سرویس نمایش هنرآنلاین، احسان رسولاف حضور پررنگ بخش خصوصی در کسب و کارهای فرهنگی و هنری را یک اتفاق قابل توجه میداند؛ اما ساز و کار اداری و مجوزهای متعدد حاکم بر این عرصه نقد دارد. رسولاف این روزها نخستین دوره "سالانه اجراهای بینارشتهای تهران" را در دست اجرا دارد. از سویی دیگر او چهارمین فستیوال موسیقی نواحی آینهدار را نیز در حال برگزاری دارد. به بهانه این رویدادهای هنری با این تهیه کننده جوان گفتوگویی داشتیم که در ادامه میخوانید.
اجازه بدهید از بیوگرافی شما شروع کنیم؛ از چه زمانی به فعالیت در حوزه هنر علاقهمند شدید؟
من متولد سال 1358 در شیراز هستم. در خانوادهای با علایق فرهنگی به دنیا آمدم. عموهایم در شیراز مدرسهداری میکردند و خیلی از هنرمندان خوب شیرازی در مدرسه آنها درس خواندهاند. در خانواده ما سینما، ادبیات و تئاتر جدی بود. از کودکی با کتاب بزرگ شدم و همچنان هم اولین چیزی که دوست دارم ادبیات است. هنوز هیچ چیز به اندازه خواندن یک رمان تازه برایم جذابیت ندارد. اگر چه قبل از دانشگاه به معماری و مدیریت علاقه داشتم اما در مقطع کارشناسی، مهندسی خواندم و در مقطع کارشناسی ارشد هم در رشته مدیریت تحصیل کردم.
چه اتفاقی افتاد که تصمیم گرفتید گالری "محسن" را راهاندازی کنید؟
در سال 87، برادرم محسن که به عکاسی و کاریکاتور میپرداخت، در سن 25 سالگی از دنیا رفت. خانواده ما تصمیم گرفت به یاد برادرم فضایی فرهنگی-هنری راهاندازی کنیم. این اتفاق افتاد و من مدیریت گالری "محسن" را به عهده گرفتم. خب در کنار ادبیات، معماری و سینما، به هنرهای تجسمی علاقهمند بودم و بدیهی است که خیلی از فضای کاری آن دور نبودم. زمانی که گالری "محسن" شروع به کار کرد، تصمیم گرفتم به نسل جوانتر هنرمندان تجسمی میدان بدهم و تریبونی برای همنسلان محسن و خودم باشم.
آیا میتوان گفت، رد پایی از سلیقه هنری برادر مرحومتان هم در گالری "محسن" وجود دارد؟
گالری "محسن" ادای دینی است به برادرم. محسن بیش از هر چیزی به عکاسی و هنر شهری علاقه داشت و کاریکاتور هم میکشید؛ اما هنوز به سن و سالی نرسیده بود که از خودش امضایی به جا بگذارد. آن اواخر حتی کار کیوریتوری و گردآوری آثار را برای نمایشگاه گروهی هم انجام میداد. خب گالری محسن هم از ابتدا به عکاسی توجه ویژهای نشان داده است. تأثیر دیگری که از محسن در گالری میبینید، پرداختن به شهر و هویت شهری در طراحی گرافیک گالری است. معتقدم که خروجی گرافیکی گالری "محسن" در این سالها بر فضای هنری ما تأثیرگذار بوده است.
پس از هشت سال از راهاندازی گالری "محسن"، فکر میکنید، چقدر از اهداف و ایدهآلهایی که برای این گالری در نظر داشتید محقق شده است؟
به نظرم ما در میدان دادن به جوانان و ترویج و شناساندن مدیاهای جدید موفق بودهایم. باور دارم که پرداختن به نیومدیا و مولتیمدیا در ایران را گالری "محسن" با برگزاری فستیوال تادااکس بسیار جدیتر کرد. از سوی دیگر من از همان ابتدا سعی کردم گالری محسن صرفاً محلی برای به نمایش گذاشتن آثار تجسمی نباشد. آن موقع برگزاری رونمایی و اجرای تئاتر و موسیقی در گالریها مرسوم نبود، اما امروز میبینیم که در گالریها رویدادهای متنوعی برگزار میشود. من گالری را بهعنوان یک مرکز فرهنگی-هنری دیدم و فکر میکنم که این نگاه نتایج تأثیرگذاری داشت.
