سرویس تجسمی هنرآنلاین: زهرا جهانبخش از هنرمندان جوان ایرانی است که در سالهای اخیر فعالیت خود را معطوف به مسائل تحقیقاتی و اجرایی هنر کرده و در صحنههای داخلی و خارجی به فعالیت پرداخته است. او تحصیلات خود را در مقطع دکتری در دانشگاه سوربن به پایان برده و با ایجاد "انجمن بادگیر" تلاش کرده است هنرمندان ایرانی را در فرانسه معرفی کند. در همین راستا سالانه بینالمللی "ایران فوتو" با کیوریتوری زهرا جهانبخش در پاریس شکل گرفت و دومین دوره آن اردیبهشت 98 در گالری خانه بینالمللی هنرها برگزار شد. علاوه بر این چندی پیش در دومین تیرآرت که در پردیس چارسو برگزار شد غرفهای به انجمن بادگیر اختصاص داشت و آثار تعدادی از عکاسان ایرانی در آن به نمایش درآمد. به همین مناسبت گفت و گوی هنرآنلاین با زهرا جهانبخش و گی دوینوا را بخوانید.
خانم جهانبخش، زمینه فعالیت و رشته تحصیلی شما چیست و چه فعالیتهایی در حوزه هنر داشتهاید؟
پس از دریافت کارشناسی هنر در رشته نقاش در ایران، به منظور تحصیل در رشته هنرهای تجسمی به فرانسه رفتم، با این وجود مشغول به تحصیل در رشته ارتباط فرهنگی (Médiation Culturelle) دانشگاه سوربن در مقطع کارشناسی ارشد شدم. طی سالهای ۲۰۰۷ و ۲۰۰۸ که در حال تحصیل بودم، مقارن با شکلگیری بازار هنر و افزایش تعداد گالریها و قیمت آثار هنرمندان در تهران بود و فضای متفاوتی در هنر ایران شکل میگرفت. به عنوان مثال به تهران که آمدم، میدیدم اساتیدی که در دانشگاه داشتم، تدریس را رها کرده و تمرکزشان را روی کشیدن نقاشی در آتلیه گذاشتهاند. شاید فکر میکردند دیگر وقتش رسیده است که برای خودشان کار کنند. پس از آن دکترایم را در زمینه جامعهشناسی هنرها و فرهنگ خواندم و با تمرکز روی ارزش هنر و ساختار بازار هنر خاورمیانه، روی این موضوع مطالعه کردم.
هدف من یافتن پاسخ برای سوالاتی همانند این بود که ضمن تغییر، تحول، رشد و توسعه هنر در ایران، لبنان و امارات، چه عواملی باعث میشود که این تغییر و تحول در هنر این کشورها شکل امروزی خودش را بگیرد. به منظور پاسخ به این سوالات پروژه دکترای خود را روی این موضوع پیش بردم و در این حوزه از دانشگاه سوربن فارغالتحصیل شدم.
ضمن تحصیل همزمان چندین دوره با مجموعههایی چون حراج تهران و برخی از مجموعههای فرهنگی هنری در پاریس همکاری علمی و آموزشی داشتم. طی سال اول دکتری یک دوره کارآموزی با بنیاد فرجام (Farjam Foundation) در دوبی داشتم که رویکرد نزدیکتر و واقعبینانهتری از تغییرات بازار هنر منطقه به من داد. پس از فراغت از تحصیل در مقطع دکترا، با دو نفر از دوستان انجمن فرهنگی هنری "بادگیر" را با تمرکز بر هنر خاورمیانه راهاندازی کردیم و شناخت و ارتباط من با ایران منجر به برگزاری دو نمایشگاه بزرگ در زمینه عکاسی ایران در سالهای 2018 و 2019 شد.
شما نقاشی خواندید و سپس از بخش عملی هنر فاصله گرفته و وارد بخش کاملاً نظری شدید. قبل از اینکه از ایران خارج شده و وارد این حوزه شوید، شناختی از روابط عمومی هنر یا جامعهشناسی هنر و فرهنگ داشتید؟
به عنوان یک هنرجو هنرمندها را میشناختم و تاریخ هنر را خیلی خوب مطالعه کرده بودم. اتفاقاً جذابیت جریان اینجاست که وقتی در ایران دانشجو بودم همه را بهعنوان استاد، دانشجو و یا مدیر گروه میشناختم. در یک فضای هنری آموزشی بودم و حتی گالریها هم فعالیتشان فرهنگی هنری بود و هنوز وارد حوزه اقتصاد به این شکل نشده بودند و اقتصاد هنر هنوز تابو محسوب میشد. یادم است در دانشگاه هیچکس در مورد فروش اثر صحبت نمیکرد و همیشه صحبت از این بود که باید کار هنری آفرید. این وضعیتی بود که در دوره تحصیل کارشناسی نقاشی دیده بودم. اما چند سال بعد که به ایران آمدم، دیدم در افتتاحیه نمایشگاهها همه در مورد قیمت کارها صحبت میکنند، چیزی که قبلا دیده نمیشد یا به ندرت دیده میشد.
امروز اقتصاد هنرهای تجسمی ایران در حال پیدا کردن ساختاری منسجم و جدی است. گالری دارد به یک نهاد و بنگاه اقتصادی هم تبدیل میشود و دیگر به مرکز جمع شدن گروهی از هنرمندان به شکل صمیمی محدود نیست. طبیعتاً بازاری که از سال ۲۰۰۶ در دوبی و اروپا برای هنر خاورمیانه ایجاد شده است تأثیرات محسوسی را بر شکلگیری بازار هنر ایران نهاده است.
