سرویس تجسمی هنرآنلاین: نشست آنلاین "هنر، گالری و بازار هنر" با حضور بهنام کامرانی و حمیدرضا شش جوانی در اینستاگرام گالری ویستا برگزار شد. کامرانی در شروع این برنامه به معرفی حمیدرضا ششجوانی پرداخت و با اشاره به تالیفات و ترجمههای او در زمینه اقتصاد هنر گفت: ایشان از محققانی است که به صورت علمی رشته اقتصاد هنر را در دانشگاههای ایران وارد کرده و خود فارغالتحصیل دانشگاه اراسموس روتردام است.
پس از آن کامرانی اظهار داشت: اقتصاد هنر در ایران بیشتر درگیر بحثهای حاشیهای میشود و به صورت علمی در این زمینه صحبت نمیشود. شاید به خاطر این است که هنرمندان دوست دارند اثر خود را به شکل کالا نبینند و آن را به مباحث روشنفکرانه وصل کنند. درحالیکه در اقتصاد هنر این طرز تلقی بسیار متفاوت است. شما در این سالها بیشتر با چه خلأهای روبهرو شدید و اشکالات سیستماتیک اقتصاد هنر ایران را در کجا میبینید؟
ششجوانی با بیان اینکه اقتصاد هنر در ایران از چند جهت مظلوم است، گفت: نخست آنکه وقتی میگویم اقتصاد هنر، مشخص نیست که درباره چه چیزی صحبت میکنیم. اقتصاد هنر یک رشته علمی و مشخص است که به مرور در دانشگاههای ایران هم جا خواهد افتاد. وقتی در اوایل دهه ۸۰ بحث اقتصاد هنر را مطرح میکردم، هنرمندان در برابر ما موضع میگرفتند که هنر چه ارتباطی با اقتصاد دارد و میگفتند که میخواهی این فضای مقدس را با پول آلوده کنی. در میان اقتصاددانها نیز وقتی درباره اقتصاد هنر صحبت میکردیم آنها این حرفها را نمیپذیرفتند و حوزه هنر به نظرشان بسیار کوچک میآمد، زیرا بحث اقتصاد هنر یک بخش کوچک و حاشیهای در علم اقتصاد است. از طرفی در میان سیاستمداران هم وقتی اقتصاد هنر را مطرح میکردم به من مانند یک آدم سودازده نگاه میکردند. قصد من این بود که مفاهیم اصلی اقتصاد هنر را به این دوستان منتقل کنم اما در نهایت این اتفاق نیفتاد.
ششجوانی ادامه داد: این آشفتگی مفهومی که وجود دارد، اجازه نداده است که به روشنی بفهمیم راجع به چه چیزی صحبت میکنیم. در ایران بازار هنر را با اقتصاد هنر اشتباه میگیرند. وقتی ما از اقتصاد هنر حرف میزنیم، از یک سری مفاهیم نظری و اثباتی حرف میزنیم که فرمول مشخص دارد. اما وقتی از بازار هنر صحبت میکنیم، درباره بخشی از اقتصاد هنر صحبت میکنیم. در واقع در جامعه ما وقتی از اقتصاد هنر صحبت میشود منظور همان بازار هنر است. آنچه هنرمندان با آن سر و کار دارند در واقع بازار هنر است و اقتصاد هنر چند گام از هنرمندان دورتر است.
کامرانی در ادامه این موضوع گفت: آیا فکر میکنید این خلأها به زیرساختهای فرهنگی و جامعهشناختی ما برمیگردد؟ مثلاً در ایران متغیرهای ارزشگذاری بر آثار هنری مبهم است. نقد در بازار هنر ایران تقریباً هیچ کاره است درحالیکه در بازارهای پیشرفته، نقد جایگاه مهمی دارد. به نظر میرسد شناخت اقتصاد هنر نیز مانند مسئله فرهنگ به زیرساختهایی نیاز دارد چون حتی بسیاری از مدیران فرهنگی ما هرگز به گالری نرفتهاند و درکی از فضای تجسمی ندارند.