آیا هدف مهمی برای گالری "محسن" وجود دارد که هنوز به آن دست پیدا نکرده باشید؟
آنقدر که میخواستیم در پرورش کلکتورهای جوان موفق نبودیم. البته در تهران آثاری خرید و فروش میشود که در مسیر اصلی مارکت قرار دارد اما هنوز در هنر آوانگارد و نیومدیا موفق نشدهایم روند خوبی را جا بیندازیم. در واقع هنوز نتوانستهایم مارکت تثبیتشدهای برایشان داشته باشیم.
به نظرتان افزایش تعداد گالریهای سطح شهر تهران چقدر روی کیفیت آثار و نمایشگاهها تأثیرگذار بوده است؟
امروز هر چقدر که تعداد و فضای گالریهای تهران بزرگتر میشود، فرصت بیشتری برای عرضه آثار هنرمندان فراهم میآید و این به نفع هنرمندان عرصه تجسمی است. اما خب متوسط کیفی آثار و نمایشگاهها افت کرده است که طبیعی است. همیشه قدم اول توسعه زیرساختها و ارتباط با صحنه بینالمللی هنر و فرهنگ است؛ بعد از آن میتوان انتظار بیشتری از کیفیت آثار هنری و محصولاتش داشت. خب الان به نظرم امروز در دوره شکوفایی فضاهای فرهنگی-هنری هستیم. منطقه 6 تهران تبدیل به یک منطقه هنری شده؛ پر از گالریها، پاتوقهای کوچک و بزرگ و سالنهای نمایش. نکته مهم این است که این شکوفایی بر خلاف بیشتر کشورهای دنیا بدون حمایت دولت و حکومت شکل میگیرد. امروز بخش خصوصی، وضعیت تئاتر کشور را به جایی رسانده که بعضی شبها تا 100 سانس اجرا در سالنهای مختلف تئاتر شهر تهران روی صحنه میرود. این آمار عجیبی است و وقتی فرنگیها از آن مطلع میشوند، برایشان بسیار جالب و شگفتآور است؛ چون تصورشان از ایران طور دیگری است. خوشبختانه بخش خصوصی در شرایطی که دولت فقیر شد، مانع از بین رفتن فضای هنری شهر شد و یک فرهنگ غیر دولتی به ما بخشید.
آیا این رشدی که به آن اشاره میکنید در بخش سینما نیز قابل لمس است؟
بله. به نظرم وضعیت فروش فیلمهای سینمایی هم بهتر شده است، گرچه به خاطر ممیزیهای غلط و انحصارطلبیهای شدیدی که در حوزه سینما وجود دارد، بخش خصوصی اجازه فعالیت جدیتر پیدا نمیکند. من شدیداً به شرایط حرفهای در سینما اعتراض دارم. بزرگترین اشتباهی که دولت فعلی دارد درباره سینما مرتکب میشود این است که همچنان دارد با همان فرایندها و چارچوبهای اشتباه قبلی به کار خودش ادامه میدهد. در موسیقی و تئاتر، شما اثرتان را به مسئولین ارزشیابی نشان میدهید و آنها یا مجوز میدهند و یا نمیدهند ولی در سینما خود دریافت پروانه ساخت هم یک رانت است. به همین دلیل شرایط خوبی که در مسیر گسترش فضای هنرهای تجسمی و تئاتر به وجود آمده، مطلقاً به سینما راه پیدا نکرده است. سینمای کشور حتی به لحاظ سالنها هم مشکل دارد. بیشتر سالنهای خوب و موفق سینما در پاساژهای تجاری واقع شدهاند، در حالیکه سالنهای تئاتر خصوصی واقعاً برای اجرای تئاتر و نیازهای آن ساخته شدهاند و فضای حرفهای و تخصصیتری دارند. ضعف سالنهای کنسرت موسیقی هم مشهود است زیرا دشواری روند اخذ مجوز برای سالنهای خصوصی و عدم تشویق سرمایهگذاران، باعث شده که در این شهر هنوز (به جز تالار وحدت) سالنی وجود ندارد که امکانات و گنجایش لازم برای برگزاری یک کنسرت ایدهآل را داشته باشد. با این حال معتقدم که اگر بخش خصوصی، آزادی بیشتری برای ورود به حوزههای سینما و موسیقی پیدا کند، این حوزهها هم با رشد بهتری مواجه خواهند شد.
