم. بعضیها می گویند اگر خط غالب باشد خطاشی و اگر نقاشی غالب باشد نقاشیخط.
در نقاشی خط که امروزه باب است به نظر می رسد که نیاز به آسیب شناسی دارد و بازگشت از نوشته (خوشنویسی) به تصویر است. بفرمایید شما چه نگرشی به این مطلب دارید؟
خط جنبههای مختلفی دارد، کاربرد روزمره از تایپوگرافی گرفته تا خودکار و خوشنویس و هر گونه نوشتار ولی در خوشنویسی وجه کاربردی تبدیل می شود به عنصری هنری که حتی برای من تعریف دقیقی ندارد و میبینم که دلبری میکند. مثلا وقتی خط میرعلی هروی که ۴۰۰ تا ۵۰۰ سال با ما فاصله دارد را می بینم و حتی یک حرف «ی » یا« ن» از میرعماد را نگاه می کنم اگر خوب نوشته شده باشد، برای من دلبری می کند و میتوانم یک «دال» نوشته شده توسط میرعماد را به عنوان اثر هنری قاب کنم و از آن لذت ببرم. خوشنویس چون از دل یک تمدن و یک فرهنگ بسیار غنی و تاریخ دار آمده، معدل سلیقه یک قوم در طول تاریخ است. خط را میرعماد نوشته ولی معدل سلیقه قومی ست در طول تاریخ تا زمان میرعماد و قایل نیستم به این که خطوطی که ما داریم یک مبدع دارد. اینها ذره، ذره جمع شده مثل یک رودخانه به هم پیوسته و به دریا می رود. بنابراین خوشنویسی یک محصول فرهنگی مشترک است که همه ما پدر و مادرش هستیم. لذا در دل خود شعر، موسیقی ، ریتم و تناسباتی دارد که خیلی زیباست.
یک مقاله جناب استاد بختیاری سالها پیش نوشته بودند درباره نسبت های طلایی در خط نستعلیق که به نظر من می شد بیشتر تعمیم داد. چرا که ایشان به لحاظ اندازه ها نوشته بودند در صورتی که می توانم بگویم حتی در مورد تنالیته های مرکب هم نسبت طلایی وجود دارد و می شود به آن پرداخت. اما خوشنویسی ما جزو عمیقترین هنرهایی ست که داریم مثل دریایی ست که هر چه از آن برداریم چیزی از آن کم نمی شود. و کارهایی که ملاحظه می کنید گوشه هایی از یک حرف است، حتی یک کلمه نیست، حتی حرف کامل هم نیست و برای من به مرور زمان تبدیل به کاراکترهایی شدند مثلا «ه » دو چشم که عنصر زنده ای است. انگار هویت دارد، می فهمد و این مال من نیست مال یک فرهنگی است که من هم مقطعی از این فرهنگ هستم و دلیل این حجم از ارتباط با مخاطبین به همین علت است که امری است مشترک. مال علی شیرازی فقط نیست. ممکن است کنار هم چیدن فرم کار من باشد اما عنصر اصلی که خوشنویسی ست مال فرهنگ است.
مورد دیگری که در آثار شما مشاهده می شود رقص، ریتم وحرکت است و همچنین می توان به کلید واژه هایی اشاره کرد: مانند لباس عشایر، رقص، پولک، امید، مداراگر بودن، تسلیم نه به معنای پذیرش و تمام بودن بلکه به معنای پذیرفتن نقش خود در جهان هستی. در این باب برای ما بگویید؟
زادگاه من روستایی است به نام آبسرد و همانطور که می دانید استان فارس دارای طبیعت چهارفصل است و کوه و دشت و کویر دارد. در زمستانش حتی میتوان به اسکی رفت. من تا ۱۰ سالگی در روستا زندگی میکردم، کلا در طبیعت بودیم و در ارتباط با دشت و شقایق، باد، نسیم و رقص گلها که در ذهن انسان باقی میماند و گهگاه در کاری که انجام میدهم به صورت غیر ارادی میآید. چون ما غیر از تربیت، محصول جغرافیا هستیم. خصوصیات اخلاقی افراد، رنگ چهره، خصوصیات ظاهری آنها فرق می کند و این جدای از طبیعت نیست و کارهای اخیرم محصول فضایی ست که در آن بودم و نقطه عطف آن در دل طبیعت شکل گرفت و جزئیات فضای طبیعی هستند.
