سرویس تجسمی هنرآنلاین: ژیلا دژم عکاس باسابقهای است که سالها در صدا و سیما و موزه هنرهای معاصر تهران مشغول فعالیت بوده و علاوه بر آن سابقه تدریس در دانشکده هنر و معماری دانشگاه آزاد اسلامی، دانشگاه فنی و حرفهای دکتر شریعتی و موسسات آزاد را دارد. او تندیس و دیپلم افتخار سومین نمایشگاه تشخص و منزلت زن در نظام جمهوری اسلامی ایران و دیپلم افتخار یونسکو با موضوع جوانان در دهه 1980 را دریافت کرد. او در داخل و خارج از کشور در انتشار مجله، کتاب و کاتالوگ آثار هنرمندان مختلف مشارکت داشته است. جدیدترین نمایشگاه این هنرمند با عنوان "زبانی در بیزبانی" چندی پیش در گالری ایده برگزار شد. گفت و گوی ژیلا دژم با هنرآنلاین را بخوانید.
در شروع گفتوگو از خودتان و فضایی که در آن بزرگ شدید و باعث شد به هنر علاقهمند شوید بگویید.
ما خانواده خیلی شلوغ و پرمِهری بودیم. من از بچگی یک آدم خجول، گوشهگیر و ساکت بودم که چند بیماری سخت هم گرفتم. کمی بزرگتر که شدم، بیشتر در دنیای خودم غرق میشدم و بیشتر در تخیلاتم بودم تا واقعیت بیرون. خیلی به طبیعت و نقاشی علاقه داشتم. مسلماً آن موقع عکاسی را نمیشناختم چون خیلی کوچک بودم. همیشه به پدر و مادرم میگفتم ای کاش ما کولی بودیم و دائم در حرکت بودیم. از سکونت و یک جا ماندن خوشم نمیآمد و زندگی شاد کولیها خیلی برایم جالب بود. در دوره دبیرستان چون ریاضیام خوب بود، خانوادهام و مدیر مدرسه میگفتند ریاضی بخوان چون فضای هنری را دوست نداشتند. تقریباً در 16-17 سالگی با دوربین عکاسی آشنا شدم و به واسطه دیدن کار فیلمسازی دو پسر همسایهمان بیشتر جذب هنر شدم. در دانشگاه میخواستم عکاسی بخوانم ولی چون رشته عکاسی تا فوق دیپلم ادامه پیدا میکرد و مدرک لیسانس نداشت، خانوادهام گفتند باید رشتهای بخوانی که لیسانس داشته باشد. رشته بازرگانی را پیشنهاد کردند و من بازرگانی خواندم ولی از همان ابتدا متوجه شدم که ارتباطی با این رشته ندارم. از بخشهای علوم انسانی این رشته مثل دروس جامعهشناسی، روانشناسی و یا حتی از اقتصاد بینالملل خوشم میآمد ولی به کلیت رشته علاقه نداشتم. ترم اول دانشگاه بودم که تلویزیون خواست برای واحد عکاسی، فیلم و انیمیشن نیرو بگیرد و یک امتحان برگزار کرد که من در آن پذیرفته شدم.
وقتی وارد تلویزیون شدید در چه حیطهای فعالیت کردید؟
در واحد عکاسی تلویزیون بودم. کامران عدل رئیس واحد عکاسی بود و بعد دکتر اسد بهروزیان آمد که من زمان ایشان استعفا دادم. آقای وارطانیان هم در تلویزیون حضور داشت که پیشکسوت عکاسی بود و من کار با دوربین لارج فرمت را از ایشان یاد گرفتم. تلویزیون را خیلی دوست داشتم، مخصوصاً کتابخانهاش که خیلی غنی بود و چون خودآموخته بودم، کتابهای عکاسی و هنر کتابخانه تلویزیون برایم جالب بود.
