سرویس تجسمی هنرآنلاین: "مغاک"، نام مجموعه آثار افروز هوشنگ است که با تکنیک رنگ و روغن و ترکیب این مواد روی بوم اجرا شده است. هوشنگ در این مجموعه، آثار جسورانهای را به نمایش میگذارد که مرز مبهم پیوند و گسست میان نقاشی و خط را به چالش میکشند. آثار وی، زاده نگاه فلسفی اوست که از ادراک و ارتباط ظریف هنرمندانهاش با هستی و اجزاء آن نشأت گرفته است. افروز هوشنگ در سال 1392 در نمایشگاهی با عنوان "مهر هستی" در گالری "آرته" آثاری را به نمایش گذاشت که با زدودن غبار روزمرگی، جهانی به غایت دور، به غایت نزدیک را کشف میکردند؛ عکاسی از موجودیت ذراتی در بستر محدود و محصورِ زندگی که از زاویه نگاه هنرمند، همچون یک کلِ به هم پیوسته عمل میکنند تا جهانی بیآفرینند که از حیطه تجربه بشر خارج است. در مجموعه مغاک که از نظر نگارنده ادامه همان دیدگاه هنرمند است، وی درصدد است به فضای ذرات، مفهوم دهد و از این طریق، آنها را به ورطه ادراک بکشاند.
اکنون در نخستین نگاه به مجموعه مغاک، با عناصری عینی، ملموس و آشنا، مانند سنگها و درهها روبهرو هستیم. سنگها، با حرکاتی مواج و لغزان و روان به سوی بالا و پایین در دل مغاکی تیره جریان دارند، اما این تمام ماجرا نیست؛ در آثار هوشنگ، سنگها، درهها و صورت کلی فضا و خطوط با ظاهری ساده، اما درهم پیچیده، چندلایه و نمادین، راوی قصه دیگری هستند. شکلها نمادی هستند که در هیبت سنگ جان گرفتهاند تا معنای حاصل از تجربه زیستی و نگاه هنرمند به جهان پیرامونش را روایت کنند.
بر پایه گونهای از افسانهها، انسان از نژاد سنگ است؛ سنگ رنگ و بوی هستیِ انسان را در خود حمل میکند. سنگ و انسان در تعاملی پایانناپذیر، سیّال و مضاعف در حرکتاند تا هستی خود را بازیابند. سنگ از عناصر طبیعت است که با وجود شکسته و خردشدن همچنان هویت شکل و هستی آن پابرجاست، از این روست که در مجموعه مغاک، سنگ ناخودآگاه یا هوشمندانه، در میانه درهها حضور دارد و از ریزترین تا بزرگترین اجزاءاش در پیوندی گسستناپذیر در جزء و کلیت هستی اثر، خودنمایی میکند.
از آنجایی که در آثار هوشنگ، سنگ جامه نوشتار بر تن کرده، گویی به هستی انسان تنیده شده است. در آثار هوشنگ، سیطره عناصر طبیعت، مانند سنگها و درهها، کاملاً مشخص است، اما فضای کلی اثر ناآشنا، غریب و لایتناهی است و گویی انگارهای از یک فضای سوررئال را به ذهن ببینده متبادر میکند؛ فضایی که ابدی و ازلی است. هوشنگ با بهکارگیری واژه در کالبد سنگ، آن هم با بهکارگیری خط، مشخصاً رسمالخط فارسی و واژه "هست" بهنوعی آشناییزدایی میکند که این امر موجب شده آثارش ملموس و قابلِ خوانش باشند. نوشتار در آثار افروز هوشنگ همچون کلافی است که حجم سنگ را در بر گرفته است، گویی با هستیِ سنگ عجین شده و "هست" بودن سنگ را به آن تحمیل میکند. جایگاه نوشتار در آثار افروز هوشنگ، نسبت به پیشینه نقاشی-خط در دهههای اخیر ایران، کاملاً متفاوت است. هوشنگ در مجموعه مغاک بر خلاف سنت نقاشی-خط، به دنبال نمود تزئینی، عرفانی و شاعرانهی خط در بستر بافت و رنگ یا بهکارگیری خط در خدمتِ فرم، شکل، حرکت و ریتم نیست، بلکه خواست او رسیدن به مفهوم، معنا و محتوای واژه، در تعامل با فرم کلی اثر است.
آنچه مجموعه مغاک را برجسته و قابل تأمل میکند، حفظ هیبت واژه و تأکید بر آن است، نه اینکه به سیاق معمول نقاشی-خط، خوانابودن کلمه و نوشتار را برهم بزند.
افروز هوشنگ پیش از آنکه "ابژکتیو شدن" موضوع را همراه با عشوههای خط و خوشنویسی مدنظر قرار دهد، بر لایههای درونیتر و بیان مفهوم فلسفی در آثارش متمرکز است. واژۀ "هست" که با فرم سنگ، کاملاً درآمیخته است، بیانگر نگاه پرسشگر هنرمند به هستی و طبیعت است. وی با قرین کردن نوشتار در دل عناصر طبیعت مانند سنگ، هستیای را یادآوری و پدیدار میکند که از دیدگان انسان معاصر پنهان مانده است؛ هستیای که افروز هوشنگ روایت میکند، سیال و پرتحرک است و گویی در نقطه آغازینِ نوعی درهم تنیدگی قرار دارد. در آثار او فرمها و شکلها، درهم آمیخته و متصل و پیچیدهاند؛ گویی آماده هجوم به سوی مرزی ناشناخته و گرانیگاهی میان گذشته و آینده، هستی و نیستی و مغاکی بیپایان هستند.