به گزارش هنرآنلاین، هامون وزیری مقدم در برنامه بر مدار مجسمه گفت: پدرم بارها با اتومبیل شخصی به اروپا و ایتالیا سفر کرد، اما از سال ۱۹۶۴ تا ۱۹۸۵ در ایران ماند. در سال 1985 ما یک سفری به ایتالیا داشتیم. بعد از مدتی پدرم تنهایی به ایران برگشت و در این سفر ضربه مهلکی به او خورد. پدرم در نیاوران خانه‌ای سه طبقه ساخته بود. در چند هفته‌ای که ما در ایتالیا بودیم همسایه‌ها ریخته بودند داخل خانه و همه چیز را به هم ریخته بودند و بسیاری از آثارش را دزدیده بودند و آثاری که با خود نتوانسته بود ببرند، شکسته بودند. 26 سال طول کشید تا پدرم توانست خانه را پس بگیرد. بعد از آن زندگی ما عوض شد و پدرم تصمیم گرفت برای همیشه به ایتالیا برود. پدرم نقاشی  و مجسمه‌های که آسیب جدی دیده بودند را به بیابان برد و سوزاند و تمام این اتفاقات ناخوشایند او را آزار دادند.

او افزود: با این که از دوران کودکی همواره شاهد کار کردن پدرم در خانه بودیم، اما پدرم دوست نداشت که ما وارد دنیای هنر شویم. شاید به دلیل سختی‌ها و فراز و فرود زندگی‌اش بود که دوست نداشت که ما هم به صورت حرفه‌ای هنرمند شویم.ازاین‌رو من خیلی دیر هم به اهمیت آثار و جایگاه او در هنر معاصر ایران پی بردم. شاید اگر خیلی زودتر این اتفاق افتاده و پدرم به من اجازه داده بود زودتر می‌توانستیم بنیاد او را راه‌اندازی کنیم.

او افزود: شکل‌گیری و راه‌اندازی بنیاد محسن وزیری مقدم در رم مهم‌ترین اتفاقی بود که در سال 2017 برای  پدرم و هنر مدرن ایران اتفاق افتاد، برپایی نمایشگاه در ایتالیا و انتشار کتاب "یادمانده ها" از نخستین فعالیت‌ها ما در بنیاد وزیری مقدم بود. بدون اغراق کتاب "یادمانده ها" از معدود کتاب‌هایی است که توسط خود هنرمند درباره زندگی‌اش نوشته است. پدرم خاطراتش را از زمان کودکی تا سال‌های پایانی عمرش  در این کتاب نوشته است. سال‌ها پیش پدرم انتشار این کتاب را به ناشری سپرد و او نتوانست آن‌گونه که باید تعهدات خود عمل کند و زمانی که کتاب منتشر شد پدرم اجازه پخش کتاب را نداد و ناشر را واداشت که تمام نسخه‌های کتاب را خمیر کند.

او افزود: در سال 2014 تصمیم گرفتم که برای انتشار این کتاب اقدام کنم و با نشر نظر وارد گفت‌وگو شدم. ناشر نیز به تعهدات خود عمل کرد و چون مطالب کتاب آماده بود، ناشر خیلی زود توانست کتاب را منتشر کند و آخرین آرزوی محسن وزیری مقدم را برآورده کند. پدرم با انتشار این کتاب گویی می‌خواست نقطه پایان بر فعالیت هنری‌اش را بگذارد.

مدیر بنیاد وزیری مقدم ادامه داد: پدرم این کتاب را به همه دانشجویان و هنر دوستان تقدیم کرده است و با مطالعه این کتاب می‌توان با زوایای عجیب‌وغریبی از تاریخ معاصر هنرهای تجسمی ایران آشنا شد و تصویر روشنی از محسن وزیری مقدم از ورای خاطراتش دید. در حال حاضر نیز آرشیوی از نامه‌ها، اتودها، طراحی‌ها و دست‌نوشته‌های پدرم در بنیاد موجود است. امیدواریم به مرور بتوانیم این اسناد را به نمایش بگذاریم.

