به گزارش هنرآنلاین، عسل عصری‌ملکی در این نشست با اشاره به روایت‌های ارائه شده از داستان جمشید، گفت: اگر بخواهیم از منظر آکادمیک به موضوع نگاه کنیم، سه روش برای بررسی نمایشی که دیدیم در دست داریم. اول استفاده از کهن‌الگوها برای بررسی کاراکترهای مختلف اثر است. دوم می‌توانیم از طریق عناصر و قراردادهای نمایش‌های ایرانی اثر را بررسی کنیم. سوم نیز استفاده از نشانه‌شناسی برای تحلیل اثر است.

او افزود: قراردادها در نمایش‌های ایرانی بسیار مسئله مهمی برای درک مفهوم اثر است. در صحنه این نمایش کمترین عناصر را داریم و هر چه هست نیاز به حضور آن بوده است. در واقع به طور کلی در نمایش ایرانی، بسیاری از فضاها در کلام ساخته می‌شود. لباس در نمایش ایرانی نیز چیزی است که کاراکترها از آن استفاده می‌کنند. زیرا به تغییر نقش‌ها کمک می‌کند. در نمایش‌های ایرانی یک نفر مرتب بازی در بازی می‌کند و ذهن ما به عنوان مخاطب آن را می‌پذیرید. زیرا برگرفته از دل فرهنگ خودمان است. این موضوع کمک می‌کند تا تمام روایت‌ها در دل یک نفر جا بگیرد و توسط او بیان شود. این از قراردادهای مهم نمایش ایرانی است که در این نمایش نیز آن را می‌بینیم.

انجمن1

این منتقد در ادامه بیان کرد: موسیقی در این نمایش به صورتی انگار بازیگران را راهبری می‌کند. در واقع موسیقی هم یک ابزار کار است و کاربردی در نمایش ایرانی دارد. نمایش ایرانی این اجازه را به ما می‌دهد که در زمان و مکان و بین وقایع گریز بزنیم و با روایت کلامی که داریم از جایی به جای دیگر منتقل شویم. اصول و قواعد نمایش ایرانی به خوبی در این نمایش دیده می‌شود. رنگ‌ها و عناصری که در صحنه نمایش می‌بینیم نیز از ویژگی‌های دیگر این اثر است.

عصری‌ملکی در ادامه بیان کرد: رنگ قرمز روی صحنه، نشان‌دهنده شهوت، غرور، بزرگی است و به من عصبانی، مغرور و کسی که همه چیز را به دست آورده و بسیار بزرگ است اشاره دارد. در عین حال نیز نشان‌دهنده آن مرگ و زوال هم هست. یعنی نشان می‌دهد که خونی ریخته شده و گناهی انجام شده و ما چیزهایی را از دست دادیم. رنگ قرمز خورشیدی که رو به افول است به نوعی انگار به جمشید اشاره دارد که معنی آن خورشید فروزنده است. در واقع ما خورشید فروزنده‌ای را می‌بینیم که در حال غروب کردن است. زیرا نور قرمز روی صحنه نیز به آرامی در حال کم شدن است. این نور قرمز روی سر مادر زمینی که خونش ریخته شده و از بین رفته نیز کشیده شده است. خشک‌سالی و قحطی آمده است؛ دشمن هجوم آورده و در حال گرفتن تمام ایران ماست.

انجمن3

او ادامه داد: از طرف دیگر درخت را داریم که نماد باروری، رشد و تکامل است. جمشید نیز در جایی می‌گوید که من باغ‌ها، سبزی و زندگی را به وجود آوردم اما می‌بینیم که همان درختی که نماد باروری است، قطع شده و خودش تبدیل به قربانگاهی شده است. نکته جالب، بازی است که در اطراف آن انجام می‌شود. زمانی که افرادی چاپلوسی جمشید را کرده و او را ترغیب می‌کنند که ادعای خدایی کند، همگی حول همان قربانگاه رخ می‌دهد. از سوی دیگر ما شاه‌ماهی یا ماهی آزاد را داریم که نماد خرد و تکامل معنوی است. (جمشید) می‌گوید که من آن شاه‌ماهی را از دریا و اقیانوس گرفتم و مردمان را از گرسنگی نجات دادم. همان شاه‌ماهی خودش سبب زمین زده شدن جمشید می‌شود و با استخوان‌های همان شاه‌ماهی می‌میرد. لباس سفید جمشید که چرک‌آلود بوده و در حال پاره شدن است نیز نماد دیگری است. در واقع جمشید با سه اقدام خود سبب می‌شود تاپاکی و فر ایزدی که داراست را از دست بدهد.

