سرویس تجسمی هنرآنلاین: انسانهایی که جنسیت آنها از نظر نقاش مهم نیست و درگیر زمان و مکان نیستند، اغلب با لبهایی خندان که گویی بر صورت نقاب زدهاند یا خندههایی تصنعی از سر اجبار یا حتی از روی بیخیالی سعی در پوشاندن شرایط بحرانی دارند که هر روزه در آن دست و پا میزنند از خصوصیات نقاشیهای هنگامه عابدین است که با طنزی تلخ حس درونی نقاش را بر روی بوم هویدا میکنند.
عابدین در مجموعه "جدی نگیر" انسانهای بیخیالی را تصویر کرده که در حال غرق شدناند. آنها حتی نمیدانند در اطرافشان چه چیزی در حال رخ دادن است و از دردی که گرفتار آن هستند بیاطلاعاند.
در بعضی آثار وی شخصیتها در مواجهه با پدیدههای مختلف بیتفاوتاند و خود را بیخیال نشان میدهند اما در بعضی تابلوهای دیگر انسان پی به گرفتاری و واماندگی خود برده و سعی در فرار دارند اما چون با موجودات خطرناکی روبرو میشوند دچار تردید انتخاب شده است.
عابدین این مجموعه را به تازگی در گالری گلستان به نمایش گذاشته است. وی همچنین دو اثر از این مجموعه را در دو نمایشگاه معتبر بینالمللی در ایلینوی آمریکا و لندن ارائه داده و برگزیده شدند.
هنگامه عابدین فارغالتحصیل رشته بازرگانی از دانشگاه علامه طباطبایی تهران است. وی از سال 1368 دورههای مختلف طراحی و نقاشی را گذرانده است. وی علاوه بر این شاعر و نویسنده است. عابدین شرکت در چندین نمایشگاه گروهی و حضور در چهار نمایشگاه انفرادی نقاشی را در کارنامه هنری خود دارد.
شما فارغالتحصیل رشته بازرگانی از دانشگاه علامه طباطبایی هستید با توجه به تحصیلات غیرمرتبط چطور به سمت هنر نقاشی گرایش پیدا کردید؟ علاوه بر این نویسنده و شاعر هم هستید و کتاب شعری از شما منتشر شده است درباره آن بگویید؟
اگر بخواهم صادق باشم باید بگویم تا هجده سالگی به دلیل سیستم غلط آموزشی آن روزها که تا به امروز هم ادامه دارد، از علایق خودم بیخبر بودم. چیزی میان زمین و هوا، کشف و هپروت... . با وجود خانوادهای که به شدت به علایق هنری فرزندشان اهمیت میدادند، اما چون با وجودی که بچه شب امتحان بودم و از شاگرد دوم و سوم نزول نمیکردم، تصمیم را به خودم واگذار کردند. به موسیقی به شدت علاقهمند بودم و وقتی خواهرم که از کلاس سوم ابتدایی ویلون زدن را در هنرستان عالی موسیقی آموخته بود و چهار سالی هم از من بزرگتر بود را میدیدم به شوق آمدم گیتار یاد بگیرم و یک روز پدرم با انعطاف کامل دستم را گرفت و من را برداشت و برد به کلاس موسیقی "محمد اوشال" و همانجا با مادرم میماندند تا کلاس تمام شود. مدتی رفتم و برایم حوصله سربر شد، رها کردم و خودم با گوش دادن چیزهایی را شروع کردم به زدن، اما موسیقی همیشه با من ماند، حتی وقتی کنکور قبول شدم، هنوز علاقه من محدود به تنها یک رشته خاص نبود (درون نا آرام). من در آرزوی دانستن هر چیز بودم. اقتصاد، روانشناسی، جامعهشناسی، علوم سیاسی، فلسفه و... میخواستم همه جهان را یکباره ببلعم و چون نمیتوانستم بعد از فارغالتحصیل شدن از دانشکده، خیلی دیر به هنر و نقاشی پناه بردم اما خوب میدانستم که خواندن این رشته در دانشگاه همه آن چیزی نخواهد بود که مشتاقانه در جستجوی جهانش بودم. اگر چه از همان کودکی (5سالگی) ناآگاهانه همیشه و هرجا میشد، صورتکهایی میکشیدم یا پرترههای مجلات را به میل خودم تغییر میدادم! بیآنکه بدانم اینها جزء جدا نشدنی ذهن من هستند. حالا که یاد آن روزها میافتم خندهام میگیرد که چطور در پنج سالگی اولین صورتکهایم را روی انگشتان پای خواهرم کشیدم در حالی که او مشغول خواباندن خواهر کوچکش بود به زور!
