به گزارش هنرآنلاین،در این نشست چهار منتقد تئاتر رضا آشفته، محسن خیمه دوز، رضا بهکام و دکتر پژمان دادخواه از زوایای مختلف به بررسی نمایشنامه و اجرای «پس از» پرداختند
در ابتدای این جلسه مرتضی کوهی کارگردان نمایش ضمن تشکر از تماشاگران ، منتقدان و همچنین تئاتر هامون برای ایجاد فرصت نقد و بررسی، درباره شکل گرفتن طرح اولیه این نمایش ، روند کارگاهی شکل گیری متن و تمرین با بازیگران توضیح داد.
او ایده اولیه نمایشنامه را از تجربه حدیث نفس گویی خودش در تنهایی و فکر کردن به این تجربه و جنبه های مختلف دراماتیکی که این تجربه می تواند داشته باشد بیان کرد. کوهی در بخشی از صحبتهایش به مسیر مطالعاتی، مصاحبه ها و تحقیقاتی که در زمینه با بیماران اسکیزوفرنی انجام گرفته اشاره کرده و توضیح داد که مسیر این نمایش از ابتدا کارگاهی پایه ریزی شده و تا به امروز نیز با همراهی و همکاری درست بازیگران و گروه اجرایی در حال تکمیل و پرداخت شدن است.
او تاکید کرد: هیچ کاری بدون ایراد نیست و می دانیم که کار در بخشهایی می توانست بهتر ظاهر شود اما محدودیت هایی در تئاتر و در نشان دادن یک سری ژانرها در تئاتر هست اما تمام تلاشم را کردم که از امکانات موجود استفاده بهینه شود.
محسن خیمه دوز،منتقد تئاتر در این جلسه گفت: اجرا تاثیر دراماتیکش را بر مخاطب می گذارد. ما در این نمایش با کسی که آسیب دیده ذهنی است احساس سمپاتی می کنیم. اطرافیان و محیط یا به او آسیب زده اند یا او را طرد کرده اند. خود این به عنوان یک تامل بر وضعیت انسانی قابل بررسی است. اینکه چرا باید چنین شرایطی برای انسان پیش بیاید و اگر ایجاد شد دیگران چه باید بکنند مسئله جدی و اساسی است.
او از منظر اجرا به مرور نمایش پرداخته و سه زاویه منظر متن به فرم؛ فرم به متن و نگاه برون اثری و نقد محور را درباره این نمایش بررسی کرد.
خیمه دوز ادامه داد: از منظر متن به فرم شاهد وجود نشانه هایی از یک فرد روانپریش هستیم و قرار است اتفاقات ذهنی اش را برای ما روایت کند. این نوع روایت کار سختی است و معمولا در حوزه نمایش به راحتی اتفاق نمی افتد. چون روایت خطی نیست و پرش های ذهن این فرد قاعدتا به شکل پرشهای روایتی در متن دیده می شود. بنابراین ذهن عادت کرده به روایت خطی، ممکن است که با این فرم ارتباط بر قرار نکند.
وی تاکید کرد که در روایت ذهن سیال غیر خطی، حفظ ریتم خیلی مهم و سخت است. در این نمایش روایت، نور، دکور، بازیها را می بینیم که در خدمت متن و ذهن به هم ریخته نقش هستند در حالی که قرار است یک نظم را ببینیم.از این بابت می توان گفت که نمایش درست عمل کرده است. بخصوص بازی بازیگر اصلی که جای تقدیر دارد. بدون آنکه لحظه ای اوراکت بشود تمام آن اگزجرههای درون ذهن را نشان داده است. انگار این فرد دارد از درون خودش بازی می کند. جایزه هم گرفتهاند و به نظر من جایزه درستی بوده است.