تأثیر بازار دوبی بر بازار هنر ایران به شکلهای مختلف قابل مشاهده است تا جایی که این بازار در خلق اثر هنری توسط هنرمندان ایرانی هم تأثیرگذار بوده است. شاهد بودیم مورد توجه قرار گرفتن نقاشیخط در دوبی منجر به این شد که هنرمندان زیادی در ایران به کار نقاشیخط روی آوردند. فکر میکنید چه شد که در بازاری مثل دوبی توجه به نقاشیخط ایران زیاد شد و چرا این توجه در سالهای بعد کمرنگتر شد؟
این موضوع پایاننامه کارشناسی ارشد من بود که در آن اهمیت المانهای اسلامی در فروش آثار ارائه شده در حراج خانه کریستیز، ساتبیز و بونامز را در دبی و اروپا بررسی کردم. زمانی که بازار در دوبی شکل گرفت، در یکی دو سال اول بحث ملیتها چندان در آن مطرح نبود و شاهد فضای جدیدی برای بازار هنر خاورمیانه در دوبی بودیم. به نظر میرسد در سالهای اولیه شکلگیری بازار، خریدار اثر هنری هنوز نسبت به اینکه بخواهد هنر ایرانی، عربی یا حتی اروپائی در این بازار بخرد، آگاهی چندانی نداشت. ضمن اینکه طبعاً به لحاظ اینکه فرهنگ غالب این منطقه اسلام است، شاید مخاطب اثر هنری را میدید و صادقانه با آن برخورد میکرد و آنچه را که با آن ارتباط میگرفت خریداری میکرد. این مسئله نیز تأثیر خودش را روی پرفروش شدن برخی آثار خاص میگذارد.
از سال ۲۰۰۸ و ۲۰۰۹ که رکوردهای فروش آثار هنرمندان ایرانی در دوبی شکسته شد، آگاهی نزد خریداران بهوجود آمد. بازار از طریق اعلام علنی ارزش مالی این هنر توسط حراجخانههای بینالمللی، جایگاه خودش را برای اهمیت دادن به هنر یک قوم، کشور یا منطقه ثابت کرد. آنجا بود که بازار شروع به دستهبندی کرد و هنر ایران، هنر لبنان، هنر عراق و هنر کشورهای دیگر را به صورت تفکیک شده شناختیم، در حالیکه این نوع تفکیک در سالهای اول مشاهده نمیشد. در سال ۲۰۰۸ که آثار هنرمندان ایرانی چون پرویز تناولی و حسین زندهرودی رکورد بالاترین فروش آثار هنری خاورمیانه را در حراج کریستیز دوبی کسب کرد، مخاطب دنیای عرب هم آگاه شد و بر آن شد تا از پلتفرمی که ایجاد شده بود برای معرفی و ارزشگذاری هنر و فرهنگ بینالمللی خود بهره بجوید.
چنین شد که خریداران عرب شروع به حمایت از هنر دنیای عرب کردند و توجهشان به سمت هنرمندان کشورهای عربیزبان معطوف شد. البته این امری است که برای هنر هر کشوری اتفاق افتاده، مخاطب اصلی هنر فرانسه، فرانسویها و هنر آلمان، آلمانیها هستند. از آنجا بود که هنرمندان مصری یا لبنانی که تاریخ شکلگیری هنر مدرن در کشورشان پیشینه نزدیک به تاریخ هنر مدرن ایران را دارد، اهمیت و ارزش اقتصادی بیشتری پیدا کردند و یا بازار هنر لبنان همشکلی منطقهای گرفت. در واقع شاهد ورود ناسیونالیسم به بازار هنر منطقه بودیم.
هنرمندان ایرانی از پیشکسوتان هنر نقاشیخط بودهاند. سالها قبل از شکلگیری بازار هنر منطقه، مؤسسه دنیای عرب در پاریس آثار آقای احصایی و زندهرودی را به نمایش گذاشت. ارائه آثار این هنرمندان در نمایشگاههای بینالمللی زمینهای برای کسب اولین رکوردهای بازار خاورمیانه برای آنها بود. همان زمان یک هنرمند مصری بنام احمد مصطفی - ahmed mustafa – در بازار بالا آمد و شناخته شد ولی از آنجایی که شاید پیشینه هنری آقایان احصایی و زندهرودی را نداشت، بعد از مدتی از بازار کنار گذاشته شد. در نهایت بالا رفتن شناخت مجموعهداران جوان از هنر مدرن و معاصر منطقه باعث شد توجه بر هنرمندان باسابقه نقاشیخط متمرکز شود و جستجو برای به دست آوردن نوع دیگری از هنر نیز آغاز شود.
به نظرتان در حال حاضر شرایط هنرمندان ایرانی و رویکردی که به آثارشان وجود دارد، در بازارهای جهانی و به طور خاص در بازار خاورمیانه به چه شکل است؟ به جز هنرمندان تثبیتشده که همیشه نسبت به کارهایشان اقبال وجود دارد، هنرمندان دیگر چه جایگاهی میتوانند در این بازار داشته باشند؟
دو بازار هنر وجود دارد که با نام بازار اولیه و بازار ثانویه شناخته میشوند. بازار ثانویه همان حراجخانهها هستند و در مجموع درصد بسیار کمی از بازار کلی هنر را در اختیار دارد. درصد دقیقی ارائه نشده اما بین 25 تا 30 درصد بازار در دست حراجخانهها است و باقی آن در اختیار بازار اولیه یعنی گالریها است. در حراجخانهها چون قیمتها اعلام میشود توجه به آن سمت میرود، اما برای مثال در تهران در کنار یک حراجخانه حدود 300 گالری فعالیت دارند که مسلماً اگر تراکنش مالی گالریها را نگاه کنیم به این نتیجه میرسیم که مجموع گالریها در سال مبلغ بالاتری را خرید و فروش میکنند.
در حال حاضر در دورهای انتقالی هستیم. بدین معنی که با آگاهی پایین شروع کردهایم و به مرور تجربه و شناخت بیشتری کسب میکنیم، تا جایی که بتوانیم به صورت حرفهای با همه معیارهای بازار اولیه و ثانویه پیش برویم. بسیار مهم است که بدانیم کدام هنرمند را در کدام بازار باید دید. دلیلی که باعث شد گروهی از هنرمندان از بازار حراجیها حذف شوند این بود که هنوز از نظر هنری، سابقه کار و شناخت بینالمللی به مرحلهای که در بازار ثانویه حضور داشته باشند، نرسیده بودند. اینها هنرمندانی بودند که باید توسط گالریها محافظت میشدند که نشدند و به همین خاطر به واسطه هیجانات بازار، وارد بازار ثانویه شدند و متأسفانه طولی نکشید که از دور خارج شدند. در عین حال شاهد حضور همان گروه هنرمندان پیشکسوت کوچک و تثبیت شده در بازار ثانویه و حمایت مجموعهدارها از آثار آنها هستیم.
