سرویس تجسمی هنرآنلاین: "مسخ" عنوان نخستین نمایشگاه انفرادی معصومه مهتدی است که از 21 شهریور تا 11 مهرماه در گالری باوان برپاست. در این نمایشگاه معصومه مهتدی هنرمندی که به هنرهای جدید و مفهومی و جستوجو در مضامین زبانشناسی و قراردادهای اجتماعی گرایش دارد، پنج مجموعه از آثارش را در قالب نخستین نمایشگاه انفرادیاش به نمایش گذاشته است. با اینکه مهتدی در این نمایشگاه پنج مجموعه را به نمایش گذاشته و هر یک از مجموعهها به تنهایی میتوانند بازگوکننده ایده هنرمند باشند اما در کنار هم قرار گرفتن این مجموعهها به خوبی توانستهاند مفهوم مسخ را به تصویر بکشند.
توجه و پرداختن مهتدی به ترکیببندی و هندسه و چینش آنها در فضا بعد تازهای به آثار این هنرمند بخشیده است. مهتدی با این روش توانسته کلمات و سطرها را از دل کتابها بیرون بکشد و بعد جسمانی آنها را به نمایش بگذارد.
مهتدی از جمله هنرمندانی است که مهمترین دغدغهاش بیان مفهومی است؛ از این رو در آثارش با طیف وسیعی از مدیومها روبرو هستیم که به خدمت اندیشه او درآمدهاند، در واقع گرانیگاه اصلی آثار این هنرمند مفهوم است. او با خلق آثارش تلاش میکند تا مخاطب را با برخی از مفاهیم و موضوعات مواجهه کند. مفاهیمی که گاه در گردش اطلاعات نادرست و برخی کجفهمیهای دچار دگردیسی و مسخ میشوند و ما را از حقیقت دور میکنند.
معصومه مهتدی متولد 1362 اصفهان و کارشناس نقاشی از دانشگاه آزاد و کارشناس ارشد نقاشی از دانشگاه الزهرا است. او تاکنون آثارش را در بیش از 20 نمایشگاه گروهی در ایران و اروپا به نمایش گذاشته و در جشنوارهها و رویدادهای تجسمی نیز توانسته به موفقیتهای متعددی دست یابد. او تقدیر شده جشنواره دامونفر، برگزیده دومین جشنواره جایزه ویستا، برگزیده دوم اولین دوره جشنواره تجسمی نفس، برگزیده اول ششمین دوره هنرهای معاصر پرسبوک و دارنده طوبای یازدهمین جشنواره تجسمی فجر در بخش هنرهای جدید است.
چه شد که از اوریگامی (هنر تازدن) برای بیان اندیشه هایتان استفاده کردید؟
وقتی سال 1392 نقاشی را کنار گذاشتم و به سراغ مطالعه زبان رفتم. خیلی اتفاقی با اریگامی آشنا شدم و اوریگامی دغدغه من شد، چرا که احساس میکردم اوریگامی هم یک زبان است. زبانی که مثل همه زبانهای دیگر قراردادهای خودش را دارد و با استفاده از فیلمهای آموزشی موجود در اینترنت شروع کردم به یادگیری آن. اوریگامی زبانی است که با مربع شروع میشود و نسبت به این که چگونه کاغذ را تا میزنید، ابژه نهایی تغییر میکند. کسانی که زبان اوریگامی را بلد هستند با دیدن یک اوریگامی میتوانند بگویند که قرار است نهایتا چه ابژهای ساخته شود. همانطور که در زبان با پس و پیش کردن حروف کلمات جدید ساخته میشود در اوریگامی نیز با تغییر هر تا، شکلی جدید متولد میشود از این رو اشخاصی که با قراردادهای اوریگامی آشنایی دارند طبق تجربه شخصی من (در نمایشگاه تا زدن در گالری عمارت روبهرو) میتوانند به شما بگویند که یک کاغذ مربع شکل با توجه به چگونگی تایی که در آن خورده، قرار است به چه ابژهای تبدیل شود.
