گروه تجسمی هنرآنلاین: روزهای ۱۲ تا ۲۶ آذرماه ۱۴۰۰ گالری «سو» میزبان نمایشگاه گروهی با مضمون درخت و با عنوان «یاد-بود» به کیوریتوری شیلا کاشانی بود. مضمون و نقشمایۀ درخت از موضوعاتِ سهلو ممتنعی است که حتی اگر به تکرار، موضوعِ بحثهای زیستمحیطی و خلقِ ادبی و آفرینشِ هنری باشد، باز هم آشکارگیهای نو و مدامی خواهد داشت. نمایشگاهِ گروهیِ گالری سو با مضمون درخت به خاطر عنوانش، «یاد-بود»، و استیتمنتِ کیوریتور و آثار گزیدهشده، از منظری نو با کنار هم نهادن «هستی و زمان» نگاهها را دوباره به سویِ درخت جلب کرد. در این نوشتار پس از مقدمۀ کوتاهی دربارۀ «هستی»، «مفهوم» و «تصویرِ» درخت، به پارههایِ مهمی از استیتمنت میپردازم و در آخر نگاهی گذرا به آثار ارائه شده در نمایشگاه و ارتباطش با دغدغههای کیوریتور خواهم پرداخت.
درخت: هستی، مفهوم، تصویر
«آه، من که آرزوی رشد دارم،
به بیرون از خویشتن مینگرم، و درخت
درون من رشد میکند.»(راینر ماریا ریلکه)[۱]
درخت از دیرباز نه تنها از جنبۀ زیستی بلکه از منظر استعاری در جهانِ تصویری و ادبی انسانها حضور داشته و در متون اسطورهای بهخاطر برخورداری از بخشهایِ مختلفِ ریشه و ساقه و شاخه و میوه، پیوند دهندۀ جهانِ زیرین، جهانِ روی زمین و آسمان بوده است. ژان شوالیه در اثر گرانسنگش فرهنگ نمادها نوشته است: «درخت سه سطح جهان را با هم مرتبط میکند: زیرِزمین را با ریشهاش که در عمق میکاود، و ریشهها مدام فروتر میروند، و رویۀ زمین را با ساقهاش و شاخههای پایینتر، و ارتفاعات را با شاخههای بالایی و نوکش که به وسیلۀ نورِ آسمان به بالا کشیده میشود. خزندگان میان ریشههایش میخزند، پرندگان در میان شاخوبرگش میپرند؛ درخت جهان سفلا را با جهان اعلا پیوند میدهد، و تمام جهان عنصر را جمع میآورد: آب درشیرۀ نباتیاش جریان دارد، خاک از طریق ریشهاش مخلوط میشود، هوا از برگهایش تغذیه میکند، آتش از اصطکاکش به دست میآید.»(شوالیه، ۱۳۹۸، ۷۹۰) ویژگیهای ظاهری و کاربردی، همچنین وجودِ فیزیکی و ادبیِ درخت سبب شده تا در معنای کهنالگویی خود بر زندگیِ کیهان، تداوم آن، رشد و فرایندهای زایشی و باززایی دلالت داشته باشد. این چنین است که درخت نشانۀ حیاتِ تمامنشدنی است، و همسان با فناناپذیری.(گرین به نقل از طاهری، ۱۳۹۶، ۳۱) درخت در اسطورههای ایرانی نیز جایگاه ویژهای دارد؛ امشاسپندِ امرداد ایزدبانویِ نگهدارِ گیاهان و بیمرگی است و داستان مشی و مشیانه[۲] در اسطورههای ایرانی نیز با گیاه زندگی مرتبط است؛ آن دو بر اثر ریختنِ نطفۀ کیومرث بر زمین و روییدن گیاه ریواس از آن پدید آمدند و چنان در هم تنیده بودند که ابتدا مشخص نبود که کدام نر است و کدام ماده.[۳] جالب است که به روایتِ پژوهشِ سترگ شوالیه، نمادگرایی درخت از نظر جنسیت دووجهی است، یعنی درخت به عنوان یک صورت نر-مادۀ اولیه لحاظ میشود. افزون بر سرو و چنار، گیاهِ زندگی به اشکال مختلف در قالب بوتههای کوتاهقامت و ظریف یا به شکلِ دار و درخت با نامهایی چون گوکَرَن[۴] و بَستخمک[۵]، هوم[۶] و بَرسَم[۷] در متون ایران باستان جایگاه ویژهای دارد[۸].