شما پیش از افتتاح رسمی موزه هنرهای معاصر تهران وارد موزه شدید. همکاریتان با این مجموعه چطور شکل گرفت و زمینه فعالیتتان در موزه چه بود؟
وقتی در تلویزیون بودم، کمی با بافت و کارهای آنجا مشکل داشتم. از کارمند بودن متنفر بودم و اینکه یک قرارداد بگذارند و بگویند باید در این حیطه خاص کار کنی، نظرم را جلب نمیکرد. به همین خاطر ترجیح دادم از تلویزیون بیرون بیایم. کار دولتی هم دوست نداشتم و میخواستم فعالیتم آزاد باشد. از جایی شنیدم که قرار است موزهای در تهران افتتاح شود که 400 جلد کتاب عکاسی دارد. به همین دلیل در مصاحبه شرکت کردم و سال 56 به عنوان عکاس وارد موزه شدم. محیط کاری آنجا خیلی برایم جالب بود و به آن علاقهمند شدم.
در موزه هنرهای معاصر تهران از چه آثاری عکاسی میکردید؟
از هر اتفاقی که در موزه میافتاد باید عکاسی میشد. حتی از شخصیتهای مختلفی که برای بازدید به موزه میآمدند هم عکاسی میکردم که این مربوط به بخش خبری موزه بود. یک سال قبل از انقلاب آنجا بودم که آن یک سال فعالیتهای گستردهای در موزه انجام شد.
سال گذشته مجموعهای از آثار شما در آلمان به نمایش گذاشته شد که مربوط به زمان افتتاح موزه هنرهای معاصر بود و خیلی هم سر و صدا کرد. عکسهایی که در آن نمایشگاه به روی دیوار رفت، مربوط به اولین کار جدیتان در موزه بود یا قبل از آن هم پروژههای جدی داشتید؟
من از مراحل ساخت موزه هم عکاسی کرده بودم. زمانی که به موزه رفتم، هنوز گالریها مثل تونلهای سیاه بودند و هنوز نازککاریها انجام نشده بود. بعضی از بخشها ساخته شده بود ولی مثلاً شیشهها را تازه داشتند نصب میکردند. من باید از تمام مراحل ساخت موزه و نصب آثار عکاسی میکردم. از بازدیدهای خصوصی هم باید عکس میگرفتم. من در شب افتتاح موزه عکاسی نکردم چون دربار عکاسهای خودش را داشت و ما فقط به عنوان پرسنل موزه در افتتاحیه حضور داشتیم. شب دوم هم هنرمندان و سرمایهگذاران در موزه حضور یافتند که به من اطلاع ندادند که باشم. فردای آن روز دیدم همه به دنبال من میگردند و میگویند که چرا دیشب نبودی؟ گفتم کسی به من اطلاعی نداده است. گفتند تو از اول صبح شروع به عکاسی کن و شب هم آخرین نفری باش که از اینجا میروی. بعد متوجه شدم که همه عکسها و فیلمهای شب اول را دور انداخته بودند. گویا شاه دستش را در حوض روغن کرده بود تا جنس آن ماده را تشخیص دهد و همه خندیده بودند. به این دلیل کانون خبرنگاران عکاس همه عکسها را نابود کرده بود.
بنابراین تنها عکسهایی که از افتتاحیه موزه هنرهای معاصر باقی مانده، عکسهای شماست؟
نمیدانم. تنها عکاس موزه من بودم ولی اگر کسی دیگر از افتتاحیه موزه عکاسی کرده باید خودش بگوید.
آرشیو عکسهایی که در زمان ساخت موزه گرفتهاید موجود است؟
حتماً باید باشد. پیش خود من نیست، اما باید موزه باشد.
مدتی است که موزه هنرهای معاصر تهران در حال بازسازی است. در طی این سالها خیلی بخشها به موزه اضافه شد و حالا صحبت بر سر این است که همه اضافات را حذف کنند و موزه را به همان چیزی که در ابتدا بوده، برگردانند. آیا از عکسهایی که شما در مراحل ساخت موزه تهیه کرده بودید برای بازسازی استفاده شده است؟
بله از من خواستند که مقداری از عکسها را از آرشیو پیدا کنم. آنها را اسکن کردم و در اختیار مسئولان قرار دادم. فکر نمیکنم برای شناخت شکل اولیه موزه مشکلی وجود داشته باشد و اگر اطلاعاتی نیاز داشته باشند، حتماً کمک میکنم.