او درباره نقاشی‌های شنی گفت: پدرم در سال 1959 برای نخستین بار نقاشی شنی کشید و دو سال برای نهایی کردن ایده هاش برای نقاشی شنی زحمت کشید و همه نگاه‌ها را متوجه خود کرد. نقاشی شنی به تنهایی قابلیت این را داشت که پدرم تمام تمرکزش را معطوف به آن کند، اما پدرم آدم تجربه‌گرایی بود و هیچ‌وقت دوست نداشت همچون برخی هنرمندان شناخته شده تنها یک ایده را دنبال کند.او در دهه‌های پایانی عمرش در مقطعی دوباره به خلق نقاشی شنی روی آورد.

وزیری مقدم همچنین درباره مجسمه‌های مفصلی گفت: در حال حاضر تعداد مجسمه‌های مفصلی یا حرکتی پدرم بسیار محدود است، سه مجسمه‌های مفصلی در موزه هنرهای معاصر و چند مجسمه نزد مجموعه‌داران است و چند مجسمه نیز در بنیاد نگهداری می‌شود. برخی از این مجسمه‌ها در گذر زمان توسط موریانه آسیب‌دیده بودند که پدرم آن‌ها منهدم کرد.

او همچون درباره مجسمه‌های استیل پدرش گفت: پدرم زمانی که در پاریس بورسیه شده بود با نوعی استیل براق آشنا شد و از این فلزها برای ساخت مجسمه‌هایش استفاده کرد. زمانی که جشن هنر شیراز در حال برگزاری بود پدرم این مجسمه‌ها را برای نمایش به شیراز فرستاد. برگزارکنندگان تصور کرده بودند که این مجسمه‌ها دکور هستند و آن‌ها را روی هم گذاشته بودند و زمانی که مجسمه را به تهران برگردانند این مجسمه‌ها آسیب جدی دیده بودند. پدرم بعدها تعدادی از آن‌ها را که قابل تعمیر بودند بازسازی کرد و در حال حاضر تنها سه مجسمه از این مجموعه در بنیاد موجود است.

او درباره تاثیر شالویا بر زندگی هنری پدرش گفت: با این که شالویا یکی از هنرمندان مهم دنیا به شمار می‌رود باید شناخته نشده است، آشنایی با او در زندگی هنری پدرم تاثیر بسزایی گذاشت.

او همچنین درباره همکاری که با پدرش در سال‌های پایانی عمرش داشت، گفت: پدرم در سال‌های پایانی عمرش به من اجازه داد که هنگام خلق آثارش کمی به او نزدیک شوم. او با وجود بیماری برای ساخت آثارش هرگز اجازه نمی‌داد کسی به او کمک کند.

 او افزود: پدرم عاشق موسیقی کلاسیک بود و هنگام ساخت آثارش همواره موسیقی هم گوش  می‌داد. اما عاشق ویولن بود ولی پدرش به او اجازه نداد که دنبال موسیقی برود. برای همین من و برادرم را از کودکی کلاس موسیقی گذاشت. من با این که کلاس ویولن و پیانو رفته‌ام و سال‌ها ساز می‌زدم اما خودم موسیقی حرفه‌ای را رها کردم اما برادرم موسیقی خوانده و گروه موسیقی دارد و در این حوزه فعالیت می‌کند.کمک من به او تنها در این حد بود مواد و متریالی که مورد نیازش بود را برایش فراهم کنم.

پسر محسن وزیری مقدم درباره خصوصیات رفتاری پدرش  گفت: پدرم اخلاق و رفتارهای خودش را داشت و هرگز نمی‌خواست در زندگی و کار کاری کند که باورهایش را خود زیر سوال ببرد. برای پدرم خانواده‌اش بسیار اهمیت داشت و همواره تلاش می‌کرد تا جایی که می‌تواند عاملی موجب ضربه زدن به خانواده‌اش نشود. زندگی به او یاد داده بود برای رسیدن به هدف‌هایش بجنگد.