در متون مقدسِ تمدنها و فرهنگهای مختلف، درخت همواره محل ارجاع بوده است؛ در اوپانیشادها[۹]، و در متونِ بودیستی[۱۰] در زیستجهانِ سرخپوستی [۱۱]، نزد ادیان یهود[۱۲] و مسیحیت[۱۳] و اسلام[۱۴]، همچنین در افسانههای مردمیِ[۱۵] اقوام مختلف به تکرار از درخت سخن گفته شده است. علاوه بر اینها باید به ترکیبهای پرتکراری چون درختِ خیال، درختِ مرکز، درخت باروری، درخت عروج، درخت واژگون، درخت فدیه، درخت معرفت، شجرۀ انساب یا درخت تاریخ و درخت نیازِ درونی[۱۶] اشاره کرد.
افزون بر جنبۀ آیینی و عبادی باید از وجودِ ادبی درخت بهویژه در زبان فارسی یاد کنیم؛ همانطور که در استیتمنت آمده است: «شباهتِ این کهنالگو با انسان در تمام زمان بیش از همه در شعر و ادبیات بیان شده چنانکه درخت به زبان تشبیه و مَجاز جایِ انسان نشسته است؛ در مقام مادر و زهدان، یار و دلبر، انسانِ بیخرد و خردمند و حتی با صفات انسانی چون دوستی، بخشندگی، امید، ایستادگی و افتادگی وصف شده است.» شاعران بسیاری چون فردوسی، نظامی، مولوی، سعدی، حافظ و سپهری و شاملو در اشعارشان به درخت پرداختهاند.
همانطور که کیوریتور هم اشاره کرده «افزون بر کلمات، درخت در تصاویر نیز حضوری دیرین دارد؛ از نقوش غاری تا هنر مدرن و معاصر». اگرچه نقاشانِ بسیاری به بازنمایی درخت پرداختهاند اما بهطور مشخص درخت با نام برخی از نقاشان بیشتر همکنار و همراه است؛ کاسپار داوید فریدریش[۱۷] با درختانِ عظیماش در چشماندازی خیرهکننده، وینست ونگوگ[۱۸] با درختانِ لرزان و جوشاناش، گوستاو کلیمت[۱۹] با درختان پهناورِ ریزنقش در قابهای مربعیاش و اما در سنت نگارگری ایران بهطور ویژه باید یاد کنیم از درختانِ نگارگرانِ مکتب مشهد مانند شیخ محمد، میرزاعلی و مظفر علی و در دوران معاصر از درختانِ با نمایِ نزدیکِ سهراب سپهری با تنههای قهوهای و اخرایی، از داود امدادیان و درختان غولپیکرش، تنههای درختِ بیشاخوبرگِ منوچهر نیازی، درختانِ معلقِ میان این جهان و آن جهانِ حسین محجوبی و همینطور از درختان مثالیِ ابوالقاسم سعیدی.
نمایش از عنوان آغاز میشود: «یاد-بود»
شیلا کاشانی در استیتمنتش با همزیستیِ درختان با سنگ و کوه و آب و باد و دیگر عناصرِ جهان هستی آغاز کرده و افزون بر حیاتِ زیستیِ درخت به «درختِ زندگی» در متون اسطورهای اشاره کرده و در ادامه برای شرحِ معنای یاد-بود به شباهت درخت و انسان پرداخته و چنین نوشته است: «درختان به عنوان کهنترین خویشاوندِ انسان با لایهها و دایرههایی که در تنهشان میسازند، جزو نخستین موجوداتِ نگهدارِ زمانِ خود هستند. از این منظر درخت را میتوان یاد-بود نامید یعنی بود و بودنی که حاملِ زمان است. درخت، هم یادبودی است از هستی انسان و هم خودش موجودی است از جنسِ یاد.» در این ترکیبِ جدید با فاصله انداختن میان یاد و بود، یادبود از معنای نخست و رایجش یعنی یادگار و مراسمی به یاد افراد، فاصله میگیرد و با تأکید بر دو بخش یاد و بود معنای جدیدی پدید میآورد که در آن خودِ درخت یاد-بود است. واژۀ «یاد» در خود علاوه بر خاطره، حافظه، اندیشه، آموختن و طلبکردن را نهفته دارد. «بود» نیز به معنای هستی، وجود و حیات است. در ترکیب یاد-بود اغلبِ معانی درخت از جمله زمان و هستی، خاطر و حافظه نهفته است. کیوریتور ضمن اشاره به راز زدایی شدن درخت در دوران مدرن و معاصر، به ابعادِ حیاتی و هنری درخت در زندگی امروز پرداخته و هدفش را از ترتیب دادن این نمایشگاه، آشناییزدایی کردن از موضوعِ درخت عنوان کرده است. کاشانی تأکید کرده که با برگزاری این نمایشگاه میخواهد بارِدیگر، بازنمایی درخت و درختان را در تنوع ذهنی و تخیلی هنرمندان با مصالحِ مختلف، «باز-دیدنی» کند تا در نهایت تجربۀ زیباییشناختی عمیقتری از مواجهه با این ستونِ حیات بهدست آوریم.
