سرویس تجسمی هنرآنلاین: محمدحسین عماد متولد 1336 در اراک است. شهری که محمدعلی مددی، هادی هزاوهای، سونیا بالاسانیان و ابوالقاسم سعیدی در آن به دنیا آمدهاند. در 1371 وقتی 35 ساله بود به تهران آمد. سال بعد اولین نمایشگاهش را در گالری افرند برپا کرد و جایی برای خود در میان مجسمهسازان شناخته شده ایرانی فراهم آورد.
آثارش علیرغم آنکه ساده و موجز و پریمیتو به نظر میرسند اما مجسمههایی پیچیده، تامل برانگیز و متفکرانه هستند. محمدحسین عماد مجسمهساز خوش فکری است. تجلی این "خوش فکری" را باید در اجرای آثارش دید. کارهایی که مانند یک هایکو، ضربهای آنی و بیدارکننده را به مخاطب وارد میکند. در فرهنگ ذن این نحوۀ شفابخش بیداری را "ساتوری" میگویند که فرد را به منبع و مرجع اصلی خویش ارجاع میدهد. کارهای محمدحسین عماد چشم و ذهن را از پیچیدگیهای بیهوده فرم در مجسمهسازی خلاص میکند و به فرمهای ساده در طبیعت میکشاند. کارهای ناب او به شعری تک مصراعی شبیه هستند. مانند همان هایکو. اما به همان میزان که ساده است، پیچیده و عمیق است و ذهن در یک سکوت باید به معنا و عمق آن پی ببرد. سکوت درون این مجسمههایِ اغلب درون تهی، اگرچه نه به لحاظ شکلی اما به لحاظ ایده و مفهوم ما را به حکمت کهن شرق متصل میکند.
سکوت، درونِ تهی و خالی شده، فرم تراشیده شده، موجز و خلاصه شده، تعلیق و ایستایی، تعادل و بیوزنی، سکون و سنگینی، همگی از یک هستیِ عارفانه شرقی آکنده هستند. آثارش همچون سکوت یک هایکو، همنشینی دو وجه نامتعارف ایستایی و روان بودن است: دو وجه متناقض که تکمیلکننده هم هستند. کارهایش تلفیق سادگی و عریانی است. عریان بودن لحظه جاری و سادگی یک کلام روشن؛ چیزی که در آثار پریمیتیو هنرمندان ناآموخته و تعلیمناپذیر نیز دیده میشود. از این منظر میتوان گفت هنگام دیدن آثارش زمان میایستد و جغرافیا همان جایی است که اثر در فضا و محیط پیرامونی شکل میگیرد. به همین دلیلِ بیزمانی است که کارهایش بیتاریخاند؛ به جایی وصل نیستند و بیشتر ما را به ساحتهای ازلی میبرند: زنانگی و زهدانهای خالی، غریبی فرمهای بلوغ نیافته، تک مانده و بدون قیاس پذیری، ناب و شکننده.
در ساختار مجسمهسازی ایران که رسیدن به فرم و دستورزی هنرمندانه، ملاک قدرت مجسمهسازانه شده است، صیقل دادن اندیشه و تفکر کاری بس دشوار است. عماد در این برزخ فرم و ماده، اندیشه را تا نحوه ارایه و چیدمان در گالری پیش میبرد: در واقع شکل چیدمان و نحوه عرضه آثارش است که مفهوم کار را کامل میکند. آثار این هنرمند به دلیل تنوع قرار گرفتن در مکان، جذاب و خارقالعاده هستند. در واقع بخش عمدهای از جذابیت کار عماد را باید در فکری دانست که نحوه ایستایی و یا نشاندن اثر در فضا را مدنظر دارد. گاه تعلیق، انتخاب مرکز ثقل شیء و یا ایستایی مجسمه، ایده اثرش میشود و بیان فرمی آن را در مرحله دوم اهمیت قرار میدهد. عماد با آنکه اغلب آثارش را با چوب میسازد، اما در تلفیق استادانه فلز و چوب، بر پیچیدگی و رازآمیزی کارش میافزاید. خودش این همنشینی را به تعامل سنت و مدرنیسم تشبیه کرده است: چوبی که از طبیعت میآید و فلزی که از رشد تکنولوژی و صنعت رخ نشان داده است.