در آثارتان پرسوناژها گویی در یک فضای خلاگونه هستند. آیا قرار دادن آنها در محیطهای آشنا مخاطب را از مفهوم اصلی دور میکرد و توضیح دهید که چرا در اکثر آثار تمام بوم به فیگور اصلی اختصاص داده شده، در واقع هدف شما از این بزرگنمایی چیست؟
من هرگز با ذهنیتی که داشتم نقاش رئالیست و واقعگرایی نبودهام و نمیتوانستم که باشم. شاید برایتان جالب باشد بدانید: من در زندگی واقعی به شدت واقعگرا هستم و زیر بار اصولی که تنها محتوایش احساسات رقیق و دروغ باشد نمیروم. از تعارفات و رسم و رسومات دست و پاگیر به شدت فراریام و احساساتی بودن را کاملا متفاوت با داشتن حس و شامه قوی و عاطفه واقعی در انسان میدانم. اما با همه وجود "رویا و تخیل"ام را برای هنرم نگاه میدارم. در عین حال معتقدم تخیل که از حد و اندازه بیرون برود دیگر اسمش "توهم" است و خیال نیست. پس میبینید چه مرز باریکیست میان رویا و توهم! اینها میتواند دلیل محکمی باشد تا اثرم را در فضایی به قول شما خلاگونه و میانه تخیل و واقعیت بسازم. من مفهوم اصلی را در جهان دروغی طوری خلق میکنم که به نظر شما واقعی بیاید. این خصیصه هنر ناب ست (البته اگر توانسته باشم و ادعا ندارم). که این راه تا توانستن بیانتهاست....
تصاویر آثار به شکلی اغراق شدهاند و حالتی کاریکاتورگونه به خود گرفتهاند. هدف شما از این فرم چیست؟
برای من نقاشی به آن شکل رسمی و بیانعطاف، هدفمند نیست. من از قبل برای خودم چارچوب و محدوده یا هدف مشخصی معین نمیکنم. پارادایم یا الگوی ذهنی مشخص و محدودکنندهای از پیش ندارم. دیدهها، شنیدهها، خواندهها و تجربههای من از فیلتر ذهنیام عبور میکند و الگوی ذهنی خالص من را خود به خود میسازد. به شرط آن که این جریان تجربی مدام با من زندگی کند. چه در پروراندن اندیشه و چه در ارتباط اجتماعی. این تجارب بسته به مشاهده من از جهان اطراف و در زمانبندی و شرایط خاص کارهای مرا شکل میدهد. چه اغراق شده و یا کاریکاتورگونه. امروز که به دنیا و اطراف نگاه میکنم هر چیز در حال استحاله و یا فروپاشی و تغییر شکلاند از جهت معنا و ارزش. پس ماده خام آثارم از همین جا میآید، لابد.
این تصاویر به نوعی مخاطب را یاد دنیای غیرواقع و یا نقاب زده میاندازد، گویی فیگورها خود را برای بیننده بزک کردهاند و انگار جلوی دوربین مخاطب نشستهاند.