عکسهای افتتاحیه موزه هنرهای معاصر تهران سالها نمایش داده نشده بود و عموم مردم از وجودشان اطلاع نداشتند، به همین خاطر ما تصویر قدیمیای از موزه در ذهن نداشتیم. چه شد که تصمیم گرفتید آن عکسها را نمایش بدهید؟
آدمهایی در افتتاحیه موزه حضور داشتند و یا برنامههای هنری در زمان افتتاح موزه انجام میشد که قائدتاً امکان نمایش عکسها در ایران را از ما میگرفت. به همین خاطر عکسها سال 2017 در برلین نمایش داده شد. من فکر کردم تا زنده هستم این آثار را نمایش بدهم چون بعد از من ممکن است کسی نداند که این آثار تا چه اندازه ارزش دارد. عکسها متعلق به یک بخشی از تاریخ موزه است و حس کردم باید دیده شوند.
قرار بود نمایشگاهتان همزمان با نمایشگاه آثار گنجینه موزه هنرهای معاصر تهران در برلین برگزار شود؟
من اصلاً اطلاعی از این ماجرا نداشتم. سال 2016 در آلمان بودم که تصمیم به برگزاری نمایشگاه گرفتم. پس از آن که قرار شد آثار گنجینه موزه هنرهای معاصر تهران به برلین برود، کسی که مسئول نمایش آثار من در مونیخ بود تصمیم گرفت نمایشگاه را همزمان با نمایشگاه آثار موزه برگزار کند. اما بعد از اینکه آثار گنجینه موزه به برلین نیامد نمایشگاه آثار من به طور جداگانه برگزار شد.
بازخورد نمایشگاهتان در برلین چطور بود؟
برایشان جالب بود. هنوز برداشت اروپاییها است که ما شترسوار هستیم و باور نمیکردند که در دهه 50 شمسی در ایران هپنینگ و پرفورمنس اجرا کرده باشیم. من در دهههای 70 و 80 شمسی میدیدم که جوانها سراغ یک سری نیوآرت میرفتند و فکر میکردند برای اولین بار در ایران این کارها را انجام میدهند ولی من میگفتم چنین نگویید چون قبلاً در افتتاح موزه هنرهای معاصر تهران چنین کارهای هنری انجام شده است.
هپنینگ آرت و پرفورمنسی که در افتتاحیه موزه هنرهای معاصر تهران اجرا شد را هنرمندان ایرانی اجرا کردند یا خارجی؟
کیوریتور و طراح آنها یک خانم آمریکایی بود و اجراگران هم ایرانی و هم خارجی بودند.
به خاطرتان هست که از آن هنرمندان کسی در ایران مانده باشد و کارش را ادامه داده باشد؟
من از گروه موزیسینها شناختی نداشتم و نمیدانم بعداً ادامه دادند یا نه. اما گروه رقص فولکلور را میشناختم که بخشی از آنها هنوز در ایران هستند. البته شخص طراح آن حرکات مهم بود و دیگران فقط مجری بودند.
شما تا چه سالی در موزه هنرهای معاصر تهران مشغول کار بودید؟
تا اردیبهشت سال 84 که بازنشسته شدم.
سالهایی که در موزه فعالیت داشتید، مسئولیتهایتان در چه بخشهایی بود؟
مسئول عکاسی بودم و همزمان یک دوره مسئول دبیرخانه هنری شدم. بین سالهای 65 تا 70 هم بهعنوان اعتراض به کتابخانه موزه رفتم و عکاسی را ترک کردم. در طول آن مدت گفتند به بخش عکاسی برگرد که گفتم من شروطی دارم که باید این شروط را انجام بدهید تا بپذیرم. چون تهویه آنجا خیلی نامناسب بود و ریههایم آسیب دیده بود. یک جای زائد را برای ما گذاشته بودند با لوازم فرسودهای که باید تجدید میشد. در دوران جنگ طبیعی بود که بودجهای برای این کارها اختصاص داده نشود ولی بعد از آن باید بازسازی میشد و در طرح عمرانی قرار میگرفت.