چه شد که تصمیم گرفتید که کتاب را به عنوان یک شی تعاملی، محور اصلی کارهایتان قرار دهید؟
از آنجایی که سوتفاهمات زبانی، مرا به سمت مطالعه زبانشناسی کشانده بود ارتباط برایم مهم شده بود و میخواستم با مخاطبم ارتباط برقرار کنم و او را دعوت به تعامل با کارهایم بکنم از این رو کتاب را انتخاب کردم از آنجا که به خصوص در ایران هنوز برای اثر هنری هاله قدسی قائل هستیم مخاطب به راحتی به اثر هنری نزدیک نمیشود و با آن تعامل نمیکند اما کتاب ویژگی فراخواندگی دارد و همین موضوع موجب میشود تا مخاطب راحتتر به خودش اجازه لمس کتاب، ورق زدن و خواندن آن را بدهد. متاثر از جوزف کاسوت و اثر معروف "یک و سه صندلی" روی شش کتاب کار کردم. یک ابژه مثل صندلی را انتخاب کردم و آن را در جایگاه دال قرار دادم و به تمامی ارجاعاتی که این واژه برای من داشت فکر کردم و در واقع یک زنجیره مدلولی گسترده از دال صندلی را روی کاغذ آوردم مثل: صندلی بازجویی، صندلی در پارک، صندلی اتاق فروید، صندلی در نقاشی ونگوگ، صندلی و پی در کار بویز و ... حال مدلولها یا تصورات ذهنی من تبدیل به دالهای جدیدی برای مخاطب میشد که بر اساس خاستگاه اجتماعی، فرهنگی و تفکری منحصر به فرد هر یک از آنها، مدلولهای جدید و متفاوتی را در ذهنشان شکل میداد و در دل کتاب ما صفحه به صفحه از یک مربع به سمت صندلی حرکت میکردیم. در واقع من اوریگامی صندلی را ساخته بودم و مرحله به مرحله از آن عکس گرفته بودم هر مرحله را در کتاب به صورت بریدن و خالی کردن آن صفحه به نمایش گذاشته بودم یعنی در ابتدا یک مربع تو خالی داشتیم و در مرحله بعد من خط تا را نگه میداشتم و فضاهای اطراف را برش میدادم تا به تصویر دو بعدی از اوریگامی سه بعدی میرسیدیم و در زیرنویس توضیحاتی در مورد صندلی بود که مخاطب سعی میکرد بین فرمهای تو خالی و زیرنویسها ارتباط معنایی بر قرار کند در حالی که این ارتباط کاملا بسته به او و تجربیاتش و هر آنچه در ذهن داشت وابسته بود.
آیا متریال کاغذ شما را به سمت آرتیستبوک و بعد اوریگامی سوق داد؟
برای من همیشه محتوا اهمیت دارد و کل اثرم را براساس محتوا خلق میکنم و متریال و هر چیز دیگری، همیشه در خدمت محتوایی است که مدنظر من است.
چه شد که تصمیم گرفتید تمرکزتان را روی موضوع مسخ بگذارید؟
همانطور که در بالا توضیح دادم با خلق اثر یک و شش که براساس اوریگامی صندلی بود؛ دریافتم مربع اوریگامی دچار دگریسی میشود و فرم متعالی مربع با تاهای مختلف و متنوع تبدیل به فرمهای خرد شده و آشنا میشود. همین مسخ مربعها موجب شد که من درگیر موضوع مسخ شوم و مسخی که در کارم اتفاق افتاد بود، مرا به سمت کتابهایی که موضوع آنها مسخ بود، سوق داد. در این مجموعه من کتابهای "گاو" نوشته غلامحسین ساعدی، "دل سگ" نوشته میخائیل بولگاکف، "کوری" نوشته ژوزه ساراماگو و "گرگدن" نوشته اوژن یونسکو را انتخاب کردم.
چرا کتاب "مسخ" کافکا را انتخاب نکردید؟
چرا که احساس میکنم خود کلمه مسخ، مسخ شده و ما وقتی کلمه مسخ را میشنویم دیگر به معنای آن فکر نمیکنیم بلکه به یاد کتاب کافکا و شخصیت "گرگور سامسا" که به یک حشره زشت تبدیل شد، میافتیم. من از کلمه مسخ تنها برای عنوان نمایشگاه استفاده کردم در واقع این کتاب در نمایشگاه هم هست و هم نیست. در ذهن مخاطب هست و به صورت واقعی و فیزیکی نیست.
در نمایشگاه مسخ شما به نوعی مساله هویت را به چالش کشیدهاید، چرا؟
مسخ یکی از مهمترین بحرانهای هویتی انسان به ویژه انسان معاصر است و برای من نوع برخورد منحصر به فرد هر شخص با این مساله جذاب بوده و هست. فکر میکنم همه ما بیش از آنچه فکر میکنیم درگیر مساله مسخ هستیم. در آرتیستبوکهایی که به شیوه اوریگامی خلق کردهام؛ مخاطب با ورق زدن کتاب و خواندن زیرنویس صفحهها به روایت جدیدی از داستان میرسد. چون هر کسی با کتاب برخورد شکلی و رفتاری متفاوتی میکند درکش با درک دیگری از کتاب متفاوت خواهد بود. برای همین تلاش کردم اندیشه خودم را نسبت به موضوع مسخ بیان کنم و در این مجموعه مسخ در فرم و محتوا با هم اتفاق میافتد. باید به این نکته هم توجه کرد به تعداد تمام کسانی که یک کتاب را مطالعه میکنند یک کتاب مسخ میشود.