ششجوانی در پاسخ گفت: ما در کشور دچار پدیدهای هستیم به نام تغییرات سریع؛ ما به سرعت تغییر کردیم و دچار تغییرات ساختاری شدیدی هستیم که نتوانستیم خود را با آن همنوا کنیم. بازار هنر، اقتصاد هنر، شیوه ارزشگذاری آثار، آموزش و... همه با هم یک زیستنظام یا اکوسیستم هستند که فقط بخشهایی از آن با تأخیر وارد ایران شده و نتوانسته تشکیل یک شبکه موفق نظاممند را بدهد. مثلاً مجموعهداری در کشور ما چند سال است که ایجاد شده است و حالا دچار یک خلاء بزرگ هستیم و مازاد تولید داریم. این همه اثر هنری که تولید میشود را چه کسی باید مصرف کند؟
کامرانی در ادامه گفت: افزایش تعداد جوانانی که از دانشگاهها فارغالتحصیل میشوند شکل بیمارگونهای پیدا کرده و بازاری برای اینها وجود ندارد. در نتیجه رقابت بسیار تنگ میشود و دلخوریها و تنشهایی به فضای تجسمی میآورند.
برنده صاحب همهچیز است
ششجوانی در ادامه این مبحث با اشاره به بازار اولیه و بازار ثانویه در دنیای هنر گفت: در مقالهای خواندم که در اروپا برای اینکه یک دانشجوی هنر به کسی مانند دیوید هاکنی تبدیل شود، سه هزارم درصد شانس دارد. در ایران این شانس صفر است. در بازار هنر مفهومی وجود دارد به معنی اینکه برنده صاحب همهچیز است. یعنی عده کمی برنده هستند و تعداد زیادی بازنده وجود دارد. خیلی از هنرمندان ما متوجه این نیستند که کجا فعالیت میکنند، آیا در بازار اولیه هستند یا در بازار ثانویه.
ششجوانی افزود: همه هنرمندان به سه چیز فکر میکنند. شهرت، شناخته شدن و پول. حال اگر چندین دایره متحدالمرکز را در نظر بگیرید، برای آنکه هنرمند از آخرین لایه بیرونی به دایره مرکزی برسد، در هر لایه افرادی وجود دارند که جلوی او را میگیرند. در هر لایه یک دروازهبان هست که تعدادی از هنرمندان را از این دروازه رد میکند و در را رو به دیگران میبندد. اگر هنرمند نداند کجا ایستاده است، برای او بسیار دشوار است که به این دایره مرکزی که محل شناخته شدن، شهرت و پول است، برسد.
کامرانی در این راستا گفت: به نظر میرسد بسیاری از هنرمندان این سلسله مراتب را در نظر نمیگیرند. یک هنرمند خیلی جوان میخواهد در یک گالری شناخته شده و سطح بالا نمایشگاه بگذارد و اگر گالری او را نپذیرد دلخور میشود که چرا نادیده گرفته شده است.
ششجوانی افزود: وقتی یک صنعت را در نظر میگیریم تعدادی تولیدکننده در آن داریم. اینجا هم وقتی موضوع هنر است، عدهای هستند که اثر هنری میسازند. ورودی آن آزاد است و هر شخصی میتواند وارد شود، اما آیا آنها قادر خواهند بود تا بفهمند که هنرمند هستند یا نه و آیا رشد میکنند یا نه؟ در دنیای هنر افراد سالها میمانند به امید اینکه روزی برنده شوند، درحالیکه ممکن است هیچوقت برنده نشوند.
او با اشاره به "مفهوم چسبندگی" گفت: هنرمندها به این عنوان "هنرمند" میچسبند. چیزی به نام "درآمد روانی" وجود دارد، یعنی کاری که فرد به خاطر اینکه از آن لذت میبرد انجام میدهد، درحالیکه ممکن است درآمدی از آن نداشته باشد. هنرمند به خاطر درآمد روانی که به دست میآورد سالها به هنر خود میچسبد و قادر نیست تشخیص بدهد که از این راه امکان رشد دارد یا چه زمانی این رشد برایش میسر میشود. همچنین مفهوم "خودفریبی" اینجا وجود دارد. هنرمندان مثل کسانی که ریسکپذیر هستند شانس خود را بیشتر از آن چیزی که واقعا هست میبیند و ایستادگی میکنند تا بالاخره پیروز شوند.