طبیعتا من در برداشت و روایت مخاطب از اثر دخالت نمیکنم. روایت من الزاما قرار نیست روایت مخاطب باشد و هر دو هم درست است. گاهی مخاطب من قصه خودش را دوست دارد از اثر بیرون بکشد، پس بگذار بکشد. حقیقت مطلقی را نمیشود برداشت کرد. یک اثر تأویل و تفسیرهای فراوان دارد و همه درست هستند. کسی فیگورهای مرا بزک کرده، میبیند و دیگری عریان و ناب. همین که دربارهاش به فکر فرو میرود برای من بس است!
آیا این افراد در عالم واقع وجود دارند و با آنها برخورد داشتید؟
اگر به همین شکل و شمایل بودند که شبها حتما خوابم نمیبرد!(خنده)، اما حتما آنها را با کاراکترهای خاصشان در واقعیت، فیلم، ادبیات، اتوبیوگرافیها، خاطرات، دوست و رفیق و آشنا و البته در خیالم دیدهام.
آثار این مجموعه روایی است و هرکدام به صورت جداگانه داستانی را روایت میکنند، از این داستانها بگویید؟
نمیدانم. شاید از علاقه و رابطهام با داستانخوانی، داستاننویسی، شعر و ادبیات و نوشتن میآید. شخصیتپردازیها و اکسپرسیون چهرههاست که شاید کار را روایی میکند. مدتی در کارگاه نویسندگی منیرو روانیپور نویسنده برجسته ایرانی کار کردم و به خاطر مشغله نقاشی وقفه افتاد. امیدوارم باز هم ادامه دهم. یکی از قصههایم در کتاب کولیهای 3 از طریق آمازون منتشر شد که ایشان از میان داستانهای فرستاده شده برگزیده بودند. چند داستان منتشر نشده دیگر هم دارم که امیدوارم روزی منتشر شوند به اضافه کار نیمه تمام چاپ دومین مجموعه شعرم. آشنایی و سابقهام در روایت شاید آثارم را در نظر شما روایی میکند.
آیا به نظر شما انسان معاصر رو به انحطاط است، زیرا در آثارتان با طنزی تلخ اشاره به این نکته دارید و نوعی سیاهنمایی در کارهایتان به چشم میخورد، نظرتان در این مورد چیست و تعریفتان از انسان معاصر چیست؟
سیاهنمایی را هیچ جور قبول ندارم. من سیاهنما نیستم. حقیقت به دلیل عریانیاش تلخ و سیاه به نظر میرسد. پس این مثال را که: حقیقت تلخ است باور نمیکنم. حقیقت هست، وجود دارد و باید باورش کنیم و با آن چهره به چهره شویم به جای آن که فرار را بر قرار ترجیح دهیم و منفعل بمانیم. در مقابل روز، شب هم هست و کهکشان با همه زیبائی، سیاهچاله هم دارد. در نیکوکارترین انسانها گدار خباثت هم هست. بدجنسی و شیطنت در همه ما به تناسبهای متفاوت وجود دارد. خوبی و بدی مطلق نیست. هیچ چیزی مطلق نیست. اگر به این واقعیت واقف بودیم جهان جای بهتری میشد و توقعاتمان از همدیگر کمتر. بخشندهتر و منطقیتر با هم برخورد میکردیم. من واقعیتها را در زورقی غیر واقعی در هنرم به شما عرضه میکنم نه به شکل کلیشههای صد در صد واقعینما! اما به شدت معتقدم که بلی... انسان معاصر اگر که وا بدهد و موقعیت و شرایطاش را مدیریت نکند بیرحمانه در مسیر انحطاط میافتد و ضد ارزشها جای والایی ارزش را میگیرند... جهان معاصر امروز جهان تحمیل شده است از سوی قدرتها و بعضی از بزرگان قوم از بیقانونی با لباسی فریبنده، چنان قانونی برایتان میسازند تا کاملا باورش کنید و قبحاش را نادیده بگیرید. انسان معاصر تنها نظارهگری بیاراده است و در این رودخانه پر سرعت شنا کردن را فراموش کرده، چه برسد به شنا کردن برخلاف جریان متعارفاش!