آیا پیش از این که مجموعه آرتیستبوکها را شروع کنید، کتابهایی که دستمایه کارتان قرار دادید را مطالعه کرده بودید؟
کتابهای دل سگ، گاو و کرگدن را خوانده بودم، اما شاید به خاطر سنم نتوانسته بودم آنگونه که باید با کتاب کوری ارتباط بگیرم برای همین مطالعه آن را نیمه رها کردم و بعد از سالها که تصمیم گرفتم این مجموعه را کار کنم فایل صوتی کتاب را گوش دادم.
آیا در جهان هنرمند دیگری سراغ دارید که به شیوه شما از اوریگامی برای خلق اثر هنری استفاده کرده باشد؟
در دنیای امروز اوریگامی هنری بسیار کاربردی است. مثلا در معماری و خودروسازی از اوریگامی استفاده میکنند. اما در جستوجوهایی که تاکنون کردهام با هنرمندی مواجه نشدهام که چنین رویکردی با اوریگامی داشته باشد. کسانی که اوریگامی کار میکنند، نمیخواهند نتیجه کارشان دو بعدی شود و حتما باید کارشان سه بعدی باشد. اما کارهای من دو بعدی هستند.
شیوه کارتان برای خلق اوریگامیها به چه شکل است؟
برای خلق کتابها، من متریال کارم که کاغذ است را در قطع و اندازهای که میخواهم در اختیار صحاف میگذارم و او کاغذها را به شکل کتاب صحافی میکند و بعد من کارم را شروع میکنم. مرحله به مرحله اوریگامی را میسازم و عکاسی میکنم. خط تا را نگه میدارم و فضاهای اطراف را برش میدهم. در نتیجه، کارم یک حجم تو خالی برش خورده میشود. نه یک حجم سه بعدی قابل لمس.
چه شد تصمیم گرفتید مجموعه کتابهای بافته شده را خلق کنید؟
بافندگی یکی از هنرهای کھن برای خلق شیئی کاربردی است که در آن تار و پودھا درھم تنیده میشوند. در این مجموعه من به جای بافتن تار و پود پارچه؛ کلمات و سطرها را که تار و پود یک کتاب را تشکیل میدهند را درهم بافتهام و به متن جدیدی دست یافتهام، متنی که به تعداد مخاطبانی که با آن ارتباط برقرار میکنند، کرانمند میشود و در اثر این تعامل، متنهای جدیدی خلق میشوند. متنهایی که شاید فرسنگها با متن اصلی فاصله دارند. همانطور که میدانید در هنرهای تجسمی به شکلهای مختلف دو متن بارها درهم بافته و تنیده شدهاند، در این مجموعه دو کتاب چنان درهم بافته شدهاند که برای من بعد فرمالیستی آن اهمیت پیدا کرده است.
در کتابهای بافتنی، از یک کتاب جملات آن را نگاه داشتم و خطوط سفید ما بین جملات را از کتاب بیرون کشیدم در کتاب دیگر دقیقا برعکس کار کردم یعنی جملات را بیرون کشیدم و خطوط سفید را نگه داشتم بعد شروع به بافتن کتاب کردم. در این مجموعه فرم داخلی صفحهها برایم مهم بود و نمیخواستم شیوه بافتن کتابها به گونهای باشد که دو صفحه شبیه به هم شوند در هرصفحه میخواستم به فرم جدیدی برسم. مثلا در این مجموعه سطرها، گاه افقی، گاه عمودی درهم بافته شدهاند و مخاطب هم بیشک در مواجهه با این مجموعه برخوردهای متفاوتی خواهد کرد. گاه ممکن است چند کلمه را بخواند و به صفحه دیگر برود گاه هم ممکن است افقی یا عمودی سطرها را بخواند و یا از یک صفحه عبور کند. باید به این نکته اشاره کنم برای بافت کتابها به ظاهر هیچ نقشه از پیش تعیین شدهای ندارم ولی در واقع همه آن نقشهها از پیش در ذهنم وجود دارند.