شما در کنار ورود به عرصههایی نظیر تجسمی و تئاتر، از یک جایی به موسیقی هم ورود کردید. موسیقی برایتان چقدر در اولویت بوده است؟ چطور شد که تصمیم گرفتید به عنوان یک تهیهکننده موسیقی ظاهر شوید؟
موسیقی رسانه مهم و تأثیرگذاری در نسل ما بوده است. امروز رسانه اصلی در کشور ویدئو است اما در آن زمان رسانه اصلی، موسیقی بود که حرف اجتماعی، سیاسی و فرهنگی را بیان میکرد زیرا به نوعی زبان نسل خودش بود. من آن موقع دوست داشتم وارد تجربهای شوم که تأثیر عمومیتری داشته باشد. سال 90 که ما شروع کردیم، اوج دوره موسیقی زیرزمینی بود و تازه به واسطه رونق گرفتن اینترنت، موسیقی به سرعت شنیده میشد. به موسیقی علاقه داشتم؛ فضا را هم برای وارد شدن به حوزه موسیقی مناسب دیدم. گروه "پالت" دو، سه قطعه مانند "خونه مادر بزرگه" و "والس شماره 1" داشت که برایم مهم بود این قطعات زودتر به دست مخاطبان همنسل ما برسند و شنیده شوند. من در عرصه تجسمی به میدان دادن به جوانان و ایدههای تازه فکر میکردم و در موسیقی هم چنین نگرشی داشتم. روزی که آلبوم "آقای بنفش" گروه "پالت" را منتشر کردیم، استقبال عجیبی از آن شد و همه احساس کردند که این جور موسیقی دارد، پوست میاندازد و وارد عرصه جدیدی میشود.
شما معمولاً آلبومها و کنسرتهای گروههایی را تهیه میکنید که به گروههای موسیقی تلفیقی معروف هستند. این عنوان تلفیقی از کجا آمد و چرا به سراغ این جنس از موسیقی رفتید؟
ما همه با این واژه و کاربردش مخالفیم؛ اما خب بخشی از ادبیات رسمی ارشاد است. واژهای است جعلی (احتمالا معادل فیوژن!) برای فرار از تعریف نوعی از موسیقی که نه سنتی، نه پاپ و نه کلاسیک است. آن موقع عنوان تلفیقی وجود نداشت و گروههایی مثل "بمرانی"، "پالت" و "کامنت" به عنوان گروههایی که در موسیقی حرفهای متفاوتی میزدند شناخته میشدند تا اینکه آرام آرام عنوان تلفیقی روی این نوع موسیقی گذاشته شد. ما خودمان واژه آلترناتیو را به کار میبریم؛ به معنی آن بخش از هر مدیوم هنری که جدای فعالیت بدنهای و تجاری(مین استریم) شکل میگیرد.
نگران بازخورد مالی عرضه ایدههای متفاوت گروههای موسیقی تلفیقی نبودید؟
خیلی زیاد؛ اما اصولاً بازخورد مالی حوزه موسیقی تعریفشدهتر از عرصه سینما و تجسمی است. گروهها و خوانندگان موسیقی معمولاً به جایی میرسند که فروش آثارشان تضمین شده میشود و لااقل در یک دورهای از یک کف فروشی پایینتر نمیآید. با این حال توقع همه ما از ورود به حوزه موسیقی آلترناتیو، صرفاً رسیدن به سود از فروش آلبومها و برگزاری کنسرتها نبود؛ ما بخش بزرگی از موفقیتمان را در جذب عده زیادی از مخاطبان به سمت فرم جدیدی از موسیقی میبینیم. خیلی وقتها با اینکه میدانستیم چطور میشود اثر پاپیولارتری به بازار داد، پای مخاطبانمان و ایدههایمان ایستادیم و بهای زیادی هم برایش پرداختیم.