عباس غفاری در ادامه این نشست گفت: قصه‌هایی که مربوط به دوره پیشدادیان است، اکثرا در عهد عتیق نیز قابل مشاهده است. یعنی انگار پیامبران یهودی(بنی اسرائیل) نیز همان کارها را انجام داده‌اند. در واقع اتفاقی که برای جمشید می‌افتد را در قصه‌های نوح نیز می‌بینیم. یا اره شدن را در یک پیامبر یهودی بنی‌اسرائیل دیگر چون یحیی نیز می‌بینیم. یا در اینجا پنهان شدن در شکم نهنگ را به صورت دیگری در شکار کردن شاه‌ماهی می‌بینیم. واقعیت اینکه شخصا نمی‌توانم از لحاظ زمانی مشخص کنم که کدام داستان اول مطرح شده است. البته شاید این موضوع اهمیتی هم نداشته باشد. اما مسئله این است که ما نمی‌دانیم که ما از قصه‌های بنی‌اسرائیل وام گرفتیم یا آنها از قصه‌های ایرانی.

انجمن2

او افزود: کاری که بعدها فردوسی می‌کند، جمع کردن این قصه‌های ایرانی در شاهنامه است. این اتفاق بسیار سترگ‌تر از چیزی است که درباره آن صحبت می‌شود. شاهنامه به ما می‌گوید که ما از کجا آمدیم و به کجا خواهیم رفت و مرتبا گذشته را به ما یادآوری می‌کند. متاسفانه هیچوقت ارجی که باید به شاهنامه گذاشته نشده است. اما شاهنامه به ما یادآوری می‌کند که این قصه‌ها برای ماست. البته قصد صحبتی ندارم که از آن برداشت نژاد پرستی شود اما همگی به نحوی در جریان تشابهات این داستان‌ها هستیم.

عصری‌ملکی در ادامه این نشست گفت: ریشه‌یابی جمشید به دوران اساطیری ما مربوط می‌شود. جمشید افسانه نیست؛ البته در دوره‌های بعد صفات افسانه‌ای به او داده می‌شود. اما او پادشاه اسطوره‌ای ما در دوران اسطوره‌ای است. در منابع مختلف جمشید را نبیره حضرت نوح معرفی کرده‌اند. در برخی از منابع نیز جمشید را خود حضرت نوح معرفی می‌کنند. البته در منابع دیگری نیز جمشید را حضرت سلیمان معرفی می‌کنند. زیرا یکی از معجزات جمشید این است که تخت روانی را برای خود آماده می‌کند که دیوها آن را روی شانه خود می‌گذارند و جمشید را در منطقه پاسارگاد به آسمان می‌برند. سپس جمشید به آنها دستور می‌دهد که بروند. روی این تخت، قالیچه اعلا و زیبایی نیز وجود داشته است. بر همین اساس او را خود حضرت سلیمان معرفی می‌کنند.

او افزود: البته منابع دیگر می‌گویند که یک دوره سه هزار ساله بین آنها فاصله است و چنین اتفاقی نمی‌تواند درست باشد. منابع دیگری نیز پیامبر زمان جمشید را حضرت هود معرفی کرده و به این موضوع اشاره می‌کنند که جمشید چیزهایی را به او یاد می‌دهد. یعنی جمشید خودش پیامبری را نمی‌پذیرد اما به پیامبر چیزهایی را می‌آموزد. در این فیلم قبل از اینکه جمشید بمیرد، توبه می‌کند و می‌گوید که خدایا من را ببخش تا مردم به حالت قبل خود بازگردند. اما در بیشتر منابع جمشید تا زمان مردن توبه نمی‌کند؛ بلکه بعد از مرگ توبه کرده و وارد عالم دوزخ می‌شود و سختی‌هایی را تحمل می‌کند.

انجمن4

این منتقد در ادامه بیان کرد: این وضعیت ادامه دارد تا زمانی که به زمان حضرت زرتشت می‌رسیم. جمشید در آن زمان از خداوند درخواست می‌کند که یک بار با زرتشت صحبت کند. او به زرتشت می‌گوید هرکاری که در دنیا می‌کنی را انجام بده اما اگر قرار است فر ایزدی را بگیری و مردم را به سمت خدا هدایت کنی، این را فراموش نکن که هر اتفاقی بیفتد این خداوند است که تو را آفریده است. از همانجا خداوند توبه او را می‌پذیرد و از عالم دوزخ و برزخ بیرون می‌آورد.

فیلم تئاتر «مویه جم» بعد از آثاری چون آرش، بهرام چوبینه و هفت‌خان رستم تجربه‌ای دیگر از قطب‌الدین صادقی در اجرای روایات کهن و غنایی ایران باستان است، روایاتی که در هزارپیچ تاریخ رنگ‌وبوی اسطوره‌ای به خود گرفتند و سرگذشت یک ملت را از ورای حکایتی رمزآگین بیان می‌کنند.