ششجوانی افزود: پیش از این تحقیقی در بین هنرمندان تجسمی تهران داشتم و متوجه شدم ۸۰ درصد هنرمندانی که شناخته شده هستند و دستکم از اعضای انجمنهای هنری هستند، درآمدی که از هنر دارند زیر خط فقر است و اصلاً قادر نیستند اجاره خانه خود را با پولی که از هنر به دست آوردند، پرداخت کنند.
او ادامه داد: شانسگذار از بازار اولیه به بازار ثانویه حداکثر ۵ درصد است. یعنی پنج درصد از هنرمندان ایران قادر خواهند بود به بازار ثانویه بروند. اما موضوع حضور در بازار ثانویه بسیار جذاب است و وقتی گفته میشود که یک تابلو چند میلیارد تومان فروخته شده است، آدمهای بیشتری دلشان میخواهد هنرمند شوند. در نتیجه عده بیشتری وارد حوزه هنر میشوند و در طولانیمدت میانگین درآمد هنرمندان هم پایینتر میآید.
پس از آن کامرانی گفت: یکی از نکات دیگری که به نظر من در مارکت ایران به چشم میآید، مسئله خلاقیت است. افرادی هستند که هنرمندان خلاق را شناسایی میکنند و روی اینها سرمایهگذاری کرده و آنها را مطرح میکنند. مسئله رفتن از بازار اولیه به ثانویه فاکتورهای دارد، مثل شرکت در بیینالهای معتبر، داشتن اثر در موزهها، داشتن جایزههای بینالمللی و... ولی در ایران میبینیم که این سیر خطی اتفاق نمیافتد و ماجراهای دیگری در کار میآید. در نتیجه بسیاری از هنرمندانی که آن وجوه را دارند، ممکن است عقبتر از هنرمندان نوظهوری باشند که هیچکدام از این فاکتورها را ندارند.
ششجوانی در ادامه گفت: بله، همانطور که گفتم این اکوسیستم در ایران درست کار نمیکند و ممکن است هنرمندی باشد که از نظر کیفیت، زیباییشناسی کار و... فوقالعاده بهتر از دیگران باشد اما هرگز به بازار ثانویه راه پیدا نکند. سیستمهایی در این زمینه وجود دارد، مثلاً وقتی در یک نمایشگاه آثار زیادی از هنرمند در گالری به فروش میرود، به بازار سیگنال میدهد که یک هنرمند در حال ظهور است که خوب میفروشد و آنجا دلالها وارد میشوند. اساساً دلالها در بازار اولیه وارد نمیشوند، به خاطر اینکه هنرمند در بازار اولیه به هر کسی که خریدار باشد کار خود را میفروشد.
ششجوانی افزود: کسی که در بازار اولیه کار میکند باید متوجه باشد که حداکثر قیمت اثر در بازار اولیه ۵ میلیون تومان است. اما هنرمند برای اینکه به کیفیت موردنظر خود برسد آنقدر روی کار وقت میگذارد که قیمت آن بالاتر از بازار اولیه میرود و نمیتواند کار خود را بفروشد. پس باید متوجه باشد که چقدر زمان روی اثرش بگذارد که دلش بیاید کار را به قیمت بازار اولیه بفروشد. اگر کسی بخواهد از راه فروش اثر خود زندگی کند باید وقتی ۷۰ درصد کیفیت کار تکمیل شد آن را تمام شده در نظر بگیرد و روانه بازار کند.
او ادامه داد: هنرمندان گمان میکنند ارزش زیبایی شناختی و کیفیت کار آنها است که باعث میشود از دروازه رد شوند و به بازار ثانویه برسند، درحالیکه به ویژه در ایران، ساز و کارهایی که نشان دهد چه هنرمندی شایسته ورود به بازار ثانویه است، کمتر وجود دارد. ساز و کار نظام جهانی هنر اینگونه است که نقد در بازار تاثیر زیادی دارد اما اینجا چنین نیست. نهاد نقد در ایران به درستی شکل نگرفته است. بازار، دنیای هنر را جارو کرده است. یعنی الان خود هنرمندان هم ارزش کار خود را با قیمت میسنجند، درصورتیکه اقتصاددانان میگویند قیمت نمیتواند همه ارزشهای اثر شما را نمایندگی کند.