خیمه دوز در بخش دیگر صحبت هایش به تشریح منظر فرم به متن پرداخته و گفت: در این نگاه با نشانه های فرمال روبرو می شویم. نور، صدا، حرکت، رنگ و آنچه روی پرده می بینیم. از منظر مخاطب معمولی که ذهنش را برای دیدن روایت غیر خطی آماده کرده باشد، می توانیم ضعف هایی را پیدا کنیم. قرار است زیبایی شناسی بهم ریختگی یا کائوس را نشان بدهیم اما در اجرا با کائوس زیبایی شناسانه مواجه می شویم. این از هم گسیختگی روایت زیبایی شناختی با روایت سیال ذهن که از متن به فرم شاهدیم به خوبی اتفاق افتاده است.
این منتقد تئاتر در بخش نگاه نقد محور به اثر، پاسخ ایراد گرفته شده خودش را به این ترتیب داد: در این روزها تئاترهایی که میبینیم یا اجرا خوانی هستند یا نمایشنامه خوانی. به ندرت تئاتری از جنس اجرا می بینیم. با آرایه های موسیقی صحنه شاد می شود و تماشاگر متوجه این نمی شود که اجرا نمی بیند. در نمایش "پس از" این ضعف دیده نمی شود و ما واقعا اجرا دیدیم.
وی با اشاره به چند نمونه از آثار مطرح اخیر عدم وجود «اتفاق»در آثاری که تمرکزشان بر فرم ها مصروف می شود را یک آسیب عنوان کرده و گفت: در نمایش «پس از» زمینه های شکلگیری اتفاق را دیدم. آنجایی که عشق را به وسط می آورد. در فضایی شر گونه. می بینیم آن هم سرخورده و رها می شود. دیگری در لحظه پایانی که پایان با شکوهی هم هست قرار دارد. آنجا که مسئله پیانو نواختن مطرح می شود. به لحاظ صحنه ای می شد اتفاق بهتری ایجاد شود. خود ملودی و هارمونی و موسیقی پاسخ آن پرسش را می دهد که چطور هارمونی که بخش اصلی هستی است فائق می شود. شاید اتفاق هارمونی موسیقایی همان اتفاق بود ولی پرداخته نشد. بین تکست و کانتکست پیوندی به شکل مسئله برقرار نمی شود. مخاطب اگر شاهد اتفاق جزئی هم باشد شاهد مسئله نیست. در نمایش های مسئله محور مهم است که خود کارگردان و عوامل درکی از خود مسئله داشته باشند و اینکه چگونه مسئله بدون اینکه به پیام ایدئولوژیک تبدیل شود به یک فرم و یک اتفاق زیبایی شناختی در اثر برسد.
رضا آشفته درام نویس، کارگردان و منتقد تئاتر با اشاره به کم بودن متن های مستقل، ایرانی و برآمده از جامعه در ایران گفت: یکی از راه کارهای چیره شدن بر این نقیصه کارگاهی کار کردن است که مد نظر گروه این اثر بوده است. طی چند ماه سوژه اصلی بر آمده از ذهن نویسنده و کارگردان با تحقیقاتی که انجام شده در تمرینات توسط بازیگران به چالش کشیده شده تا شکل و فرم اجرایی خودش را پیدا کند. فکر می کنم چون در همفکری با یک گروه قرار گرفته تا اندازه ای مشکل را بر طرف کرده است متاسفانه به دلیل آنکه شکل کارگاهی گران تمام می شود، بازیگری که 7، 8 ماه وقت بگذارد برای یک کار وجود ندارد و در عین حال هزینه های جانبی مثل داشتن پلاتو و هزینه های صرف شده تا تمرین و سر و سامان گرفتن اجرا انقدر زیاد هست که خواه یا ناخواه مانع تحقق این رویا می شود.یکی از بهترین شیوه ها همین است تا متن های تراز اول خلق کنیم. اگر این اجرایی است با قابلیت های دیده شدن، همین هزینه کردن وقت و سیر و سلوک و هم فکری که داشته اند متن را واجد قابلیتی روانشانانه کرده است.
او نمایش «پس از» را اثری به ظاهر اکسپرسیونیستی معرفی کرده و گفت: آثار اکسپرسیونیستی تاکیدشان بیشتر بر روانشناسی اجتماعی است، منظر اجتماعی در این کار کمرنگ است و بیشتر روانشناسی فردی مطرح می شود.
