سرویس تجسمی هنرآنلاین: سیدمحمد فدوی متولد 1335 و دارای دکترای پژوهش هنر از دانشگاه تهران است. فدوی عضو هیئت علمی دانشکده هنرهای تجسمی پردیس هنرهای زیبا دانشگاه تهران است و پیش از این به عنوان رئیس دانشکده هنر دانشگاه الزهرا، مدیر گروه هنرهای تجسمی دانشگاه تهران، رئیس موسسه توسعه هنرهای تجسمی، مدیرعامل بنیاد آفرینش‌های هنری نیاوران و... فعالیت داشته است. او علاوه بر شرکت در نمایشگاه‌های انفرادی و گروهی متعدد در ایران، آثار خود را در نمایشگاه‌ها یا ورک‌شاپ‌هایی در اردن، هانوفر، برلین، مراکش و سئول به نمایش گذاشته است.

فدوی سابقه انتشار مقالات متعدد و کتاب‌هایی مانند "تصویرسازی در عصر صفوی و قاجار"،  "مجموعه مقالات اولین دوسالانه دیوارنگاری شهر تهران" ، " اتروسک تمدن شگفت انگیز" و " فنون تصویرسازی" را در کارنامه خود دارد. این روزها نمایشگاه انفرادی نقاشی‌های سیدمحمد فدوی پس از 16 سال در گالری والی برپاست. به همین مناسبت گفت و گوی هنرآنلاین با این هنرمند را بخوانید: 

 

آقای فدوی، شما در چه فضایی رشد کردید که باعث شد به سمت هنر سوق پیدا کنید؟

پدر بنده، زنده‌یاد سیدهاشم فدوی از ایرانی‌هایی بودند که اواخر دوره قاجار به عراق مهاجرت کردند. ایشان یکی از نقاشان قهوه‌خانه‌ای عراق بودند و آثارشان در حال حاضر در قهوه‌خانه‌های معروف شهر نجف وجود دارد. بنابراین یک رگ هنری در من بود. پدرم در جوانی‌ کارهای هنری زیادی انجام می‌دادند و حتی به دلیل کاریکاتورهایی که ترسیم کردند، در عراق زندانی سیاسی شدند و بعد به ایران تبعید شدند و در واقع به وطن خود برگشتند.

من از 10-12 سالگی با یک عشق عجیب و غریب به کار نقاشی پرداختم و اولین کسی که مشوقم بود، پدر مرحومم بود. بعضی وقت‌ها شش هفت ساعت نقاشی می‌کردم و کارهای هنرمندان بزرگ را کپی می‌کردم تا کار را یاد بگیرم. با عشق کار می‌کردم و کم کم توانایی‌هایی را از خودم نشان دادم که باعث شد اطرافیان من را تشویق کنند. سال 1350 و در سن 15 سالگی من را به تلویزیون بردند و آثارم را در بخش معرفی هنرمند برنامه کودک و نوجوان شبکه یک نشان دادند. پس از خدمت سربازی در سال 57 وارد دانشکده هنرهای زیبا شدم اما انقلاب فرهنگی، جنگ و مشکلاتی که به وجود آمد باعث شد که پس از 9 سال لیسانس خود را بگیرم. بعد از آن دوره فوق لیسانس رشته گرافیک را هم در دانشگاه تربیت مدرس گذراندم.

با توجه به اینکه علاقه زیادی به نقاشی داشتید، چرا رشته گرافیک و تصویرسازی را برای تحصیل انتخاب کردید؟

 آن زمان تصورم بر این بود که چون جامعه نیاز بیشتری به گرافیک دارد، بنابراین گرافیک بخوانم و در این زمینه خدمت کنم. در این رشته زیر نظر اساتید بزرگی همچون استاد ممیز، استاد احصایی، استاد شباهنگی، استاد هانیبال الخاص و استاد پاکباز آموزش دیدم. در مدت طولانی تحصیلات خود به طور جدی مشغول کار بودم و در جاهای مختلف فعالیت داشتم.