باعث خرسندی ست که ردپای طبیعت را در آثارتان می یابیم ، حتی زادوبوم. و گمان میکنم جایی که مولف و مخاطب به یک وفاق برسند، هر چند کوچک، جای زیبایی است و در ادامه بفرمایید جهان را بیشتر نوشته می بینید یا تصویر؟
جواب برای من مشکل هست چون هر دو هست و به همین اکتفا کنیم.
مورد دیگر شمایلی دور از بازار وکیل، پارچههای حریر، سرسراها که در آثار شما حاضر می شوند و این رنگ و بوهایی که در مکان بازارهای سنتی احساس میشود که به عقیده من، کانسپت فی نفسه هستند و حالا به این شکل در کارهایتان دیده می شوند، در این باره بفرمایید؟
خیلی خوشحالم که باشما آشنا شدم که با دقت نگاه می کنید. بسیاری از این کارها میتواند ناآگاهانه باشد که الهام گرفته از گلیم های قشقایی است. مثلا در روستا وقتی روی پشت بام می خوابیدیم نیمه های شب به دلیل سرما، گلیم روی خودمان می انداختیم از جنس پشم بافته از رنگ های طبیعی با رنگ طبیعی پشم و همه اینها خود به خود در ذهن ذخیره می شود و در جاهایی خودش را نشان میدهد و این ها بخشی از زندگی امروز و زندگی قبلی من را نشان میدهد. گذشته و حال من هستند.
نگاه خیره در آثار شما به زعم من دو سویه است و در جاهایی سویه مولف را غالب تر میبینم، مثلا در آثار ادگار دگا این نگاه را داریم که به گمانی مادی تر است. اما این نوع خیره گی در آثارتان چون از بطن خوشنویسانه بیرون می آید نوعی تصویر را ایجاد می کند که شیطنت نابی دارد . مثل رنج بین عاشق و معشوق...
اثر هنری باید تعامل دو سویه داشته باشد و مولف ومخاطب جای یکدیگر قرار گیرند و من این نگاه را به آثارم دارم یعنی هم نگاه انتقادی و هم حسی که این جز ذات من هست. مورد بعد حضور ادبیات نانوشته ای در آثارتان است ،در این جا خوانده نشدهها دیده می شوند و بصورت یک ادبیات تجسمی میبینیم که در بده بستان با هم نگریسته می شوند .چه بسا اگر ادبیات را سلب کنیم گویا هنر را سلب کرده ایم .
یعنی زمانی که ما شروع میکنیم به اندیشیدن حتی در خلا، ادبیات آغاز میشود و میتواند قدرتمندترین عامل باشد در آزادی بشریت. عدم حضور ادبیات باعث بیرمقی و مستاصل بودن هنر است. در آثار شما به واسطه ردپای خوشنویسی و ترکیب آن با گرافیک با ادبیات تصویری همراهیم. همچنین استفاده از پتانسیلهای خوشنویسی در حوزه طراحی گرافیک و این آغاز ادبیات تصویری است در پناه خویشاوندی حروف و رنگ. مایلم شما هم در این باره بفرمایید؟
دو چیز پیوند ناگسستنی دارند با ادبیات یکی آواز و دیگری خط و خوشنویسی و چنان با ادبیات آمیخته است که حتی اگر اشاره مستقیم به ادبیات نکنیم ،ادبیات آمده و رفته در ذات شعر و مثلا اگر به همین «ه» دوچشم نگاه کنید ،مخاطب را می برد به سمت شعر چرا چون خاستگاه آن در ادبیات است نیاز نیست حتما شعری مشخص بنویسیم. در خوشنویسی کتابت هایی را تابع متن ادبیات داریم.اما در اینجا بیننده آزاد هست که چه برداشتی کند در اینجا وصل به آن دریا هست و شعر مشخصی هم نیست و این برداشت من است.
آیسا حکمت