بنابراین باید متوجه بود درباره چه هنرمندی و در کدام بازار صحبت میکنیم. اگر در مورد هنرمندان جوان و هنر معاصرمان صحبت میکنیم، بهتر است برویم آنها را در گالریها پیدا کنیم. اگر آنها سر جای خودشان باشند، میبینیم بخشی از هنرمندان جوان حتی میتوانند وارد گالریهای بینالمللی شوند، کما اینکه این اتفاق افتاد. هرچند هنرمندانی که داخل ایران کار و زندگی میکنند هنوز وارد گالریهای مطرح بینالمللی نشدند اما موفق شدهاند از محیط داخل وارد محیط بینالمللیتری شوند و مسلماً از کارشان استقبال هم شده است.
با این حال در بازار ثانویه همچنان قوانین کلاسیک بازار حاکم است و هنرمند باید به مرحلهای برسد که خریداران بازار ثانویه و حراجیها بتوانند پذیرای او باشند. ما چه در بازار گالریها و چه در بازار حراجخانهها در حال نزدیک شدن به استانداردها و شاهد برخوردها و تصمیمات آگاهانهتری نسبت به گذشته نه چندان دور هستیم و هنرمندان در جای خودشان قرار میگیرد.
گاه شاهد هستیم برای عدهای از هنرمندان حضور در حراج به هدف تبدیل شده است تا کارشان دیده شود و قیمت آثار آنها بالا رود؛ در حالیکه حضور در حراج ممکن است به ضررشان تمام شود زیرا در شرایط هیجانی قیمت اثر به یکباره بالا میرود ولی بعد از آن برای کارهای بعدیشان خریداری یافت نمیشود. با توجه به اینکه شما با حراج تهران نیز همکاریهایی داشتهاید، به نظرتان در حال حاضر وضعیت هنرمندان ما و ارتباطشان با دو بازار اولیه و ثانویه به چه شکل است و آیا این روند شکل درستی دارد؟
شکلگیری حراج تهران برای هنر ایران اتفاق بسیار خوبی بود، چراکه به فضای هنری کشور استقلال داد. با اینکه همه اعتقاد دارند هنوز بازار داخلی ایران با بازار خارجی یک بازار موازی است و تأثیرات بازار خارجی بر بازار داخلی بیشتر است، اما حراج تهران توانست با عملکردش به عرصه هنر داخلی استقلال بدهد. در سالهای اول که حراج تهران شکل گرفت هم این هیجانات را میدیدیم و شاهد این بودیم که آثار جوانها با قیمتهایی که برای آن هنرمند منطقی نیست وارد حراج میشد و به خاطر هیجانات حراج، قیمت بعضی از آثار بسیار بالا رفت. گروه جدیدی از مجموعهدارانی که با حراج تهران شکل گرفتند و پیشتر به بازارهای بینالمللی مثل دوبی و انگلیس دسترسی داشتند و شاید آن موقع دسترسیشان محدود شده بود، با شکلگیری حراج تهران وارد این بازار داخلی شدند و شروع به کسب تجربه در این زمینه کردند. مشخص است که حراج تهران در حال کسب تجربه و تحول است، بهطوریکه در دو سه حراج اول، تعداد آثار بیشتر و قیمت آثار هم به نسبت بالاتر بود، این در حالی است که در سالهای اخیر حراج تهران آثار را تفکیک کرده و در سال دو حراج برگزار میکند، یکی از آنها برای ارائه آثار هنرمندان تثبیت شده است و دیگری را به هنرمندان جوان اختصاص میدهد که در آن حراج قیمتگذاریها منطقیتر انجام میشود.
به نظر میرسد حراج تهران در دوره انتقالی و تکامل است و نمیتوانیم بعضی انتظارها را از آن داشته باشیم. در حقیقت باید اینطور مسئله را نگاه کنیم که اگر حراج تهران نباشد چه اتفاقی میافتد؟ برگزاری حراج تهران منجر به خرید آثار هنرمندان شده و نتیجتاً از هنر و هنرمند حمایت اقتصادی میشود. در مورد بالا رفتن قیمت هنرمندان جوان هم با توجه به صحبتی که با برخی از آنها و گالریداران داشتم به نظر میرسد خود آنها دیگر مایل نیستند قیمتگذاری کارشان بالا برود چراکه مخاطب عام و با بودجه پایینتر را از دست میدهند و خریداران محدود به معدود مجموعهدارانی میشود که قادر خواهند بود اثر را خرید کنند و این موضوع به بازار گالریها هم آسیب میزند.
در حال حاضر برگزاری رویداد تیرآرت اتفاق بسیار جالبی است که درباره آن شناخت کافی در ایران وجود ندارد. شاهد هستیم که هنرمندان شرکت در آرتفر را در سوابق کاریشان عنوان میکنند و میگویند من در آرتفر ابوظبی حضور داشتهام، در صورتیکه این گالری بوده است که در آرتفر حضور داشته است نه هنرمند. آرتفر خود بازار است و مثل حراجخانه، مهمترین بازار هنر معاصر است که به طور علنی شکل میگیرد. درست است که محل برقراری ارتباط بین گالریدار، مجموعهدار، هنرمند، خبرنگار و... است اما آرتفر بازار هنر معاصر است که در اختیار گالریدارها قرار دارد. برگزاری رویدادهایی همچون تیرآرت جایگاه هنرمند معاصر را تبیین میکند و هنر معاصر بازار خودش را در ایران پیدا میکند.
ضمن اینکه حراج تهران هم فعالیت خودش را به طور تخصصی روی هنر مدرن انجام میدهد. زمانی که حراج تهران شروع به کار کرد این تعداد گالری، این تعداد خبرنگار و منتقد و حتی این تعداد هنرمند جوان امیدوار به آینده حرفهای خود را نداشتیم و همه کسانی که در این حیطه حضور داشتند به سمت حراج تهران میرفتند، چون رویداد دیگری وجود نداشت، اما امروز با شکلگیری تیرآرت، بالا رفتن تعداد مجموعهداران با تجربه و آگاه از تاریخ هنر ایران و جهان و اهمیت پیدا کردن سایر فعالیتهای هنری را میبینیم. گالریداران فضایی برای معرفی هنرمندشان پیدا میکنند که در آن میتوانند خرید و فروش هم انجام دهند و دیگر نیازی به شرکت در حراجی برای معرفی و ارزشگذاری هنرمند وجود نخواهد داشت. به تدریج به شکلگیری اکوسیستم کاملی نزدیک میشویم که تمامی المانهای یک صحنه هنر در آن شکل میگیرد و هر چه این اکوسیستم کاملتر شود، عناصر سر جای خود قرار میگیرند.
