سرویس تجسمی هنرآنلاین: علی شیرازی از هنرمندان شناختهشده هنر خوشنویسی و نقاشیخط کشور است. او در نوروز سال 94 میهمان سفره هفتسین هنرآنلاین بود و علاوه بر عقایدش درباره عید نوروز، درباره ورودش به عرصه هنر خوشنویسی و تجربههایی که در این عرصه داشته نیز سخن گفت که در ادامه بخشی از این گفتوگو را بازنشر کردهایم...
عید نوروز برای شما چه حسی دارد؟
من عید نوروز را نه تنها دوست دارم، بلکه به نظرم اگر قرار باشد به چیزی رنگ تقدس بدهیم همین نوروز است. به این خاطر که حداقل در کشور ما تنها مراسمی که همه اقوام، همه مذاهب و همه ایرانیها را یکجا دور هم جمع میکند و باعث همبستگی ملی میشود، عید نوروز است. در عید نوروز هیچ چیز از قلم نمیافتد، بچههای کوچک، مسنها، پدربزرگها و مادربزرگها، تازه عروس و دامادها و تازه درگذشتگان در این آیین جایگاهشان مشخص است؛ یعنی اگر حتی روز عید و شب عید عزیز خانوادهای فوت شود، با اینکه اولویت در مراسم نوروز بر پایه سن و سال است، بلافاصله مناسبات تغییر پیدا میکند و دیدار خانواده داغ دیده اولویت پیدا میکند. عید آنطور که در طول تاریخ صیقل خورده و تکامل پبدا کرده، تعطیل بردار نیست و با شادیها و غمهای ما خود را هماهنگ کرده و اگر به مرور زمان مراسمی وارد این آیین شده که با آن تناسب نداشته هم کم کم از بین رفته و از دور خارج شده است. در نتیجه آنچه امروز با عنوان عید نوروز در اختیار داریم مراسمی است که کاملا صیقل خورده و ما هم باید با جان و دل حفظش کنیم.
شما با مفهوم نوروز اثری خلق کردهاید؟
بله برخی از آثارم کاملا حال و هوای نوروزی و بهاری دارند.
از اجزای سفره هفت سین کدام را بیشتر دوست دارید؟
نمیتوان موردی را انتخاب کنم برای اینکه هر کدام برای خودش زیبا است، ولی باید بگویم ماهی قرمز بیچاره درون تنگ، گرفتار دست ما شده و حداقل باید این تنگها کمی بزرگتر درست کنیم تا بتواند بیشتر حرکت کند و به آب و غذایش هم بهتر برسیم.
معمولاً در موقع تحویل سال چه خواستهای را بر زبان میآورید؟
معتقدم اگر انسان چیزی را از خدا بخواهد به این معنی است که آن چیز وجود ندارد در حالی که به اعتقاد من خداوند همه چیز را ساخته و آماده کرده و دیگر چیزی برای خواستن نمانده؛ تنها میماند که آن را به دست بیاوریم و خواستن آن شاید دیگر زیاد قشنگ نباشد. اما میتوانیم آرزو کنیم، مثلا سلامتی دوستان و خانواده و مردم کشور و اصلا همه مردم دنیا را بطلبیم. اگر ما بخواهیم زندگی خوبی داشته باشیم، باید اول آرزو کنیم همه مردم دنیا وضع و حالشان خوب باشد.
کمی از دوران کودکیتان برایمان بگویید و اینکه از چه موقع به خوشنویسی تمایل پیدا کردید.
زادگاه اصلی من روستایی است به نام آبسرد از بخش خفر که در ۹۰ کیلومتری جنوب غربی شیراز واقع شده است. تا ۱۰ سالگی در این روستا زندگی میکردم که از نظر آبخیزداری منطقه بینظیری است و این انجیرهای سفیدرنگ بسیار مرغوبی که در بازار میبینید، از روستای ما میآید. من جزو آن گروه سنی بودم که اولین دوره سپاهی دانش را در روستا تجربه کردم و از کلاس اول ابتدایی معلمهای ما سپاهی دانش بودند. خب، این طرح نکات مثبتی داشت و مثلا موجب میشد تا فرهنگهای مناطق مختلف ایران با یکدیگر آشنایی بیشتری پیدا کنند. یکی از معلمهای من خط نسبتا خوبی داشت و یادم هست یک بار حتی به مناسبتی متنی را هم روی دیوار مدرسه نوشت. آن موقع اهالی روستای ما با قلم و کاغذ آشنایی چندانی نداشتند و چه بسا نیازی به آن هم احساس نمیشد و تعداد آدمهای باسواد روستا هم خیلی کم بودند؛ اما استثنا پدربزرگ من به نام کرمعلی که من هیچوقت او را ندیدم خط خوبی داشته و از جمله چند سنگ قبر و کتیبه دعا در روستایمان هست که به قلم اوست. بعدها یک جزوه هم پیدا کردیم که متناسب با متن خط ثلث و نستعلیق و نسخ در آن تحریر شده که نشان از آشنایی او با خطوط مختلف دارد. وقتی به مدرسه رفتم دستم با قلم آشنا نبود و نوشتن همان درسهای اولیه آب و بابا هم برای من مشکل بود؛ ولی مدتی بعد کم کم دستم راه افتاد و چون برخلاف دیگر دانش آموزان با خودنویس مینوشتم خطم زیباتر به نظر میرسید و همین باعث شد تا معلم تشویقم کند و همین تشویق را آغازی برای کشیده شدنم به خوشنویسی میدانم؛ به طوری که در دوره راهنمایی خطم از همه دانش آموزان و در دوره دبیرستان از تمام معلمها هم بهتر بود و از من میخواستند برای دانش آموزان سرمشق بنویسم.