محمد فدوی

دوران تحصیل و سپس فعالیت شما در زمینه گرافیک به سال‌هایی برمی‌گردد که جامعه‌ ایران از نظر شرایط سیاسی و اجتماعی دارای ویژگی‌های خاصی بود، و از طرفی گرافیک هنوز چندان در کشور ما مطرح نبود و رشته‌ای نوپا در دانشگاه محسوب می‌شد. در دوران جنگ شرایط گرافیک در جامعه چطور بود و چه استفاده‌هایی از آن می‌شد؟

آن زمان رشته آکادمیک گرافیک در دانشکده هنرهای زیبا قدمت چندانی نداشت. زنده‌یاد مرتضی ممیز یکی از مهمترین اساتیدی بودند که در این زمینه قدم پیش گذاشتند و اساتید خوب دیگر هم جمع شدند و این رشته را راه‌اندازی کردند. اما در بحبوحه انقلاب، جامعه به صورت اتوماتیک نیاز به هنر کاربردی و گرافیک را بیشتر احساس کرد، به طوری‌که حتی مردم عادی هم شروع به کارهایی کردند که جنبه گرافیکی داشت، حتی اگر نمی‌دانستند کاری که می‌کنند یک کار گرافیکی است. من هم در دانشکده شروع به فعالیت کردم و بعد به مرور در راستای نیازهایی که پیش می‌آمد، کار گرافیکی انجام می‌دادم. به خصوص برای موضوع جنگ یک سری کارهای تبلیغاتی انجام دادم که بعضی از آنها در کاتالوگ‌ها و یا به صورت پوستر چاپ شد. در ادامه قسمت من این شد که بعد از فارغ‌التحصیلی، در دانشکده هنرهای زیبا بمانم و به‌عنوان مدرس در دانشکده حضور داشته باشم. بنابراین بیشتر کار تخصصی‌ام را روی این گذاشتم که دانش هنری‌ام قوی‌تر شود تا بتوانم به جوان‌ها تدریس کنم. بیشتر وقت و عمرم را برای تدریس گذاشتم اما در کنارش کارهای گرافیکی و تبلیغاتی هم انجام ‌دادم که یک سری‌ از کارها هم چاپ شده و موجود است. از سال 69 عضو هیئت علمی دانشکده هنرهای زیبا شدم و تا امروز مشغول تدریس و معلمی هستم. در واقع بیشتر عمر من وقف تدریس به جوان‌ها شد اما در کنار آن کارهای هنری هم انجام می‌دادم.

گرافیست‌های ایرانی زمانی تحت تأثیر طراحان لهستانی بودند و یا در دوره‌های مختلف تحت تأثیر آثار هنرمندان کشورهای دیگر قرار گرفتند. در سال‌های اول انقلاب گرایش هنرمندان این رشته به چه نوع آثاری بود؟

به لحاظ تاریخی و به لحاظ سبک کار، 10 سال قبل از انقلاب دو گرایش در کشور ما به خصوص در زمینه نقاشی و گرافیک پیدا شد. جماعتی که معمولاً دربار حمایت‌شان می‌کرد، نگاهی به غرب داشتند، یعنی سعی می‌کردند از سبک کاری که در غرب حاکم بود، الگوگیری کنند. گروه دیگری بودند که گرایش‌های چپ یا گرایش‌های ملی و گاهی گرایش‌های مذهبی داشتند که آنها تحت تأثیر سبک‌هایی بودند که عمدتاً لهستانی بود. دلیلش هم این بود که لهستان صاحب یک مکتب هنری پیشگام و پیشرو بود و سبک خاص خودش را داشت. این سبک‌ در انیمیشن‌ها، پوسترها، آثار نقاشی و مجسمه‌هایشان به شدت جلوه می‌کرد. بنابراین هنرمندانی که تمایل نداشتند به سبک غربی کار کنند، گرایش‌شان بیشتر به سبک لهستانی بود.

در ابتدای انقلاب گروه‌هایی داشتیم که متعلق به انقلاب اسلامی بودند و نگاه‌شان نگاه مذهبی بود. بعضی از این افراد با اینکه برای حمایت از انقلاب کار هنری می‌کردند، سبک کارشان سوسیالیستی بود. یعنی کارهایی انجام می‌دادند که شبیه کارهای لهستانی‌ها و هنرمندان شوروی سابق بود، در حالیکه گرایش مذهبی داشتند. این قضیه عادی بود. استادهایی هم داشتیم که گرایش‌های مردمی داشتند .  هنوز هم هنرمندانی داریم که مذهبی هستند اما نگاه‌شان به سبک کارهای غرب است. به نظرم این رقابت، رقابت خوب و سالمی بود و هنرمندان شاخصی را هم در عرصه نقاشی و هم در عرصه هنرهای کاربردی مثل گرافیک مطرح کرد.