شرایط موسیقی تلفیقی به همان شکلی که انتظارش را داشتید پیش رفت؟
موسیقی تلفیقی یا به قول ما آلترناتیو در روزهای خوب خود (مثل سالهای ابتدایی دهه 90) قرار ندارد و این موسیقی نتوانسته بازار خود را در این شرایط دشوار تثبیت کند. امروز موسیقی پاپ میانهدار است و قاطعانه همه را و حتی موسیقی سنتی را هم به کنار رانده است. موسیقی پاپ بعد از ورود موسیقی آلترناتیو در یک دورهای به شدت افت کرد اما در سالهای اخیر به خاطر فرصتی که به موزیسینهای پاپ برای اجرایی کردن ایدههای جدیدشان داده شده، این موسیقی دوباره به روزهای خوب خودش برگشته و الان از نظر تعداد مخاطب در جایگاه خوبی قرار دارد. امروز حتی دیگر موسیقی لس آنجلسی هم هیچ مارکتی در مقابل موسیقی پاپ داخل ایران ندارد. واقعیت این است که عددی که خوانندگانی نظیر محسن یگانه، محمد علیزاده، بهنام بانی و حامد همایون در مارکت موسیقی جابجا میکنند، قابل قیاس با عددی نیست که موزیسینهای تلفیقی جابجا میکنند. موسیقی تلفیقی رسانه ندارد و حتی از آلبوم "آقای بنفش" -که هنوز پرفروشترین آلبوم موسیقی تلفیقی در فروشگاهها است- تنها 2-3 قطعه در رادیو و تلویزیون ملی پخش میشود و بقیه قطعات آن به علت ممیزی مجوز پخش نمیگیرند. اما شما در بسیای از مواقع میبینید که برخی از موسیقیهای خیلی نامتعارفتر پاپ هم در برنامهها و سریالهای تلویزیون پخش میشوند. ما هم داریم از معدود فرصتهایمان استفاده میکنیم که شاید قطعه "تمام ناتمام" گروه "پالت" به عنوان تیتراژ سریال "لیسانسهها" بهترین همکاری ما با تلویزیون باشد.
خودتان فکر میکنید که دلیل اصلی جلو زدن دوباره موسیقی پاپ از موسیقی تلفیقی چیست؟
من سالهای بین 88 تا 92 و همینطور سالهای بین 92 تا 96 را به عنوان دو دوره کاملاً متفاوت موسیقی تلفیقی تقسیمبندی میکنم. به نظرم سالهای 88 تا 92 که موسیقی پرمخاطب با صدای بلند را در ماشینهای عبوری میشد شنید، دوره شکوفایی موسیقی تلفیقی بود که گروههای خوبی نظیر "دنگ شو"، "پالت"، "چارتار" و "بمرانی" در آن دوره خودشان را نشان دادند و حتی موسیقیشان به ماشینها هم راه یافت. ولی به مرور از سال 92 به بعد، دوره موسیقی و ماشین تمام شد و مهمانیها به مرکز اصلی تفریحات و ارائه موسیقی پرمخاطب برای مردم تبدیل شد و چون موسیقی تلفیقی عمدتا به واسطه جنس آن مناسب مهمانیها نبود، این موسیقی با افت مخاطب مواجه شد.
شما به عنوان تهیهکننده برخی از گروههای موسیقی تلفیقی چرا سعی نکردید این گروهها را به سمت نوآوری ببرید تا مخاطبان بیشتری داشته باشند؟
ما تلاشهای زیادی در این زمینه انجام دادهایم که امیدوارم نتیجه آن موفقیتآمیز باشد. به نظرم جریان معاصر موسیقی، موسیقی الکترونیک است و همه موزیسینهای ما باید آگاهانه از موسیقی الکترونیک و پتانسیلهایش استفاده کنند. مساله اینجاست که موزیسینهای ما وقتی مخاطب خودشان و امضایشان را پیدا میکنند، میترسند آن را با تغییر در فرمشان از دست بدهند اما واقعیت این است که موسیقی نوآوری میطلبد و بچههای حوزه موسیقی برای از دست ندادن مخاطب خود حتما باید دست به نوآوری بزنند؛ همیشه تکرار یک فرم موسیقی در گذر زمان برای مخاطب خستهکننده میشود.