آشفته با اشاره به دو نمونه «ویتسک» بوخنر و «گوریل پشمالو» یوجین اونیل به عنوان دو اثر اکسپرسیونیستی و زمینه های اجتماعی خلق دو اثر در زمان خود گفت: در این متن قابلیت ورود به اجتماع را نداریم. وقتی به سمت اجتماع میرویم از فردیت و خانواده خارج می شویم و مسائل اجتماع مد نظر است. اینجا بحث ممیزی، حاکمیت، سیاست حاکم است که چقدر می توانیم این مواجه را داشته باشیم، چقدر این جسارت را داریم که مسائل حاکم بر خودمان که مسائل فردی مان را تحت الشعاع قرار می دهد را مورد نقد و بررسی قرار بدهیم.
او مسئله مندی تئاتر را همین نکته دانست که نسبت به زمان بی توجه نباشد و تاکید کرد: نمایشنامه هر چه عامدانه تر و آگاه تر به سمت جامعه اش میرود، در تقابل با جامعه برجسته تر می شود. اگر متنی نداریم که جهانی بشود به این دلیل است که هنوز ما آن جسارت را در حد کافی و وافی نداشته ایم، نتوانسته ایم براین خود ممیزی چیره بشویم و راحت تر و همه جانبه تر نسبت به مسائل پیرامونی مان متنی خلق کنیم. شاید یک نقص حاکم بر ما باشد. جامعه چیزهایی را بر ما تحمیل می کند ومانع خلق ممکن می شود. خودمان را سانسور می کنیم چون می خواهیم فلان جشنواره برویم، فلان اجرای عمومی را برویم و باید ماموران حکومت بیایند و ما را تایید بکنند. همین تایید کردن گام تحمیلی بر ما است که مانع از بروز حقیقت می شود. حقیقتی که انسان ایرانی و انسان در جوامع بسته در گیر آن است. هر چقدر هم سعی کنیم نقطه صد در کارمان وجود ندارد.
و ادامه داد: این متن هم این مشکل را دارد . تا جایی که ممکن بوده موفق است، دلایل فردی را به درستی افشا می کند و از منظر روانشناسی هم دقیق است. ولی مسئله این است که این انسان از چه جایگاه اجتماعی برخوردار است. وقتی اتفاقی را از طریق تئاتر نشان می دهی باید به شکل گسترده تری بیان کنی و دلایلی خارج از آن فرد باید وجود داشته باشد ولی ما این دلایل را نمی بینیم. شاید گروه تجربه ای را تا این حد پیش برده در تجربیات بعدی به مسائل اجتماعی هم نظر داشته باشد و بتواند متن بهتری خلق کند. باید این گروه را دنبال کنیم تا ببینیم می تواند بیشتر پیش برود یا نه. تا این مرحله می بینیم که به نتیجه رسیدهاند.
رضا بهکام دیگر منتقد این نشست نیز با اشاره به این که خودش در این اجرا درگیر انرژی بسیار سنگین صحنه شده و از نظر احساسی درگیر شده است گفت: وقتی روی خط زمان نمودار سینوسی این نمایش را رسم می کنیم به دوقسمت پلات درونی و پلات بیرونی تقسیم می شود. پلات بیرونی خط سیر داستان و روایت است و چیزی که در زندگی تقریبا 20 ساله این کودک تا سی سالگی اش را شامل می شود. پلات درونی آن ذهنیات، درونیات و تحولات شخصیت اصلی روایت است. سهم سینوسی که در پلات درونی داریم به مراتب چندین برابر پلات بیرونی است. میشود گفت نقد من همین است که قصه در جاهایی گم می شود به جهت همین نمودار سینوسی که ما بیشتر در زیر این خط زمانی هستیم و در منویات و ذهنیات کاراکتر نشان سیر می کنیم. با این حال گذشته به این نوید می رسیم که با اجرایی مبتنی بر فرم طرف هستیم. فرمی سیال که محتوا را میبلعد. به این علت می گوییم که بحث سایکودرام و روانشناسی نسبت به بحث درام قالب است. در شروع روایت، یک والد معیوب داریم. مادر و پدری که تصویری مخدوش دارند. پدری که از دوران نوجوانی او را رها کرده است.