آثارِ نمایشگاه: یاد-بود ضدِ فراموشی است
آثارِ نمایشگاه «یاد-بود» کوشیدند نگرنده را در بستری از انواع مواجههها با درخت قرار دهند: «از مواجهه با تنانگیِ درخت تا معنا و مفهوم آن، از درخت به عنوان یک کل تا تکتک اجزای آن، از ریشه و برگ تا ساقه و میوه، از رابطۀ درخت و انسان با کلیتِ هستی، درخت به عنوانِ ظرفِ زمان تا درخت با ترکیبی از سایهها و رنگها و فرمهای ایستا و پویا.»[۲۰] در این بخشِ نوشتار میکوشم تا حد امکان به آثار ارائه شده در نمایشگاه و تناسبشان با استیتمنت و نه کلیتِ حیاتِ هنری خالقاش و در نسبت با دیگر آثار او بپردازم.
در این نمایشگاه با آثاری از هنرمندان نسلهای مختلف از استادان تا هنرمندانِ جوانتر روبهرو بودیم. از هنرمندانی که نامشان با درخت پیوند خورده تا هنرمندانی که در آثارشان جایگاه ویژهای برای طبیعت و زمین و درخت قائلاند تا آنها که گاهی نمودهایی از درخت را مجسم کردهاند. پیش از همه باید از شناختهشدهترین اثر این مجموعه یعنی تنۀ درخت سهراب سپهری یاد کنم. مجموعۀ درختان و تنۀ درختان سهراب سپهری نامآشنایِ هنرشناسان است. اثری که در نمایشگاه ارائه شده بود رنگروغنی و یکی از تنهدرختان سپهری با ابعاد ۸۹. ۶×۶۰. ۱ است. این اثر تجسم جهانِ مینیمال و هایکوگونه و خلوصِ اندیشۀ سپهری در نسبت با جهان است. جهانی که عصارۀ حیات را در دقیقههای واقعی رصد و سپس منجمد میکرده است. این اثر سپهری را میتوان از دو منظر دید: تنۀ درخت بهمثابۀ کلیتِ درخت و دوم تنۀ درخت بهخودیِ خود و نه در نسبت با تمامیتِ درخت.
اثر بعدی در «یاد-بود» تابلوی رنگروغنی از فریده لاشایی مربوط به سال ۱۳۸۴ است. به سیاق دیگر آثار لاشایی که طبیعت در انتزاعی از فرمهای پویا و رنگهای درهمتنیده تصویر شده، این اثر با غلبۀ سفید و رنگهای دیگری چون سیاه و آبی و لکههای معلقِ زرد، با نگاهی مدرن پدیداری از درخت را در استحالهای از دیگر عناصر طبیعت ترسیم کرده است. تضاد رنگی، انقباض تودۀ سیاه و چند رنگِ سردِ دیگر در بالا و انبساطشان در بخش پایینی اثر، رهاییِ آبی در گوشۀ راست تابلو و در نهایت ضرباهنگِ پرجوشِ قلموی نقاش، مواجهۀ شاعرانهای را با درخت/درختان پدید آورده است.