تدریس نقش مهمی در سابقه فعالیت‌های شما دارد. در این زمینه چه گرایشی داشتید؟

در دانشکده بیشتر گرایشم به تصویرسازی بود، تصویرسازی‌ای که در گرافیک کاربرد دارد. این گرایش روز به روز هم بیشتر شد و آن‌قدر وقت من را گرفت که کمتر واحدهای گرافیک را درس دادم اما به هر حال واحدهایی مثل بسته‌بندی و طراحی عام را هم تدریس کردم. از زمانی که مقطع کارشناسی ارشد رشته گرافیک را برپا کردیم و دانشجوهای کارشناسی و کارشناسی ارشدمان واحدهای  درسی تصویرسازی تخصصی داشتند، من به سمت آموزش آنها رفتم. بعد از استاد شباهنگی که تخصص‌ تکنیکی در تدریس داشتند، بنده این راه را ادامه دادم و بیشتر سعی کردم تکنیک‌هایی را به دانشجویان آموزش بدهم که در گرافیک کاربرد خواهد داشت.

آموزش تکنیک‌ها و روش‌های تصویرسازی که در گرافیک هم کاربرد دارد الآن جزء  تخصص بنده شده است و خوشبختانه دانشجویان هم از آن استقبال می‌کنند. یک کتاب آموزشی هم با عنوان "فنون تصویرسازی" چاپ کرده‌ام که خوشبختانه از این کتاب استقبال خوبی شده است، به این دلیل که در آن تکنیک‌های روز تصویرسازی که در رشته‌های مختلفی از جمله گرافیک کاربرد دارد را به دانشجویان آموزش داده‌ام.

در فضاهای آکادمیک کمتر می‌بینیم که تکنیک آموزش داده ‌شود. معمولاً در کلاس‌های تصویرسازی هم بیشتر روی مفاهیم و اصول کار می‌کنند و دستیابی به تکنیک در اکثر اوقات خیلی شخصی و به‌عهده خود هنرمند است. چگونه توجه شما به آموزش تکنیک به هنرجوها جلب شد؟

این درست است که هنرمندان اغلب تکنیک‌های شخصی خودشان را دارند ولی مطمئن باشید آن‌قدر همه چیز پیچیده و متنوع شده که لازم است ما حتی تکنیک‌ها را به نسل‌های بعدی منتقل کنیم. این‌طور نیست که یک دانشجوی کارشناسی یا کارشناس ارشد بتواند به سرعت تکنیک‌های مختلف را پیدا کند و روی آنها مسلط شود. دانشجویان ما واحدهای درسی‌ مختلفی که موضوعی باشد را دارند. ما فوت و فن‌ها و تکنیک‌هایی که کاربردهای مختلف دارد را آموزش می‌دهیم، چون تکنیک باید پلی باشد تا دانشجویان به سرعت به یک مرحله حرفه‌ای‌تر برسند تا بتوانند موضوع مورد نظر را در یک قالب خوب ارائه بدهند. اگر قالب نقص داشته باشد، هنرمند کار خیلی خاصی نمی‌تواند انجام بدهد.

سال 72 یا 73 با مرحوم ممیز و استادهای بزرگی مثل آقای احصایی و آقای شباهنگی برای رشته تصویرسازی برنامه‌ریزی کردیم و تأیید وزارت علوم را گرفتیم و این رشته را به دانشگاه آوردیم. این اتفاق فقط 5-6 سال پس از شروع تدریس تصویرسازی در آمریکا و اروپا رخ داد. ما سریع متوجه شدیم که ایرانی‌ها ژنی دارند که باعث می‌شود در تصویرسازی خیلی موفق باشند و در واقع متوجه شدیم که قضیه تاریخی است و ایران در تاریخ چند هزار ساله‌اش سابقه تصویرسازی روی اغلب اشیاء را دارد.