او بخش دوم صحبت هایش را به تشریح ویژگی های پداگوژیک نمایش«پس از» اختصاص داده و ضمن اشاره به تاریخچه تئاتر پداگوژیک و خواستگاه این نوع تئاتر توضیح داد: این جنس از تئاتر شاخه های هشتگانه ای دارد. تئاتر نوجوانان و جوانان در مدارس، معلولین و توانبخشان، بیکاران، کار با زندانیان، طب و درمان، اقتصاد و کلیساها دانشگاه ها و مراکز کاری شاخه های مختلف این نوع تئاتر است. پس از اتفاق خوبی است که می تواند در دو رسته یک و پنج قرار بگیرد. پتاگوژیک ها خودشان را محدود به سالن نمی کنند و کارشان را به محل ها می برند. دانشگاه های ما به خصوص دانشگاه های هنر می توانند آن را جدی بگیرند. بحث ما در این نمایش بحث والد معیوب است.تصویر مخدوشی از یک پدر و یک مادر که به تروما و آسبب های روانی به نوجوان می شود. بازی مرادی در خلق این شخصیت بسیار عالی بود.
دکتر پژمان دادخواه از جمله منتقدان این نشست بود که نمایش «پس از» را روانشناختی ترین نمایشی که در ماه های اخیر دیده است معرفی کرد.
او حسن و ضرورت چنین کارهایی را در آگاهی بخشی به اجتماع دانسته و با اشاره به سریال افعی به عنوان نمونه ای تصویری که اخیرا به آسیب های روانی در کودکی پرداخته است گفت:طبیعتا کارکرد و وظیفه هنر و ادبیات چیزی جز یادآوری نیست. اولین نکته ای که این تئاتر را آموزشی می بینم اما اگر محتوای ما پر رنگ تر بود شاید می توانست این تاثیر گذاری و همزات پنداری و آگاهی بخشی بهتر اتفاق بیافتد.
دادخواه با اشاره به متنی که به شکل کارگاهی تولید شده و روایت خطی در آن وجود ندارد، اقتضا کاراکتر نشان و مشکل هایی که بر او چیره شده را زمینه هایی دانست که اجرای اثر را بیشتر به سمت جنبه های فرمی سوق داده و ادامه داد: محتوا شاید کم است و به حاشیه رفته و بیشتر درگیر تجربه آزمایی های فرمی هستید. اگر تعادل بین فرم و محتوا بر قرار بود تاثیرگذاری بیشتر می توانست اتفاق بیافتد.
او با اشاره به طراحی صحنه گفت: با صحنه ای مواجه هستیم که شاید یک خانه و یا یک اتاق باشد ولی به اعتقاد من، جهان ذهنی نشان، انباری که تمام اتفاقات در آن آرشیو شده است را آشکار می کند. این بسته بودن یک جور زندان را تداعی می کند. این آدم حبس در رخدادها و شرایطی است که طی سال های زندگیش اتفاق افداده است. زندانی که فردیت و آزادی اش و اختیارش مدام در حال نقض شدن است و در آخر به یک ابژه و شئی تبدیل می شود. برایم جذابیت کار این بود که مترسکی شد که به آن توپ میزنند. به نظر من شاه بیت این اثر هنری مترسک شدن نشان است. اینکه او هیچ اختیار و آزادی ندارد و به هیچ دردی نمی خورد. فردیت او مسخ شده است. توپ باید به دو عضو بدن که با عاطفه و اندیشه و روان و انتخاب و تصمیم و ... ارتباط دارد برخورد کند.
