گروه تجسمی هنرآنلاین: هنرمند نامدار و فعال حقوق بشر که شاید خیلیها او را با اثرش درباره آلان کردی (کودک آواره سوری) بشناسند و به یاد بیاورند، چیدمان هفت متری «قفس طلاکاریشده» را سال ۲۰۱۷ برای نمایش در پارک مرکزی نیویورک بنا کرد و حالا آن را با خود به منطقه آکسفوردشایر بریتانیا آورده تا همچنان نشان دهد نگران بحران پناهجویان است. آی ویوی ۶۴ ساله این روزها در لیسبون، پایتخت پرتغال ساکن است و این گفتگو را تلفنی با تیم آدامز، خبرنگار و نویسنده آبزرور انجام داده است.
برای من کمی از «قفس طلاکاریشده» بگو. ایده آن چگونه به ذهنت رسید؟
پس از چهار پنج سال بازداشت در چین وقتی بیرون آمدم، سراغ این چیدمان رفتم. داشتم در اروپا دنبال مهاجران میگشتم و میخواستم یک فیلم مستند بسازم (جریان انسانی، ۲۰۱۷) که صندوق هنر عمومی نیویورک از من خواست یک پروژه انجام بدهم. قفس طلایی چندان از برج ترامپ دور نبود، شاید حدود سه چهارراه. چیدمان شبیه قفس پرنده است و دو لایه دارد که مردم میتوانند درون آن بروند و ببیند از دنیا از آنجا چگونه به نظر میرسد.
چرا تصمیم گرفتی قفس را در کاخ بلنهایم بگذاری؟
سال ۲۰۱۴ من یک نمایشگاه در آنجا داشتم اما نتوانستم از چین خارج و در نمایشگاه حاضر شوم. این بار که از من خواستند «قفس طلاکاریشده» را آنجا کار کنم، یاد آن سال و هیجان خودم افتادم. انگار که شرایط سیاسی و همه ماجراهای امسال هم شبیه هفت سال پیش است.
در آن نمایشگاه تو به کاخ بلنهایم و ارتباط آن با وینستن چرچیل هم ارجاعهایی داشتی. خودت چقدر به شخصیتها و رویدادهای ویژه تاریخی علاقه داری؟
من چرچیل را یک شخصیت سیاسی میشناختم و میدانستم خیلیها او را قهرمانی میدانند که نقشی اساسی در پایان یافتن جنگ جهانی دوم ایفا کرده است. هر چند درباره چهرههای قدرتمند سیاسی همیشه بحث زیاد است. برای من شخصیت برجسته سیاسی بودن چرچیل مهم نبود، بلکه میخواستم بگویم ما در زمانهای زندگی میکنیم که پیشداوری و داوری درباره همه چیز دگرگون شده است.
بلنهایم در دوران جنگ به ۴۰۰ نفر پناه داد اما در عین حال نماد دوران استعمار هم هست. در سالهای گذشته چه اندازه در پی دانستن از تاریخ انگلیس بودهای؟
خب همچنان دارم یاد میگیرم. پدر من شاعر و از منتقدان مائو بود. به همین دلیل، ما تبعید شدیم و او ناچار دستشوییها را تمیز میکرد. همان زمان به من میگفت خورشید در امپراتوری بریتانیا غروب نمیکند و سرزمینهای مستعمره آن هزاران بار بزرگتر از یک جزیره کوچک است. آن نخستین برداشت من از بریتانیا بود و البته امروز شرایط به شکل اساسی دگرگون شده است.
در سالهای اخیر برخی ماجراها به بحث نصب شدن تندیسها به ویژه با پیشینه ارتباط با استعمار در فضاهای عمومی دامن زده است. تو فکر میکنی مثلا تندیس سسیل رودز را باید برداشت و حذف کرد؟
به نظرم تندیسهای عمومی مانند یک مُهر یا نشان در تاریخ هستند. ما باید به خاطره و گذشته خود احترام بگذاریم و در عین حال از اشتباهها درس بگیریم. برداشتن تندیسها برای من شبیه تغییر چهره دادن کسی است که پیر میشود و میخواهد رد پای گذشته را از چهرهاش بزداید. شما فکر میکنید دارید همه چیز را دگرگون میکنید اما هر دگرگونی به معنی بهتر شدن نیست. ادامه دادن این بحث بسان ماجرای مرغ و تخممرغ است؛ پایان ندارد. اگر اینگونه باشد، باید همه ساختمانها را هم ویران کرد چون از دوران استعمار میآیند.
شیوع کرونا همه چیز را دگرگون کرد و اوضاع را در سراسر جهان به هم ریخت. از فیلم «تاجگذاری» برای ما بگو که درباره روزهای اول پیدا شدن ویروس کرونا در ووهان و شیوه دولت چین در مهار بیماری است. چرا شرکتهای بزرگ نتفلیکس و آمازون فیلم تو را پخش نکردند؟
هدف من این بود که نسبت به آینده پادآرمانشهری هشدار بدهم. هنوز هم تقریبا هیچکس نمیداند ویروس از کجا آمده و همین امر داستان کرونا را ترسناکتر میکند. چین امروز دیگر آن کشور دیروز نیست و رابطهای تنگاتنگ و جداییناپذیر با آمریکا و غرب دارد. ارتباط هم فقط سیاسی و اقتصادی نیست. در بخشهای پژوهشی و دانشگاهی و همه چیز چین و غرب در هم تنیدهاند. به همین دلیل اصل شگفتزده نشدم که آمازون و نتفلیکس سراغ فیلم من نرفتند. چون نمیخواهند بازار بزرگ چین را از دست بدهند.