وقتی گرایش کارشناسی ارشد تصویرسازی را ایجاد کردیم، زنده‌یاد مرتضی ممیز از ابتدا به من گفت فنون و تکنیک‌ها و همینطور تاریخچه تصویرسازی را  تدریس کنم. من هم شروع به تدریس فنون و تکنیک‌ها کردم و حتی برای تز دکتری خودم هم روی این موضوع تکیه کردم. ما امروز  از این رویکرد جواب گرفته‌ایم و می‌توانیم بگوییم که آموزش تکنیک باعث شده دانشجوهای ما در کارشناسی ارشد تصویرسازی خیلی سریع پیشرفت کنند و کار دانشجویانی ما در هر جای دنیا با استقبال روبرو شود.

در چند سال اخیر شاهد بوده‌ایم که تصویرسازان ایرانی در سطح جهان موفق بوده‌اند و تصویرسازی از معدود رشته‌های هنری بوده که مقام‌های زیادی برای ایرانی‌ها به همراه آورده است.

دقیقاً. مطمئن باشید وقتی دانش زیبایی‌شناسی و فرهنگ در جامعه ارتقاء پیدا کند، رکن اصلی‌ آن آموزش است. رکن بعدی کار کارشناسی در مراکز فرهنگی کشور و حتی مراکز غیر دولتی است. وقتی آموزش و کار کارشناسی صورت بگیرد، دانشجویانی جوان ما رشد خوبی پیدا می‌کنند. البته در مورد تصویرسازی، سابقه تاریخی هم بی تأثیر نبوده است.

محمد فدوی

بخش عمده‌ فعالیت شما به گرافیک، تصویرسازی و تدریس اختصاص دارد، اما از چه زمانی دوباره به سمت نقاشی برگشتید؟

رشته تخصصی من گرافیک و تصویرسازی بود اما چون از کودکی به نقاشی گرایش داشتم، الآن در این سن و سال عشق و علاقه‌ام دوباره به نقاشی برگشته است. از دهه 70 دوباره نقاشی را آغاز کردم و احساس کردم نقاشی آن دریافت‌های خالص انسان است که روی بوم می‌آید و لذت و ماندگارش‌اش بیشتر است. نقاشی با روحیه خودم هم سازگاری بیشتری داشت و به همین خاطر از یک زمانی بیشتر به نقاشی پرداختم و الآن کاملاً به صورت حرفه‌ای و با عشق مشغول نقاشی هستم.

خوشبختانه طی سه سال گذشته توانستم یک آتلیه برای خودم فراهم کنم و سعی کردم هر چه توان و تجربه از سال‌های گذشته دارم را در کار هنری پیاده کنم. نمایشگاهی که اخیراً از آثار نقاشی من در گالری والی برپا شده است هم حاصل تجربه سه سال گذشته من است.

 شما آموزش خاصی هم در زمینه نقاشی دیدید؟

زمانی که دانشجوی رشته گرافیک بودم، سعی می‌کردم واحدهای نقاشی بردارم و یا به طور آزاد سر کلاس‌ استادهای نقاشی می‌رفتم. استادانی مثل مرحوم حمیدی، خانم محصص، آقای هانیبال الخاص و آقای مکتبی را داشتم. من درست مثل یک دانشجوی نقاشی نزد این اساتید نقاشی یاد گرفتم، ولی رشته و تخصصم گرافیک بود.

در زمینه نقاشی چه دیدگاهی داشتید و آثار ابتدایی شما چه ویژگی‌هایی داشتند؟

از اواخر دهه 70 به طور جدی شروع کردم به کشیدن نقاشی و تجربه بداهه‌سازی‌هایم را انجام می‌دادم. من در طول عمر تدریس تکنیک، دو سه تکنیک ابداعی دارم که مختص خودم است. یکی از آنها شیوه بداهه‌سازی است که در کتاب "فنون تصویرسازی" کاملاً درباره‌اش توضیح داده‌ام. مشابه آن در تاریخ هنر نقاشی وجود داشته است اما نه به این شیوه‌ای که الآن آموزش می‌دهم. بداهه‌سازی یکی از تکنیک‌هایی است که می‌تواند برای هنرجوها تصویرهای خوبی بسازد و در زمینه‌های مختلف مثل گرافیک، تصویرسازی، نقاشی، طراحی صنعتی و حتی در راندوهای معماری به آنها کمک کند. سال 2000 در هانوفر آلمان یک ورک‌شاپ داشتم که در آن بداهه‌سازی را به نمایش گذاشتم و خیلی از این شیوه استقبال شد. اخیراً هم دیده‌ام که هنرمندان اروپایی و غربی دارند به این شیوه‌ کار می‌کنند.