در صحبتهایتان اشاره کردید که بازار اولیه و یا همان گالریها درصد عظیمتری از بازار هنر را در اختیار دارند و ضمناً عنوان میکنید که آرتفر رویدادی است که توسط گالریها برگزار میشود. آیا با این حساب میتوانیم بگوییم که قدرت تأثیرگذاری آرتفر بیشتر از حراج است؟
هریک از آنها در جایگاه خود تأثیرگذار هستند. برای مثال اگر آثار برخی از هنرمندان تثبیت شده که همیشه در حراجیها مورد توجه مجموعهدارها است، در گالریها با تعداد بالا ارائه شود، به بازار حراج آنها آسیب میزند. مجموعهدار یک شکارچی است و میخواهد آن شی نایاب را که کسی ندارد شکار کند، به همین خاطر حاضر است برای آن هر قیمتی را پرداخت کند و از عوامل موفقیت یک حراجی پیدا کردن این آثار نایاب و ارائه آن به مخاطب است.
آرتفر میتواند روی گالری و هنرمند جوان تاثیر گذارد و حراجخانه میتواند روی بازار کلی، بازار هنر مدرن و بازار تاریخ هنر موثر باشد. ضمن اینکه حراجی میتواند در سطح بینالملل هم مهم باشد. قیمت و ارزش اثر هنری در حراجی اعلام میشود. هنگامی که شخص از خارج ایران بخواهد بازار هنر ایران را بررسی کند از طریق نتایج حراجی این کار امکان مییابد. مدل بازار گالریها فرق میکند و برای اهمیت دادن به بازار داخلی، بازار جوانها و بازار هنر حال حاضر است و اطلاعات قیمت و ارزشگذاری علنی از آن اعلام نمیشود. بنابراین کارکرد این دو بازار با هم متفاوت است و حتی مخاطب متفاوتی دارد، ولی بازار اولیه و بازار ثانویه مکمل هم هستند و اگر یکی از آنها نباشد، بودن آن یکی هم کارایی خود را نخواهد داشت. باید هر کدام از اینها را در جایگاه خودشان ببینیم. وقتی هر یک از اینها توانستند جای خودشان را پیدا کنند میتوانیم در مورد اهمیت تکتک این عناصر و المانها در کل صحنه هنری ایران صحبت کنیم. نبود هر کدام به ضرر آن یکی است و آن موقع است که درصد خطا بالا میرود.
اگر آرتفر نباشد همه مسائل به گردن حراجخانه میافتد و مسلماً حراجخانه نمیتواند پاسخگوی همه باشد و این میتواند به بازار هنر جوانان آسیب برساند، اما وقتی آرتفر میآید و یا گالریها خودشان را پیدا میکنند آن موقع آسیبپذیری هنر معاصر کمتر میشود و در زمان شاهد بالا رفتن هنرمند جوان امروز و حضورش در حراجهای آینده باشیم. به هر حال تعداد آثار هنرمندان سرشناس کشور محدود است و حراجها هم نیاز دارند در طولانی مدت تغذیه شوند و به مرور اجازه ورود به هنرمندان جدید بدهند. وظیفه گالریدارهاست که استعدادها را پیدا، معرفی و تثبیت کنند و بعد به دست بازار ثانویه برسانند.
از سوی دیگر موزهها و موزهداران هنری وجود دارند که چندان راحت وارد فضای اقتصادی نمیشوند. موزه قرار نیست از یک هنرمند به صرف موقعیت اقتصادی آن استقبال کند و آثارش را در موزه به نمایش بگذارد. وظیفه موزه نشان دادن هنرمند در جایگاه هنرمند به عنوان یک فعالیت هنری است و اگر با مراکز اقتصادی ارتباط برقرار کند، از اهداف و نقش موزه منحرف میشود. موزه مجاز است در مورد ارزش هنری آثار نظر بدهد و حراجخانه است که ارزش اقتصادی آثار را تثبیت میکند. این گروه از فعالان عرصه هنر با گالریها در ارتباط صمیمیتری هستند، در آرتفر دوبی رئیس موزه گوگنهایم نیویورک یا موزه هنر مدرن (موما) را میبینیم که از آرت دوبی بازدید میکنند، یا کیوریتور بیینال ونیز درصدد استعدادیابی است. چنین اتفاقی هیچوقت در حراجیها نخواهد افتاد.
امسال در دومین تیرآرت شما هم با "انجمن بادگیر" حضور داشتید. بهعنوان نمونه کوچکی از یک آرتفر، این رویداد را چگونه دیدید؟
رویداد تیرآرت توانست تعداد زیادی مخاطب خاص و عام را جذب کند. برای اولین بار شاهد بودیم ۱۹ گالری کنار هم جمع شده و فضای همکاری موجود بین آنها بسیار جالب توجه بود. گالریها به این نتیجه رسیدهاند که اگر بخواهند در یک حوزه فعال و پویا باشند، لازم است در کنار همکارها و همنوعهای خود یک هسته مرکزی منسجم بسازند و در این هسته اتفاقها و رویدادها را ایجاد و هدایت کنند. در مرحله اول قرار گرفتن تعداد زیادی از گالریهای فعال در کنار همدیگر اتفاق خیلی خوبی است و همینطور گالریهایی از شیراز یا اصفهان آمده بودند که دیدن گالریهای فعال سایر شهرها در تهران اتفاق بسیار قابلتوجه و خوبی است. جامعه هنری بسیار کوچک و بازار هنر تهران در حال اشباع است، یک مجموعهدار چند اثر از یک هنرمند را میخواهد داشته باشد؟ وقتی گالریهای شهرهای دیگر در تیرآرت شرکت داده میشوند، مخاطب و مجموعهدار میبیند هنر به تهران ختم نمیشود و هنرمندان دیگر هم فعالیت میکنند. همچنین این موضوع از نگاه بینالملل هم جذاب است که برخلاف کشورهای دیگر خاورمیانه همچون لبنان و مصر که رویداد هنری به پایتخت ختم میشود، آرتفر تیر نشان داد فعالیتهای هنری ایران در سایر شهرهای کشور در جریان است و در تیر آرت شاهد حضور آنها بودیم. به نظر میرسد تیرآرت از نظر جذب مخاطب و جذب مجموعهدار نیز موفق بوده است.