از علی رضا دو اثر با نقشمایۀ درخت یکی با مداد روی کاغذ و دیگری با رنگروغن روی بوم ارائه شده بود. نخستین اثر چندین درخت با تنههای رقصان و طیفی از رنگهای سبز و قرمز بر پسزمینهای از آبی و زرد و سبز است. درختها در آمیزهای از تابستان و پاییز بر پهنۀ آبی آسمان، ساده و براق در حرکتاند. اثر دیگر علی رضا در نمایشگاه با فضایی امپرسیونیستی، رنگروغن روی بوم با طیفی از رنگهای قهوهای و قرمز و اخرایی و نمایی از خانههای روستایی و آسمانی با چند تکه ابر نسبتا بزرگ، عمدتا بر تنۀ راستقامتِ درختان و بخش پایینی شاخهها و برگها متمرکز است؛ همان بخشی که در نگاه اسطورهای میانِ زیرِ زمین و آسمان قرار داد. در این اثر درختان چونان حصاری آبادی را در امنیتِ محض دربرگرفتهاند.
درختهای علی گلستانه در قالب دو تابلو با مداد رنگی و آبرنگ روی کاغذ دو پدیدار متفاوت از بخشها و کلیتِ درخت میدهند. نخستین اثر با مداد رنگی روی کاغذ تنۀ درختان و بخشهایی از شاخه و برگشان را در هاشورهای مورب منظم و عمدتا در جهتهای هماهنگ بازنمایی کرده است. غلبۀ سیاه و خاکستریِ تیره در کلیتِ اثر و آمیزش سبز-زردها و بنفش-صورتیها در بخش بالای اثر و آبیهای تیره و طلاییهای خاموش از میانه تا پایین اثر، تجربهای انتزاعی از انبوه و تراکم درختان پدید میآورد. اثر دیگر گلستانه آبرنگ روی کاغذ است، بر خلاف اثر پیشین میزانِ انتزاع، کمتر و بیشتر نمایشگر واقعیت است. در این اثر که سبزهای خاموش با خاکستری و قهوهای و سفید ترکیب شدهاند درختان دو طرف جادهای را در آغوش گرفتهاند. فرمهای دایره و منحنی و خطوط مورب حسی از حرکت خلق کردهاند.
اثر بعدی از فرشید ملکی ترکیبی از اکریلیک، قلم فلزی و رواننویس روی کاغذ با مضمون درخت و زن و مرد است. گزینۀ رنگی ملکی محدود است به سیاه و سفید و طیفِ آبی و نقاشی بیانیِ نو از هبوط آدم و حوا را تداعی میکند. دو پیکرۀ تمام قد زن و مرد نیمۀ راست و میانۀ تصویر را پوشاندهاند، قامت مرد به خاطر خمیدگی و آوردن دست به سمت مرکز بدن، یادآورِ فیگور آدم در داستان مشهور راندهشدن او و حوا از بهشت است. حوا اما به جای پیروی از سبکِ مألوفِ برخی از نقاشیهای کلاسیک یعنی پوشاندنِ شرمگاه با دستش، با گردش پایِ راست به سمت چپ بدن، بدنش را پوشانده است. گردش سر و هر دو دست به سمت چپ حالتی فعالانه و رقصان به بدن حوا داده که در برابر حالت منفعل آدم چشمگیر است. در میانزمینۀ سمت چپ درختِ احتمالا سیبی – بهخاطر شکلِ دایره وارش- دیده میشود. نکتۀ جالب در این نقاشی دستِ حواست که در حال چیدنِ سیب است و به نظر میرسد این چیدنِ دوباره پس از راندهشدن از بهشت باشد چون هر دو عریاناند و در واقع پیش از این یکبار میوۀ ممنوعه را خوردهاند. در بالای تصویر و متمایل به فیگورِ آدم، زاغی در حال اوج گرفتن است. این اثر در عینِ اشارۀ واضح به داستان آدم و حوا، با هوشیاری بصری و زبانی مدرن، گویا یادآور تکرارِ این داستان در نسلِ آدم است. نقاش معانیِ صریح و ضمنی درخت را در پیوند با اسطورهها و متون مقدس با بیانی امروزی ترسیم کرده است.
