سرویس تجسمی هنرآنلاین: هشتمین دوسالانه مجسمهسازی تهران با نمایش ۹۴ اثر از ۹۳ هنرمند در چهار بخش فراخوانی، کیوریتوری، مدعوین و گالریها، در تالار وحدت برگزار شد. در این دوسالانه با توجه به رویکرد بینارشتهای و بینارسانهای که وجود داشت، آثار بسیار متنوعی به نمایش درآمد که در حوزه چیدمان، ویدئوآرت، هنرهای مفهومی و... قرار میگرفتند. اگرچه این دوسالانه با عنوان "مجسمهسازی" برگزار شد، اما فرصتی را فراهم کرد تا هنرمندان علاوه بر مجسمه، آثار دیگری را در مدیاهای مختلف عرضه کرده و به بیان ایدههای خود بپردازند. در ادامه این گزارش نگاهی داریم به تعدادی از آثار شرکتکننده در بخش فراخوانی هشتمین دوسالانه مجسمهسازی تهران.
یکی از آثاری که توجه بسیاری از مخاطبان را به خود جلب کرد، اثری از علی حاجی مرادی است. او مجسمهای واقعگرایانه ساخته است که مردی را خوابیده روی زمین نشان میدهد. این مجسمه در ابعادی نصف اندازه واقعی ساخته شده و تمام ظرایف پوست و مو در آن رعایت شده است تا کاملا طبیعی به نظر برسد. همانطور که در استیتمنت این اثر ذکر شده است هیچ تحلیل و فلسفهای در آن وجود ندارد و فقط شخصی را نشان میدهد که بدون توجه به مکان، در حال چرت زدن است. این مجسمه فیگوراتیو قصد ارائه هیچ پیامی را نداشته و شاید هدف از ساخت آن نشان دادن تواناییهای تکنیکی هنرمند بوده است، با این حال یک اثر ساکن که امکان ایجاد هیچ تغییری در آن نیست، با جذب مخاطبان و واکنشهای آنها به یک اثر تعاملی تبدیل شده است، به گونهای که گاه مخاطبی در کنار آن دراز میکشید تا تجربهای مشابه یک مجسمه را داشته باشد.
اثری که نیلوفر لهراسبی در دوسالانه مجسمهسازی ارائه کرده است، حجم بزرگی ساخته شده از پشم است. او به جای استفاده از متریالهای رایج در مجسمهسازی، از مادهای استفاده کرده است که در بافندگی به کار میرود، اما با فشرده کردن این ماده توانسته است آن را به شکل حجمی بیشکل درآورد. این اثر که "انتزاع کوچ" نام دارد یادآور زندگی روستایی یا عشایری است که با دامها و محصولات آنها آمیخته است. این دو حجم پشمی که هیچ فرم خاصی ندارند، مانند سبک زندگی کوچ روهایی که در دشتها زندگی میکنند، قابلیت تغییر مداوم دارد. آنها مانند صخرههایی نرم و سفید هستند که باعث میشوند مخاطب نه تنها آنها را نگاه کند، بلکه بخواهد آنها را لمس کرده و بافتشان را حس کند.
"اینجا هستن" نام اثری از ایمان آقایی است که از پلاستیک سیاه ساخته شده است. این اثر شامل مجموعهای از چند فرم است که بر روی میلههای فلزی سوار شده و به صورت پراکنده چیدمان شدهاند. این فرمهای ناشناخته که حاصل درهم تنیدگی سخت و پر فشار پلاستیکها هستند، حسی از ترس، اضطراب و خفگی را القا میکنند که انسان بارها در طول تجربه بودن در جهان، تجربه میکند.
سیاوش امیری راد در اثری با عنوان "پیکره شالیزار" از نی و ساقه برنج استفاده کرده است تا فرمهایی را بسازد که نمادی از سرپناه هستند. مخروطهایی لغزان و سست که اگرچه نشانههایی از اقامتگاه انسان را در خود دارند، اما آنقدر استوار نیستند که بتوانند کسی را پناه دهند. این اثر که برآمده از طبیعت بومی مازندران است، یادآور آسیبهایی است که توسط انسان به این طبیعت وارد شده و با از دست رفتن کیفیت آن، رفتهرفته میتواند به بستری نا امن برای زندگی بشر تبدیل شود.