کامرانی در ادامه گفت: به نظرم این مسئله هم به دلیل وضعیت اقتصادی است و هم اینکه خود آن نهادهایی که خرید و فروش میکنند بسیار تعیینکننده هستند. در ایران نقد وجود ندارد، نمایشگاههای بینالمللی نیست که هنرمندان از طریق آنها مطرح شوند. عملاً قیمت فروش خیلی بر مسائل دیگر تاثیر میگذارد و این در سالهای اخیر باعث کم شدن آثار خلاقانه شده است. در خیلی از هنرمندان جوان میبینم که کار آنها وقتی در دانشگاه بودند خیلی خلاقانهتر بوده، اما وقتی خواستهاند وارد بازار هنر شوند خود را به آنچه در بازار هنر وجود دارد نزدیک میکنند و آن خلاقیت را تا حد زیادی از دست میدهند.
ششجوانی نیز گفت: ما در بازار هنر تعدادی بازارساز داریم که هنرمند سعی میکند خود را به نظرات اینها نزدیک کند تا بتواند بفروشد و در نتیجه آن بخش خلاقانه هنر بیرون از بازار میماند. اگر بازار را به سه قسمت تقسیم کنیم، بخش اول در واقع کسانی هستند که اصلاً نمیخواهند وارد بازار شوند و آنجا مباحث خلاقیت بیشتر است و هنرمند نیز میداند که امکان فروش اثرش خیلی کم است.
ششجوانی افزود: در مقدمه کتاب "چرا هنرمندان فقیرند" نوشته هانس آبینگ، چیزی در مورد ایران نوشته شده است که بسیار هوشمندانه است. در این متن آمده است که مرز بین صنایعدستی و هنر در ایران مشخص نیست، مرز بین گرافیک و هنر مشخص نیست و.... آنچه در ایران وجود دارد شبیه ادبیات جا افتادهء هنر در اروپا نیست. در ایران نوعی آمیختگی وجود دارد. نویسنده میگوید این مسئله با مدلهای کسب و کار جدید هنرمندان هماهنگ است و ایران ممکن است در آینده نزدیک از اروپا و امریکا در کسب و کار هنری جلوتر باشد. به این معنی که این آمیختگی راحتتر در فضای مجازی و پلتفرمهای آنلاین قرار میگیرد و احتمالاً این جنبههای جدید که با حضور اینترنت شکل گرفته است اجازه میدهد هنرمندان راه کسب درآمدی غیر از بازار هنر داشته باشند.
۷۵ درصد کل درآمد هنر جهان در اختیار ۳ درصد گالریها
او با اشاره به اینکه به نظر میرسد بازار هنر در آینده به یک بازار گوشه و کوچک تبدیل میشود، افزود: الان حدود چهارصد هزار گالری در جهان وجود دارد که از این تعداد ۱۲۰۰ گالری ۷۵ درصد کل درآمد هنر را از آن خود کردهاند. درآمد ناشی از هنرهای تجسمی ۶۴ میلیارد دلار است و ۳ درصد گالریهای جهان، یعنی ۱۲۰۰ گالری ۵۰ میلیارد دلار از این درآمد نصیبشان میشود.
ششجوانی افزود: بیرون از این فضا احتمال برنده شدن بیشتر است. جنبشهای خلاق و پلتفرمهای آنلاین فرصتی را برای هنرمندان خلاق ایجاد کردند تا این تسلط ظالمانه بازار هنر را کنار بگذارند و بتوانند جور دیگری از هنر خود پول در بیاورند. اما آموزش در این فضا بسیار مهم است چون هنرمندان به آن درآمد روانی ناشی از تقدس هنر خیلی اهمیت میدهند و احساس میکنند کار دیگری غیر از این بلد نیستند.
او افزود: اما این بدین معنی نیست که بازار هنر محدود میشود. اتفاقاً بازار هنر وارد سبد سرمایهگذاری ثروتمندان شده است. سرمایهداران، سرمایهگذاری خود را تنوع میبخشند و علاوه بر طلا، دلار، مسکن و خودرو، به سراغ هنر آمدهاند. از اینجهت میتوان گفت که هنر به عنوان سبد سرمایهگذاری در ایران پذیرفته شده است و بازار هنر خیلی کوچک نخواهد شد.