«افق ِذهن» از بیژن بصیری چاپ آرشیوی دیجیتال روی کاغذ عکاسی در ابعاد ۸۰×۱۸۰ اثرِ دیگرِ ارائه شده بود. این اثرِ بصیری را باید در تناسب با دیگر آثار او و همچنین در نسبت با مرامنامۀ هنری «گداختاندیشه» تماشا کرد. افقِ ذهن، استحالۀ طبیعت – اعم از زمین و درخت، آسمان و ستارهها و سیارههایش- در نگاه هنرمند است. بر پسزمینۀ سیاه مجسمهای که گاه شبیهِ تنۀ بیشاخ و برگِ درختی است و گاه شبیهِ سنگآتشفشانی که تراشیده شده، و گاه شبیه هیچچیز و گاه شبیه تمامِ عناصرِ هستی، در دل تاریکی نفوذ کرده است. اثر حجمیِ درون تصویر، در بخش پایانی منجمد و صُلب و ایستا است و از میانه به سمت بالا بهخاطر باریکشوندگی و راستقامتی، حسی ازحرکت میدهد. از کنارِ یکسومِ بالایی اثر، صفحۀ فلزی مسطحی با نقوش درهمتنیده در سمت راست قرار گرفته است. بخش بالایی اثر از دایره عبور کرده است و گویی پویایی و حرکتش به قابِ اثر هم محدود نیست. اثر بصیری چکیده و انتزاعی از رُستنیهای بالاروندۀ هستی و آمیزش آن بیزمانی و بیمکانیست.
«شکوه نور و آرامش در طبیعت شمال ایران»(۱۳۹۴) رنگروغنی روی بوم از حسین محجوبی اثر دیگر نمایشگاه بود. در این اثر دشتها، اسبها و درختها را میبینیم که همچون نردبان زمین را به آسمان پیوند میزنند. با آنکه نام اثر حاکی از روایتی نقاشانه از مناظر شمالِ ایران است اما گویا زمان، ابدی و مکان نامعلوم است و همه چیز در نور حل شده است؛ ولی در عینِ حال هر مسافر ِ شهرهای شمالی در ساعاتی از روز احتمالا تجربۀزیستۀ مشابهی از دشتها و جنگلهای بازنمایی شده در اثرِ محجوبی دارد. در این اثر درختها چونان ستون حیات، شبیهِ کوهها دستِ زمین و آسمان را به هم رساندهاند.
اثر رضا درخشانی بدون عنوان(۱۳۸۷) بازنمایی انتزاعی از درخت و متعلق به مجموعۀ درختِ انجیر است، درختی مقدس نزد فرهنگهای مختلف. طیفِ طلایی روشن تا تیره با آمیزهای از قهوهای و لکههای پراکندۀ سفیدِ آمیخته به آبی و خاکستری، حسی از رهایی برگهای در باد یا افتاده در آب یا شاید منعکسشده در آینهای مثالی میدهد. فرمِ پویا و بالارونده و در عینِ حال متمرکز در میانۀ اثر، توازنی از حرکت و سکون را پدید آورده است. نقاش با انتخاب هوشمندانۀ رنگِ زمینه، یادآورِ تداومی میان سنت نگارگری و نقاشی مدرن ایرانی است. گویا در این اثر با هستیِ شاعرانۀ درخت در رویایی دائمی روبهرو هستیم.
دو اثر بعدی از فریدون آو با عناوین «درختان ۳»(۱۳۹۹) و «درختان ۵»(۱۳۹۹) ترکیب مواد روی کاغذ است. این آثار با دو رنگ سبز و قهوهای بر زمینۀ سفید، کهنالگویِ درخت را با بیانی مدرن ترسیم کردهاند، تصویری از هجمۀ برگهایِ انبوه سبز و تنههای قهوهای با لکههای ریز و درشت، مدور و شکستۀ رنگهای افشانه شده روی کاغذ، درخت را مجرد و یگانه، چونان خورشیدی با شعاعهای نامنظم در مرکز هستی نشانده است.
اثر بدون عنوان(۱۳۷۹) بعدی متعلق به منوچهر نیازی، رنگ و روغن روی بوم است. نیازی همدورۀ سپهری است و مانند او شیفتۀ تجسم درختان. به گفتۀ خودش هر دو زمانی در یک آتلیه کار میکردند بیآنکه از درختان هم تقلید کنند. در این نقاشی با تنههای پهن و باریکِ درختانِ بیشمار مواجهیم که گویا با حضور پیکرهای انسانی مرکزیت خودشان را از دست میدهند. در میانۀ تصویر پیکرهای در حال نفوذ به انبوهِ درختان است. به خاطر گزینۀ رنگی نقاش، رابطۀ انسان و درخت را در این اثر از وجوه مختلف و چهبسا متضاد میتوان دید: نخست دوگانگیِ حیاتِ گیاهی و انسانی، طبیعت در برابر آگاهی، جبر در برابر انتخاب و دیگری انسان به مثابۀ درخت یا همکناری، هماهنگی و یگانگی درخت و انسان؛ چنانکه انسانِ مرکز اثر، یکی از درختها به نظر میرسد.