دادخواه ادامه داد: دلالت های نشانه شناختی این اثر خوب انتخاب شده اند. این دال ها دلالت های خوبی را به همراه دارد. حسن کارهای کارگاهی ، آزمون و خطا ها و تمرین ها و پیراستن هاست که به یک تصویر ناب و خالص رسیده است.
او انتخاب هوشمندانه رنگ ها، عدم وجود رنگ و پویایی و گرما در زندگی نشان و برعکس رنگ ها و تصاویر زنده و گرم در زندگی عادی و نرمال را از ویژگی های این نمایش ارزیابی کرده و در ادامه به بحث نشانه شناسی غیاب پرداخته و تصریح کرد: در بسیاری از فرهنگ ها به واسته اقتضاعات اجتماعی و فرهنگی نویسنده اثر از بیان یک سری چیزها منع می شود و یا عملا مجاز به گفتن آن نیست و باید حذف شود. بنابر این به سمت غیاب می رود. ما این باور را داریم که هر غیابی یک حضور است. تصویر بسته دست ها، فنجان ها و ... دلالت های معنایی بر آنچه نمی توانند صریح بیان شوند دارند. برای درک رخداد ها می توانیم به نشانه شناسی غیاب متوصل شویم. طبیعتا دست هنرمند به خلاقیت باز می شود. اگر می خواست آن اتفاق را با صراحت تصویر کند این خلاقیت و عناصر نشانه شناختی دیگر حضور نداشتند و از خلاقیت اثر کاسته می شد.
پژمان دادخواه از کارگردان این اثر خواست درباره انتخاب نام کاراکتر اصلی و درباره دوری کردن از مولفه های زمانمند اجتماعی توضیح بدهد.
مرتضی کوهی نویسنده و کارگردان این نمایش گفت: از روز اولی که«پس از» شروع شد در فکر کیفیت بخشی و بهتر شدن کار بوده و هستیم. لحظه ای تمرین و روتوش و اصلاح کار برایمان متوقف نشده است. مرتبا نظرات مخاطبان را چه از طریق تیوال و چه از طریق صحبت حضوری با تماشگران دریافت می کنم. نشان دادن دنیای یک آسیب دیده روان بسیار سخت است با توجه به محدودیت ها، تلاشمان این بود که این مضمون سخت را به ساده ترین شکل ممکن به مخاطب ارائه بدهیم.
او تاکید کرد: من هم به عنوان یک هنرمند در جامعه ای زندگی می کنم که دائما در حال رصد شدن است و از فیلترهایی رد میشود. من هم به عنوان یک تئاتری قطعا ترس ها و محدودیت هایی دارم ولی هیچ وقت اجازه ندادم این ترس قالب شود و بخواهد من را محدود کند. من مسئله اجتماعی را مثل پدال گاز ماشین می بینم. شما ماشین را هل نمی دهی، پدالی را فشار میدهی که یک جای دیگری کاری می کند که ماشین به حرکت در میاید. ما با یکسری المان های غایب در صحنه مواجه هستیم. پرده ای که هم به لحاظ تصویری هم افکت صوتی روی آن تاکید می کنیم یک مسئله اجتماعی است. کسی بیرون ایستاده است که مسئله نشان در بزرگسالی ست. مسئله اصلی پدر است، اون سر چهار راهیه ما را ول نمی کند. بیان کردن مستقیم این مسائل از زیبایی صحنه ای کار می کاهد. من کارگردان وظیفه دارم جور دیگری روی این مسائل تاکید کنم که اتفاقا تاکید بشود و به کار جذابیت اضافه کند. همان اجتماع در ماجرای تعرض به مادر دیده می شود. تاثیری که آدم ها بر زندگی هم می گذارند در جای جای این نمایش به صورت المان ها گذاشته شده است.شاید آن سر چهار راهی از سر دلتنگی آنجا ایستاده ولی تاثیر همین کار در زندگی دیگری بسیار خطرناک است. آرامش و اسایش زندگی سه نفره آنها را بهم زده است.
