سرویس تجسمی هنرآنلاین: ایرج اسکندری متولد سال ۱۳۳۵ در کاشمر است، او فارغالتحصیل رشته نقاشی از هنرکده هنرهای تزئینی و دارای دکترای پژوهش هنر از دانشگاه هنر است. جدیدترین نمایشگاه این هنرمند مروری بود از آثار یک دهه اخیر او که در گالری آرتسنتر به نمایش درآمد. در این رویداد آثاری از چهار مجموعه هنرمند؛ "زُروان"، "خسرو و شیرین"، "پنجرهها" و "تاروپود" به نمایش در آمدهاند. از مهمترین پیامدهای بصری این رویداد، تعریف، تکرار و تجربه پی در پی است. در واقع هر مجموعه زنجیر اتصالی به مجموعه دیگر که میتوان گفت هنرمند بر تجربیاتش میافزاید و از آنها در قالب تصویر بهرهمند میشود. آنچه در این رخداد مشهود است، حضور نمادها، شمایل، نشانههای تصویری، نحوه اجرایی و متریال به کار رفته است که نقطه مشترکی در تمامی آثار به حساب میآید.
اسکندری در گفتوگویی با هنرآنلاین به موضوعات و زیرساختهای بصری این مجموعه اشاره مستقیم میکند: در واقع آنچه اصل خطاب شده، اصالت معنایی فرمها و رنگهای به کار رفته توسط هنرمند است که پیامدهای دیداری با خود در پی دارد و مخاطب را با موضوعاتی اسطورهایی و فلسفی مواجه خواهد ساخت که بنمایههای اصلی فرایند پیدایش این آثار را در بر داشته است.
آقای اسکندری شما در تابلوهایتان وامدار ادبیات کلاسیک ایران هستید و روایتگر اساطیر ایرانی شدید؟
هنرمند باید دارای تفکر باشد. هنگامی که ذهنیتهای مختلف را در جامعه مورد بررسی قرار دهیم متوجه دو دیدگاه در دو قطب متضاد از هم خواهیم شد: دیدگاه مدرنیستی و دیدگاهی سنتگرا، این دو جریان در نقطهایی بههم متصل و باهم تلفیق میشوند که امروزه پست مدرن، پست مدرنیته یا پست مدرنیسم نام گرفتهاند. این قبیل جریانهای هنری تفکریست که توسط متفکرین ایجاد میشود و در جامعه رسوخ پیدا میکند. سیر طبیعی کارهای من بهگونه است که به مخاطب این حس القا میشود که من به یک سنتی وابستگی دارم. این سنت، سنت استفاده از ادبیات و فرهنگ ایرانیست، در واقع سنت استفاده از اساطیر در کارهای من این برداشت را در پی خواهد داشت که آثار به نسبت نو هستند.
در استیتمنتی که به قلم آقای هادی راشد نوشته شده و پل ارتباطی بسیار قوی با ذهنیت من داشته، به خوبی فرایند اجرای این محتوا را دریافت میکنید. به طور کلی من خودم را وابسته به جهانی میدانم که ریشه در هویت ملی، مذهبی، سنتی خودمان دارد و در کنار آن نگاه به آینده خواهم داشت. من جریانهای مدرنیستی را مطالعه کرده و با شیوه اجرایی آنها آشنایی دارم. خیلی بر این معتقد نیستم که دربست هنر غرب تداوم داده شود. هر تفکر تاثیرپذیر از جغرافیای آن اقلیم دارد. به طور مثال در ایران شهرهای مختلف با لهجه و گویشهای متفاوت وجود دارد (کردی، لری، عربی، مازنی، گیلانی، ترکی و ...)، همه این عوامل برگرفته از جغرافیای آن اقلیم است. هر کاری که ما انجام دهیم اگر اصالت داشته باشد با جغرافیای آن محیط هماهنگ خواهد شد.