روند کاری شما به چه شکل است آیا نخست کار را در ذهنتان کارگردانی میکنید و بعد روی بوم اجرا میکنید و یا از ابتدا کار روی بوم آغاز میشود؟
جز در آثاری محدود، مستقیم روی بوم کار میکنم. شاید به این دلیل که به "تأثیر" عمیق کارهایم بر مخاطب، بیشتر از سلیقه او اهمیت میدهم. میخواهم ذهن و بوم بدون واسطه و مستقیم در آمد و شد باشند. اما این دلیل نمیشود که ساعتها زیادی در هفته را به طراحی صرف نگذرانم. طراحی فوندانسیون نقاشی است و سر پا نگهش میدارد. من با قلمو مستقیم طراحی و پس از آن رنگگذاری میکنم.
با وجود این که محتوا در آثار شما حرف اول را میزند ولی فرم و اکت نقاشانه را از یاد نبردهاید و با ضرب قلمهای محکم و قوی آن را به رخ بیننده کشیدید، از فرم و نگاه نقاشانه به مجموعه "جدی نگیر" بگویید؟
فرم و محتوا یا همان سوژه و ابژه دو عنصر تفکیک نشدنی هر اثر هنریاند از دید من. هر کدام کل اثر را مورد تهدید قرار میدهد. اما "خلاقیت" آن زمان آشکار و معنا پیدا میکند که هیچ کدام از این دو از دیگری جلو نزند و هر دو موازی و پا به پای هم اثر را پیش ببرند. یک محتوا با فرم و اجرای خام، لطمه بزرگی به کار هنری میزند و برعکس یک اجرا و فرم تکنیکال بدون محتوا، آثار معناگرا را مخدوش و بیاثر میکند.
عنوان "جدی نگیر" از کجا به ذهنتان رسید، پس از خلق مجموعه یا پیش از آن به این موضوع اندیشیدید؟
همان طور که گفتم، مجموعه من نه با هدف قراردادی و از پیش تعیینشده که از تأثیر عناصر، حوادث، تجارب و بسترهای فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و... در ذهن من شکل میگیرد. مثل جنینی که به مرور دست، دهان، چشم، گوش و پا در میآورد و گفتگوی دو جانبه من و اثر در جریان این پروسه شکلگیری است. من از همان اول کار قصد نمیکنم تصویر جنین ساخته شده در ذهنم را بکشم.
گویی این شخصیتها یک پیام واحد را به مخاطب گوشزد میکنند و البته با صدای بلند، آنها چه میگویند؟
واقعیت این است که این من نیستم که پیام میدهم (در مقام نقاش). کار هنرمند پیام دادن و نصیحت و شعار و نصیحت حکیمانه نیست. او بیانگرست و شاهد. اگر لازم باشد زشتترینها (از دید عامه) را به زیباترین شکل نشان میدهد و زیباییها را هم. اگر شخصیتها جوری خلق شدند که تمایل به پیام دادن دارند، میل خودشانست! من بیگناهم!