چه موقع خوشنویسی برایتان جدیتر شد؟
زندگی ما طوری بود که بارها به مناطق مختلف ایران مهاجرت میکردیم یعنی از ۱۰ سالگی این مهاجرتها شروع شد. سالهای ۵۳-۵۴، نوجوان که بودم در اصفهان زندگی میکردیم و یک روز در منزل یکی از دوستانم متوجه شدم در واقع پدرش که خط مرا دیده به خانهشان دعوتم کرده و مرا که دید گفت؛ خط تو خوب است ولی تا اندازهای وحشی است و باید بروی آموزش ببینی. از آن زمان من رفتم آموزش دیدم و به صورت جدیتری به خوشنویسی ادامه دادم منتها آن روزها زندگی کردن از راه هنر مشکل بود و من مجبور بودم در آتلیه کوچکی که داشتم کارهای طراحی و گرافیک و نقاشی و انواع خطوط را از روی کاشی گرفته تا کاغذ و خلاصه انواع کارها را انجام بدهم تا زندگیام بگذرد. البته همین فعالیتها موجب شد تا من به مطالعه بیشتر در همه این زمینهها هم بپردازم و خب اصفهان هم شهری بود که هنر از در و دیوارش میبارد. من این شانس را داشتم که با اکثر هنرمندان صنایع دستی و سنتی از منبت و خاتم و قلمکاری اصفهان کار کنم و در نتیجه با این هنرها هم آشنا شدم.
با اساتید خوشنویسی آن دوره توانستید ارتباط پیدا کنید؟
تقریبا اوایل انقلاب بود که با استاد امیرخانی که در تهران بود مکاتبه داشتم و از سال ۶۳ به ریاست انجمن خوشنویسان اصفهان درآمدم و تا سال ۶۶ در این سمت بودم تا اینکه در حالی که ازدواج کرده بودم و یک فرزند هم داشتم، تصمیم گرفتم به تهران بیایم.
از چه موقع فروش آثارخوشنویسی برایتان به عنوان محل درآمد برای گذران زندگی درآمد؟
به تهران که آمدم تصمیم گرفتم دیگر به روال سابق کار نکنم و کارم را نه بر مبنای سفارش که به عنوان اثر هنری پیش ببرم، ولی آن موقع این قضیه جا نیفتاده بود و جوانهایی که امروز میبینند بازاری برای آثار هنری ایجاد شده، باید بدانند که آن روزها وضعیت به این گونه نبوده. آن سالها به سختی زندگیام را میگذراندم اما پافشاری میکردم و معتقد بودم که هنرمند به هر حال باید برای خودش روشی داشته باشد که برای من اینطور بود که سفارش نپذیرم. اتفاقا آن سالها چند سفارش هم از طرف ناشران پیشنهاد میشد اما احساس میکردم اینها کار من نیست و میخواهم کاری را که دوست دارم انجام بدهم تا اینکه کم کم زمینه برای فروش آثار هنری در سطح کشور ایجاد شد که اتفاق بسیار مبارکی است و به مرور میتواند بهرهاش را به همه برساند.
از چه موقع فکر کردید که از خوشنویسی سنتی باید به حیطهای دیگر وارد شوید؟
من هیچ وقت تصمیمی در این باره نگرفتم و همه چیز به صورت طبیعی اتفاق افتاد. در واقع از همان دوره که در اصفهان به موازات خوشنویسی با هنرهای دیگر آشنا شدم این نگاه را داشتم و حتی آن موقع هم کارهایی انجام میدادم که میشود در دسته نقاشیخطها قرار داد.
نگاهتان به خوشنویسی معاصر چه مختصاتی دارد؟
حتی در خوشنویسی سنتی هم من سعی کردم با تغییر دادن ابعاد و اندازهها در قلم و ارائه کار شکل معاصر به آن بدهم و به خصوص تنالیته رنگی در آثار من به نحوی است که خط یکباره نوشته میشود و کاملا بداهه است که با توجه به قواعد سخت و منضبط خوشنویسی سازگاری ندارد.
شما را عموما به عنوان خوشنویس نستعلیق میشناسند. معنیاش این است که نوشتن دیگر خطها را تجربه نکردهاید؟
یک هنرمند خوشنویس که خود را حرفهای این کار میداند باید خطهای دیگر را هم تجربه کند. من همانطور که گفتم وقتی در اصفهان بودم خطوط مختلف را تجربه کردم اما آموزش خاصی درباره آنها ندیدم.
در همه این سالها تجربه خاص و منحصر بفردی از تجربه خطوط دیگر هم داشتید؟
زمانی که فیلم "روز واقعه" در حال ساخت بود، شهرام اسدی کارگردان فیلم به من مراجعه کرد و گفت برای تیتراژ این فیلم میخواهیم خطی بدوی و وحشی داشته باشیم که با فضای داستان متناسب باشد. من تیتراژ این فیلم را با خط "رقعه" نوشتم که در کشورهای عربی خیلی رواج دارد و بعدها هم خیلیها برای نوشتن تیتراژ سراغم آمدند ولی به همان دلیل که خیلی نمیخواستم سفارش قبول کنم پیشنهادها را رد کردم.
پس بیشتر روی نستعلیق تمرکز کردید؟
من خط نستعلیق را به صورت تخصصی کار کردم و از نستعلیق هم قلم درشت را که قلم جلی یا کتیبه میگوییم را به طور جدی دنبال کردم و آن قدر روی این خط کار کردهام که در کشورهایی که با خط سروکار دارند، این خط را به اسم من میشناسند. البته معنیاش این نیست که من این قلم را اختراع کردهام اما به این شکل معاصرشده نبوده و توفیقی بوده که نصیب من شده است.