«یاد-بود» همچنین چهار اسمبلاژِ ترکیب مواد از شقایق عربی را نمایش داده بود. مادۀ اصلی این آثار چوب درختان است که در ترکیب با مواد فلزی و پلاستیکی، تجسمی از درختان مثلهشده پدید آوردهاند. اسمبلاژهای چوبی این هنرمند بیش از همه مواجههای پرآشوب و اضطرابآور از آسیبهای زیستمحیطی به درختان پدید میآورند. در میان درختانِ زندۀ نمایشگاهِ یادبود گویی این حجمها، هشداری دردناک و گوشخراش از درختان در معرض نابودی به دستِ انسان هستند.
اثر بدون عنوان بعدی(۱۳۹۹) از آرمان یعقوبپور آکریلیک روی بوم بود. رنگهای محدود اما روشن و زاویۀ دیدی که یعقوبپور برای ترسیم درخت/درختان برگزیده اثرگذاریِ چشمگیری دارد. سفید و طوسی-مشکی و فشردگی طیف سبزها با چندین لکۀ قرمز، قهوهای و اخرایی در دوسوم اثر و فضای سفیدِ باز در یکسوم پیشزمینه، انقباض و انبساط متوازنی به اثر داده است. در سمت چپ نیز تنۀ باریک و بلند با زمینهای از سفید و طوسی و مشکی فرمِ ایستایی را به پویاییِ کل اثر افزوده است.
اثر بدون عنوان بعدی(۱۴۰۰) از محسنِ فولادپور، ترکیب مواد روی کاغذ است. در نقاشی فولادپور همه چیز زوج است: دو درخت، دو حیوان، دو انسان. گویا آدم و حوای مدرنی در زمان و مکانی نامعلوم نه رانده از وطن بلکه سرگشتۀ یکدیگرند. درختان نه سیب که کاجاند با میوههایی سرخرنگ و شاید همین عنصر سبب میشود بیش از آنکه نقاشی را یادآورِ هبوطِ آدم و حوا بدانیم، آن را پدیداری از روابطِ پیچیدۀ میانِ انسانها تفسیر کنیم. مرد نیمرخ با اشکهای ریزانِ آبی، زن تمامرخ با چشمهای بسته و چهرۀ اندوهگین، مردد میانِ رفتن و ماندن ترسیم شده است. نقاش با بهرهگیری از داستانِ آدم و حوا و حضور کلیدی درخت در آن، عواطف انسانی را در بستری شاعرانه پدیدار کرده است.
اثر بعدی چیدمانی از پارچۀ دستساز و سوزندوزی با عنوان کوهپایۀ سبز از افسانه مدیر امانی با ابعاد ۵۰×۱۰۰× ۲۵۰بود. این چیدمان نسبتا بزرگ که در بخش محصوری از گالری نصب شده بود، بر نبود درختانِ در زیستِ شهری انسانِ امروز تأکید میکرد. آسمانخراشهای غولپیکر، ساختمانهای بتونی، آلودگیِ شهرهای صنعتی بیش از همه به نابودی درختان دامن زده است. بخشهای پایینی از رنگهای خاکستری تیره و روشن و همینطور سفید و بخشهای بالایی از طیف سرخ و قهوهای و اخرایی با اندکی سبز و آبی بافته شده است. در پایین و بالای اثر پرندگانی در مربعهای محصور دیده میشوند. این پرندگان هم یادآورِ کبوترهایِ بیآشیانهای هستند که بر بام آسمانخراشها مینشینند و هم طعنهای هستند به سازههای نازیبا و اغلب ناکارآمد که جایِ درختها نشستهاند. مدیرامانی عنوان «کوهپایۀ سبز» را برای اثرش برگزیده، تا بر غیابِ سبزی تأکید بیشتری کند. دستباف بودنِ پارچهها برای تجسمِ ساختمانهای بتونی تضاد و طعنۀ شاعرانهای را پدید آورده است.