از آثار گنجینه موزه هم برای آرشیوها عکاسی میکردید؟
بله. من خودم از آرشیو موزه عکاسی میکردم و چند نفر عکاس داشتیم که مدیریت آنها بر عهده من بود و از رویدادها عکاسی میکردند.
از یک دورهای به بعد، آثار گنجینه موزه بیشتر شد و حتی تعداد آثار از ظرفیت گنجینه بالاتر رفت. شما آثار گنجینه را به یکباره عکاسی کردید یا آثار به تناوب عکاسی شدند؟
پیش از انقلاب وقتی یک اثر برای موزه خریده میشد، یکی دو کاتالوگ برای آن تهیه میشد که این کار به عهده بخش خصوصی بود و ما فقط برای آرشیو موزه عکس میگرفتیم. پس از انقلاب من خودم پیشنهاد دادم که از همه آثاری که امکان عکسبرداری از آنها وجود دارد عکس بگیریم، منتها آرشیو موزه حدود یک سال و نیم بسته بود چون باید از آثار صورتبرداری میشد. وزارت دارایی از تمام آثار صورتبرداری کرد و تشخیص داد که آثار هنری هستند یا نه. بعد از آن من شروع کردم به عکس گرفتن و تا جایی که همکاری شد و اجازه عکسبرداری وجود داشت از آثار عکس گرفتم.
شما خارج از فضای موزه هنرهای معاصر هم عکاسی میکردید؟
بله. از هر چیزی که دوست داشتم عکاسی میکردم. آنطوری که باید، کارمند اداری نبودم و زمانی که کاری نداشتم در اداره نمینشستم. به همین خاطر کلی توبیخ شدم!
در عکاسی چه رویکردهایی دارید؟
جدا از اینکه عکاسی طبیعت را دوست دارم، عکاسی خیابانی و عکاسی مستند اجتماعی هم انجام دادهام و یک مدت هم در زمینه زنان ایرانی عکاسی کردم. به مناطق و شهرهای مختلف میرفتم و عکاسی میکردم.
این عکسها را نمایش هم دادهاید؟
بله. بیشتر آنها در نمایشگاههای گروهی روی دیوار میرفت. یک نمایشگاه انفرادی از زنان ایرانی در شهر لایپزیگ آلمان داشتم و سال 1984 هم در مسابقه عکاسی یونیسف شرکت کردم که به من دیپلم افتخار دادند. در نمایشگاه تشخص و منزلت زن در نظام اسلامی هم جایزه ویژه را گرفتم. یک سفر به هند داشتم و از آنجا عکاسی کردم که آن آثار را در نمایشگاهی با نام "نیم نگاهی به هند" در گالری برگ نمایش دادم. سال 90 هم یک نمایشگاه انفرادی با نام "آبایی" در گالری دی برگزار کردم. به طور کلی در برپایی نمایشگاه و شرکت در مسابقات خیلی آدم فعالی نبودم.
با مطبوعات هم همکاری داشتهاید؟
بله. مطبوعات هر موقع نیاز داشتند با من تماس میگرفتند و عکس میخواستند. مثلاً من از حسین علیزاده عکس گرفته بودم که آن عکسها را مجله دیاپازون فرانسه چاپ کرد. یا در فرانسه، دایرهالمعارفها از من عکس خواستند که به آنها عکس دادم. کلاً هر جایی که عکسی نیاز داشت و از من درخواست میکرد، سعی میکردم به آنها عکس بدهم.