نقاشی‌های شما که در نمایشگاه جدید خود ارائه داده‌اید نیز با همین تکنیک بداهه‌سازی خلق شده‌اند؟

در سه سال اخیر روی کار با غلتک، کاردک و وسایل چاپ بر روی بوم و کاغذ تمرکز کردم. بنابراین کارهایی که در نمایشگاه اخیر من می‌بینید، بیشتر ترکیبی از بداهه‌سازی و آثاری با ابزار چاپ است. من با غلتک چاپ به صورت مستقیم روی بوم کار می‌کنم که کمتر کسی این کار را انجام داده است. بعضی از کارها هم ترکیبی از تکنیک چاپ دستی و بداهه‌سازی است؛ در واقع مجموعه‌ای از تکنیک‌هاست که باعث شده کارها چند لایه شوند. ضمن اینکه به لحاظ موضوعی چند وقتی است که به نوستالژی بافت‌های قدیمی و فرسوده شهرهای قدیمی ایران مثل کاشان عشق پیدا کرده‌ام و شما در نمایشگاه من اغلب کارها را با این گرایش می‌بینید. سعی کرده‌ام یک نوآوری در کار داشته باشم که به نظر خودم این نوآوری اتفاق افتاده است. منتقدین باید نقد کنند تا ببینیم نتیجه کار از نظر آنها چه‌طور است اما خودم لذتی که به‌عنوان نقاش باید از کار ببرم را برده‌ام.

از سالها پیش یک مجموعه کار بداهه روی بوم و مقوای بزرگ دارم که آنها را هنوز به نمایش نگذاشته‌ام و قصد دارم در آینده یک نمایشگاه جدی از آثار بداهه‌سازی برگزار کنم. به لحاظ موضوعی هم سعی کرده‌ام  در این کارها آن چیزهایی که دوست دارم را انجام بدهم. درست است که کار به صورت بداهه اتفاق می‌افتد اما در این بداهه طوری عمل می‌کنم که به آن جهت می‌دهم.

چگونه می‌توان بداهه‌سازی و کار موضوعی را در کنار هم قرار داد؟ آیا این بداهه‌سازی باعث نمی‌شود که شخص هنرمند فقط ظاهر قضیه را دریابد و اثرش از مفهوم تهی شود؟

به این سؤال باید یک پاسخ تاریخ هنری معاصر بدهم. هنرمندان در قرن 20 شروع به نوآوری کردند و حتی کانسپچوال‌آرت و نیوآرت به وجود آمد و اکسپرسیونیسم‌ها و امپرسیونیسم‌ها هم آن موقع پیدایشان شد. یک یک سری هنرمند هم پیدا شدند که improvisation painting و یا هپنینگ‌آرت کار می‌کردند. خیلی از آنها کارشان improvisation (بداهه‌سازی) بود اما در اثر دخل و تصرف خاصی نمی‌کردند که به آن موضوع یا جهت بدهند. کاری که من انجام دادم این بود که سعی کردم به بداهه‌سازی‌ها موضوع بدهم. در نتیجه شیوه کار من کاملاً با شیوه‌ای که در اواخر قرن 19 و در قرن 20 شاهدش بودیم، متفاوت است.

شیوه‌ای که من کار می‌کنم همان بداهه‌سازی است منتها با یک نگاه کاملاً متفاوت. ما برای کارها موضوع داریم که این موضوع گاهی وقت‌ها کاملاً حساب شده است. شروع کار بداهه‌سازی است اما دخل و تصرف هنرمند تا حد زیادی بداهه را تغییر و به آن جهت می‌دهد. پیکاسو یک مقدار در بعضی از آثارش این کار را انجام می‌داد. کارهایش جنبه بداهه داشت اما روی آن کار می‌کرد و به آن موضوع می‌داد.