تیرآرت را در مقایسه با آرتفرهای بینالمللی و بهخصوص آرتفرهایی که در کشورهای منطقه برگزار میشود چگونه میبینید؟
مسلماً نمیتوانیم تیرآرت را با آرتفر دوبی یا آرتفر استانبول مقایسه کنیم چراکه اهمیت آرتفر در بینالمللی بودنش و ارائه و معرفی تولیدات هنری جدید به مجموعهداران خود است. تیرآرت فعلا داخلی است و تا تبدیل به آرتفر منطقهای شود، راه در پیش دارد. شرایط تحریم و اقتصادی کنونی اجازه حضور گالریها و یا مجموعهداران خارجی را در تیرآرت نمیدهد. این ضعفی تحمیل شده است و مدیران تیرآرت قادر نیستند آن را تغییر دهند. بنابراین بخشی از ضعفهای آرتفر تیر به شرایط سیاسی و اقتصادی فعلی برمیگردد که متأسفانه اجازه نمیدهد فضای هنر ایران به طور کل باز شود. باید به تیرآرت زمان داد تا به مرور بهتر شود. ضمن اینکه تیرآرت متعلق به بخش خصوصی با توان محدود است. این نوع بازارها اغلب نیاز به حمایت مالی و معنوی دولت دارند و حمایت دولت میتواند تیرآرت را رویداد منسجمتر و بینالمللیتری کند.
آیا همه آرتفرهای خارجی از حمایت دولتی برخوردار هستند؟
حمایت شکلهای مختلفی دارد، به طور مثال در مورد آرتفر دوبی میتوانیم بگوییم که خانواده سلطنتی امارات از این رویداد حمایت میکند. یا آرتفرهای کشورهای دیگر هم توسط خانوادههای بسیار متمول شکل میگیرد و حمایتهای دولتی هم به نوعی دارند. ماهیت سیستم حمایت دولتی در خارج از ایران بسیار متفاوت است. حمایت دولتی از آثار هنری میتواند کم شدن مالیات شخص یا شرکت تجاری بعد از خرید آثار هنری باشد. یا در فرانسه آرتفر "فیک" در یکی از اماکن تاریخی برگزار میشود و همین که دولت اجازه میدهد یک مرکز هنری تاریخی به محل جمع شدن گالریهای بینالمللی تبدیل شود که مجموعهداران را تشویق به بازدید از آن مکان میکند، نوعی حمایت محسوب میشود. ضمن اینکه دولتها در تسهیل رفت و آمدها و روادید کمک میکنند. به طور مثال در کشور فرانسه یا حتی آمریکا گالریها در صورت تایید مدیران برای شرکت در آرت فر، مشکل روادید نخواهند داشت.
در کنار هنرمندانی که اشتیاق دارند وارد حراج شوند و یا حضور در آرتفر را در رزومهشان بیاورند، یک عده از هنرمندان هم وجود دارند که در نقطه مقابل آنها هستند و جدالی با حراج تهران، گالریها، خرید و فروش اثر هنری دارند و این فعالیتها را با عنوان مافیای هنر میشناسند. به نظر میرسد این مسئله به ناآگاهی و آموزش ندیدگی جامعه هنری ما برمیگردد. شما فکر میکنید عکسالعملهای هنرمندان نسبت به این رویدادها تا چه حدی واقعبینانه است و فکر میکنید چهکار میشود کرد که شناخت هنرمند از بازار هنر هم بیشتر شود؟
میتوانیم قضیه را اینطور ببینیم که شاید هنرمندانی که با فروش کارهایشان موافق نیستند، هنرمندان مرفهی باشند که نیاز مالی ندارند و فقط درگیر هنر و لذتی هستند که کار در آتلیه به آنها میدهد که امری بسیار زیبا است. اما اگر از طرفی دیگر نگاه کنیم، کلمه بازار هنر را داریم که شامل دو واژه بازار و هنر است و ما باید هم قوانین بازار و هم قوانین هنر را بشناسیم تا بتوانیم فضای مناسب و امنی را ایجاد کنیم. بازار هنرتجسمی از دوره امپرسیونیستها شکل گرفته است و تاریخش به حدود 150 سال پیش برمیگردد. در ایران قبل از انقلاب هم به سمت خرید و حمایت از آثار هنری پیش رفته بودیم و به طور مثال مجموعه هنر مدرن موزه هنرهای معاصر، مجموعه بسیار نفیسی از هنرمندان تثبیت شده امروز است که چهل سال پیش در زمان جوانی آنها خریداری شده و امروز به ارزش اقتصادی رسیده است.
مخالفت با بازار هنر میتواند به بحث عدم شناخت، ناآگاهی و یا به عدم نیاز مرتبط باشد. شما وقتی نیاز نداشته باشید جور دیگری به قضیه نگاه میکنید. اگر جامع نگاه کنیم، میبینیم که شکلگیری بازار باعث شده که تعداد گالریهای ایران افزایش یافته و گالریهای متعددی در اصفهان، شیراز، مشهد و... فعال شوند. این بازار هنر بوده که چنین اتفاقی را باعث شده است نه حمایتهای دولتی. بنابراین بازار هر چقدر مخرب است و هیجانات را با خودش میآورد، به همان اندازه در حمایت، شکلگیری و آینده هنر تأثیرگذار است. کسی که با این بازار مخالفت میکند احتمالاً نیازی به این بازار ندارد، اما اگر هنرمندی بخواهد به طور تخصصی در حوزه خودش فعالیت کند و خود را وقف عکاسی و نقاشی کند نیاز دارد که معیارها و معادلات بازار هنر را بشناسد تا آگاهانه از آن برای پیشرفت استفاده بکند.