اشاره کردید که از سالها پیش یکی از سوژههای آثارتان زن بوده است. این نگاه در نمایشگاه اخیرتان با نام "زبان بیزبانی" در گالری ایده هم بازتاب داشت. از همان ابتدا عکاسی در زمینه زنان با دید مستندنگاری انجام میشد یا نگاه زیباییشناسانه داشتید؟
بیشتر جاهایی که میرفتم، روستاها و مناطق محروم بود و از زنان آن بخشها عکاسی میکردم. همیشه برایم سوال بود که چرا اینقدر به عکاسی از زنان در روستاها و مناطق محروم گرایش دارم و چرا کمتر با جامعه شهری ارتباط برقرار میکنم؟ خلوص زنان روستایی و مناطق محروم را که میدیدم خیلی برایم جالب بود. وقتی از آنها عکس گرفتم، دیگر رها شدم و بعد به جامعه شهری و دغدغههای خودم به عنوان یک زن نگاه کردم. سال 59 رفته بودم از عشایر قشقایی عکاسی کنم که دیدم آنها خیلی عجیب به من نگاه میکنند. این موضوع برایم عجیب بود چون من جامعهشناسی و روانشناسی خوانده بودم و میدانستم که باید چطور با مردم ارتباط برقرار کنم و چکار کنم که از عکس گرفتن من رنجیده نشوند. بعد از اینکه عکس گرفتم، از بومیهای آنجا پرسیدم که چرا نگاهها به من عادی نیست؟ گفتند به خاطر ظاهرت است و آنها نمیتوانند هویت تو را تشخیص بدهند. نوع لباس، آرایش مو و ... برای آنها نشانه است.
بر همین اساس زمانی که دانشجوی پژوهش هنر بودم تحقیقی در مورد "آرایش موی سر زنان ایران از دوره باستان تا قاجار" انجام دادم و دیدم آرایش موی سر زنان در هر دورهای به یک شکل متفاوتی بوده و در هر دورهای نشانههای خودش را داشته است. حس کردم چقدر خوب میشود اگر بتوانم این را با عکسهایم نشان بدهم. خواستم نشان بدهم که از نگارهای ما چه چیزی باقی مانده است. تحت تأثیر شعر آبایی هم بودم. بنابراین مجموعه "آبایی" را در گالری دی به نمایش گذاشتم و عکسهای جدیدتری که از آن مجموعه گرفتم را در نمایشگاه "زبان بیزبانی" ارائه دادم. الان فکر میکنم که حرفم را زدهام و این مجموعه دیگر کامل شده است.
عکاسی این مجموعه را چگونه انجام دادید؟
من برای مجموعه "آبایی" ابتدا نورپردازی و صحنه را درست کردم و بعد از مدلها عکس گرفتم. در یک بخشهایی هم از فتوشاپ استفاده کردم و حتی در پرسپکتیو عکسها دست بردم چون یکی دو نمونه آنها از نگارگریهای ایرانی الهام گرفته بودند و پرسپکتیو را رعایت نمیکردند. میخواستم در عکسهایم نگاه به سنتهای ایرانی را القا کنم. دوست داشتم مدلها را کوچکتر نشان بدهم و بافت قالیچه را پر رنگتر کنم. هیچکدام از عکسها مستندگونه نیستند و همه را با فکر گرفتم. فکر کردن در مورد ایده نمایشگاه قبلیام سه سال به طول انجامید و من در این سه سال از مدلهای مختلفی عکس گرفتم ولی در مجموعه "زبان بیزبانی" سریعتر به ایده اصلی رسیدم چون ایده قبلی هنوز کامل نشده بود و میخواستم آن بخش را با پرداختن به نسل معاصر تکمیل کنم.
عکسهای نمایشگاه "آبایی" را قاب کردم ولی دوست نداشتم عکسهای نمایشگاه "زبان بیزبانی" قاب شوند. دلم میخواست خودشان باشند و هیچ محدودیتی دور آنها نباشد. بنابراین از تکنیک چاپ روی آلومینیوم استفاده کردم. میخواستم خشونت فلز را در بعضی از عکسهایم داشته باشم که این نوع چاپ به من کمک کرد تا آنچیزی که میخواستم را بیان کنم.