شما در دورههای پیشین کارهایتان از جمع نِحله هنرمندان پیشرو در بیان مفاهیم انقلابی و اجتماعی بودهاید؛ چه شد که به روایتگری متون کلاسیک ایرانی روی آوردید؟
باید در نظر داشت که همیشه در حال انقلاب نخواهیم بود. 40 سال از یک رویداد گذشته است. مسبب این رویداد اجتماعی، شرایط فرهنگی بوده که در جامعه رخ داد. به عبارتی تغییری از نظامی به نظام دیگر و باید در نظر داشت که از دهه 60 به بعد با توجه به اینکه الان در آستانه سال 1400 هستیم، این جغرافیا دستخوش تغییراتی قرار گرفته است. در دورهایی تحولات اجتماعی پیش آمد که در کار هنری و هنرمندان هم بیتاثیر نبوده. امروز دیگر از آن فضا و جغرافیا 40 سال میگذرد؛ اگر به این اصل توجه شود که همه چیز در حال تغییر و تحول و دگرگونیست. مصداق آن گفته هراکلیوس فیلسوف پیشاسقراطی است که هیچکس نمیتواند در یک رودخانه دو بار گام بنهد. درواقع یک مطلب و رویداد دوبار تکرار نمیشود. ما امروز در یک شرایط جدید قرار گرفتهایم و سالهای گذشته هم شرایط خودش را دارد. هنر دهه 60 به هنر دوره انقلاب معروف است. در هنر انقلابی ضرورت داشت که تاثیر آن در نحوه اجرا و ارائه مشهود باشد. بر این اساس هنرمندان با تاثیرپذیری از هنرهای انقلابی در دیگر نقاط جهان، آثاری را خلق میکردند.
به طور کلی آنچیز که اصالت دارد و امروزه ذهنها را به خود مشغول کرده، آن است که هنر و هنرمند به فرهنگ و سنتها به گونهایی پایبند باشد. اگر میخواهد به سوی آینده پیش رود نمیتواند ریشه در گذشته نداشته باشد.
در این نمایشگاه شما هم روایتگر متون کلاسیک و هم آبستراکتیو هستید. این تضاد تکنیکال و معنا چرا در این نمایشگاه وجود دارد؟
همانطور که پیشتر به آن اشاره شد، آثاری که تشکیل دهنده این مجموعه هستند، دورههای مختلف کاری من را شامل میشود. در حقیقت منتخبی از چهار دوره کاری من است و در مجموع آثاری که شما شاهد آن هستید در ساختار اجرایی از یک متریال مشترک بهره گرفتهاند. ترکیب مواد بکار گرفته شده در جایی بسیار تجریدی نمایان شده، مثل مجموعه "پنجرهها" و در جایی دیگر آثاریست که خیلی جنبه روایی بهخود گرفته و شبیه به تصویرسازیست که مرتبط با نقاشی ایرانی بوده و بیانگر یک روایت است. همانطور که ما شاهد هستیم و شما میدانید، در این چهل سالی که در تاریخ ما گذشته، از لحاظ وقایع اجتماعی دارای فراز و نشیب بسیار بودهایم. در یک دوره هنرمند بسیار متاثر از این رویدادهاست و در دورهایی دیگر خارج از این محدوده پیش میرود. این دورههای مختلف در آثار من نیز بیتاثیر نبوده. در دهه 70 احساسی که من داشتم بر این اصل بود که فشار زیادی بر هنرمند و آثار هنری وارد میشود. این شیوهایی که کار کردم و شما اصطلاحا آن را آبستراکت یا تجریدی خطاب میکنید، در آن دوره کار شده. برای مثال از این قبیل مجموعهها میتواند از دوره آبی پیکاسو یاد کرد. در مجموعه "پنچرهها" من حس پنجرهایی وجود دارد که نگاه مخاطب را از داخل به بیرون ارجاع میدهد. فضایی که تاریک است و در پس آن روشنایی و رنگی قابل رویت میشود. در این مجموعه احساس من بر این بود که نمادی از دو فضا را داشته باشم. فضای تاریک، روشن و شخصی که ایستاده و به دنیای دیگری چشم دارد و آثار پنجرهها در این نمایشگاه با عنوان "چهار فصل" رونمایی شده. به طور کلی مخاطب در هنگام دیدن این آثار میتوان هر برداشتی داشته باشد.