و تصریح کرد: قبول می کنم که به آن میزان که از جنبه روانشناسانه به کار پرداخته ایم به جنبه جامعه شناسانه نپرداخته ایم اما چیزی که در حوزه تلنگر اجتماعی با محتوا به مخاطب می دهیم افرادی هستند که در زندگی نشان می بینیم. رئیس شرکتی که مدام با دوربین دیگران را چک می کند.
کوهی درباره انتخاب نام نشان نیز توضیح داد: نشان تک تک ماهایی هستیم که در این جامعه زندگی می کنیم. با آسیب ها و گره های روانی مان. نشان برای من نشانه است. شاید شمای مخاطب هم با آن همراه باشی. نشانی که برای ما کاملا آشکار است. خودمان را جایشان دیده ایم و یا در اطرافیانمان. ایرادی که به خودم وارد می کنم نبود اسم برای شخصیت ذهنی نشان است. با یک اتفاقی که از قبل افتاده روبروییم و یک اتفاقی که در این لحظه قرار است نشان رقم بزند. آن گمگشته نشان که خود اوست. گزینش اسامی هم بر این مبنا پیش رفت که از زندگی خودمان و مخاطب باشد هدیه ای برای مخاطب در قالب پس از .
مهران مرادی بازیگر نقش نشان در این نشست گفت: 9 مای است که درگیر این اتفاق هستیم. خیلی راحت می گویم از جایی متوجه شدم که من در حال بازی کردن نیستم. خیلی راحت می گویم متوجه شدم که خیلی نزدیک به زندگی است که خودم درگیر آن هستم. از شیدا و پیمان عزیزم می گویم تشکر می کنم چرا که هر چیزی اینجا وجود دارد با وجود آنها در طول اجرا ساخته شده است. مورد بعدی کمک های مرتضی بود، کپ هایی که داشتیم بیشتر از تمرین ها تاثیر داشت و خیلی به زندگی خودمان نزدیک بود و باعث شد اتفاق بهتری رقم بخورد.
رضا آشفته در سخنان پایانی خود ذهن باز گروه که با پذیرش نکات در راه بهتر شدن گام بر میدارد را یکی از نقاط قوت تیم "پس از" دانسته و گفت: کسی که گوش شنوا و چشم بینا دارد پیشرفت دارد. چهار بار این کار را دیده ام متوجه شدم که این ذهن ذهن پیشرفته و دموکراتیک است. برای خودش محدودیتی قایل نیست و مدام بهتر می شود. هماهنگی ، ریتم و بازی ها مدام در حال پیشرفت است حتی در جنبه های بصری و شنیداری می توانیم این پیشرفت را مشاهده کنیم. بنابر این گروه کوهی در اجرا بسیار موفق هستند. به توش و توانی رسیده اند که می توانند کارهای بعدی را از نقطه قوی تری شروع کنند و به درک بهتری از ادبیات دست پیدا کرده اند که با مخاطب ارتباط برقرار کنند.
او با بیان این نکته که «اگر بخواهیم دلایل اجتماعی این بیماری را در کاراکتر دنبال کنیم، می بینیم که ما دچار یک فروپاشی اخلاقی هستیم» به فروپاشی همه جانبه اخلاق در جامعه و نقش عوامل بازدارنده نقد این فروپاشی اشاره کرده و گفت: جامعه ما در همه جنبه ها دچار فروپاشی اخلاقی شده است. در فرهنگ، اقتصاد، سیاست و .. هیچ کس جسارت نقد ندارد. تئاتر و فیلم ما این جسارت را ندارند که نقد کنند. اگر قرار است که اتفاق بهتری بیافتد که ما از این حالت اضمحلال و انحطاط بیرون بیاییم باید شروع به نقد کردن کنیم. ما بدون نقد و طرح پرسش بر آن مهر تایید می زنیم. اگر تئاتر نتواند نقد کند در کجا باید شروع بشود، نقد اتفاق بیافتد و جامعه از این فروپاشی و انحطاطی که بر ما تحمیل شده برگردد؟
بخش پایانی این نشست به پرسش و پاسخ تماشاگران اختصاص یافت که بیش از یک ساعت ادامه یافت.