در ادامه کامرانی گفت: ولی فکر میکنم هنر هنوز بخش کوچکی در سرمایهگذاریها دارد. موسسات خصوصی و دولتی، بانکها، تشکلها و سازمانهایی که در خارج از ایران از هنر حمایت میکنند، اینجا هنوز وارد فضا نشدهاند.
ششجوانی نیز گفت: یکی از مهمترین بخشهایی که تابهحال بازار هنر را گسترده کرده است مجموعهداران شرکتی هستند. بانکها هم یک مجموعهدار اساسی هستند. هر شرکتی برای اینکه پرستیژ خود را بالاتر ببرد یا از معافیت مالیاتی استفاده کند، تبدیل به یک مجموعهدار میشود. این اتفاق در ایران هم خواهد افتاد. کسانی که دانشآموخته خارج هستند و آنجا زندگی کرده و این نکات را آموختهاند، این تجربهها را به ایران منتقل میکنند. اینترنت هم باعث شده انتقال دانش و تکنولوژی سریعتر باشد.
کامرانی در بخش دیگری از این گفتوگو سوال کرد: شما کارکرد گالریها را در ایران چقدر موفق میدانید؟ با توجه به اینکه در چند سال اخیر گالریها توسعه کمی زیادی پیدا کردند و تا اندازهای تخصصی شدهاند و هر کدام استراتژیهای خاص خود را پیدا میکنند
ششجوانی گفت: بار مسئولیتی که به دوش گالریها هست خیلی زیاد است. از یک طرف باید آدمهای علاقهمند را تبدیل به مجموعهدار کنند و تعداد مجموعهداران را به مرور افزایش دهند. این یک مسئولیت سنگین است چون کسی که یک اثر را خریده است انتظار دارد که سال آینده آن را گرانتر بفروشد، ولی یکی از خاصیتهای سرمایهگذاری در هنر این است که فروش آن زمانبر است. از طرف دیگر گالری باید بازاری را پیدا کند برای هنرمندی که کارهای خلاق ایجاد میکند. از طرف دیگر باید این بیزینس را برای خودشان پویا نگه دارند و حاشیه سودی برای آنها وجود داشته باشد که بتواند کسب و کار آنها را بچرخاند. از اینجهت به نظر من گالریداری در ایران همیشه روی لبه تیغ حرکت میکند.
کامرانی هم گفت: تا جایی که دیدهام گالریهایی که دغدغه فرهنگی بیشتری دارند بیشتر ماندگار شدند، تا گالریهایی که فقط قصد پول درآوردن داشتند.
ششجوانی نیز گفت: شخص گالریدار بسیار مهم است. درست است که گالری مرکز بازار هنر است، اما خود گالریدار باید امکان ایجاد ارتباطهای سنگین با تمام بازیگران این عرصه از کسی که حملونقل آثار هنری را بر عهده دارد تا وزارت ارشاد و هنرمند و مجلات هنری و... را داشته باشد و یک سیستم منظم را بتواند سامان بدهد تا موفق شود. این کار به نظر من بسیار دشوار است، به خصوص در شرایط فعلی گالریداری یک نوع فداکاری میخواهد.
ششجوانی افزود: در شرایطی که در ایران هیچ کمکی از بیرون برای گالریها وجود ندارد، خود آنها هم رقیب یکدیگر محسوب میشوند و نتوانستند یک همکاری بین خود ایجاد کنند تا این دیوارهها را بزرگتر کنند. واقعیت این است که کیک هنر هر قدر بزرگتر شود آدمهای بیشتری میتوانند از آن استفاده کنند و اتفاقاً بازیگران سهم بیشتری میبرند. من خیلی تلاش میکنم که دانش بازار هنر و اقتصاد هنر را رایگان در اختیار دیگران بگذارم، زیرا وقتی این بازار بزرگتر میشود منافع غیرمستقیم آن دوباره به من برمیگردد. ولی گالریدارها نتوانستند این کار را بکنند و در همکاری با یکدیگر نتوانستند فضا را بزرگتر کنند، اگرچه معتقدم دولت هم به آنها کمک نکرده است.