اثر بعدی با عنوان «یادآور»(۱۴۰۰) از ساله شریفی آکریلیک و آبرنگ روی کاغذ بود. شریفی پیرو مجموعۀ «زیر درختان قبلی»، در این اثر نیز درختان را در فضایی معلق، خیالگونه و رازآلود تصویر کرده است. درختان لحظهای واقعی و لحظهای رویاگونه به نظر میرسند. تکنیکِ اجرا مرز میان شفافیت و ابهام، بُعد و مکان، زمانِ کمی و کیفی را برداشته است. گویا درختانِ شریفی تصویری از خاطرۀ جمعی انسانهای امروزی از درخت هستند. در نهایت باید بر تعلیق درختان بیشتر تأکید کنم؛ در آب منعکس شدهاند، یا در خیال؟ دستیافتنیاند یا دور از دسترس؟ پر میکشند یا میمانند؟ اثر شریفی آمیزهای از حسهای مختلف را از درختان پدید میآورد.
اثر بعدی با عنوان «۳۷»از روزبه نعمتیشریف اثری حجمی از درخت با ترکیب مواد بود. دوایر کوچک و بزرگ، در حالِ رشد، بالارونده، با جوانهای در آسمان، تجسمی آشناییزادیی شده از درخت برای نگرنده خلق کرده است. این حجم با نوع چیدمان دوایرِ متحدالمرکز حسی از پویایی و حیات ترسیم میکند.
«یاد-بود» همچنین دو اثر از علی رسام اولی بدون عنوان و دومی با عنوان «درخت چگونه کشیده میشود؟ » (هر دو ۱۳۹۸) از ترکیب مواد روی بوم به نمایش گذاشته بود. در اثر «درخت چگونه کشیده میشود؟ » پیشزمینه ترکیبی از سفید و آبی است و در میان زمینه، زرد تا پسزمینه منبسط میشود. برگهای ریزِ سبز و سفیدِ درختان یادآور نقشهای کوچک و ظریفِ نگارگری ایرانی است. هر درختی در رودِ آبیایستاده است. بازیِ تصویری هنرمند با تجمعِ آب جلوی هر درخت، آنها را به پاهای در حالِ گامزدن انسان شبیه کرده است. درختان در این اثر یگانه و چندگانهاند، یکی و همهاند.
«جنگل وحشت»(۱۴۰۰) عنوان اثری از صراحی رفعتی ترکیب مواد مختلف روی بوم است. اثر روایی و داستانگون است و چنانکه از نامش برمیآید، تجربهای از وحشت را برای نگرنده رقم میزند. انسانها گرفتار زامبیها و اسکلتها و دایناسورها شدهاند. زمان و مکان نامعلوم است، مشخص نیست گذشتۀ انسان است یا پارک ژوراسیکی در زمان حال؟ هر چه هست درختان به مثابۀ یکی از نیروهای قهری طبیعت با سکوتشان به وحشتِ فضا افزودهاند. گویا درختان در این اثر بیش از همه از جنبۀ جبری و به عنوان یکی از عناصرِ کورِ حیات ترسیم شدهاند.
همچنین از مهسا هاشمی هنرمند جوان سه اثر بدون عنوانِ پاستل گچی روی کاغذ با مضون درخت نمایش داده شده بود. دو اثرِ نخست گزینۀ رنگی صورتی، سبز و خاکستری دارند. نخستین اثر گویا تجسمی از شاخههای بریدهشدۀ درختان و دومی تجسمی از تبدیل شاخهها به الوارهای تلنبار شده است. گزینۀ رنگی نقاش در سومین اثر سه نارنجی-اخراییِ روشن در پیشزمینه، ترکیب سبز و سفید در میانزمینه و آبی در پسزمینه است. میانزمینه انبوهی از درختانِ برگسوزنی را در میانۀ زمین و آسمان ترسیم کرده است.
پایانبخشِ آثار یادبود دو اثر پاپیهماشه از آناهیتا باقری با عناوین دوهزار و سههزار بود. این دو اثر حجمی که تجسمی از تجربۀزیستۀ کوهنوردیِ هنرمند در ارتفاعات است، گیاهانِ گلداریِ را که در ارتفاعات دو هزار و سه هزار پایی میرویند، به مثابۀ توتمهایی که یادبود گیاه/درخت زندگیاند، مجسم کرده است.