نیت من در ابتدای این شیوه توجه به جنبه آموزشی بود اما بعد متوجه شدم که این کار فقط جنبه آموزشی ندارد بلکه یک سبک و شیوه خاص است. این گرایش امروزه در حوزه تصویرسازی خیلی مطرح است و چند نفر از دانشجوهای سابق بنده که الآن هنرمندان درجه یکی هستند، با همین شیوه بداهه‌سازی و به طور موضوعی کار می‌کنند. مثلاً شاهنامه فردوسی را خیلی خوب و موفق تصویرسازی می‌کنند اما شروع کارشان با تکنیک بداهه‌سازی است.

محمد فدوی

شما سال‌ها نمایشگاه انفرادی برگزار نکردید، چرا این‌قدر در نمایش آثارتان وقفه افتاد؟

بعد از سال 84 که وضعیت خاصی در جامعه به‌ وجود آمد و رفتار ناشایستی با بسیاری از هنرمندان شد، خیلی از هنرمندان منزوی و گوشه‌گیر شدند که من هم جزو آنها بودم. ما قبلاً کمک می‌کردیم که بینال و نمایشگاه ملی برگزار کنیم اما مسئولین وقت با رفتار نادرست‌شان در عرصه فرهنگ و هنر، این روحیه را خراب کردند. اصلاً در کل جامعه یک مکث اتفاق افتاد که باعث شد روحیه یک نمایشگاه انفرادی را نداشته باشیم. بنابراین وقتم را بیشتر وقف آموزش به هنرجویان کردم.

البته در این مدت مشغول نقاشی بودم و در سه سال اخیر که توانستم آتلیه‌ای برای خود داشته باشم، تعدادی از هنرمندان آنجا آمدند و کارهایم را دیدند، اما باورشان نمی‌شد من این کارها را خلق کرده‌ باشم چون همیشه من را به‌ عنوان یک مدرس و یا آدمی که کار اجرایی انجام می‌دهد، می‌شناختند.

 متأسفانه خیلی از هنرمندان خلاقی که من می‌شناسم، مکان مناسبی برای خلق آثار خوب و ماندگار ندارند. این وضعیت ما در مقایسه با کشورهای پیشرفته است. چیزی که آنها دارند، امکانات است در حالیکه ما نیروی انسانی فکور، هنرمند و خوب داریم اما امکانات‌مان کم است. من فکر می‌کنم شهرداری و وزارت ارشاد باید به هنرمندان کمک کنند تا محلی برای تولید اثر هنری داشته باشند.

من طرحی با عنوان "گذر هنرمندان در پارک لاله" داشتم که اگر اجرا می‌شد، قطعاً تعداد زیادی از علاقه‌مندان به هنر جذب آن می‌شدند تا از آنجا رد شوند و نحوه کار هنرمندان در آتلیه خود در پارک لاله را ببینند. خیلی جالب می‌شود اگر چنین پاتوقی در ایران ساخته شود که هنرمندان تحصیل‌کرده در یک محل مناسب و تمیز بنشینند و دست به خلق اثر هنری بزنند. من عین همین طرح را در آلمان دیدم و فکر می‌کنم کشورهای دیگری هم مشابه آن را داشته باشند، ولی ما نداریم. در حالیکه اگر این طرح اجرایی شود توریست‌های خیلی زیادی را هم جذب خواهیم کرد.

طرح شما چه سالی ارائه شد و چرا به مرحله اجرا نرسید؟

من این طرح را سال 83 ابتدا به معاون امور هنری وزارت ارشاد ارائه دادم که ایشان استقبال کردند و من را به شهرداری تهران معرفی کردند و شهرداری تهران هم استقبال کرد اما پس از  آن جریان  بوروکراسی‌ پیش آمد که احساس کردم من به عنوان یک هنرمند نمی‌توانم چنین کاری را پیگیری کنم و متأسفانه طرح اجرایی نشد.

هنوز هم معتقدم که هر دولتی که روی کار باشد، اگر بخواهد به فرهنگ و هنر این مملکت خدمت کند باید این راسته را بسازد. دوره صفویه در میدان نقش جهان چنین کاری را انجام دادند و طرحی که من دارم چیزی شبیه میدان نقش جهان اصفهان است. ما باید چنین گذری در تهران داشته باشیم که هنرمندان آکادمیک شاخص معاصرمان آنجا پایگاه داشته باشند. اگر این اتفاق بیفتد، مطمئن باشید ما یک کار کارستانی در عرصه معرفی فرهنگ و ایران انجام داده‌ایم.