اما آیا آثار عماد رازآمیزند؟ آیا فرمهای ساده و مُنتزع او حاوی پیامی ولو نمادین هستند؟ متریالی که او به کار میگیرد یعنی چوب از دل تاریخ ازلی بشری میآید و پیوندی احساسی با طبیعت را موجب میشود. هم تاریخ و هم طبیعت، بستر شکلگیری راز هستند. اما آثار عماد بیشتر رمزگونه هستند. همین که از فرط سادگی، ذهن به دنبال کلنجار برای یافتن پیام، راز و یا حتی نمادی مشابه با این مجسمهها است بر رمزگونگی آنها میافزاید. همین پریمیتیو بودن و سادگی بیش از حد آثارش جدای از رمزوارگی، او را به تاریخ ازلی و بکربودن طبیعت پیوند میزند؛ جایی که همه چیز ساده و در عین حال رازآمیز بوده است. در یک سری از کارهایش پایههای فنری و فلزی، آینه و لولاهای فنری، کارکردی بازیگوشانه و حتی مفهومی به کارهایش داده بود. اما در کارهایی که بعدتر ارایه داد فرمها سادهتر و انتزاع، نابتر شده بود و زبان آثارش به سمت بیان تکنیکی مجسمه، گرایش بیشتری پیدا کرد. همین سادگی و در عین حال پیچیدگی اثر، رویکرد سهل و ممتنعی است که فقط با پرداخت تکنیکی قابل باور میشوند. ساده از این نظرکه او یک شیء را در حد سادهای از یک شکل و یا یک فرم به نمایش میگذارد و پیچیده از این نظر که سادگی برای قابل باور شدن نیاز به پرداختی تکنیکی دارد.
کار عماد در واقع همین سهل و ممتنع است که او با امکانات ابزار و کیفیت زبانی متریال، شکل و یا فرمی غیرقابل باور را باورپذیر میکند. معتقدم که ناب بودن آثار عماد به دلیل خاص بودن فرم آنها است. عماد زبان مجسمهسازی خود را میشناسد اما برای پرداخت بیانی و احساسی کارهایش به ناخودآگاه خود پناه میبرد؛ ناخودآگاهی که با هر بار مواجهه با چوب، هنرمند را وادار به آفرینشی نو میکند. آفرینشی که تکرار در آن وجود ندارد؛ زیرا در دل طبیعت، هر موجود با موجودی دیگر متفاوت است.
در سال 1389 مجموعه "صادرات ایران" را در گالری آن به نمایش گذاشت. او درون جعبههای لوازم برقی و در میان محافظهای پلاستیکیِ لوازم خانگی، اشیاء دستساخته خود را قرار داده بود. این بار هم تاکید او بر تلفیق مدرنیسم و سنت خود را نشان میداد. اما نه تلفیق چوب و فلز، بلکه همنشینی ناهمگن یک اثر هنری پریمیتیو در بستر یک شیء مدرن و کاربردی. در این آثار آنچه تضاد فکری قلمداد میشود بستری از مدرنیسم است که یک شیء یا یک فرم پریمیتیو را در خود نگهداری میکند. دیدن این مجسمههای کوچک با فرمهای متفاوت در کنار هم، فکر سرهم کردنشان را به ذهن میآورد؛ سوغاتی مُغلق و ناهمگون در بستری غربی اما با فکری پیچیده و سنتمدار.
عماد که خوشساختههایش همواره فرمی پریمیتیو و کهن را در ذهن متبادر میکند این بار محملی نو برای ارئه مجسمههایش یافته بود با این تفاوت که این آثار برخلاف کارهای بسیار بزرگش در میان زمین و هوا معلق نبودند، بلکه این فرمها و دستساختههای گُنگ در میان جعبههای آشنای غربی، جا خوش کرده و شعار تکراری "سنت و مدرنیته" را دست میانداختند.