کمی به فعالیتهای شما در فرانسه بپردازیم. در حال حاضر فعالیت شما در چه زمینهای است و با مراکز بینالمللی چه نوع همکاری دارید؟
من محقق هستم و به طور خاص در حوزه مطالعات بازار هنر خاورمیانه مطالعه کرده و در حال حاضر مشغول به پایان رساندن و ارائه مقالات حاصل از دوره دکتری هستم. بیش از یک دهه مطالعه و کار در این راستا در فرانسه امکان درک شناخت موجود از هنر ایران، و همینطور نیاز هنر داخل به حمایت از آن در خارج از ایران را به من میدهد. به همین خاطر است که فعالیتم را روی بحث "ایران فوتو" متمرکز کردهام. در کنفرانسهای بینالمللی زیادی شرکت کردهام و از نظر علمی و آکادمیک در مورد بازار ایران و یا خاورمیانه صحبتهایی داشتهام. این مطالعات مرا به این سمت برد که فعالیت علمی- فرهنگی متمرکز روی عکاسی و هنرمندان معاصر ایران داشته باشم.
از عوامل بسیار موثر در موفقیت برنامههای انجام شده در انجمن بادگیر، امکان همکاری با همکاران و سازمانهای بینالمللی هنری است. آقای گی دوینوا از همکاران ما در انجمن بادگیر است. ایشان از خانواده هنرمند و علاقهمند به هنر و خصوصا هنر خاورمیانه و ایران هستند. آقای دوینوا از پایهگذاران انجمن بادگیر هستند که شناخت ایشان از فضای هنر فرانسه نقش به سزایی در پیشبرد اهداف بادگیر داشته است. همکار دیگر ما در بادگیر خانم لیلین دیویس، منتقد هنری آمریکایی ساکن پاریس هستند و شناخت خوبی از هنر ایران و کشورهای عرب منطقه دارند. همکارانی با رویکردهای متفاوت از کشورهای مختلف، دید جامعتر و حرفهای را به بادگیر ارائه کرده است.
انجمن بادگیر از چه زمانی شکل گرفت و زمانی که این انجمن را تأسیس کردید تمرکزتان بر چه نوع فعالیتی بود؟
انجمن بادگیر سپتامبر سال ۲۰۱۷ ثبت شد و شروع به کار کرد. اغلب شاهد تمایل و خواست هنرمندان ایرانی برای به نمایش گذاشتن آثارشان در پاریس بودم. معمولا برای این کار محدودیت وجود دارد و فقط میتوانستم یک یا دو نفر را معرفی کنم. آنجا بود که احساس کردم میتوانیم به عنوان یک مجموعه جوان، گروهی از هنرمندان را در خارج از ایران معرفی کنیم. شناخته شدن یا معرفی یک هنرمند در خارج از ایران و تایید آن در صحنه بینالمللی باعث میشود که در داخل ایران هم از آن هنرمند حمایت بیشتری صورت بگیرد.
برای حمایت از هنرمند ایرانی و فضای داخلی ایران، فعالیت بادگیر را با تأکید روی عکاسی شروع کردیم. از طرفی علاقه شخص من به عکاسی و توانایی این هنر در ثبت و بازنمایی تکهها یا لحظههایی از دنیا بود که بادگیر را به این جریان هدایت کرد. از طرف دیگر در ایران به عکاسی به اندازه هنرهای دیگر بها داده نمیشود و تنها دو گالری به شکل تخصصی در این زمینه کار میکنند. عکاسهای ما در ایران هنوز آن اقبالی که نقاشها داشتند را ندارند و به همین خاطر تمرکزمان را روی ارائه هنر عکاسی این هنرمندان گذاشتیم. باید اضافه کنم که بخش لذتبخش کار بر روی عکاسی در ایران هم عکاسی و داستان مجموعه عکسهایی است که ارائه میشود.
از طرفی فکر میکنم پاریس استقبال بیشتری از عکاسی ایران میکند. در واقع بحث بازار کمی اعتبار هنر ایران یا خاورمیانه را در خارج از ایران زیر سوال میبرد. همانطور که گفتم تنها اخباری که از ایران و خاورمیانه خارج میشود و ثابت میکند که در این مناطق فعالیتهای هنری وجود دارد، در بهترین حالت اخبار بازارها است. بنابراین در چند سال گذشته آن نگاهی که به خاورمیانه شد این است که در خاورمیانه فعالیتهای هنری به بازار ختم میشود. این نکته هم باعث شد تا تأکیدم را روی عکاسی بگذارم و بگویم عکاسی همچنان هنری محسوب میشود که بازار قابل توجهی ندارد. حوزه عکاسی حوزهای نیست که ما در بازار بتوانیم راجع به آن راحت کار و یا صحبت کنیم. من شخصا علاقه فراوانی به عکاسی و عکسهای مستند دارم. اینکه عکاسی ایران را خارج از ایران نشان بدهیم و بگوییم همهچیز به مسائل اقتصادی برنمیگردد و گروهی داریم که هنوز دارد با تمام سختیها اثر هنری تولید میکند، از دلایلی بود که باعث شد در خارج از ایران تمرکزمان را روی عکاسی بگذاریم.
رویداد "ایران فوتو" از کجا شکل گرفت و هنرمندان بر چه اساسی به این رویداد دعوت میشوند؟
تمرکز ایران فوتو روی عکاسان ایرانی ساکن ایران است. تمرکزمان را بیشتر روی عکاسان جوان و کسانی که شاید به حمایت ما نیاز داشته باشند گذاشتیم و تصمیم گرفتیم فراخوانی داشته باشیم تا از دایره هنرمندان آشنای خودمان خارج شویم. سختترین کار کیوریتور پیداکردن استعدادهای تاکنون دیده نشده است. بنابراین تعدادی از هنرمندان را با مطالعات و شناختی که از آنها داشتیم برای شرکت در نمایشگاه دعوت کردیم و در بخش دیگر نیز فراخوان اعلام میکنیم و از طریق آن سعی میکنیم هنرمندانی را جذب کنیم که هیچ شناختی از آنها نداریم.
در پروژه دوم ایران فوتو توانستیم فضای بزرگی در چهار طبقه و 550 متر به هنرمندان ایرانی اختصاص دهیم و این امکان را داشتیم که از هر هنرمند بین 8 تا 35 عکس ارائه بدهیم. موضوع کلی ما هم جدای از اینکه سعی میکنیم پتانسیلهای عکاسی جوان ایران را معرفی کنیم، به این برمیگردد که میخواهیم تصویری دقیقتر و واقعبینانهتر از ایران نشان دهیم و معتقدیم کسانی که داخل ایران زندگی میکنند بهتر میتوانند این تصویر را نشان بدهند. تصویری که توسط یک خبرنگار یا عکاس خارجی از ایران ثبت شده و در خارج نشان داده میشود مربوط به یک هفته زندگی او در ایران است، ولی موضوعات عکاسی کسانی که در ایران بزرگ شدهاند و زندگی کردهاند موضوعاتی است که من باور میکنم، چون از کسی میآید که دارد آن محیط را معرفی میکند. تمرکز موضوعی ما هم این است که در "ایران فوتو" مجموعههایی را نشان بدهیم که با ایران و عکاسی امروز آن سازگاری بیشتری دارد. سعی کردهایم هنرمندان را از شهرهای مختلف بیاوریم و عکاسان ساکن شهرهای گرگان، اصفهان، قزوین و مشهد هم داشتهایم.
