سرویس تجسمی هنرآنلاین: "امتیاز آخر"، عنوان آخرین نمایشگاه هادی علیجانیست که نقاشی را عاملی برای شوکه کردن مخاطب و ارجاع او به گذشته قرار داده. رفتار وفادارانه – بیراه نیست که بگوییم مؤمنانه - هادی علیجانی با نقاشی چنان است که گویی آگاهانه هیچ مدیایی را در دنیای هنر نیازموده. اما علیجانی اهل مماشات است. در نقاشیهای او وفاداری با شیطنت به هم آمیختهاند. کارها و نگاه هادی علیجانی بیش از هر چیز در خدمت مدیای نقاشی است و رفتار نقاشانه هنرمند این تعلق خاطر او را عیان میکند. شرهها، ضربقلمها، رنگ پاشیدنها، رد قلمهای بیمحابا و رها بر سطح بوم همه نشانههای این دلبستگیست.
نه فقط مجموعه "امتیاز آخر" که تمامی آثار هنرمند – که در کاتالوگ این نمایش کنار هم آمدهاند– سرشار از ارجاع هنرمند به دنیایی خارج از خود است. یکی از عیانترین ارجاعات نقاشیهای هادی علیجانی همواره به نقاشی ایرانی بوده است، چه کتابآراییها و چه نقاشیهای دیواری محلی. ارجاعی که ماهیتی پیچیده و بازی محور دارد. اما جالب اینجاست که در نگاه نخست نقاشی ایرانی با وجود همه ظرافت و دقت اجرا با رفتار سرسری نقاش و حرکتهای سراسیمه قلم به ذهن متبادر میشود. دنیای او سکوت و ثبات نقاشی ایرانی را ندارد، در مقابل هرج و مرج و صدا و عدم ثبات تمام نقاشی را در بر میگیرد. چراکه علیجانی از هر کجا که میخواهد چیزی وام میگیرد؛ نقاشی ایرانی یا خواب و خیال خودش، ارجاعات نقاشیهای او مرزی ندارند، فقط باید علایقش تأمین شود.
در آثار علیجانی روایتی گنگ وجود دارد. روایتی که هست و نیست و وجهی دیگر از دنیای بیرون متن نقاش را نشان میدهد. روایتی که فقط ارجاع میدهد به جایی ناشناخته و به وجهی نامعلوم. ارجاع به داستانها و وقایعی که عمومی نیستند و هرگز هم نمیشوند. ارجاعات فقط برای هنرمند معنی دارند مثل اندرونیست که وجود دارد و ما هرگز پشت پرده را نمیبینم اما وجود دارد و حتماً خبری در آن هست: خاطرهای، دردی، خندهای ...
عدم قطعیت، بازی و شوخی در کنار اشارهها – بخوانید کنایهها، حتی اعتراضها – هوشمندانه فرهنگی و اجتماعی در تمام کارها دیده میشوند. همآغوشی و ارضای جنسی در مرز میان عشق و رزالت میلغزد و معنای دقیقی نمییابد. عروسی که در به اصطلاح جشن عروسی گریان و منفعل است. کاراکترهای سر به هوا و بیخیال که با نارضایتی در موقعیتهای تعیینکننده گیر افتادهاند. گیاهان پر از اعواج که با زمختی خود دلبرانه میرقصند و همنشین فیگورها و حیوانات مخلوق نقاش شدهاند. دنیای اساطیر و عجایب المخلوقات که گاهی به افسانهها و خرافهها هم طعنه میزنند در دنیای منطقی و خانههای واقعی جریان دارند. نمایش عیان این پارادوکسها در همنشینی دغدغههای کهن با سوژههای معاصر بیشتر خودنمایی میکند.
یکپارچگی در دنیای او چنان است که حتی آنجا که چیدمان را راه بهتری میبیند مخاطب به آسانی از نقاشیها به چیدمانها هدایت میشود. او در چیدمانهایش برای بیان ذهنیت خود مستقیم سوژههایش را در مقابل دیدگان بیننده مینشاند. او مخاطب را میگرداند حتی گاهی بازیگوشانه او را گیج و گم میکند اما لذت را از او دریغ نمیکند. چه در نقاشیها و چه در میان خردهریز – خرت و پرتهایی که در چیدمانهایش گرد هم میآورد.