اثری با عنوان "چلچراغ" که توسط محسن رافعی ارائه شده است، اثری تعاملی است که با حضور مخاطب بر روی کار شکل میگیرد. صفحه دایرهای بزرگی که به وسیله زنجیر از داربست آویزان شده است، مکانی برای قرارگیری مخاطب است. این مخاطب قرار نیست که تنها تماشاگر اثر باشد و از فاصله دور به آن نگاه کند، بلکه باید از سکویی بالا رفته و روی یک سطح چوبی قدم بگذارد که زیر بار وزن او ناگهان تعادل خود را از دست میدهد و کج میشود. پس برای ایجاد دوباره تعادل نیاز است که شخص دیگری در سوی دیگر صفحه قرار بگیرد، و بهاینترتیب حضور عدهای از افراد و هماهنگی میان آنها اهمیت پیدا میکند. آدمها مانند چراغهای چلچراغی هستند که حضور گروهی از آنها برای عملکرد درست این شیء ضروری است.
فریبا بروفر در اثری با عنوان "پنت هاوس" که با نخ ساخته شده است، حجم هندسی سیاهی را آویزان از سقف ارائه کرده است که نمادی از ساختمانهای شهری و معماری معاصر است. او چهره تیره و زشت شهری را به تصویر کشیده است که در آن نشانی از طبیعت وجود ندارد و پوشیده از ساختمانهای سر به فلک کشیدهای است که بدون توجه به اصول زیباییشناسی یا قوانین شهرسازی ساخته شدهاند. اگرچه متریال نرم و انعطافپذیر این اثر ارتباطی با ساختمانهای محکم ندارد، اما این رشتههای نخ چنان درهمتنیده شدهاند که به بلوکهایی سخت و نفوذناپذیر تبدیل شدهاند.
"خلاء متورم" عنوان اثری از حسین شناور است که با یونولیت و پوشش گچ ساخته شده است. در این اثر فیگوری دیده میشود که اعضای مختلف آن چنان متورم شده است که دیگر قابلشناسایی نیست و بدن به حجمی بیشکل تبدیل شده است. این انسان باد شده و تغییر شکل یافته، شخصی است که با حرص و طمع هر آنچه در اطرافش وجود داشته را در اختیار گرفته و به درون خود کشیده است، اما همین مسئله او را به سمت نابودی و زوال میبرد.
محبوبه حسینی موسی در اثری به نام "شوق" که ترکیبی از طراحی و حجم است، از طبیعت الهام گرفته و فرمی گیاهی را به تصویر درآورده است که نه یک گیاه واقعی، بلکه چیزی ساخته شده در ذهن اوست. در عین حال او به احساسات و عواطف انسانی هم توجه داشته و در دو بخش این اثر حس رهایی و آزادی یا مهار شدن و بسته بودن را نمایش داده است.
در مجموعهای که آرش فشارکی به نمایش گذاشته است شاهد احجامی با فرمهای مختلف هستیم که شبیه هیچ چیزی نیستند. آنچه در وهله اول توجه مخاطب را به خود جلب میکند تضاد شدیدی است که در متریال این حجمها وجود دارد. فلز و گچ از یک سو و پارچه و خز از سوی دیگر، همزمان حس نرمی و سختی را منتقل میکند و فضایی دوگانه را به وجود میآورد. این حجمها مانند فیگورهای انسانی به نظر میرسند که گاه در انتظار نشستهاند و گاه در بستر به خواب رفتهاند، و در هر دو حالت هیچ حرکتی از آنها سر نمیزند. گویی در انتظار اتفاقی از بیرون هستند که آنها را به واکنش وادار کند.
پرستو آهوان در اثری با عنوان "چهل برگ، چهل زندگی" یکی از آشناترین تصاویر مشترک میان مخاطبان دوسالانه را تبدیل به مجسمه کرده است. تصویری که بر روی دفتر مشقهای ساده نسلی از دانش آموزان ایرانی وجود داشت و متولدین دهه 50 و 60 به خوبی آن را به خاطر دارند. او دفتر 40 برگ را به عنوان نمادی از 40 سالگی انتخاب کرده است و آهن زنگزدهای که این حجم را شکل داده است نمادی از تجربیات مشترکی است که این نسل پشت سر گذاشته است. قرار گرفتن این اثر در پهنه رودکی باعث ارتباط بیشتر با عابران و مردم عادی شده و بسیاری از آنها با دیدن این تصویر آشنا، لبخندی بر لب میآورند.