در دیگر مجموعههای من مثل دوره خاکستری با عنوان "سنگها" که در سال 1388 در گالری هما و مجموعه "سرو کاشمر" که در سال 1387 در گالری آریا به نمایش در آمد؛ ضمن اینکه به جنبههای زیبایی شناختی توجه کردم، تاثیرات اجتماعی را نیز میتوان در آنها شاهد بود.
آقای اسکندری دایره مخاطبان نقاشی امروز ایران چه وسعتی دارد؟
قبل از انقلاب دو دانشکده هنری در ایران وجود داشت. از این رو تحصیل کردههای رشتههای هنر ما اندک و تعداد محدودی بودند. پس از انقلاب فضاهای هنری مثل دانشکده، آموزشگاه و گالریها گسترش پیدا کرد. فرایند گسترش این حس را القا میکند که ضرورتی باعث ایجاد آن شده است. در تناسب با این رویدادها مخاطبین از سواد بصری بیشتری برخوردار میشوند و علاقهمندی آنها به جنبههای فرهنگی و هنری بیش از پیش میشود. من فکر میکنم اگر بخواهیم با جهان امروز که یک دنیای تصویری است، هماهنگ شویم، به ناچار باید تن به شناخت تصویر دهیم و شناخت هنرهای تجسمی جز ضرورتها محسوب میشود. بنابراین در کنار توسعه هنرهای تجسمی، مخاطبین و کسانیکه کارگزار این زمینهها هستند، ضرورت به گسترش یافتن وجود دارد. توسعه دادن شناخت ما در حوزه تجسمی و امکانات مرتبط با آن از مهمترین عوامل است.
شما در کجای این دایره قرار دارید و چه کمانی از این دایره، مخاطبان شما هستند؟
اگر ما یک جریان فرهنگی و هنری را به صورت فعال در جامعه امروز ایران فرض بکنیم و به این فکر باشیم که این جریان به چرخش این چرخ کمک میکند پس باید این فرهنگ در جریان باشد و تولید انجام شود. من جز کوچکی هستم که در کنار این روند، جریان دارم به این مسئله فکر میکنم که اگر من این کار را انجام ندهم وظیفه چهکسی است. با سابقهایی که من از اول انقلاب دارم و یا چند سالی قبل از آن، وظیفه من این هست که به تولید این فرهنگ و اثر کمک کنم. چون در کنار تولید اثر و کار فرهنگی و هنری من، عمل زایش در موارد متعددی بهوجود خواهد آمد. نقد نوشته خواهد شد، فلسفه ایجاد میشود و امکان تولید فیلم را در پی دارد. من این احساس را دارم که تولید من میتواند به این چرخه در حال حرکت کمک کند.
به نظر شما فرم و محتوا در یک اثر خلاقانه، چه نسبتی باهم دارند و کدامیک در خدمت دیگریاست؟
هر پدیدهایی برای اینکه زیبا جلوه کند باید رعایت تناسب داشته باشد. هنگامیکه به یک صورت زیبا نگاه میکنیم، دلیل اینکه این صورت، زیبا جلوه میکند آن است که همه اجزای آن در تناسب با یکدیگر هستند. هر اثر اگر متناسب با شرایط و فضا خلق شود و در بطن خود تناسب داشته باشد، این اثر میتواند به عنوان یک عامل بالندگی در جامعه موثر باشد. من وقتی به یک اثر هنری نگاه میکنم در وهله نخست زیبایی آن اثر هست که من را جذب خود میکند. همانطور که گفتم زیبایی مولد تناسب است. تناسب با شرایط، ضوابط، محیط و فضا در صورتی تاثیرگذار خواهد بود که در تناسب باهم قرار بگیرند.