در چند سال اخیر چند بار عنوانی با نام "گذر هنرمندان" مطرح شده است اما عملاً اتفاق مهمی نیفتاد و در این رویدادها  تنها به ارائه دست ساخته‌های تعدادی از جوانان اکتفا شد. اما شما اشاره می‌کنید که در چنین فضایی باید اساتید آکادمیک و شناخته‌شده حضور پیدا کنند. به نظر شما حضور این افراد در چنین محلی امکان‌پذیر است؟

بله. ما باید پایگاه اساسی به‌ آنها بدهیم و یک گالری کوچک در اختیارشان بگذاریم که آثارشان همیشه روی دیوار باشد. یک آتلیه خوب هم داشته باشند که مشغول کار باشند و حتی یک سیستم آموزشی جمع‌وجوری هم آنجا داشته باشند. این‌ امکانات را ما می‌توانیم با یک قیمت مناسب و با قسط‌بندی طولانی در اختیار هنرمندان بگذاریم تا این راسته تبدیل شود به راسته هنرمندان تجسمی ایران.

ایده‌ من این است که آدم‌های شاخص و ارزشمند را دعوت به این کار کنیم و آن موقع ما برای کل کشور الگو خواهیم ساخت تا دیگر هر چیزی را با نام الگو نشان ندهند. ما باید یک الگویی بسازیم که بگوییم هنر معاصر ایران این است، تا کار دقیق آکادمیک را به جامعه معرفی کنیم و نگذاریم ناسره به جای سره بنشیند.

محمد فدوی

بسیاری از فارغ‌التحصیلان هنر در سال‌های اخیر بر این باور هستند که آنچه که در دانشگاه‌های ما ارائه می‌شود، از آنچه که در دنیای هنر مورد استفاده قرار می‌گیرد بسیار عقب است.  شما به‌عنوان شخصی که سالها عضو هیئت علمی و یا رئیس دانشکده بوده‌اید، شیوه‌های آموزشی و منابع درسی رشته‌های هنری در دانشگاه‌ها را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ واقعاً فکر می‌کنید فضای آکادمیک ما پاسخگوی نیاز امروز جوانان‌مان هست؟

وزارت علوم یک بخش‌نامه و قانون دارد که قطعی است و اجرا می‌شود. ما موظف هستیم که هر 5 سال یک‌بار واحدهای درسی هر رشته را بازبینی کنیم. برای این کار باید یک تحقیق در سطح بین‌المللی ‌کنیم و حتی بعضی از دانشجوهای فوق لیسانس و دکتری خودمان را مأمور می‌کنیم که تزشان را در این مورد بنویسند که الآن در دنیا چه خبر است.

چهار سال پیش که واحدهای درسی رشته‌های گرافیک و تصویرسازی را به‌روز کردیم، چند دانشگاه معتبر آمریکا را مورد رصد قرار دادیم و تغییراتی که آنها اعمال کرده بودند را اعمال کردیم. بنابراین سیستم آموزشی بعضی از رشته‌ها مثل نقاشی، گرافیک و تصویرسازی کاملا به‌روز است. البته نمی‌توانیم ادعا کنیم امکانات و سطح آموزشی ما شبیه کشورهای پیشرفته مثل آمریکا و اروپا است. آنها امکانات فراوانی دارند که ما این امکانات را نداریم و این یک واقعیت است.

نکته دیگر در مورد سطح اساتید است که ما در این زمینه حواس‌مان جمع بوده است. خوشبختانه استادهای ما یا هنرمندان شاخصی هستند که کار عملی می‌کنند و آثار شاخصی دارند و حالا دارند درس می‌دهند و یا اساتید مجرب دانشگاهی هستند.

اما مشکلی که وجود دارد و دانشجوها درباره آن گلایه می‌کنند این است که بعضی از رشته‌ها مثل نیوآرت و کانسپچوال‌آرت اساساً رشته‌های نو هستند که باید به دانشگاه‌های ما بیایند اما هنوز نیامده‌اند. ما تلاش‌مان را می‌کنیم که این رشته ها نیز در دانشگاه تاسیس شوند، اما این‌ها رشته‌هایی است که به شدت نیاز به امکانات و هزینه دارند. من فکر می‌کنم حق دانشجویانی ما این است که امکاناتی پنج برابر الآن داشته باشند ولی متأسفانه امکانات نیست.