با توجه به این که دادایستها نیز چنین برخوردی با کلمات و جملهها میکنند و در مواردی با پاره کردن چندین صفحه کتاب و یا روزنامه و کنار هم گذاشتن کلمهها به متن جدیدی میرسند، آیا شما هنگام خلق این مجموعه به رویکرد دادایستها توجه داشتید؟
نه واقعا، اصلا در هیچ مرحلهای از کارم به دادائیستها رجوع نکردم و اصلا این برخورد آنها را تا امروز که شما به من یادآوری کردید فراموش کرده بودم ولی فکر میکنم برخورد من با متن متفاوت است.
چرا برخی از کتابها را دو زبانه کار کردید؟
بزودی این کتابها درنمایشگاهی گروهی به کیوریتوری مریم قریشی و با حضور چهار هنرمند به نمایش در خواهند آمد. بنابراین تنها فارسی زبانها مخاطب آثار من نیستند؛ اما باید توجه کرد هر کتابی به دلیلی و متفاوت از بقیه بافته شده است. در کتاب دل سگ که خودم ساختم زیرنویس فارسی و انگلیسی هر دو در پاورقی چاپ شدهاند . ولی باید توجه کرد که این زیرنویسها ترجمه یک دیگر نیستند بلکه کتاب در واقع از سمت راست فارسی خوان و از سمت چپ انگلیسی خوان است یعنی وقتی اول کتاب به فارسی هستیم اخر کتاب به انگلیسی است. به همین علت من خود کتاب دل سگ را به انگلیسی و فارسی بهم بافتم. در کتاب گاو از آنجایی که ترجمهای از این کتاب وجود ندارد و فیلم آن اکران جهانی شده من کتاب را با فریمهای فیلم بافتهام و کتاب کرگدن و کوری به هم و در دل هم بافته شدهاند. یعنی نوشتههای کتاب کوری در داخل کتاب کرگدن رفته و خطوط سفید کتاب کرگدن در کتاب کوری بافته شده است. از آنجایی که خوانده شدن بخشهای قابل خوانش برایم خیلی مهم بوده برای این نمایشگاه که در داخل ایران در حال برگزاری است کتاب کرگدن و کوری را به فارسی کار کردم و برای نمایشگاه نیویورک ورژن انگلیسی آن را کار کردم.
آیا قصد دارید همچنان روی مجموعه کتابها کار کنید؟
هنوز برای ادامه این مجموعه فکری نکردهام؛ اما قصد دارم آرتیستبوک را به عنوان مدیای جدید ادامه بدهم. باید ببینم در ادامه مسیر چه پیش خواهد آمد. اما بیشک پس از پایان این نمایشگاه مدتی سکوت خواهم کرد و کار پژوهشی و مطالعه خواهم کرد تا به ایدههایم سر و سامان بدهم.
به کتابهای مصور در ادامه کار فکر کردهاید؟
بیشک در مجموعه آرتیستبوکها؛ میتوان کارهای متعدد و متنوعی کرد، اما در حال حاضر چنین رویکردی دغدغه من نیست.
مجموعه نقشه فرشها چگونه شکل گرفت؟
پس از این که کتابها بافتنی را به پایان رساندم به مسخ محتوا بیشتر فکر کردم. بنابراین تصمیم گرفتم که برخی صفحههای این کتاب را در قالب نقشه فرش هم اجرا کنم. میخواستم اندک کلمات باقیمانده در کتابها را هم حذف کنم. فرم صفحات کتابها را بدون حضور کلمات در زمینهای جدید باز طراحی کردم تا روایت بار دیگر مسخ شود و روایتی جدید شکل بگیرد. 12 نقشه فرش در دو رنگ قرمز و سیاه ارائه شدهاند که خود ارجاعات قابل خوانشی را برای مخاطبین آشنا به فرشبافی به همراه دارد در حالی که شاید سایرین از این نکته غافل باشند و تنها برخوردی فرمی را در کار دنبال کنند.