به سراغ تئاتر برویم. چه شد که وارد حوزه تئاتر شدید و پروژه سالانه اجراهای بینارشتهای تهران (سابت) را راهاندازی کردید؟
من از سال 92 درگیر تئاتر شدم و اولین کاری که انجام دادم، نمایش "یرما" به کارگردانی دکتر رفیعی بود. پروژه ارزشمندی بود و خیلی چیزها از دکتر رفیعی یاد گرفتم. با آقای حمیدپورآذری هم همان جا آشنا شدم. ایشان دستیار آقای رفیعی در نمایش "یرما" بود که آن نمایش موفقیت خوبی به لحاظ اقتصادی و هنری برای ما داشت و تماشاگران زیادی از آن نمایش دیدن کردند که البته همه اینها به خاطر اعتباری است که آقای رفیعی در تئاتر ایران دارد. بعد از نمایش، سعی کردم به سمت تئاتر آلترناتیو بروم و یک کارهایی در این زمینه انجام دادم تا اینکه به پروژه "سابت" رسیدم. کار بینارشتهای برای من خیلی مهم است چون امروز دیگر هنر وارد مرزبندیهای دوره مدرن نمیشود و ما به روزگاری برگشتهایم که همه هنرها در هم سرک میکشند. به همین خاطر من و دوستان سعی کردیم پروژه "سابت" را برگزار کنیم که البته دوره اول آن با ایدهآلهایمان فاصله زیادی داشت ولی در تلاش هستیم به آنچه که به عنوان هدف و ایدهآل در نظر گرفتهایم برسیم. پروژه "سابت" برای این است که سر گفتوگو را بین هنرمندان مدیومهای مختلف باز کند زیرا امروز دورهای است که نقاشها، موزیسینها، اهالی تئاتر، سینماگرها و... باید با هم در تعامل باشند و گفتوگو کنند. من طی این سالها در این زمینه تلاشهای زیادی انجام دادهام. در پروژه "سابت" هم چهار کارگردان تئاتر و چهار موزیسین در کنار چهار هنرمند تجسمی قرار گرفته و چهار پروژه را رقم میزنند.
"لیما"، "بال پنجم"، "رامشدگی" و "قور با قاف-قور با غین" که در اولین سالانه اجراهای بینارشتهای تهران اجرا خواهند شد، چقدر به ایدهآل شما به عنوان برگزارکننده این پروژه نزدیک هستند؟
این پروژه حمید پورآذری را به عنوان مدیر هنری در کنار خود دارد؛ اما من به عنوان تهیهکننده این سالانه معتقدم که این کارها برای گفتوگو میان هنرمندان آلترناتیو طراحی شده و ایجاد سوال برای مخاطبان. ما در دوره اول تمام تلاشمان این بود که به هنرمند آزادی عمل داده و به آنها کمک کنیم که با یکدیگر به یک تالیف مشترک برسند. تا اینجای کار از برنامهای که در پیش گرفتهایم راضی هستم اما معتقدم که این پروژه میتواند در دورههای بعدی به نتایج بهتری برسد.
معیار و نحوه انتخاب هنرمندان و آثار سالانه اجراهای بینارشتهای تهران بر چه اساسی شکل گرفت؟
هنرمندان و آثار دور اول این پروژه را به شکل فراخوان محدود انتخاب کردیم، یعنی من و آقای پورآذری هنرمندان را پیدا کردیم و با آنها حرف زدیم. اما در دوره بعدی، انتخاب هنرمندان شکل حرفهایتری دارد و به یک فستیوال واقعی نزدیک خواهد شد. این دوره از فستیوال "سابت" پر از آدمهای نام آشنا است؛ اما سعی میکنیم از دوره بعدی به کسانی که دیده نشدهاند هم فرصت معرفی بدهیم. شاید در دومین سالانه "سابت" بتوانیم بهتر راجع به مخاطب توضیح بدهیم. ما با انتشار تصاویری از آثار و کاتالوگ دوره اول فستیوال، سعی میکنیم در دوره پیش رو مخاطبان بیشتری داشته باشیم. نمیدانم دقیقاً چه اتفاقی رخ میدهد اما امیدوارم خود مخاطبان به عنوان یک مبلغ برای این جشنواره عمل کنند و آن را تبلیغ کنند.