در پاریس با این رویدادها چه برخوردی شد و بازخوردها از لحاظ هنری و اقتصادی به چه شکل بود؟
زهرا جهانبخش: افتتاحیه عالی بود و در طول سه ساعت بالغ بر 400 نفر بازدیدکننده و طی دو هفته بیش از 1200 نفر از نمایشگاه بازدید کردند. استقبال برای یک رویداد ایرانی در خارج از کشور استقبال بسیار خوبی محسوب میشود.
گی دوینوا: استقبال بسیار خوبی صورت گرفت و جالب بود که گروههای مختلفی از این رویداد بازدید میکردند. بازدیدکنندگان از دیدن تصاویر و عکسهایی که از ایران در آن نمایشگاه نشان دادیم شگفتزده شدند. بازدیدکنندهها بسیار هیجانزده و جستوجوگرایانه به تصاویر نگاه میکردند.
زهرا جهانبخش: تصاویری که به نمایش گذاشته شده بود تصاویری بسیار مستقیم و عکاسی واقعگرایانه بود. عکاسی فاینآرت یا فضاهای سورئال را در بین عکسهای انتخابی نداشتیم. گروهی از عکاسهایی که در خارج از ایران معرفی شدند عکاسانی هستند که استیج فوتوگرافی کار کردهاند و این استیجها روایت متفاوتی دارند. روایتی که میخواستیم نشان بدهیم ایران مستند امروز بود که تمام زیباییها، تفریحات مردمش و محرومیتها را شامل میشد. همانطور که گی دوینوا اشاره کرد تصاویر واقعی بود و این واقعی بودن برای مخاطب جالب بود.
گی دوینوا: از آنجایی که بادگیر گالری نیست، بلکه یک مجموعه هنری است، هدفمان جلب توجه گروههای مختلف از تمام اقشار است. از اتفاقات جالب، حضور یک گروه عکاسان حرفهای فرانسوی بهعنوان مخاطب در نمایشگاه بود. نکته جالب دیگر ارائه کار عکاسان جوان و بدون سوابق بینالمللی بود. یکی از عکاسهای مطرحی که برای بازدید آمده بود اشاره کرد این نمایشگاه یک نمایشگاه صادقانه است. بحث ایران فوتو، ستارههای عکاسی نبود و هدف جلب توجه و اهداف تبلیغاتی نبود که از سیستم استار استفاده کنیم. آرتیستهای ما جوان و حتی گمنام بودند و عکسها و عکاسی آنها بود که برای مخاطب جالب بود.
زهرا جهانبخش: ایران فوتو امسال ۲۵۰ عکس از ۲۰ عکاس نمایش داد و از هر عکاس یک مجموعه کامل عکس روی دیوار رفت. فضایی هم که ایجاد شده بود اجازه میداد مخاطب با پروژه عکاسی و موضوع عکاسی ارتباط برقرار کند و فکر میکنم این یکی از دلایلی بود که باعث شد تا ما بازخورد خوبی داشته باشیم. از نظر اقتصادی، بادگیر یک انجمن فرهنگی است و مسایل اقتصادی از اولویتهای آن نیست. کما اینکه هنوز از موسسات دیگر درخواست حمایت میکنیم، با این حال در بخش اقتصادی هم توانستیم عکسهای سایز کوچک را بفروشیم. داستان فرانسه خیلی فرق میکند و یک دانشجو هم میتواند و میخواهد که یک اثر هنری بخرد. قیمتهای اعلام شده قیمتهای گرانی نبود و کسانی که کار خریدند آدمهای عادی جامعه بودند. فرق فرانسه و ایران این است که آنجا همه میتوانند اثر هنری بخرند و ما از این شرایط در فرانسه بسیار خوشحال هستیم، چون مخاطبان ما از اقشار مختلف هستند و برای نمایشگاهمان توانستیم گروههای مختلف را جذب کنیم. اتفاقاً از بخش اقتصادی هم راضی بودیم چون عکسهایی که ارائه کردیم در ابعادی بود که آن قشر دانشجو یا فرهنگی که تعدادشان بالا بود هم توانستند در کنار مجموعهداران بزرگتر آثاری را تهیه کند.
گی دوینوا: در بادگیر سه نفر هستیم که خانم جهانبخش بخش ایران و خاورمیانه را پوشش میدهد، من فرانسه و لیلین دیویس هم آمریکایی فرانسوی است که عاشق هنر ایران و دنیای عرب است. مخلوطی از فرهنگهای مختلف هستیم و این موضوع باعث میشود که فعالیت ما شکل خود را بگیرد. در پروژهها این شانس را داشتهایم که گروههای داوطلب هم بیایند کمک کنند و ما را غنی کنند. وقتی محققهای دیگر برای کمک داوطلبانه به ما ملحق میشوند برنامه ما هم از لحاظ محتوایی و هم از لحاظ اجرایی کامل میشود.
زهرا جهانبخش: نمایشگاهی که در خانه بینالمللی هنرمندان فرانسه داشتیم نمایشگاه خوبی بود و توانستیم عکسها را دیوارنویسی موزهای کنیم. همیشه سعی کردهایم اطلاعات را به سه زبان فارسی، فرانسوی و انگلیسی بگذاریم. مخاطبان فارسیزبان ما کم هستند و شاید بیش از ۹۸٪ درصد مخاطبان ما فرانسویزبان هستند ولی به خاطر اینکه خوشنویسی زبان فارسی دیده شود، به عنوان یک ایرانی دوست دارم آن بخش حفظ شود.