این مجموعه شامل چند اثر است؟ درباره دو اثری که در فراخوانها برگزیده شده، توضیح دهید؟
مجموعه "جدی نگیر" شامل ده اثر بود که در آذرماه 96 در گالری گلستان به نمایش در آمد. دو اثر از این نمایشگاه را در دو فراخوان بینالمللی شرکت دادم که هر دو برگزیده شد و موفق به دریافت گواهینامه و یکی هم جایزه نقدی هم گرفت. کنسول هنری شمال غرب آمریکا (NAAC – Northwest Area Arts Council)، در سال 2018 میلادی (زمستان 1396)، سی و یکمین دوره رقابت بینالمللی Women’s Works (آثار هنری زنان) را برگزار کرده است. در سی و یکمین دوره این رقابت بینالمللی هنری که از سال 1988 میلادی به صورت سالانه در ماههای مارس و آوریل برگزار شده است، 130 اثر هنری از هنرمندان زن سراسر جهان برای نمایشگاه برگزیده شدند. یکی از آثار مجموعه "سخت نگیر" از آثار پذیرفته شده این دوره از این رقابت بینالمللی است. در این دوره، برای پوستر نمایشگاه هم در نظر گرفته شده است و جایزه Jane Mary Weiss Award for Artistic Merit را که شامل گواهینامه و جایزه نقدی بود، دریافت کرده است. (LICC (London International Creative Competition رقابت بینالمللی از لندن رقابتهای هنری مطرح در اروپاست، از سال 2008 به صورت سالانه در شهر لندن، کشور انگلیس و با هدف معرفی هنرمندان خلاق به جامعه هنری برگزار میشود. در یازدهمین دوره این رقابت که در سال 2017 برگزار شد، هنرمندانی از 65 کشور جهان در این رقابت بینالمللی شرکت داشتند. با پایان گرفتن داوری، هنرمندان برگزیده این دوره معرفی شدند. همه هنرمندان برگزیده در این رقابت، توسط تیم بازاریابی LICC به صورت موثر به جامعه هنری بینالمللی معرفی خواهند شد. یکی دیگر آثار من در مجموعه "سخت نگیر" در فهرست برگزیدگان قرار گرفت و اصل این اثر هنری نیز توسط فردی از کشور هلند خریداری شده است.
از طریق راهیابی به فراخوانها و نمایشگاههای خارج از کشور بگویید و این که برای جوانان هنرمند که میخواهند آثارشان در خارج از ایران معرفی شود چه راههایی را پیشنهاد میکنید؟
هر هنرمند که مایل باشد در رقابتهای بینالمللی شرکت کند، نیاز به راهیاب دارد (راهنماهای هنری). یعنی کارشناسان معتبری هستند که کارهای شما را به فراخوانهای جهانی معرفی میکنند اما در عین حال هیچگونه دخالتی در برگزیده شدن و یا مردودی کار هنرمندان ندارند. کارها را به شکلی حرفهای و طبقهبندی شده همراه اطلاعات و سابقه هنری و رویدادهای مختلف کاری، ذخیره و فراخوانها و رقابتها را به طور منظم و سیستماتیک به هنرمند اطلاع میدهند و در صورت تمایل او شرکت میدهند اما هیچ نقشی در انتخاب یا عدم انتخاب هنرمند ندارند. شرکت بیافرین یکی از این راهیابها و بسیار معتبر است و در بخشی که من عضویت دارم صد در صد هنری ست. طبیعیست هنرمندان به دلیل مشغله هنری وقت کافی برای جستجو و مطلع شدن از بیشتر رویدادهای جهانی ندارند. با عضو شدن، این کار را به کارشناسان مجرب بینالمللی میسپارند. اگر چه میدانم در سالهای اخیر بعضی سایتهای هنری هم در ایران تعدادی از فراخوانها را آنلاین معرفی میکنند و اتفاق خوبی هم هست. اما آنچه مهم است این که موفقیتهای هنرمندان بستگی کامل به ارزش واقعی کار هنری خودشانشان دارد.
بعضی از هنرمندان ایرانی از چگونگی راهیابی خود به نمایشگاههای بینالمللی نمیگویند، ولی مگر کدام از ما جای دیگری را تنگ میکنیم؟ موفقیت هر همکار، موفقیت همه ماست. پس بگذار جا برای همه باشد.
آیا مجموعه بعدی آثارتان در ادامه "جدی نگیر" است؟
واقعا هنوز نمیدانم. من اهل خود را مدام تکرار کردن نیستم. عاشق و هلاک ابداع و تازهها اما نه هر قیمتی! با حرکت جهان اطراف باید ببینم مجذوب چهها خواهم شد، خبرتان میکنم.
از نمایش بعدی چه خبر؟ برنامه آینده کاری شما چیست؟
تا دلتان بخواهد برنامه، فکر و نقشه کاری جدید در سرم هست. همیشه فکر میکنم اگر روزی هشتاد ساله شوم، تا هشتاد و دو سالگی چه کار هایی میتوانم انجام دهم و چه چیزهای بیشتری یاد بگیرم.