به عنوان تهیهکنندهای که در عرصه تجسمی، موسیقی و تئاتر فعالیت دارید، فکر میکنید یک تهیهکننده باید چه تخصصها و المانهایی داشته باشد تا بتواند در این حوزهها ماندگار شود؟
تهیهکننده در کنار شأن مدیریتی که دارد، یک شأن هنری دارد و اصلا قرار نیست شان سرمایهگذار داشته باشد. در فستیوالها جایزه بهترین فیلم، تئاتر و موسیقی را به واسطه گردهم آوردن بهترین عوامل و فراهم کردن یک فضای حرفهای برای عوامل به تهیهکننده اثر میدهند. قطعاً تهیهکنندگی به یک هوش هنری و تجربه بالا نیاز دارد. در خارج از کشور تهیهکننده لزوما به بخش سرمایهگذاری کار مربوط نمیشود اما تهیهکننده در ایران ضمن اینکه عوامل لازم را برای تولید یک پروژه هنری کنار هم قرار میدهد، باید سرمایه لازم را هم برای پروژه فراهم کند. امروزه در سینما تهیهکنندههای جدی داریم که دارند فیلم میسازند و معمولاً کارهایشان هم از یک حداقل کیفیت برخوردار است. در تئاتر، تهیهکننده به این مفهوم وجود ندارد. بعد از این همه سال که تئاتر خصوصی در ایران رایج شده، هنوز انجمن تهیهکنندگان تئاتر در خانه تئاتر شروع به کار نکرده است، در حالیکه در خانه تئاتر انجمن طراحان پوستر هم وجود دارد. اهالی تئاتر تصورشان از تهیهکننده، کسی است که پول اجراها را فراهم میکند. در موسیقی، تهیهکنندگی یک سمت نیست و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی هم تهیهکننده را نمیشناسد. من جزو اولین کسانی هستم که واژه تهیهکنندگی را در موسیقی به شکلی بسیار جدی باب کردم. این کلمه را در هر کجا که لازم باشد مینویسم چون کاری که انجام میدهم کار تهیهکنندگی است و کاملاً با شرایط آن درگیرم.
به عنوان یک تهیهکننده فضای تهیهکنندگی را در هنرهای سینما، موسیقی، تئاتر و تجسمی چطور ارزیابی میکنید؟
به عنوان یک تهیهکننده معتقدم که کشورمان نیاز جدیتری به تهیهکنندگی و مدیریت هنری دارد و مدیران دولتی باید به طور جدیتری درگیر این ماجرا شوند. الان فرایند صدور مجوز تولید و نمایش فیلم در سازمان سینمایی فاجعه و پر از روابط رانتی و غیر حرفهای است. دوستان تهیهکننده در حوزه موسیقی هم بسیار تحت فشار هستند. به نظرم سختترین بخش دولتی در عرصه هنر، سامان دادن به امورات اجرایی موسیقی است زیرا موسیقی هیچگونه ممیزی مشخصی ندارد. به همین خاطر است که از همه طرف به تهیهکنندهها و موزیسینها فشار میآورند. تهیهکنندههای موسیقی باید برای هر اجرایی به وزارت ارشاد بروند و مجوز اجرای آن کنسرت را بگیرند. این امر بسیار طاقتفرساست و باعث میشود در این میان بسیاری از منابع ملی هدر برود. این مشکل را خیلی ساده میتوان حل کرد. مثلاً وزارت ارشاد میتواند به تهیهکنندگان و گروههای موسیقی مجوز سالانه بدهد و هر سال مجوزشان را تمدید کند. اینکه گروهها برای هر اجرا باید مجوز بگیرند یک کار اضافی است که هم وقت مدیران ما را میگیرد و هم کار تهیهکنندهها و گروهها را به تأخیر میاندازد. شرایط کارهای اداری هنرهای مختلف هم شبیه به هم نیست و بعضی از هنرمندان سر کارهای اداری بیشتر اذیت میشوند. این وضعیت باید به یک شکل پایدار برسد و زمانی این اتفاق رخ میدهد که ما یک شیوه متکی بر عدالت، اعتماد و احترام داشته باشیم.
و سخن پایانی؟
هنر آلترناتیو، رسانه آلترناتیو هم میخواهد. هنر آلترناتیو دچار بحران رسانه است و تلویزیون اولین رسانهای است که این هنر را طرد میکند. من فکر میکنم که هنر مستقل هم به حمایت بیشتری نیاز دارد و رسانهها باید به سهم خودشان به رونق این هنر کمک کنند. هنرمندان آلترناتیو، چهرههایی هستند که کمتر مخاطب دارند ولی در کار خودشان حرفهای هستند لذا کار آنها با تبلیغ اهالی رسانه و مردم بهتر دیده میشود. امروز هنر آلترناتیو به کمک بیشتری از سوی رسانهها احتیاج دارد. در طول سال رویدادهای هنری زیادی در سطح کشور رخ میدهد که رسانهها میتوانند این اتفاقات را پوشش بدهند. امیدوارم یک روزی در کنار فرصتهای متنوع در فضای شبکههای اجتماعی، دوره رسانههای آلترناتیو هم در ایران آغاز شود.