مبانی و بنیانهای هنر تجسمی دهه نود ایران بر چه اصولی استوار است؟
به طور قطع آن چیزی که امروز برای ما تصوری از زیبایی را القا میکند با چهل سال گذشته خیلی فرق دارد. اگر شما به نحوه پوشش در جامعه نگاه کنید متوجه خواهید شد که آنچه که در بیست سال پیش قابل قبول نبوده، امروز به شکل یک مُد از آن یادآوری و استفاده میشود. به این ترتیب در هر دورهایی این مبانی تغییر میکند. در واقع این مبانی با شرایط زمانه هماهنگ میشود که اصطلاحا به آن مد میگویند. در هنرهای تجسمی هم این اتفاق رخ داده است. شما شاهد آن نیستید که یک نفر بیست اثر طبیعت بیجان را در یک نمایشگاه رونمایی کند و این حس را داشته باشد که این اتفاق با سلیقه جامعه امروز مطابقت دارد. در گذشته اینطور پیش میرفت که نقاش نباید از عکس در آثارش استفاده کند، اما امروز این اتفاق یک امر رایج در دنیای تجسمی محسوب میشود. این بهرهمند شدن با یک نیاز معاصر هماهنگ و عجین شده است. بنابراین آن مبانی که شما فرمودید در هنرهای تجسمی، همزمان با دورههای مختلف تغییر کرده. در دورانی مبانی باوهاوس در دانشگاهها و فضای آکادمیک تدریس میشد، امروز یک مبانی دیگری که با تفکر جامعه کنونی هماهنگ است آموزش داده میشود.
آقای اسکندی وقتی روایتگر یک متن ادبی هستید به تصویرگری میپردازید یا آنرا نقاشی میکنید؟
من هیچ تفاوتی بین تصویرگری و نقاشی قائل نیستم. نقاشی که ما در تاریخ خود داشتهایم به نوعی بیانگر و روایتگر حکایتی بوده که امروز این عمل را تصویرگری خطاب میکنند. فضای نقاشی دورههای پیشین ما هیچ شباهتی به نقاشیهای اروپایی نداشته؛ به تعریفی دیگر نقاشی ایرانی در لابهلای کتابها با ادبیات دارای هماهنگی بوده است. در دوره مدرن این استقلال به وجود آمده که هنرمند میتواند اثری را خلق کند، مجزا از فضای ادبی و مرتبط با درونیات هنرمند؛ با پیدایش این فضای مستقل در هنر درواقع خود هنرمند، تکنیک، روش اجرائی و مهارتش در هنر مطرح میشود. شخص دیگر با خسرو و شیرین، لیلی و مجنون یا شاهنامه فردوسی کاری ندارد. امروز حکایت دیگری درجریان است و اینکه من بر میگردم به آن سابقه، دقیقا همان اتفاقیست که در دنیای معاصر در حال پیشروی است و در اصطلاح گفتاری اسم آن را مدرنیته یا پست مدرن گذاشتهاند. امروز اگر شما دقت کنید در منازل از گلیمهای سنتی جهت ایجاد فضایی دلنشین استفاده میکنند. این امر به این خاطر است که تداعیگر سابقه و فرهنگ گذشته ایران بوده و این دلنشینی برای آن است که رجعتی به سنت ایرانی دارد. در دنیای پست مدرن هم این نیاز احساس میشود. بنابراین هنرمند سعی میکند گریزی به ادبیات گذشته بزند، منتهی از دنیای مدرن نمیتواند قافل شود. از این رو نقاشی سقاخانه در تاریخ و دوره ما بهوجود میآید. سقاخانه یک رجعت به سنتهای ملی و مذهبی بود به لحاظ تصویری که در زمان پهلوی دوم کلید زده شد و برای آن دانشکده هنرهای تزئینی تاسیس گردید. هنگامی که به روند اجرایی هنرمندان این مکتب نگاه میکنیم، خواهیم دید ضمن آنکه به دنیای مدرن توجه دارند، سعی میکنند از اِلمانهای سنتی که در فرهنگ ما وجود دارد در آثارشان استفاده کنند. این اقبالی که ما امروز از جانب مخاطبین هنری از نقاشان سقاخانهایی شاهد هستیم ریشه در همان ذهنیت دارد.