سخن آخر
نمایشگاه «یاد-بود» با کیوریتوری شیلا کاشانی، پدیدارهای متنوع و متفاوتی از درختان ارائه کرده بود. میان استیتمنت و آثار هماهنگی لایهلایهای وجود داشت. با وجود غنایِ آثار ارائهشده باز هم نمیتوان از جای خالیِ برخی دیگر از پدیدارهای باشکوه درخت یاد نکرد: از درختان داود امدادیان، درختان ابوالقاسم سعیدی، احمد اسفندیاری و عبدالله عامری. آخر اینکه، در عصری که درختانِ در حالِ نابودی و ناپدید شدن هستند، میتوان امیدوار بود نمایشگاههایی از این دست با سرشارکردنِ تجربۀ زیباشناختیِ نگرندگان به حساسیتهای زیستمحیطی هم بیفزاید.
«من پر از نورم و شن
پرم از دار و درخت
پرم از راه، از پل، از رود، از موج
پرم از سایۀ برگی در آب
چه درونم تنهاست.»[۲۱] (سهراب سپهری)
منیره پنجتنی- پژوهشگر فلسفه و هنر
منابع:
طاهری، صدرالدین(۱۳۹۶)، نشانهشناسی کهنالگوها در هنر ایران باستان و سرزمینهای همجوار، تهران: شورآفرین.
شوالیه، ژان(۱۳۹۷)، فرهنگ نمادها، جلد دوم، ترجمه و تحقیق سودابه فضایلی، تهران: کتابسرای نیک.
کوک، راجر(۱۳۸۷)، درخت زندگی، ترجمۀ سوسن سلیمزاده، هلینا مریم قائمی، تهران: جیحون.
صدریافشار، غلامحسین(۱۳۸۸)، فرهنگنامۀ فارسی، جلد سوم، با همکاری نسرین حکمی و نسترن حکمی، تهران: فرهنگ معاصر.
[۱] شاعر آلمانی (۱۹۲۶-۱۸۷۵)، به نقل از راجر کوک.
[۲] نخستین جفت انسان در اسطورههای ایرانی که از گیاه ریواس برآمدند.
[۳] مشیه و مشیانه، فرهنگنامۀ فارسی، جلد سوم، ص ۲۵۵۸.
[۴] عامل شادابی زندگی در زمین
[۵] حاوی تخم همۀ گیاهان، دورکنندۀ اندوه
[۶] ایزد/نوشیدنی مقدس از یک گیاه، مرتبط با آیین قربانی کردن، همچنین گیاهی شفابخش.
[۷] گیاهی از جنس انار و گز که در مراسم آیینی و نیایشی ایران باستان استفاده میشده است.
[۸] برای مطالعۀ بیشترِ دادههای این بخش از مقاله دربارۀ کهنالگوی گیاه زندگی رجوع کنید به طاهری، صدرالدین(۱۳۹۶)، نشانهشناسی کهنالگوها در هنر ایران باستان و سرزمینهای همجوار، تهران: شورآفرین، صص ۲۹-۶۵.
[۹] در اوپانیشادها جهان یک درخت واژگون است (به نقل ازشوالیه)
[۱۰] درخت بوذی که بودا در زیر آن به روشنی و اشراق رسید. (به نقل ازشوالیه)
[۱۱] صنوبر عظیم در عالم زیرِ زمین. (به نقل ازشوالیه)
[۱۲] درخت واژگون، درخت مرگ(به نقل ازشوالیه)
[۱۳]در مسیحیت صلیب به منزلۀ درخت مرکزی.
[۱۴] شجرۀ طیبه، درخت طوبی.
[۱۵] پدر-درخت، مادر-درخت. (به نقل ازشوالیه)
[۱۶] برای مطالعۀ بیشتر دربارۀ این تعابیر و ترکیبها رجوع کنید به کوک، راجر(۱۳۸۷)، درخت زندگی، ترجمۀ سوسن سلیمزاده، هلینا مریم قائمی، تهران: جیحون.
[۱۷] Caspar David Friedrich
[۱۸] Vincent Willem van Gogh
[۱۹] Gustav Klimt
[۲۰] به نقل از استیتمنت.
[۲۱]بندی از شعر «روشنی، من، گل، آب» از سهراب سپهری.