اشاره کردید که به خاطر مطالعاتی که در زمینه جامعهشناسی و روانشناسی داشتید، کسی از عکس گرفتنتان ناراحت نمیشد. به نظرتان یک عکاس و مخصوصاً عکاس مستند باید چه کاری انجام دهد تا باعث آزار سوژه نشود؟
بعضی از رویدادها لحظهای است و هرگز تکرار نمیشوند، آنجا خیلی نمیتوانید صبورانه عمل کنید و منتظر واکنشها بمانید. باید عکستان را بگیرید و فرار کنید. اما من در مورد رویدادهایی که لحظهای نیستند، سعی میکنم ابتدا با محیط آنجا ارتباط برقرار کنم و بین آدمها بگردم، طوری که حضورم و دوربین روی دوشم طبیعی باشد. اولین باری که دوربین را به سمت آنها میبرم ممکن است خودشان را جمع کنند و دیگر خودشان نباشند. در چنین شرایطی اگر فضا باشد با آنها صحبت میکنم و مثلاً میگویم من میخواهم از آن طرف عکس بگیرم و با تو کاری ندارم. بعد به محض اینکه توی فکر رفت و به خود واقعیاش برگشت، من عکسم را میگیرم. معمولاً عکسهایم را اینطوری میگیرم. بعضی از صحنهها هستند که شما نمیتوانید تأمل کنید و مجبورید که همان لحظه عکستان را بگیرید. البته در چنین مواقعی بهتر است رفتارتان برخورنده نباشد و به حریم خصوصیشان توهین نکنید. من اولین بار که میخواستم عکاسی کنم، با برخورد تند یک خانم تالشی مواجه شدم. حدود سال 55 در بندرانزلی یک خانم تالشی را دیدم که پوشش خیلی جالبی داشت و یک نوزاد هم دقیقاً با همان پوشش کنارش بود. وقتی خواستم از او عکس بگیرم با برخورد تند خانم مواجه شدم و از آن موقع به بعد به خودم گفتم تو باید نحوه برخورد با مردم را یاد بگیری.
از زمانی که شما عکاسی را شروع کردید تا به امروز تفاوتهای زیادی در تکنولوژی عکاسی به وجود آمده است. این تفاوتها و پیشرفتها را چگونه میبینید و فکر میکنید چقدر در کارتان تأثیرگذار بوده است؟ آیا در دید شما و نحوه فعالیتتان تأثیری گذاشته یا فقط ابزاری است که در نتیجه نهایی تاثیر ندارد؟
من آدمی نیستم که خیلی روی یک موضوع تعصب داشته باشم. معمولاً اگر چیزی اختراع میشود برای تسهیل کردن کارها است و من میتوانم از این تسهیلات به نحو مطلوبی استفاده کنم. البته فکر میکنم آنالوگ هم پیشرفتهای خودش را داشت و اینطور نیست که بگوییم آنالوگ به دیجیتال ختم شده است. آنالوگ هم یک پروسهای را طی کرد و تمام عکاسان روز با آن پیش رفتند که در نهایت به این بخش رسیدند. شاید من خودم هنوز در کار کردن با فتوشاپ تبحر نداشته باشم و از گرافیستها کمک بگیرم ولی در کل معتقدم ایده عکس مهمتر از تکنولوژی است. وقتی دیجیتال آمد، عملاً آنالوگ حذف شد ولی برای من آنالوگ هنوز یک نوستالژی دوست داشتنی است. خیلی از دوستان به شاگردانشان میگویند شما باید عکس دیجیتال را بدون ادیت ارائه بدهید. به نظرم این خیلی تفکر اشتباهی است چون ما حتی در زمان آنالوگ هم نگاتیو را میگرفتیم و در ظهورش دخالت میکردیم. در نگاتیو خراش ایجاد میکردم تا آن چیزی که میخواستم را به دست بیاورم. حتی میتوانستیم کاغذ را چروک کنیم و زیر آگراندیسور بگذاریم. بنابراین در عکاسی آنالوگ هم میشد از تکنیکهای مختلف استفاده کرد ولی عکاسی دیجیتال که آمد، آن عکسی که من صبح تا شب برایش وقت میگذاشتم تا ببینم حاصلش چه میشود را در یک ساعت و یا حتی در یک ربع ساعت میتوانم آماده کنم.