آنچه در آثار شما بیداد میکند، بهرهبرداری از شمایل و نشانههای بصری است، شما با بهرهگیری از این اِلمانهای بصری سعی در برقراری ارتباط با مخاطب و دنیای پیرامون خود دارید؟
من در آثاری که در سال 2009 در ونیز به نمایش گذاشتم، آثاری بهوجود آوردهام که با یک تکنیک کار شده و از موتیفهای باستانی ایران بهره گرفتهام و آنرا به نحوی با یک فرهنگ اساطیری مرتبط ساختم. اسم این مجموعه "زُروان" است و به معنی زمان بیکران یا زمانه نامحدود بوده. در حقیقت دو موجود در جنگ باهم هستند. این نمادیاست از خیر و شر که این نماد در یک زمانه بیکران تا علل ابد باهم درجنگ هستند. این جنگ مثل شیطان و خدا، نیکی و بدی، تاریکی و روشنایی، خیر و شر در مقابل و در ستیز باهم خواهند بود. من این اِلمان را در کارهایم به تصویر کشیدهام. در کارهای اخیرم مثل مجموعه حکایت شیرین موضوع عشق را انتخاب کردم. عشق ضرورت زمانه ما هست. شاید تا عشق نباشد هیچ رخدادی پیش نیاید. این عشق میتواند تعلق به هرچیزی باشد. برای مثال تعلق خسرو به شیرین یا بالعکس و تعلق انسان به خدا یا تعلق انسان به امور دنیوی است. این ضرورت باعث میشود که هرچیزی متولد شود. تولدی که میتواند در قالب یک نوزاد، یک اثر خلاقانه یا کندن کوه، نقش ایفا کند. بنابراین آنچه کمبودش در جامعه احساس میشود، پرداختن به تعلق و واژه عشق است. در کارها نمادی را شاهد هستید که چندین بار تکرار شده، آن نماد خروس است که نماد بیداری، روشنگری و فریاد است. هم نماد انقلابی و مذهبی بوده هم عامل محرک یعنی نماد یک جنبش است. میتوان گفت خروس نماد زایندگی و مولد هم هست. در کارهای من این نماد به گونههای مختلف به نمایش درآمده. گاهی صورت عینی و گاهی تجریدی بهخود گرفته. خورشید و دایره در آثار من بارها بکار رفته شده. دایره نشانگر تمامیت، تکامل و یک شکل کامل است. دایره در مواردی به شکل خورشید و در جایی دیگر در قالب برگ درختان و گل ترسیم شده است. استفاده از این نمادها همانطور که گفتید در جای جای کارهای من حضور دارند. اینها در وهله نخست یک عنصر تجسمی است، در ادامه حامل یک پیام خواهد بود. این دو اتفاق در کنارهم در یک تناسب و کمپوزیسون به اجرا درآمدهاند. عناصر تابلوهای من خیلی پیام سیاسی ندارند و حامل پیامهایی در درون خودشان هستند.
راه پیموده ایرج اسکندری تاکنون، در آینده نقاشی ایران بهکجا خواهد رفت؟
همانطور که من فکر کردم که در رفتارمان، اعمالمان، تولیداتمان توجه به سنت تصویری خودمان داشته باشیم؛ هر نردبانی پلههای قبلی را هم شامل میشود. هر زنجیرهایی، اتصالهای خودش را برقرار کرده. ما هم در جایی باید قرار بگیریم که یک حلقه از آن زنجیر باشیم. اگر بین دو پله یک نردبان گسست ایجاد شود هم شیرازه آن سازه از هم خواهد پاشید، هم مخاطبی که از این نردبان بالا میرود به زمین میخورد. بنابراین این تداوم باید در فرهنگ ما وجود داشته باشد. اگر نگاه کنیم متوجه میشویم که فرهنگ صفویه به زند و قاجار وصل است و این دور اتصال تا امروز به ترتیب پیش آمده و در فرهنگ جمهوری اسلامی باید دید که چه شاخصههایی را میتوان برای آن تعریف کرد. من باید سعی بر این داشته باشم که تداومگر فرهنگ و تلاشهای پیشینیان باشم. به عبارتی اگر هنرمندان پیشین یک آجر بر روی سازه این بنا گذاشتهاند، من نیز آجری دیگر بروی این بنا بگذارم. به نحوی عمل نکنیم که تیشه به ریشه این بنای فرهنگی بزنیم. این عبارت را آویزه گوش داشته باشیم که گذشته چراغ راه آینده است.
هنوز هم راههای نرفتهایی در پیش دارید؟
من وظیفه دارم بخشی از این راه را بروم. این راه تا علل ابد جادهاییست که هست، من بخشی از راه را میروم و قسمتهای بعدی را رهپویان جدید این راه باید تداوم ببخشند. من از قسمتی که در پیش دارم فکر میکنم بخشیش را رفتهام.
