به گزارش هنرآنلاین، انجمن نگارخانهداران تهران درباره حذف بخشودگی مالیات هنر ، بیانیهای صادر کرد. در متن این بیانیه آمده است: این نه یادداشتی از سر استیصال که غمنامهایست پرگداز در سرزمینی که در همه تاریخ پرچمدار هنر و فرهنگ بوده و گلهای بزرگ از حسن روحانی و دولت تدبیرش که با امید آمد و در یأس مردمان را ترک میکند؛ متأسفانه پراکندگی و سراسیمگی در سیاستگذاریها بیش از هر تحریم و ترور و جنگی بر بدنه نحیف اقتصاد واقعی ایران لطمه وارد کرده و بروکراسی ناکارآمد دولتی- حتی با نیت خیراندیش- کاری جز تقویت و گسترش رانت و فساد انجام نمیدهد. این سیکل معیوب میان اصلاح قوانین و ناکارآمدی سیستماتیک، بار دیگر خود را در لایحه اصلاحی دیگری نشان داده است، مهرماه امسال -1398- سازمان امور مالیاتی کشور طی اعلانی خبر از پیشنهاد حذف بخشودگی مالیاتی اقتصاد هنر داده است، حیرت از چنین واکنشی از یکسو و توجیه ناکارشناسانه که این تصمیم را با هدف ایجاد ثبات در کشور معرفی میکرد، متخصصان هنری را واداشت تا نسبت به پیشنهاد چنین لوایح خام و کودکانهای واکنش نشان دهند؛ آیا کوچک کردن بخشی از جامعه پویای کشور به ایجاد ثبات منتهی میشود؟ و این ثبات بدون زیستفرهنگی معنایی خواهد داشت؟
ما از متولیان کشور خواهشمندیم تا در برابر چنین رویکردهای فاجعهباری واکنش نشان دهند و افرادی که با چنین رفتارهایی -حتی ناخواسته- سعی در گسستگی فرهنگی دارند را از حوزه قانونسازی به دور نگه دارند. اگر سخن راندن از حمایت از فرهنگ، صرفا و تنها شعار انتخاباتی نبوده! چرا سازمان امور مالیاتی باید اقتصاد نحیفی که طبق آمار مجلس کمتر از چهار دهم درصد درآمد ملیست (کل درآمد صنایع خلاق) و همه متولیان -از مقام معظم رهبری تا شخص رئیسجمهور- بر حفظ و حراست از آن تأکید داشتهاند را با خطر ورشکستگی و زوال مواجه کند؟
از این اندوهبارتر اینکه شاهدیم کشورهای منطقه در سیاستهای توسعهطلبانه خود با حمایتهای بیدریغ از بخش فرهنگ چگونه کمر به حذف فرهنگ ایرانی-اسلامی بستهاند و این بار، برادران در سازمان امور مالیاتی ناخواسته دست در دست ایشان آخرین تبر را بر این ساقه میزنند. دولتمردان به جای هدف گرفتن اقتصاد رنجور هنر، بهتر است به تهاجم فرهنگی منطقهای و سرمایهگذاری کشورهای خاورمیانه در صدور فرهنگ و سنت توجه داشته باشند و ببینند که طی سالهای اخیر چگونه حضور فرهنگی ایران به پایینترین حد ممکن رسیده و اگر در این حمله تروریستی به سنت ایرانی رمقی در بدن فرهنگ ایرانی باقیمانده بود حالا تیر خلاص را سیاستهای مالیاتی جدید خواهد زد.
آیا تنظیمکنندگان چنین لوایحی نمیدانند که گالریها و اندک نهادهای اقتصادی هنر طی این سالها با خوندل و صرف هزینههای بسیار و بدون اندکی توقع از حمایت دولتی تنها به قوه عشق و ایمان به فرهنگ ایرانی-اسلامی چرخ هنرآفرینی را گرداندهاند و سهم مهمی در اشتغالزایی و رونق اقتصادی و فرهنگی در کشور داشتهاند؟
آیا تحمیل مالیات عرفی مشاغل، بخش مهمی از اقتصاد خرد -اما مؤثر کشور- را با خطر بازدارندگی مواجه نمیکند؟ آیا در اتخاذ چنین راهکارهایی با کارشناسان حوزه هنر همفکری شده است و چرا وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به عنوان تنها متولی فرهنگی کشور در اصلاح قوانین مالی مذکور، طرف مشاوره و مذاکره سازمان امور مالیاتی کشور نبودهاند؟
از طرفی بیواکنشی یا در خوشبینانهترین حالت، انفعال وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در بزنگاههای اینچنینی نه تنها باعث دلسردی جامعه فرهنگی شده که همگان را با این پرسش مواجه میکند که آیا مسئولیت این وزارتخانه صرفا نگاه ممیزی و استصوابی است و آیا دفاع و پشتیبانی از نهادهای هنری را به عنوان بخشی از وظایف اصلی خود میشناسد؟
حتی اگر این موارد را نادیده بگیریم، سازمان امور مالیاتی نمیباید برای تصمیمسازی از نهادهایی مثل انجمنهای صنفی حوزهی هنر مشاوره میگرفت؟ هرچند تا پیشازاین پیشنهاد اصلاحی و طی یک سال گذشته جلسات و مکاتبات متعددی مابین سازمان امور مالیاتی کشور و وزارت امور اقتصادی و دارایی و انجمن صنفی نگارخانه داران انجام شده بود و با توجه به وعدههای کارشناسان و مدیران آن سازمان، پنجرههایی از امید و خوشباوری میان اهالی هنرهای تجسمی گشوده به نظر میآمد؛ حالا ولی در کمال ناباوری شاهدیم که چگونه این همه صرف وقت و انرژی و کارشناسی فرهنگی و از همه مهمتر امیدواری با یک پاراگراف نابخردانه همه بر باد شده است.
مآلا بر این باوریم فقدان سیاست جامع فرهنگی طی چند دههی اخیر باعث شده تا نقش هنرمندان و نهادهای مرتبط با ایشان در سیاستگذاری کشور فرعی محسوب شود؛ فرعی به این واسطه که نقش معنوی هنر در زیست اجتماعی و ساخت هویت ملی و مذهبی با عدد و ارقام قابلاندازهگیری نیست و از طرفی به علت عدم تولید سرمایهای چندان به چشم نمیآید! این در حالی است که فرهنگ در معنای سازندهاش به عنوان بزرگترین عامل یکپارچهسازی ملتها مورد وثوق تصمیمگیران کشور نیست و صدمات چنین غفلتهایی به شکل بحرانهای ذهنی اجتماع، هر روز نشو و نمو کرده است.
اگر هدف از چنین اصلاحیههایی حذف اقتصادهای خودبنیاد و از بین بردن اقتصادهای خرد مولد است بهتر است دولت از طریق نهادهای مرتبطی چون وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی یا سازمان میراث فرهنگی به لغو مجوزهای فعالیت این نهادهای اقتصادی هنر اقدام کند و آب پاکی را به دست دلسوزان فرهنگی و هنری کشور بریزد و اگر چنین اشتباهاتی ناشی از عدم کارشناسی در شناخت اقتصادی این واحدهای صنفیست تمامی این جمعیت حاضر به ارائه مختصات دقیق از عملکرد این نهادهها هستند، امید که دست در دست هم به پیشبرد اهداف عالیه کشور قدم برداریم و چنین سوگنامههایی به عاملی برای اصلاح ملی بدل شوند.
25 آبان 1398