دراین نمایشگاه با ایستالیشن در آغاز کلمه بود روبرو میشویم؛ اثری تعاملی که گویی تمام ایدههای شما در این مجموعه در آن به تکامل رسیده است، این اثر چگونه شکل گرفت؟
در این اثر تلاش کردم؛ یک مرحله دیگر از مسخ را به نمایش بگذارم. گویی فیزیک و فرم کتابها را مسخ کرده و فرمی جدید ارائه دادهام. صفحه 11 کتاب کوری را که تبدیل به نقشه کرده بودم بافتم تا در گام دوم مسخ کتابها، آنها را به شیئی کاربردی نزدیکتر کنم. سپس اشکال اوریگامی داخل کتابها را با فلز ساخته و به صورت عمودی در بالای فرش بافته شده نصب کردم. انگار همه صفحات کتاب را هم زمان با هم میتوانیم ببینیم و درواقع دو کتاب با هم در یک اثر به شیوهای جدید و مسخ شده حضور دارند. (کتاب بافته شده کوری و کتاب اوریگامی گاو در حجمی سه بعدی.) این اثر تعاملی در واقع به این موضوع اشاره دارد که شروع آفرینش به کلمات ربط دارد و با اینکه به نوعی از کتاب خارج شدهایم، اما باز هم با کلمات به داخل کتاب فرا خوانده شدهایم. این اینستالیش به نوعی مخاطب را به درون جهان کتاب فرا میخواند.
در اینستالیش استکان در واقع با کتابها مواجهه نیستیم، اما مسخی که در استکان شاهد هستیم به نوعی حلقه ارتباط قویی میان این اثر با سایر آثار این مجموعه بوجود آورده، آیا حلقه ارتباط دیگری میان این اثر با سایر آثار این نمایشگاه میتوان جست؟
هنگام خلق این مجموعه به نوعی باز هم به کلمات و دست به دست شدن اطلاعات دغدغه ذهن من بودند. در این اثر تلاش کردم به صورت شکلی، مسخ شدن اطلاعات را در جهان به نمایش بگذارم. این اثر را از چند زاویه و مکان میتوانیم ببینیم. در طبقه اول کنار اثر متنی جعلی با این مضمون که وقتی اروپاییها به شرق سفر کردند در شرق برای آنها چای در پیالههایی صرف میشد. زمان بازگشت به کشورشان این پیالهها را به عنوان سوغات میبردند و از آن به عنوان East tea can یاد میکردند. و بعدها این کلمه را دوباره به خودمان بازگردانند. اما در لغتنامه دهخدا استکان داستان دیگری دارد.
اگر مخاطب از شکاف دیوار به ایستالیشن استکان و متنی که در این قسمت بر روی دیوار درج شده، نگاه کند میتواند با معنای واقعی استکان و داستان آن روبرو شود. در این ایستالیشن با تعدادی استکان روبرو هستیم که استحاله شدهاند و دیگر هیچ یک، فرم واقعی استکان را ندارند.
یکی از بخشهای جذاب نمایشگاه شما برای مخاطب اثر تعاملی زمانی که یک اثر هنری بودم است، اثری که مخاطب را در شکل دیداری و ملموسش به یکی از اجزای این مجموعه بدل میکند، درباره این اثر بیشتر بگوید؟
در اینستالیشن "زمانی یک اثر هنری بودم" جملات کاربرد تصویری پیدا کردهاند و با نور و پروژکتور بر روی دیوار نقش بستهاند. وقتی یک کتاب را میخوانیم برخی سطرها از میان سطور برایمان مهمتر میشود و زیرشان را خط میکشیم که برای هر خوانندهای منحصر به فرد است و شاید هیچ دو نفری زیر یک مطلب را خط نکشند. من کتاب "زمانی که یک اثر هنری بودم" نوشته اریک امانوئل اشمیت را با دقت خواندم. کتاب درباره هنرمندی است که فردی را که میخواهد خودکشی کند را تبدیل به یک مجسمه میکند. داستان این کتاب نیز مانند سایر آثار موجود در نمایشگاه در مورد مسخ است. جملاتی از کتاب را انتخاب کردم و کنار هم قراردادم، گویی کلاژ میکنم و متن جدیدی ساختم. در واقع کتاب را مسخ کردم چه از لحاظ محتوا و چه از لحاظ فرم. وقتی مخاطب وارد اثرم میشود خودش در جایگاه اثر هنری قرار میگیرد چرا که نوشتهها روی صورت و بدنش میافتد و زیر نگاه دیگری جزیی از اینستالشن میشود. از طرفی سایهاش مانع از خواندن درست بخشهای کتاب میشود و نسبت به اینکه چگونه و چه بخشهایی از کار را میخواند اثر من را دچار مسخ میکند. البته تعداد بسیاری از مخاطبین در این مدت در این اتاق از خود سلفی گرفتند و من فکر میکنم آنها به راستی تبدیل به یک اثر هنری شدند و نوشتههای روی دیوار که من با وسواس و دقت بسیار زیادی انتخاب کرده بودم و در کنار هم چیده بودم کمتر خوانده شد و همه چیز مسخ شد.