چرا گالری آرتسنتر را انتخاب کردید؟
در حقیقت قرار بر این نبود که من با گالری آرت سنتر همکاری داشته باشم و در این مجموعه فرهنگی، هنری نمایشگاهی برگزار کنم. چند سالی است که به حسب اتفاق برنامهریزی کاری من با گالری ساربان هماهنگ شده و برنامهریزی مشخص شده، به نحوی پیش رفته که در صورت امکان هر دوسال یکبار رونمایی از آثار جدید من در این گالری انجام شود. آقای ملک مدیر گالری آرتسنتر از من خواستند که در این مرکز هنری یک نمایشگاه از آثارم برگزار کنم، با توجه به اینکه هر دوره کاری من بین 25 تا 30 اثر است و برای به سرانجام رسیدن دوسال زمان میبرد، گفتم که برنامه کاری من این است که آذرماه سال آینده رونمایی از مجموعه جدیدم در گالری ساربان داشتهباشم. آقای ملک به من پیشنهاد کردند که در گالری آرتسنتر مروری بر آثار داشته باشم. این مجموعه شامل چند اثر جدید و منتخبی از آثار پیشین من را در بر میگرفت. این پروزه هنری را از شهریور 1398 با آقای ملک آغاز کردم که حاصل آن مجموعهایست که در آرت سنتر به نمایش درآمد.
از نظر شما گالری آرتسنتر از چه ویژگی برخوردار بوده که با آن شروع به همکاری کردید؟
در وهله نخست من به فعالیتهای هنری پیشین این گالری دقت کردم و متوجه آن شدم که از رزمه خوبی برخوردار است. در ادامه ارتباط آقای ملک با کیوریتورها ارتباط بسیار خوبی دارد، همچنین عملکرد مدیریت این گالری در زمینه فرهنگی و هنری، عملکرد مثبتی است به همین خاطر وقتی به من پیشنهاد برگزاری مروری بر آثار را دادند با کمال میل پذیرفتم.
فکر میکنید گالری و گالریداری چه تاثیر بر توسعه هنر معاصر دارند؟
از قدیم مرسوم بوده اشخاصی که در حیطه هنری فعالیت دارند و یک نوع مدیریت هنری را تحصیل کردهاند، کیوریتور میشوند یا در موزهها و دیگر رویدادهای هنری و فرهنگی را در جامعه به جریان میاندازند. به این ترتیب یک گالریدار باید اطلاعات جامعی در خصوص تاریخ و تاریخ هنر معاصر و گذشته داشته باشد. در واقع باید از جریانهای هنری اجتماعش مطلع شود و اینکه این جریانات چه دستآوردهایی را با خود به همراه داشته، همچنین افرادی که موجب شکلگیری این جریانات هستند را شناسایی کند. شناخت این عوامل در درجه اول اهمیت قرار دارد.
پس این گفتگو را در نمایشگاههای آینده شما ادامه خواهیم داد؛ آقای اسکندری به عنوان کلام آخر در این گفتگو برای جامعه هنرهای تجسمی چه صحبتی دارید؟
من فکر میکنم کسانی که میخواهند در این راه قدم بردارند باید چند مورد را در نظر بگیرند. اول از همه در راهی که قدم برمیدارند تلاش بسیار بکنند، تجربه کسب کنند، این تلاش و تجربه راه را به ما نشان میدهد. برای تاثیرگذاری باید تلاش کرد. باید تشخیص دهیم که اهم و فیالاهم چیست. یک هنرمند اگر خود را هنرمند خطاب کند، باید بداند که کار او کار هنری است. یعنی تلاش و جستجو در زمینه کار خودش انجام دهد. من خیلی فکر کردم، من سیاستمدار، بازرگان و عالم نیستم. من در محدوده کار خودم اگر تلاش کنم و این تلاش هرچقدر تخصصیتر شود، میتواند آینده را بسازد. به عبارتی اگر این شاخه به آن شاخه نپریم و هرشخصی کار خودش را درست انجام دهد ما از یک جامعه متعادل برخوردار خواهیم شد.