شما در بخش اجرایی هم فعالیت داشته‌اید و مدتی در فرهنگسرای نیاوران مشغول کار مدیریتی بودید. ضمن اینکه خودتان هنرمند هستید و با نیاز هنرمندان آشنایی دارید.  فکر می‌کنید در فضاهای فرهنگی ما هنرمندان به لحاظ روحی و کاری به چه چیزهایی نیاز دارند و مخاطب رجوع‌کننده به این مراکز چه چیزهایی باید به دست بیاورد؟

در عرصه مدیریت هنری هم مثل بعضی بخش‌های دیگر جامعه ، متأسفانه افراد غیرمتخصصی مسئول هستند که یک مشکل را به وجود می‌آورند. اغلب این افراد فکر می‌کنند در حال انجام کار مثبت هستند ولی واقعیت این است که دارند کار منفی می‌کنند. آنها گمان می‌کنند به نفع کشور و نظام کار می‌کنند، اما چون متخصص امور اجتماع نیستند، در واقع کار ضد تبلیغی انجام می‌دهند.

حوزه فرهنگ و هنر یک حوزه پیچیده و خاص است و در عرصه مدیریت هر کسی نباید به آن ورود پیدا کند. یک دوره‌ای پیش از سال 84 این نگاه تخصصی وجود داشت و افرادی که کاربلد بودند در رأس امور قرار گرفتند که همین افراد باعث شدند تحولی رخ بدهد و فرهنگ و هنر ایران علیرغم همه دشمنی‌های جهان به رخ دنیا کشیده شود و دنیا در مقابل بسیاری از هنرمندان ما سر تعظیم فرود آورد.

 اما وقتی برای یک مرکز فرهنگی و هنری یک مدیر غیر متخصص می‌گذارند، برای من کاملاً ملموس است که آن مدیر به فرهنگ و هنر ضربه می‌زند. اگر این حوزه ضربه بخورد، مدت بسیار زیادی طول می‌کشد تا ضربه‌های زده شده جبران شود. متأسفانه بسیاری از افراد چنین چیزی را در جامعه ما متوجه نبودند و حالا که متوجه شده‌اند هم خیلی دیر است. باید آدم‌های متخصص و کاربلد و افرادی که به کار خودشان ایمان و باور داشته باشند را بیاورند تا بتوانند کاری کنند، در غیر این صورت ضربه‌ها روز به روز مهلک‌تر می‌شود و کار سخت‌تر خواهد شد.

هر بلایی که امروز بر سر فرهنگ و هنر و حتی مسائل اعتقادی مردم آمده است، نتیجه فعالیتِ‌ آدم‌های درست، ولی غیر متخصصی است که در بخش‌های مدیریتی حضور داشته‌اند. این موضوع باعث پیدایش فرهنگ و هنر فرمایشی می‌شود . وقتی شما فرهنگ و هنر را سفارشی می‌کنید، یعنی یک مدیریت سست و ضعیف دارید.

در چند سال اخیر هم که تغییر و تحولی ایجاد شده است، آن‌قدر ما را گرفتار جریانات سیاسی و تحریم‌ها و دشمنی‌های خارج از کشور کردند که فرصت نشد دوباره آنچه رخ داد را بازسازی کنیم. در نتیجه حدود دو دهه است که ما در راه نادرستی حرکت می‌کنیم. متأسفانه در بحث فعالیت‌های فرهنگی و هنری دچار روزمرگی شده‌ایم و کار درازمدت نداریم.

در انتها اگر صحبتی باقی مانده است بفرمایید.

من هر کجا که باشم، خدمت‌گذار فرهنگ و هنر ایران عزیز و اعتقادات دینی‌مان هستم. خودمان را گرفتار شعار نکنیم و برای نسل‌های بعدی کار کنیم. من به همین دلیل فکر کردم که تمام انرژی خودم را در سیستم آموزشی بگذارم و نسل‌های بعدی را آموزش بدهم. امروز خیلی خوشحالم وقتی می‌بینم که بسیاری از شاگردان گذشته، در شهرستان‌ها  استاد هنر هستند و هر وقت ما را می‌بینند احوال‌پرسی گرم می‌کنند. این نشان می‌دهد که آنها قدردان هستند و می‌دانند که ما چه‌کارهایی انجام داده‌ایم.