شما معتقدید که ادیت کردن عکسها به معنای دست بردن در واقعیت نیست؟
بله. شما وقتی عکس دیجیتال میگیرید، در واقع یک عکس خام گرفتهاید، درست مثل یک فیلم خام که به شما بگویند این را ظاهر نکن. مگر میشود؟ آن فیلم باید ظاهر شود. عکس هم در نهایت باید همان چیزی باشد که عکاس میخواهد. بنابراین شما میتوانید عکس را وارد فتوشاپ کنید و ادیتی که لازم است را انجام دهید. البته ادیتها باید طبیعی باشند، اما گاهی میبینیم افراد نابلد تسلیم رنگهای عجیب و غریب فتوشاپ میشوند.
در حال حاضر به جز کارهای شخصیتان، با مجموعه خاصی هم کار میکنید؟ منظورم کار عکاسی در قالب تجاری است.
در تمام این سالها چنین فعالیتهایی هم داشتهام. من عکاسی از آثار هنری را خیلی دوست دارم و اتفاقاً تخصصم روی همین بخش است ولی در این مدت بیشتر روی عکاسی تبلیغاتی و صنعتی کار کردم. عکاسی مدلینگ هم درس میدهم ولی خودم کار نمیکنم.
به عکاسی از آثار هنری اشاره کردید، در مورد این مقوله کمی توضیح دهید. آیا گرفتن عکس از آثار هنری، صرفاً ایستادن جلوی یک تابلو یا مجسمه و عکس گرفتن است یا اینکه ابتدا باید برای این کار شرایط خاصی فراهم کنیم و بعد عکس بگیریم تا آن اثر هنری به خوبی دیده شود؟
فرقی ندارد که شما میخواهید چه ژانری کار کنید، فقط اول از همه باید نور را بشناسید. یعنی اگر نور، واکنشها و بازتابهای نور را بر روی متریالهای مختلف یاد بگیرید که نور چه بازیای دارد و از یک نورپردازی خوب چه بازدهیای میتوانید بگیرید، دیگر فکر نمیکنم خیلی مهم باشد که میخواهید چه چیزی را عکاسی کنید. اثر هنری و مخصوصاً حجمها اهمیتشان در این است که شما خواستۀ هنرمند را بفهمید و بعد دوربینتان را در زاویهای قرار بدهید که شخصیت اثر هنری در خروجی عکس، نمایش داده شود. یا مثلاً باید بدانید که یک نقاش از چه تکنیکهایی استفاده کرده است. اگر نقاش از رنگهای برجسته استفاده کرده باشد، نورپردازی شما هم باید متفاوت باشد. باید دقت کافی هم داشته باشید. توزیع نور برای تابلو خیلی اهمیت دارد چون ممکن است هنرمند از یک گوشه تا گوشه دیگر کارش از رنگها و سایه روشنهای خاصی استفاده کرده باشد. در چنین شرایطی عکاس اگر ناشی باشد، نتیجه حاصله به دلخواه هنرمند نخواهد شد. به همین خاطر آقای احصایی به من میگفتند تو با کاتالوگهای خوبی که ارائه دادی، خیلی به نقاشی ایران کمک کردی تا به خوبی در سطح جهان ارائه شود. من از آثار هنرمندان زیادی عکاسی کردم تا کتاب آثارشان را منتشر کنند و از سوی دیگر عکسهایم از آثار هنرمندان ایرانی که در حراجهایی مانند کریستیز و ساتبیز شرکت داده میشد، در کاتالوگ آن حراجها چاپ شده است.