جالب است این چیزی که شما میگویید برخلاف رویه تعدادی از گالریهای ایران است که بیشتر اطلاعات آنها به زبان انگلیسی منتشر میشود، درحالیکه تمام مخاطبانشان ایرانی هستند و شاید تعداد کمی مخاطب خارجی داشته باشند. این تلاش شما برای پرداختن به زبان فارسی به چه دلیل است؟
زهرا جهانبخش: این موضوع دردناک است. وقتی خارج از ایران زندگی میکنید بیشتر قدر چیزهایی که دارید را میدانید. در نمایشگاههایمان تمام تأکید ما این است که به زبان هم بپردازیم هرچند در ایران بیشتر روی زبان انگلیسی تأکید میشود. هنر ما ایرانی است و اگر مجموعه ما بخواهد موفق شود باید به این مبحث توجه داشته باشد. اگر هنرمندی داشته باشیم که مثل یک هنرمند خارجی کار کند دیگر از او به عنوان هنرمند هنر ایرانی استقبال نمیشود، چون ویژگیها و خاصیتهای مرز و بوم خودش را به همراه ندارد. موضوع هنرمندان بینالمللی فرق میکند، درباره سایرین بحث ملیت همچنان نقش موثری در حضور و حمایت از آنان در عرصه هنر بینالمللی دارد. بنابراین در دنیای هنر امروز بخشی از خوانش یک اثر هنری، خواسته یا ناخواسته، به هویت هنرمند بازمیگردد. اساسا مخاطب خارجی میآید که اینها را ببیند. در واقع مخاطب برای اینکه ما ایرانی هستیم میآید نمایشگاه را ببیند، وگرنه ما هم یک نمایشگاه مثل سایر نمایشگاههای پاریس میشویم که آنجا باید هنر و اصالت آن کشور را ارائه بدهیم. مسلماً ما هنوز به آن مرحله نرسیدهایم که حتی با فرانسه که هنرش نسبت به هنر کشورهای آمریکایی یا انگلیسیزبان آسیبپذیرتر است بتوانیم رقابت کنیم.
آقای دوینوا، با چه ایده و انگیزهای در انجمن بادگیر با خانم جهانبخش همکاری کردید؟ در مورد هنر ایران و خاورمیانه چقدر شناخت دارید و فکر میکنید چقدر جا دارد که این هنر در فرانسه معرفی شود؟
گی دوینوا: این یک مسئله شخصی است و به علاقه و تمایل خاصی که به این منطقه و هنرش دارم برمیگردد. از وقتی بسیار جوان بودم به تمام کشورهای خاورمیانه سفر میکردم و در پاریس لیسانس زبان فارسی گرفتم. در جریان این جستوجوگری، سعی کردم چیز جدیدی از این منطقه کشف کنم. در راستای همین کشف و اکتشافات است که دوست دارم این موضوع را با دیگران هم تقسیم کنم. ما گروهی هستیم که دوست داریم جهتها را تغییر بدهیم و من دوست دارم به آن چیزی که از قبل پیدا کردهام برگردم و شناختم در آن حوزه را تکمیل کنم. در مورد ایران هم همین اتفاق افتاد. من نسبت به ایران از قبل شناخت داشتم و هر چقدر جلوتر میروم دوست دارم برگردم و این شناخت را کاملتر کنم. در همین راستا است که میخواهم این شناخت را به بقیه هم معرفی کنم.
در پایان اگر صحبتی باقی مانده است بفرمایید.
زهرا جهانبخش: امیدوار هستیم که بتوانیم فعالیتمان در انجمن بادگیر را مستمر و موفق ادامه بدهیم. ما توانستیم برنامه دوممان را به مراتب موفقتر و حرفهایتر از برنامه اول اجرا کنیم و بازخورد خوبی هم داشتیم و حالا تمام سعیمان این است که بتوانیم به فعالیتهایمان به بهترین وجهی که در توان داریم ادامه بدهیم.
گی دوینوا: من میخواهم در مورد مخاطبی که در فرانسه است صحبت کنم ولی قصد ندارم مخاطب ایرانی و فرانسوی را مقایسه کنم. در فرانسه دسترسی به هنر راحتتر است و آموزشی که مخاطب از کودکی دیده این دسترسی را امکانپذیر کرده است. در پاریس رویدادهای زیادی چه به صورت گالری و چه به صورت رویدادهای نمایشگاهی، موسساتی و موزهای اتفاق میافتد. شما هر آخر هفته میتوانید چندین موزه و یا نمایشگاه جدید برای بازدید پیدا کنید. افراد به صورت اینترنتی و از پیش برنامهریزی میکنند که نمایشگاها را از دست ندهند. به این خاطر است که میگویم در رویداد "ایران فوتو" موفق بودهایم چون با وجود نمایشگاههای متعدد، برای یک برنامه دو هفتهای حدود 1280 مخاطب داشتیم. در واقع توانستیم در کنار برنامههای دیگر که در شهر اتفاق میافتد، یک برنامه موفق داشته باشیم.
زهرا جهانبخش: روزی که بادگیر را شروع کردم و خواستم متنی برای آن بنویسم، کاتالوگ نمایشگاهها را مطالعه کردم و اغلب نگاه انتقادی داشتم. در جریان کار متوجه شدم افراد هر کاری که انجام میدهند را سعی میکنند با سواد خودشان به بهترین شکل انجام بدهد. یعنی هر کاری که روی دیوار میرود و هر رویدادی که اتفاق میافتد بهترین رویداد در توان آن شخص است و آن رویدادها هستند که اجازه میدهند تا من مطالعه کنم و بگویم اگر آنجا ایرادی وجود داشته است، سعی میکنم آن ایراد را نداشته باشم. در آینده از من هم ایراد گرفته خواهد شد که چرا این را نشان دادی و آن را نشان ندادی، اما این کاری که ارائه دادیم چیزی بود که در توان مجموعه و سطح شناخت مجموعه ما بود. امروز اغلب رویدادهای هنری در ایران را بخش خصوصی برگزار میکند و این کار را در حالی انجام میدهند که میتوانند سراغ فعالیتهای دیگر بروند، اما سرمایهگذاری و همتشان را در هنر گذاشتهاند. آزمون و خطا اتفاق میافتد تا نسل بعدی بتواند آنها را تصحیح کند و ما در مورد رشد و تکامل حرف بزنیم. بنابراین همه مجموعهها به نوعی سعی میکنند بهترین کاری که میتوانند را انجام بدهند و در طول زمان است که میتوانیم در مورد نتیجه کلی صحبت کنیم.